محمّدحسین حیدری
هدف مقاله حاضر، بررسی آراء و افکار تربیتی اندیشمند بزرگ معاصر علّامه محمّدتقی جعفری است. مقاله از دو بخش اصلی تشکیل شده است: در بخش نخست دیدگاه های مهم ایشان که می تواند مبنایی برای نظریات تربیتی قرار گیرد، ذکر شده است و در بخش دوم سعی شده با شیوه ای تحلیلی، استلزامات تربیتی منتج از دیدگاه های مذکور استنباط و استخراج گردد. علّامه جعفری با ارائه الگوی «حیات معقول» به عنوان اصلی ترین هدف جامعه بشری، وظیفه تعلیم و تربیت را زمینه سازی برای انتقال از حیات معمول به حیات معقول می داند که از طریق دو رویه مهم، یعنی «علم» و «دین» امکان پذیر است. در این زمینه، نظام تعلیم و تربیت باید با رویکردی مبتنی بر عقلانیت به هر دو رویه در حد اعتدال بپردازد و با ارائه راه کارهای اثربخش، به تعمیق معرفت افراد همت گمارد و با بهره گیری از حس کنجکاوی و تقویت روح پرسشگری در متعلّمان و توجه ویژه به مقوله «هنر»، مقدمات تحقق ایده «حیات معقول» را در جامعه فراهم آورد.
با بررسی آراء و افکار اندیشمندان معاصر ایران، می توان چند دیدگاه متفاوت را نسبت به دو مقوله «علم» و «دین» بازشناسی نمود. گروهی با تأثیرپذیری از جریان های فکری مغرب زمین، «دین» و «علم» را دشمنانی ناسازگار تلقّی نموده و در موضع گیری فکری خویش با جانبداری افراطی از «علم و علم مداری» تلاش می کردند تا حد ممکن با زیر سؤال بردن اصالت تفکر دینی، آن را بستری نامناسب برای خردورزی معرفی کنند. شعار آنها «آزاداندیشی فارغ از دین مداری» بود و هرگونه پای بندی و تعهد دینی را، مانعی در مسیر آزاداندیشی
ادامه مطلب ...دکتر محمدتقی فعالی
در قرآن کریم بیش از سیصد آیه میتوان یافت که جنبهی عرفانی دارد. در این آیات رابطهای بسیار نزدیک، صمیمی و مستقیم میان خدا و بنده از یکسو، و بنده با خدا از سوی دیگر، برقرار شده است. انسان با قرائت و تدبیر در این آیات، خود را در محضر او، و او را حاضر در لحظهلحظههای زندگی خود میبیند. گویا که او، هماینک پیش روی من و در کنار من است. به این آیات توجه کنید:
«و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون» (واقعه/85) یعنی: «و ما از شما به او نزدیکتریم؛ ولی نمیبینید.»
«... فاستغفروه ثمّ توبوا إلیه إنّ ربّی قریب مجیب» (هود/61) یعنی: «... از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک و اجابتکنندهی (خواستههای آنها) است.»
«... لا تقنطوا من رحمةالله إنّ اللّه یغفر الذنوب جمیعا...» (زمر/53) یعنی: «... از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همهی گناهان را میآمرزد.» و شاید از تمام آیات جالبتر، دو آیهی ذیل باشد، یکی این آیه که میفرماید: «...و اعلمو انّ الله یحول بین المرء و قلبه...» (انفال /24) یعنی: «... و بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حایل میشود... .»
خصوصا با توجه به این نکته که اگر چیزی میان دو طرف حائل خود و انسان بخواهد به طرف دیگر دسترسی پیدا کند، ناچار باید از حائل گذر کند؛ لذا میتوان گفت که عبور از خود به خود ممکن نیست، مگر بعد از گذر از او؛ یعنی هر توجهی به خویشتن، نخست توجه به اوست و سپس توجه به خود. به تعبیری دیگر، خداشناسی یا مقدم بر خودشناسی است یا عین آن.
و آیهی دوم اینکه فرمود: «واذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اُجیب دعوة الداع إذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلّهم یرشدون» (بقره/186) یعنی: «و هنگامی که بندگان من، از تو دربارهی من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه بیابند.» خصوصا با توجه به این نکته که خداوند در قرآن معمولاً از خود با زبان غایبانه؛ یعنی ضمیر «هو» (او) یاد میکند و در پارهای موارد هم به صورت جمع با ضمیر «نحن و انّا» (ما) تنها در اندکی از موارد است که خداوند به خود میگوید «من». اما در آیهی اخیر، حضرت حق هفت مرتبه گفته است: من. و به همین دلیل است که این آیه در قرآن منحصر به فرد میباشد و حتما میدانیم که شأن نزول آن نیز ماه مبارک رمضان است.
ادامه مطلب ...دکتر علیرضا صادقزاده قمصری
«دین» و «تربیت»، دو واقعیتِ اصیل، گسترده و بسیار تأثیرگذار در همهی احوال زندگیِ انسان به شمار میآیند و تحلیل و بررسی آثار و ابعاد این دو مقولهی نسبتا پیچیده از منظرهای گوناگون جایگاه خاصی را در بیشتر رشتههای علوم انسانی و اجتماعی به خود اختصاص داده است. مطالعهی گذرای تاریخ پرفراز و نشیب زندگی آدمی نشان میدهد که دین و تربیت معمولاً با یکدیگر ارتباط متقابل و دوسویه داشتهاند:
از سویی جلوههای گوناگون دین و نهاد مذهب نقش بنیادینی را در شکلدهی و گسترش فرایند تربیت ایفا نمودهاند، به گونهای که «با سیری اجمالی در تاریخچهی تعلیم و تربیت در جهان، میتوان نتیجه گرفت که در اکثر قرون و در بیشتر سرزمینها «دین» اولین و مهمترین نهاد تعلیم و تربیت بوده است و همیشه حکومتها بر سر رهبری فکریِ جامعه در تعلیم و تربیت مردم، با این نهاد رقابت کرده و مغلوب شدهاند.»(1) و به بیان دیگر «دین از جهتهای مختلف نقشی اساسی در تربیت انسان ایفا کرده است؛ از اینرو ارتباط بین مذهب و مربی سابقهای بس دیرینه دارد، در هندوستان قدیم مذهبْ اساس تربیت بود؛ در اروپای قرون وسطا نیز مذهب کاملاً بر آموزش و تربیت تأثیر داشت.»(2)
از سوی دیگر نیز جریان تربیت به صورت ابزاری مؤثر در خدمت تحقّق اهداف و ارزشهای دینی و تثبیت موقعیّت دین در جوامع (یا احیانا در مواردی به عنوان وسیلهای برای تضعیف و محوِ باور دین و التزام به آن) قرار گرفته است که شکل آشکار این نوع رابطه در حیطهای خاص از تربیت، با عنوان تربیت دینی2(3) در غالب نظامهای تربیتی رسمی و غیررسمی مشاهده میشود.
همین نوع تعامل و ارتباط تنگاتنگ، بین کوشش معرفتی ناظر به شناخت و هدایتِ جریان تربیت، با تعالیم و اندیشههای دینی نیز وجود داشته است؛ یعنی روند مطالعه و هدایت فرایند تربیت در مباحثی، نظیر تبیین مبانی، ترسیم غایات و اهداف، و تعیین اصول و روشهای تربیت، کمابیش از تعالیم و ارزشهای دینی متداول در هر فرهنگ و جامعه بهرهی قابل توجهی برده و بدینسبب در طی تاریخ معمولاً با صبغهای دینی همراه بوده است؛
«تعلیماتِ دینی و تربیتی در سدههای متمادی یکی بودهاند؛ [حتی] در عصر جدید مردانی نظیر پستالوزی و فروبل در اصلاحات تربیتی خود از آرمانهای مذهبی خویش الهام گرفتهاند.»(4) و از دیگر سو، مطالعات و تفکرات تربیتی، طی قرون طولانی، به اهداف دینی و چگونگی تقویت و تعمیق آنها توجه خاص داشته است که در اندیشههای مربیان بزرگی مانند کومنیوس و غزّالی میتوان شواهد آشکار این نوع تأثیرگذاری را مشاهده نمود.
ادامه مطلب ...با نگاهی به شرایط دوستی دختر و پسر
علی احمد پناهی
یکی از نیازهای اساسی روان انسان نیاز به دل بستگی و تعلّق به گروه و ارتباط با همنوعان و همسالان است. 1 افراد انسانی در هر مرحله از رشد و تحوّلات زندگی، محتاج گروه یا فردی هستند که به آن تعلّق داشته باشند. این گروه در ابتدا خانواده است و سپس مدرسه و دوستان و کمی بعد جامعه و افراد آن. فرد به وسیله دوستان و افراد جامعه و به وسیله قضاوت آنان، به خصوصیات اخلاقی و استعدادهای خود پی می برد و در ارتباط با جامعه، آداب و رسوم اجتماعی را می آموزد و هنجارهای اجتماع را کشف می کند. دوست و ارتباطات دوستانه باعث رشد شخصیت و کمال آن می شود. اگرچه دوستی و رفاقت با دیگران می تواند ضررهایی هم برای انسان به وجود آورد، بخصوص اگر دوستی ها افراطی و غیرمتعادل باشند ـ مثل وابستگی بیش از حد به دوست و تقلید کورکورانه از او ـ ولی فواید و ثمرات دوستی متعادل و سنجیده به حدّی هستند که ضررهای آن قابل قیاس با فواید آن نمی باشند.
علاوه بر آن، ارتباط با همنوعان یکی از نیازهای اساسی روان انسان است و سرشت و طینت انسان نیز با میل معاشرت با همنوعان خود و عشق و علاقه به اجتماع و رفاقت با آن عجین شده است; زیرا زندگی بالنده و زیستن با مردم و شریک بودن در غم ها و شادی های آنان است. بزرگ ترین مجازات برای انسان، زندان انفرادی است که از دوستان و همنوعان دور نگه داشته می شود.
ادامه مطلب ...
در گفتوگو با حجت اسلام مدبر
همانگونه که مستحضر هستید در آستانه برگزاری اولین همایش «حوزه علمیه در عرصه بینالملل» قرار داریم. در ابتدا ضمن تشکر از حضرتعالی، خواهشمند است پس از معرفی اجمالی خود، سوابق علمی و تحقیقیتان در خارج از کشور را بیان فرمایید.
بسمالله الرحمن الرحیم.
حقیر، سیفالله مدبر، متولد شهرستان میاندوآب از خطه آذربایجان غربی که در سال 1361 ه·· . ش وارد حوزه علمیه بناب گردیدم و پس از آن به ترتیب به حوزههای علمیه مشهد و قم مهاجرت نمودم و در حال حاضر نزدیک به 10 سال است که در درس خارج فقه به ادامه تحصیل اشتغال دارم.
علاوه بر این تحقیقاتی نیز در زمینه نسخههای خطی دینی در آسیای میانه و قفقاز داشته و دارم که این نیز در راستای تکمیل تحصیلات دینی و تبلیغ دین در خارج از کشور بوده است.
اینجانب تا به حال برای تبلیغ دین به کشورهای ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، گرجستان، نخجوان و آذربایجان سفرهای متعددی داشتهام.
به نظر حضرتعالی ضرورتهای پرداختن به امر تربیت مبلّغان دینی برای اعزام به خارج از کشور از سوی حوزه علمیه قم چیست؟
از آنجایی که جمهوری اسلامی ایران مرکزیت تشیّع و اسلام شیعی میباشد و همه شیعیان جهان نیز با این نگاه به ایران مینگرند، لازم است حوزه مقدسه علمیه قم به تغذیه فکری آنها همت گمارد. به عنوان مثال برخی از شیعیان شهر «تمس» از «سیبری» چندین بار به دلیل آشنایی برای بنده پیغام فرستادهاند و ما را جهت امر تبلیغ دعوت نمودهاند؛ گرچه حقیر از خوف سرما دعوت آنها را اجابت ننمودهام؛ امّا آنچه از این دعوتنامه استنباط میشود این است که آنها ایران را مرکز تشیّع میدانند.
بر این اساس حوزه علمیه قم وظیفه دارد که در این راستا قدم بردارد.
جنابعالی که بارها به عنوان مبلّغ به خارج از کشور سفر کردهاید عملکرد حوزه علمیه قم را در این ارتباط چگونه ارزیابی میکنید؟
در پاسخ به این سؤال، بنده از شما میپرسم که آیا اصولاً حوزه علمیه در این راستا اقدامی صورت داده است؟ و مهمتر از آن آیا اصلاً حوزه از نیروهای خودش که برای تبلیغ به خارج کشور میروند اطلاعی دارد؟
بنده عرض میکنم که کسی که برای تبلیغ به خارج از کشور رفته از طرف حوزه علمیه نبوده، در حالی که نیروی حوزه علمیه بوده، متأسفانه حوزه به این مهم توجه ندارد که اصولاً آیا مبلغین حوزوی خارج از کشور موفّق بودهاند یا خیر؟ و در صورت عدم موفقیت آنها، موانع موجود بر سر راه آنان چیست؟
به عقیده بنده حوزه تا به حال هیچ گام مثبتی در این زمینه برنداشته است. به عنوان نمونه امثال من که یازده سال برای تبلیغ به خارج از کشور رفتهام، در برخی مواقع شهریهمان قطع میشد. این در حالی است که اگر بخشی از سختیهای سفر را تعریف کنم مو بر بدن افراد سیخ میشود.
ادامه مطلب ...عبدالرّضا ایزدپناه
در بیست و پنجم ذى قعده 1353هـ.ق. در جوار جدش موسى بن جعفر(ع) کاظمین دیده به جهان گشود. در دامن مادرى پارسا و دین شناس فرزند شیخ عبدالحسین آل یاسین عالم برجسته و نامور عراق بالید و پرورید.
پدرش سید حیدر صدر که به اجتهاد و تقوا زبان زد بود از همان کوچکى به استعدادهاى او جهت بخشید و تا چهارده سالگى او که دار فانى را وداع کرد از سیّد محمدباقر عالمى به علم و تقوا بزرگ و به سن و سال خرد بساخت.
از همان کوچکى در دید مردم جلوه کرد و در محافل علمى نمایى از نبوغ خود را نمود. پس از پدر برادرش سیّد اسماعیل صدر که خود عالمى فرهیخته و پارسا بود مربّى و مرشد او شد و راه و رسم خداترسى بهره ورى از عمر شناخت خود و مسؤولیّتهایى که بر دوش عالم دینى است به او بیاموخت. به زودى دروس سطح را پشت سر نهاد و در اوان دومین دهه عمرش به همراه استاد برادرش به نجف هجرت کرد و در درس خارج دایى اش فقیه بلند مرتبه شیخ محمدرضا آل یاسین
شرکت جست. نبوغ و هوشمندى وى در این محضر آشکار شد به گونه اى که دیدگاههاى او مورد توجه اساتید و بزرگان قرار گرفت.
او با این که متّکى به نفس بود و در ابراز نظر صریح از آن دست کسانى نبود که نبوغشان زمین گیرشان مى کند و تواناییهاشان آنها را مى فریبد. در نبوغ و تواناییهاى خود به نیکى بهره جست و در دوران تحصیل دانش پژوهى جدّى و سخت کوش و نستوه بود. 16 ساعت از روز را به گونه اى پیوسته تحصیل مى کرد.
او از مادر و پدر و برادرش بیاموخت که تلاش بدون تقوا رهزن است. کوشش و نستوهى را با امداد از اجداد طاهرین خود قرین کرد و از فیوضات امیرالمؤمنین(ع) بهره مند مى شد. ساعتى به حرم مى رفت به تفکّر مى پرداخت و دانسته هایش را مرور مى کرد.
گویند (چند روزى [رفتن به زیارت حضرت امیر(ع)] ترک شد. با این که کسى در جریان نبود مادرش حضرت امیر(ع) را خواب دید که فرمود: به باقر بگو: چرا درسى را که پیش ما گرفتى رها کرد.)
او به فراگیرى دانشهاى رایج حوزه بسنده نکرد در کنار آن به دانشهاى نو نیز روى آورد و در آن عرصه هم مهارتى ویژه یافت.
آنچه براى او مهم بود فهم علم بود شرکت درازمدت در درسها را ملاک نمى دانست; از این روى بیش از 16 تا 18 سال تحصیل او به درازا نجامید و پس از این مدّت در سال1378هـ.ق. در بیست وپنج سالگى تدریس خارج اصول را آغاز کرد. گرچه دوره اول خارج اصول او به درازا کشید ولى در پى راهى بود که طالب علم را زودتر به اجتهاد برساند و اهل فن گرداند. در سال 1381هـ.ق. خارج فقه را درحوزه آغاز کرد و نبوغ خود را در طرح مسائل نوپیدا و گشایش آفاق نو نشان داد.
ادامه مطلب ...حسین جلالى
این سؤال از دیرباز مطرح بوده است که اراده چیست و چگونه پدید مىآید؟ چگونه فردى اقدام به کارى مىکند و آن را به شدّت دنبال مىکند، در مقابل، نسبت به عمل دیگرى هیچ واکنشى از خود نشان نمىدهد؟ شاید شما هم افرادى را مشاهده کردهاید که مىگویند: شخص بىارادهاى هستم. ارادهام ضعیف شده است. مىخواهم ارادهام را تقویت کنم. گرچه بحث از اراده و پیدایش آن مربوط به علم کلام و فلسفه است و اندیشمندان این حوزه مباحث ارزشمند و مفیدى را در این زمینه ارائه نمودهاند، ولى شایسته است از منظر روانشناختى هم به این مسأله پرداخته شود.
یکى از موضوعات مهم و مورد بحث روانشناسى، «رفتار» behavior ) است به طورى که برخى علم روانشناسى را رفتارشناسى نامیدهاند. زیرا، در این علم، رفتار موجود زنده عموما و رفتار انسان خصوصا مورد بررسى قرار مىگیرد. در هر موجود زنده دو خاصیت اساسى «ادراک» و «حرکت ارادى» وجود دارد. در انسان نیز به عنوان موجود زنده، این دو خاصیت به صورت گستردهتر و پیچیدهتر و عمیقتر وجود دارد: یکى دستگاه ادراک و دیگرى دستگاه اراده. در حوزه ادراک، علم و شناخت دخیل است که به «بینش» تعبیر مىشود و در اراده، میل، رغبت و انگیزش نقش دارد که به «گرایش» تعریف مىشود. این دو عامل اساسى، یعنى «بینش» و «گرایش» موجب پیدایش «کنش» یعنى رفتار مىشود.
بینش + گرایش = کنش
شناخت + رغبت = رفتار
بنابراین، شناخت به تنهایى نمىتواند رفتارى را ایجاد کند، چه بسا انسان مىداند که رفتارى مفید است با آنکه به آن علم دارد، ولى برخلاف آن عمل مىکند. مثال روشن آن، علم به مضرّات سیگار است. با آنکه ضررهاى زیادى براى سیگار نقل شده است و با تجربه به اثبات رسیده است، علىرغم علم به ضرر و زیان سیگار، عدهاى به آن مبتلا هستند. چه بسا، پزشکانى که بیماران خود را از استعمال آن منعمىکنند، با این وجود خود مبتلا به آن هستند. این مثال، گویاى آن است که رفتارها تنها معلول ادراک و شناخت نیستند. علاوه بر شناخت، نیروى دیگرى به نام انگیزش و هیجانات وجود دارد که عامل آن احساسات و عواطف است.
ادامه مطلب ...