در گفتوگو با حجت اسلام مدبر
همانگونه که مستحضر هستید در آستانه برگزاری اولین همایش «حوزه علمیه در عرصه بینالملل» قرار داریم. در ابتدا ضمن تشکر از حضرتعالی، خواهشمند است پس از معرفی اجمالی خود، سوابق علمی و تحقیقیتان در خارج از کشور را بیان فرمایید.
بسمالله الرحمن الرحیم.
حقیر، سیفالله مدبر، متولد شهرستان میاندوآب از خطه آذربایجان غربی که در سال 1361 ه·· . ش وارد حوزه علمیه بناب گردیدم و پس از آن به ترتیب به حوزههای علمیه مشهد و قم مهاجرت نمودم و در حال حاضر نزدیک به 10 سال است که در درس خارج فقه به ادامه تحصیل اشتغال دارم.
علاوه بر این تحقیقاتی نیز در زمینه نسخههای خطی دینی در آسیای میانه و قفقاز داشته و دارم که این نیز در راستای تکمیل تحصیلات دینی و تبلیغ دین در خارج از کشور بوده است.
اینجانب تا به حال برای تبلیغ دین به کشورهای ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، گرجستان، نخجوان و آذربایجان سفرهای متعددی داشتهام.
به نظر حضرتعالی ضرورتهای پرداختن به امر تربیت مبلّغان دینی برای اعزام به خارج از کشور از سوی حوزه علمیه قم چیست؟
از آنجایی که جمهوری اسلامی ایران مرکزیت تشیّع و اسلام شیعی میباشد و همه شیعیان جهان نیز با این نگاه به ایران مینگرند، لازم است حوزه مقدسه علمیه قم به تغذیه فکری آنها همت گمارد. به عنوان مثال برخی از شیعیان شهر «تمس» از «سیبری» چندین بار به دلیل آشنایی برای بنده پیغام فرستادهاند و ما را جهت امر تبلیغ دعوت نمودهاند؛ گرچه حقیر از خوف سرما دعوت آنها را اجابت ننمودهام؛ امّا آنچه از این دعوتنامه استنباط میشود این است که آنها ایران را مرکز تشیّع میدانند.
بر این اساس حوزه علمیه قم وظیفه دارد که در این راستا قدم بردارد.
جنابعالی که بارها به عنوان مبلّغ به خارج از کشور سفر کردهاید عملکرد حوزه علمیه قم را در این ارتباط چگونه ارزیابی میکنید؟
در پاسخ به این سؤال، بنده از شما میپرسم که آیا اصولاً حوزه علمیه در این راستا اقدامی صورت داده است؟ و مهمتر از آن آیا اصلاً حوزه از نیروهای خودش که برای تبلیغ به خارج کشور میروند اطلاعی دارد؟
بنده عرض میکنم که کسی که برای تبلیغ به خارج از کشور رفته از طرف حوزه علمیه نبوده، در حالی که نیروی حوزه علمیه بوده، متأسفانه حوزه به این مهم توجه ندارد که اصولاً آیا مبلغین حوزوی خارج از کشور موفّق بودهاند یا خیر؟ و در صورت عدم موفقیت آنها، موانع موجود بر سر راه آنان چیست؟
به عقیده بنده حوزه تا به حال هیچ گام مثبتی در این زمینه برنداشته است. به عنوان نمونه امثال من که یازده سال برای تبلیغ به خارج از کشور رفتهام، در برخی مواقع شهریهمان قطع میشد. این در حالی است که اگر بخشی از سختیهای سفر را تعریف کنم مو بر بدن افراد سیخ میشود.
الحمد لله حوزه علمیه در حدود ده سال است که رشته تخصصی تبلیغ را، (آنهم برای داخل ایران) دایر نموده، گر چه این امر خیر و قدم مثبتی بوده، ولی دایره تشیّع بسیار وسیعتر از عرصه داخلی است که حوزه علمیه خود را تاکنون به آن محدود نموده است؛ زیرا فقط در شوروی سابق که بنده در این قلمرو جغرافیایی بیشتر تخصص دارم، 60 میلیون مسلمان زندگی میکنند، که یکی دو نفر (یکی از آنها اخوی بنده) مبلّغ حوزوی شیعه بیشتر در آن کشور وجود ندارد. در واقع به روشنی به این نتیجه میرسیم که حوزه علمیه قدم جدّی در این رابطه برنداشته و در عملکرد آن کاستیهای ملموس و فراوانی وجود دارد.
برای جبران کاستیها، حوزه مقدسه علمیه قم چه اقداماتی را باید انجام دهد؟
به نظر بنده برای جبران کاستیها باید اقدامات زیر از سوی حوزه علمیه صورت پذیرد:
1 ـ انتخاب و بکارگیری کارشناسان خبره به منظور شناسایی طلاب مستعد برای تبلیغ در خارج کشور.
2 ـ تأسیس مرکز سیاستگذاری و برنامهریزی برای مبلغین خارج از کشور در حوزه علمیه قم.
3 ـ انجام نیازسنجی از کشورهای مسلمان نشین به منظور کشف نیازمندیهای تبلیغی آنان با عنایت به مذاهب موجود در آن مناطق؛ زیرا طلبهای که میخواهد به خارج از کشور اعزام شود باید بداند که در کدام مناطق بهاییها، پیروان شاخههای مختلف اهل سنت، مسیحیت و یهودیت قرار دارند.
در صورتی که طلابی را میشناسید که با بکار بستن شیوههای بدیع در امر تبلیغ در خارج از کشور موفق بودهاند، معرفی فرمائید.
یکی از افراد برادر اینجانب، حاج شیخ علی مدبّر که بیش از 12 سال است برای تبلیغ و تدریس از ایران به کشورهای آسیای میانه مهاجرت نموده، از زمان «گورباچف» در آنجا حضور داشته، دوره «یلتسین» را پشت سر نهاده، و «شواردنادزه» را نیز درک کرده است.
الآن حدود 2 سال است که از پیکره اعزام جدا گردیده، زیرا به او گفتهاند باید به ایران مراجعت کنی، اما ایشان گفته عمر بنده در این راه صرف شده تا در این زمینه متخصص شدهام، و اگر به ایران برگردم عمرم ضایع خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت که به تنهایی در کشور گرجستان دانشگاهی راهاندازی و تحت پوشش این دانشگاه به تبلیغ دین بپردازد. زیرا در آسیای میانه و برخی مناطق دیگر جهان همانند مالزی و اندونزی برای راهاندازی مؤسسات آموزشی تا حدودی دولت با متقاضیان همکاری مینماید و اخوی اینجانب با دست خالی موفق شد از ریاست جمهور وقت گرجستان آقای «ادوارد شوارد نادزه» موافقت تأسیس این دانشگاه را کسب نماید.
در حال حاضر در دانشگاه مذکور 7 رشته علمی وجود دارد. جالب این است که یکی از رشتههای این دانشگاه، رشته معارف میباشد که در تاریخ این کشور، از زمان پیامبر(ص) تا کنون حتی در زمان حاکمیت ایران بر آنجا چنین رشتهای سابقه نداشته است.
شیخ علی مدبّر تا به حال توانسته دو دانشکده را به صورت آزاد اداره کند و از چندین کشور همسایه دانشجو بپذیرد. آنچه به نظر بنده موفقیت ایشان را در تبلیغ دین در عرصه گرجستان در پی داشته، بهرهگیری از شیوه نو و راهاندازی دانشگاه و تدریس علوم دینی و معارف در آن میباشد. در واقع ایشان هم درس معارف میگوید و هم مدرک لیسانس آنهم با مُهر تأیید «شواردنادزه» اعطا میکند و فارغالتحصیلان این دانشگاه هر کدام یک مبلّغ دینی میشوند، زیرا با مدرک تحصیلی این دانشگاه استخدام میشوند، برخی معلم و برخی در جاهای دیگر مشغول به کار میشوند و از این طریق معارف دین منتشر میشود.
یکی دیگر از مبلغین موفق آقای اسعدی هستند که به افریقا و ساحل عاج و کنگو رفت و آمد دارند و به زبان آن مناطق، آداب و رسوم آنجا مسلط است. کاری هم به اعزام ندارد. هر وقت خواست میرود و میآید. زیرا کسی که با مردم زندگی کرد و بین مردم معروف شد، در قید و بند زمان و مکان نمیگنجد و حتی از اینجا، آنجا را هدایت میکند.
به نظر حضرتعالی ویژگیهای یک مبلّغ موفق خارج از کشور چیست؟
در پاسخ به این سؤال باید عرض کنم که این پرسش بسیار به جا و مهم میباشد و در صورت یافتن پاسخ صحیح آن بخش قابل توجهی از کاستیهای امر تبلیغ در خارج از کشور مرتفع میگردد. به نظر اینجانب ویژگیهای یک مبلّغ در خارج از کشور بشرح زیر است:
1 ـ ذکاوت؛ ما دینداران متعهد، نماز شب خوان، اما غیر زیرک داریم که مناسب کار تبلیغ خارج از کشور نیست؛ در واقع یک مبلّغ اعزامی به خارج از کشور باید از قدرت تصمیمگیری بالایی برخوردار باشد که از هوش و ذهن خلاّق آنها سرچشمه میگیرد. به تعبیر دیگر در هنگام مواجهه با مشکلات متعدد، نباید بگوید که این امر را به من ابلاغ نکردهاند؛ بلکه در چنین مواقعی باید تشخیص دهد که چگونه برخورد کند تا مسیر مشکل را تغییر دهد. به عنوان مثال، اگر پلیس آن کشور به او گفت که تدریس قرآن در اینجا ممنوع است نباید آن مبلّغ خود را ببازد و بگوید برگردم به ایران؛ یعنی باید خود قدرت تصمیمگیری داشته، راهکار دیگری را برای تبلیغ انتخاب کند. اگر تدریس قرآن ممنوع شد، احکام را تدریس کند.
2 ـ شجاعت، دومین ویژگی یک مبلغ خارج از کشور است؛ زیرا اگر مبلّغ خلافیت داشته باشد، اما شجاعت نداشته باشد در مواجهه با سختیها و شداید دچار اضطراب و خودباختگی میشود. به عنوان نمونه خاطرهای را در این ارتباط نقل میکنم.
یک روز در قزاقستان در سالن غذاخوری، پلیس گذرنامه ما را مطالبه کرد؛ بنده گفتم، پاسپورت در منزل است. در این هنگام پلیس به حرف ما اعتنایی نکرده و ما را به همراه خود به مرکز پلیس برد. یکی از مبلّغانی که در اینجا با ما بود اتفاقاً فرد بسیار خلاّقی نیز بود، چون شجاعت نداشت رنگش پرید، تا حدی که من فکر کردم بیچاره مُرد. چنین افرادی نمیتوانند حرف خود را در مواقع بحرانی بزنند و اگر آنها را به زندان انداختند، نمیتوانند از خود دفاع کنند.
3 ـ تدیّن، دیگر ویژگی مبلّغ دینی خارج از کشور است. زیرا در صورتی که دین در ضمیرش نفوذ نکرده باشد، نه تنها منشأ اثر نمیشود بلکه خود به عنصری ضد تبلیغی تبدیل میگردد.
در ایران بخاطر این که مبلّغین علوم دینی لباس مقدس روحانیت را به تن دارند، خود این لباس نوعی محدودیت برای آنها ایجاد میکند. گرچه این حکم کلی نیست، اما برخی افراد از ترس دادگاه ویژه، حفظ آبرو و یا حفظ شؤونات روحانیت، ملاحظاتی را در حرکات، سکنات، رفتار و اعمال خود لحاظ میکنند، اما در خارج از کشور چون عموماً مبلّغین به ناچار با لباس غیر روحانی به تبلیغ دین میپردازند، تنها فیلتر کنترلی آنها ایمان است. اگر عنصر ایمان در وجود طلبه ریشه دوانیده باشد، بسیار مؤثر واقع خواهد شد.
4 ـ جوان بودن، اگر مبلغ جوان نباشد از عهده مشکلات احتمالی تبلیغ نظیر در راه ماندن، در سرما و برف گرفتار آمدن برنمیآید. در این ارتباط خاطرهای را تقدیم حضور شما عزیزان مینمایم. در منطقه سیبری که شب و روز برف میبارد، در یک شب از سوی یکی از شیعیان به مهمانی دعوت شده بودم. بر طبق رسم آنجا هیچگونه تعارفی در مراودات و تعاملات اجتماعی وجود ندارد. بعد از صرف شام، هنگامی که قصد بازگشت به محل سکونت خود را داشتم (که حدود یک کیلومتری آنجا بود) میزبان به من توصیه کرد شب را در منزل آنها بمانم، ولی در حالی که بیرون از خانه بیش از یک متر برف باریده بود، من گفتم که باید بروم. از خانه خارج شدم، وسیلهای برای رسیدن به خانه پیدا نکردم و مجبور شدم پیاده مسیر را طی کنم. در بین راه تا سینه در برف فرو میرفتم به طوری که نزدیک بود خفه شوم! در اینجا نتیجه میگیریم که جوان بودن و سلامت جسمی برای یک مبلّغ نیاز است تا بتواند در مقابل خطرات و مشکلات عدیده مقابله نماید.
5 ـ نویسندگی: اگر مبلغ دینی قدرت نوشتن نداشته باشد و صرفاً براساس بیان و امور شفاهی به تبلیغ پردازد، در صورتی که شرایطی در خارج از کشور بروز نماید که از طریق بیان و خطابه نتوان پیام دین را به تشنگان معارف رساند در عمل اصل مقوله تبلیغ منتفی خواهد شد. به عنوان مثال، در روز واقعه 11 سپتامبر در یک سفر تبلیغی که در شهر تفلیس بودم تمام روزنامهها و مجلات در سطح وسیع اسلام را دین تروریستی و مسلمانان را تروریست معرفی میکردند، آنها با درج مقالات و تحلیلهای مختلف با استناد به برخی از آموزههای دینی اسلام، همانند آیین جهاد درصدد تروریستی جلوه دادن اسلام برآمدند. آنها مینوشتند که بر طبق آیین جهاد مسلمانان، کشتن غیر مسلمانان تا جایی که جان مسلمانان به خطر نیافتد بر آنها (مسلمانان) واجب است.
خُب تصور کنید در چنین مواقعی اگر مبلّغ دینی ما اهل قلم باشد با نوشتن پاسخ آن شبهات در عمل نه تنها حرکت ضد دینی را خنثی میکند، بلکه در صورت نگارش مستند پاسخها یک اقدام تبلیغی غیر مستقیم را جامه عمل میپوشاند.
اتفاقاً این حقیر نیز از فرصت استفاده کرده و با نوشتن پاسخهای علمی، شبههزدایی نمودم.
6 ـ آشنایی و تسلط بر زبان: مبلّغ دینی در خارج از کشور باید به نحو مطلوب، روان و کلاسیک به زبان مردم محل مأموریت آشنا باشد، منظور از کلاسیک در اینجا گویش غیر کوچه بازاری و غیر داش مشتی میباشد. به عنوان مثال یکبار در عشقآباد در یک جلسهای که سفرای کشورهای مختلف به مناسبت 22 بهمن به سفارت ایران دعوت شده بودند، برخی از افراد خودی در این جلسه به زبان روسی و یا ترکمنی صحبت میکردند، آنها میخواستند بگویند که ما هم زبان روسی را یاد گرفتهایم ولی متأسفانه همه برای آنها میخندیدند؟ چرا؟ چون آنها در حدّ یک بچه و کوچه بازاری صحبت میکردند که این اثر منفی و بدی بر جای گذاشت. به این ترتیب نتیجه میگیریم که یک مبلّغ باید زبان تخصصی کشور محل مأموریت را خوب بداند تا بتواند از این طریق پیام دین را در حد بسیار عالی به مخاطبین برساند.
7 ـ قناعت: یکی دیگر از ویژگیهای مبلّغین اعزامی نداشتن روحیه طمعورزی و مقدم داشتن رسالت و هدف مقدس تبلیغی بر اهداف و منافع مادی میباشد؛ زیرا بسیار اتفاق افتاده که مبلّغ اعزامی به خارج از کشور در سفارتخانه از سوی دیپلماتهای خودی تحقیر میشوند. به عنوان مثال در حالی که مبلّغ ما ماهیانه در حدود 100 یا 200 دلار حقوق دریافت میکند همان دیپلمات در یکماه چهار هزار دلار حقوق میگیرد. بسیار طبیعی است که اگر مبلّغ دینی فرد خود ساخته و قانعی نباشد، در یک مقایسه تطبیقی زمینههای انحراف از هدف و رسالت تبلیغی در او فراهم میگردد.
علاوه بر این با نهایت تأسف باید عرض کنم که در برخی سفارتخانههای ایران در خارج از کشور نیز همانند داخل کشور، رگههایی از باند و خط بازی، وجود دارد.
در برخی مواقع کارمندان سفارت به مبلّغ میگویند که در فلان جا تبلیغ کن و در فلان جا تبلیغ نکن، در حالی که طلبه باید بداند که برای تبلیغ در میان همگان به آنجا عزیمت نموده است و باید با این مسجد، آن مسجد، مساجد دیگر بلکه کلیه مساجد مرتبط باشد. این رسالت و وظیفه اصلی مبلّغ است. اما متأسفانه سفارت در برخی مواقع به او میگوید که اینها با ما در اصطکاکند و نباید برای تبلیغ به میان آنها بروید. و اگر هم مبلّغ بر خلاف میل سفارت عمل نماید، آنها (کارمندان سفارت) او را کمک و یاری نمیرسانند.
خُب تصور کنید اگر مبلّغ به سخنان آنها گوش دهد، وظیفهاش را انجام نداده، در حالی که او برای تبلیغ به آنجا رفته است. متأسفانه در برخی از این مواقع سفارت به مبلّغ پیشنهاد میدهند که در صورت انجام این کار و انجام ندادن آن کار، فلان مبلغ کمک بلا عوض به شما پرداخت میگردد.
اگر مبلّغ خودساخته نباشد و طمعکار باشد به اصل رسالت تبلیغی خود عمل ننموده است. در برخی اوقات نیز اتفاق افتاده که مبلّغی برای تبلیغ به خارج از کشور رفته، اما متأسفانه بجای تبلیغ به کار تجارت پرداخته و یا به انحاء مختلف نظیر پولهای دعا و... از مردمی که به نان شبشان هم محتاجند، وجه دریافت میکنند. این چنین طمعورزیهایی به اصل دین ضربه میزند. اگر طلبه طمعکار باشد، مردم میگویند: این نیز با فلان تاجر حشر و نشر دارد... اصلاً او به دنبال تاجرها راه افتاده تا آنها بیشتر او را تحویل گرفته و به او خوب رسیدگی نمایند. این عملِ فرد به اصطلاح مبلّغ نه تنها اقدام تبلیغی به نفع دین نیست بلکه خود به صورت عینی یک اقدام ضد دینی نیز محسوب میشود.
8 ـ آراستگی ظاهر: در کشورهای خارجی، حداقل کشورهای آسیای میانه که اینجانب در دفعات متعدد به آنجا سفر کردهام، بسیار به زیبایی پوشش و شکل و نوع لباس اهمیت میدهند. حال تصور کنید یک مبلّغی با ظاهری در هم ریخته به آن مناطق وارد شود؛ به طور طبیعی کلام این فرد مؤثر نمیافتد. شیکپوشی و حفظ ظاهر، نوع ریش و نوع لباس به عنوان یکی از عوامل غیر مستقیم تأثیرگذار بر میزان نفوذ اجتماعی مبلّغ در میان مخاطبین میباشد.
9 ـ آشنایی اجمالی با علوم متداول: یک مبلّغ در عرصه بینالملل الزاماً باید در حد متعارف (نه تخصصی) با کلیات علوم مختلف آشنایی داشته باشد؛ زیرا در صورتی که از موارد کلی و معمولی رشتههای مختلف علمی بی اطلاع باشد، در برقراری روابط با طبقات مختلف مردم منطقه مأموریت بخصوص اندیشمندان علوم گوناگون دچار بحران ارتباطی میشود و چه بسا نتواند رسالت فرهنگی و دینی خود را به نحو مطلوب برآورده سازد.
در پایان ضمن تشکر مجدد خواهشمند است در صورتی که خاطره بیاد ماندنی از سفرهای تبلیغی خود دارید بیان فرمائید.
خُب، خاطراتی فراوان از دوران سفرهای تبلیغی خود در خارج از کشور بیاد دارم اما به اقتضای وقت به یک مورد اشاره میکنم.
در یکی از سفرهای تبلیغی که پس از 65 روز در شهر عشقآباد بودم، قرار بر این شد که برای تبلیغ به شهر «مرو» عزیمت نمایم. از سفارت جمهوری اسلامی در آنجا پرسیدم «مرو» کجاست؟ آنها در جواب گفتند: در شهر «بایرم علیِ» که «مرو» قدیم آنجا بوده، (الآن «مرو» جدید با آنجا فاصله دارد) به من گفته شد به «مرو» برو و در آنجا فردی بنام عباسعلی را که ریش سفید شیعههای آن منطقه است، پیدا کن. در حالی که من به شهری به بزرگی شهر قم میرفتم و درصدد بودم تا یک نفر را که هیچگونه نشانی از او نداشتم و تا آن موقع نیز او را حتی برای یکبار هم ندیده بودم، پیدا کنم. رأس ساعت 3 بامداد هنگام اذان صبح از قطار پیاده شدم. در این هنگام همه جا پر از برف و یخ و هوا نیز بشدت سرد بود و من با کیف سنگینی که در آن تعدادی قرآن و تسبیح جای داده بودم، به دنبال جایی برای استراحت و خواندن نماز بودم؛ (البته این را هم بگویم که یک چوب نیز در دست داشتم که سگهای ولگرد را از خود دور کنم). با توجه به اینکه زبان آنجا روسی بود و من علاوه بر زبان مادری خود تنها زبان انگلیسی را میدانستم، چون تابلوهای اماکن عمومی و خصوصی به زبان روسی نوشته شده بود، من قادر به درک مفاهیم تابلوها نبودم.
در این هنگام نمای بیرونی یکی از ساختمانها، توجهام را جلب کرد، حدس زدم که این باید هتل باشد، با توکل به ذات اقدس الهی، درب آن مکان را زدم، در حالی که در را میزدم با خود چنین میاندیشیدم، در یک حالتی فرضی پس از این اقدام یا موفق به اسکان در آن مکان میشوم و یا آنکه در نهایت مرا ضرب و شتم میکنند. در هر حال پس از آنکه در را زدم، خانمی در جلو چشمم ظاهر شد، به محض دیدن ظاهر و قیافه در هم ریخته من و کاپشن ایرانی که بر تن داشتم، بدون آنکه کلامی بگوید، با اشاره دست و سر به من فهماند که دور شو، من با سماجت مجدداً در را زدم، این بار مرد جوان ترکمنی در را باز کرد، همانگونه که در عرایضم گفتم، زبان مشترک مهمترین عامل ارتباط میباشد، ولی متأسفانه هیچکدام از ما زبان همدیگر را نمیدانستیم. در عمل نمیتوانستیم با هم ارتباط برقرار کنیم، بهر تقدیر با زبان اشاره به او فهماندم که اتاقی را برای استراحت نیاز دارم، اما او هم جواب ردّ داد، به هر زحمتی بود از او خواستم اجازه دهد نمازم را بخوانم، قبول کرد و با اشاره به من فهماند که همانجا پشت در ورودی روی تکه موکتی نمازم را بجا آورم. با دلی شکسته نمازم را اقامه کردم، شاید این نماز بهترین نمازی بود که با تمام وجود و با حضور قلب و خشوع در تمام عمرم بجا آورده بودم و از خداوند متعال درخواست کردم که مشکل مرا حل کند.
پس از نماز از هتل خارج شدم در حالی که از شدت سرما بخود میلرزیدم، به خدای بزرگ متوسل شدم، ناگاه از پشت سر صدایی شنیدم، برگشتم، دیدم همان مرد ترکمن است، اشاره کرد که برگرد، من برگشتم، متوجه شدم که اتاقی را برای من آماده کرده، با راهنمایی او به طبقه سوم ساختمان رفتم، اتاق فوقالعاده مجهزی بود. حدس زدم باید متعلق به یکی از مقامات ارشد حکومتی باشد، پس از این واقعه، رو به درگاه الهی کرده و سپاسگزاری نمودم. با خود میگفتم حتماً حداقل صد دلار برای هزینه این اطاق مجلل از من درخواست خواهد کرد؛ ساعت 10 صبح برخاستم و برای تصفیه حساب از اتاق خارج و نزد مرد ترکمن مسئول هتل رفتم، وقتی از او میزان هزینه پرداختی را سؤال کردم، با تعجب دیدم پاسخ داد، «هزینهای نمیگیریم»، فقط برای من دعا کن، من فرد بدبختی هستم؛ زیرا نماز نمیخوانم، و کسی به من نماز خواندن را یاد نداده است.
پس از آنکه به او دعا کردم (در فرهنگ آنها وقتی از کسی میخواهند که به آنها دعا کند، باید در همان زمان و مکان به آنها دعا کرد)، او به من گفت، آیا فهمیدی در کجا استراحت کردهای؟ جواب دادم: خیر. گفت: این اتاق متعلق به «سفر مرادنیازف» رئیس جمهور کشورمان است؛ و مهمانان ایشان در اینجا استراحت میکنند. اما من بعد از نماز خواندن شما به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم و دلم شکست و متحول شدم و تصمیم گرفتم که این اتاق را که خالی مانده بود برای استراحت شما در نظر بگیرم. در هر حال از او تشکر کردم و از هتل خارج شدم؛ و در حالی که دنبال عباسعلی که ریش سفید شیعهها بود میگشتم، و هیچگونه نشانی و یا تصویری از او نداشتم، به اولین فردی که رسیدم، سؤال کردم عباسعلی را میشناسی؟ با تعجب پاسخ داد: «عباسعلی من هستم.» این در حالی بود که من در ذهن خود تجزیه و تحلیل میکردم از قیافهها باید تشخیص دهم که این فرد، ارمنی، یهودی یا مسلمان است. ولی همه قیافهها یکنواخت بود. این خاطره برای من شیرینترین خاطره دوران تبلیغ من محسوب میشود؛ زیرا پس از شناسایی عباسعلی و برقراری رابطه با او جرقه آغاز تبلیغات دینی زده شد و راه برای ادامه کار هموار شد، و مناطق شیعه نشین، تعداد شیعیان، تعداد مساجد، ایران دوستان و اسلام خواهان را شناسایی کردم و این شناخت برای بنده و سایر مبلغان در سفرهای تبلیغی آتی بسیار مؤثر افتاد. دلیل واضح این امر هم مقایسه تطبیقی وضعیت اعتقادی و عملی ساکنان آن منطقه در آن هنگام و در حال حاضر میباشد.