کودکان و اسباب بازىها
با تأکید بر روانشناسى بازى
محمدرضا مطهرى
مقدّمه
کودکان گلهاى بوستان ما و آیندهسازان کشورند. ملّتى در آینده موفق، سربلند، پیروز و سعادتمند خواهد بود که به نیازهاى جسمى و روانى کودکان خود توجه بیشترى داشته باشد.
امروزه روانشناسان اعتقاد دارند که براى رسیدن به مراحل بالاتر رشد باید پایههاى اولیه رشد را جدى گرفت و اگر چنانچه اولین مراحل رشد به خوبى طى نشود، در مراحل بعدى کودک دچار اختلال خواهد شد.
یکى از نیازهاى مهم و اساسى کودک، نیاز به بازى و اسباب بازى است. بازى براى کودک همانند آب است براى ماهى. کودک بدون بازى نمىتواند به رشد متعادل و سازندهاى برسد. اسباب بازى شوق زیستن را در وجود کودک برمىانگیزد موجب پرورش قواى جسمى، ذهنى، روانى، عاطفى و اجتماعى کودک مىشود.
اسباب بازى همچنین موجب مىشود که کودک با دنیاى بیرون ارتباط برقرار نماید و تجارب خویش را گسترش دهد و با مفاهیم مختلفى همانند رنگ، شکل، اندازه، بالا، پایین و... آشنا شود.
مسأله مهم این است که بازى و اسباب بازىها باید متناسب با ویژگىهاى سنى، رشد جسمى و روانى کودک باشد تا اثرات مفید و سازنده را داشته باشد وگرنه بعضى مواقع ممکن است اسباب بازى به دلیل عدم تناسب با ویژگىهاى سنى و رشدى کودک، او را دچار شکستهاى متعدد و در نهایت، احساس حقارت کند که در این صورت، آن اسباب بازى براى کودک مضر است.
روانشناس مشهور ژان پیاژه تأکید مىکند که والدین در انتخاب اسباب بازى دقّت و هوشیارى لازم را داشته باشند؛ چرا که در شکل دادن به تمایلات عاطفى و روانى او نقش مهمى ایفا مىکند و چنانچه در انتخاب آنها توجه کافى نشود، ناخواسته تمایلات کودکان به گونهاى شکل مىگیرد که مورد انتظار نبود.
در این مقاله سعى نگارنده بر این است تا از دیدگاههاى مختلف و با توجه به لحاظ همه عوامل، بازى و اسباب بازى متناسب با هر سن را پیشنهاد نماید. بازىها و اسباب بازىهاى پیشنهادى مىتواند راهنماى بسیار خوبى براى والدین و مربیان محترم باشد.
ادامه مطلب ...کودکآزاری و پیامدهای آن
دکتر مهرانگیز شعاع کاظمی
چکیده
عنوان تحقیق حاضر «پیامدهای کودک / نوجوانآزاری و ارتباط آن با ویژگیهای شخصیتی و پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی والدین» میباشد. نمونه تحقیق شامل 15 کودک و نوجوان آسیبدیده از طرف والدینِ آزارگر و 15 والد آزاررسان ـ که به دادگاه اطفال، پزشکی قانونی و مراکز مشاوره مراجعه کرده بودند ـ به صورت هدفمند انتخاب گردیدند. جمعآوری اطلاعات به صورت مصاحبه و مشاهده صورت گرفت. روش تحقیق جزو تحقیقات کیفی است که اطلاعات گردآوری شده از این روش به صورت توصیفی گزارش شدهاند. در این تحقیق، فرضیه مشخصی تدوین نشده است، اما پژوهش با سه سؤال اصلی آغاز و در نهایت، با یک نتیجهگیری جامع به پایان میرسد. یافتههای مهم تحقیق حاکی از آن است که کودکان و نوجوانان آزاردیده دچار حالات افسردگی، گوشهگیری و خشم پنهانشده میباشند، در امر تحصیل دچار افت تحصیلی و در دوستیابی دچار مشکلاند، نسبت به دیگران بیاعتماد و به دنبال آن، دچار احساس حقارت و ناکامی هستند و در دوره نوجوانی دچار رفتارهای ضد اجتماعی (بزهکاری)، دزدی، فرار از منزل، اعتیاد و فرار از مدرسه میگردند.
از ویژگیهای شخصیتی بارز بزرگسالانِ آزارگر، ترسو بودن، تعصب بیجا به خرج دادن، سوء ظن و بدبینی، داشتن افکار کلیشهای و قالبی و رفتارهای وسواسی میباشد. در عین حال، هر چه والدین از سطح تحصیلی پایینتر و از نظر شغلی به مشاغل سطح پایینتر مشغول باشند، از رفتارهای آزارگرانه بیشتری برخوردارند.
مقدّمه
خانواده کوچکترین نهاد اجتماعی است که با پیوند زن و مرد شکل میگیرد. به تدریج کودکان به این جمع کوچک افزوده شده، تحت سرپرستی آنان قرار میگیرند. کودک که دارای روحی پاک، و جلوه آغازین کمال بشر است، بارها و بارها مورد بحث و گفتوگوی اندیشمندان و مربیان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. به گفته برخی اندیشمندان، به جرئت میتوان قرن بیست و یکم را «عصر کودکان» نامید؛ از اینرو، بخش مهمی از منابع مادی و معنوی کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری دست یافتهاند، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی آنان میشود. در این زمینه، علاوه بر افزایش امکانات بهداشتی، آموزشی، هنری و پرورشی، دامنه حقوق کودک نیز به عنوان موجودی نیازمند حمایت ویژه در جهت تعالی مادی و معنوی نسل آینده و ادارهکننده فردای جامعه، وسعت یافته است. اطلاعات در مورد آزار فیزیکی 1 یا جنسی 2 کودک، همسرآزاری و سایر اشکال خشونت در خانواده، سبب گردید متخصصان به این نتیجه برسند که معضل خشونت در خانواده به صورت فراگیر در دو دهه گذشته افزایش یافته است. امروزه خشونت در خانواده توجه قابل ملاحظهای را به خود معطوف ساخته، به گونهای که این پدیده نه تنها در خانوادههای آمریکایی، بلکه در انگلستان، اروپای غربی و بسیاری از کشورها و جوامع کره خاکی به چشم میخورد. 3
ادامه مطلب ...کاربرد روان شناسی در استخدام نیروی انسانی
ابوالفضل ساجدی
جامعه ای که در نظر دارد با حداقل نیرو، حداکثر بهره اقتصادی و صنعتی را با کیفیت عالی بدست آورد در صورتی به موفقیت مطلوب نائل میگردد که براساس شناسائی دقیق نیروها و استعدادهایشان، امور مختلف را به آنها واگذار نماید، بویژه اجتماعی که در حال بازسازی است و نخستین گامهای خود را در جهت خودکفائی بر می دارد. دقت در این امر اسلام مورد تأکید اکید قرار گرفته است چنانکه از رسول خدا(ص) چنین نقل شده است: «کسی که فردی از مسلمانان را برای انجام کاری منصوب نماید در حالی که میداند برای انجام این عمل، فردی بهتر و شایسته تر و آگاه تر بدستورات اسلام در بین مسلمانان یافت میشود، شخص منصوب کننده به خداوند و پیغمبر اکرم(ص) و تمام مسلمانان خیانت نموده است» 1 بنابراین، عدم دقت کافی در کیفیت استخدام و کم بها دادن به برخی جوانب آن، خیانتی نابخشنودنی به اسلام و مسلمین محسوب میگردد. برای تحقق استخدامی مطلوب: بررسی دقیق ابعاد چهارگانه ذیل در مورد افراد ضرورت دارد:
1- اعتقادات مذهبی و دیدگاههای سیاسی
هدف از بررسی این امر، ممانعت از ورود افرادی است ک دارای انحرافات شدید مذهبی و سیاسی هستند البته در انتخاب سرپرستان و مدیران بذل دقت بیشتری در این زمینه لازم است عدم توجه به این مطلب چه بسا عواقب ذیل را به دنبال داشته باشد:
الف) ایجاد انحرافات مذهبی و سیاسی در افکار همکاران
ب) تضعیف روحیه کار در پرسنل موجود و تشکیل اعتصابات کارگری
ج) تخریب دستگاهها و ماشینهای صنعتی از طریق بمب گذاری یا دستکاری ها عمدی البته انحرافات جزئی که موجب خطراتی در محیط نگردد نمیتواند مانع پذیرش گردد.
ادامه مطلب ...قاطعیت در تربیت
معصومه بذل - مشاور
مقدمه
اصولا یک تربیت صحیح در دو جبههتلاش مىکند. جبههاى که در آن امر بهخوبیها و رعایت امور پسندیده است وجبههاى دیگر که در آن نهى از انجام امورناپسند است. همانگونه که تشویق و تقدیربراى ایجاد حرکت و واداشتن فرد به اعمالپسندیده لازم است، وجود قاطعیت وملامت و هشدار و حتى گاهى تنبیه براىجلوگیرى از انجام کارهاى ناروا ضرورىاست.
در این مقاله بر آنیم در مورد لزوم وجودجدیت و قاطعیتیا به عبارت دیگرمحرکهاى باز دارنده در تمام مراحل تربیتسخن برانیم و آثار سوء فقدان یا کمبود آن رابر عدم پختگى و استقلال و رشد عاطفى واجتماعى کودک بیان کنیم.
تعاریف تربیت:
تربیتبه معنى پروردن و پروراندن ازماده "ربو" است و این لغتبه معناى بالارفتن، اوج گرفتن، افزودن و رشد کردناست. و در اصطلاح به معنى کوششى استجهت ایجاد دگرگونى مطلوب در فرد و بهکمال رساندن تدریجى و مداوم او.
در تعریف تربیت نظرات مختلفى وجوددارد:
از نظر فلاسفه و علماى اخلاق: پروردنقواى جسمى و روحى انسان است، براىوصول به کمال مطلوب مقدر انسانى .
از نظر روان شناسان: تربیت مراقبتىاست دائم از حیات در حال رشد و ایجادتغییر در فرد به منظور یافتن قدرت درکمسائل و ایجاد زمینه جهت استقلال فکرى وهمچنین شکوفایى استعدادهاى مادر زادىفرد.
از دیدگاه اسلام: تربیت وسیلهاى استبراى ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمىکه حاصل آن داشتن انسانى است متفکر،مؤمن، متعهد و مسؤول که در برابر محیطارزیاب و منتقد و در جنبه رفتار، عامل بهیافتههاى مکتب است.
باید توجه داشت که تربیت ازدیدىنوعى تحمیل به حساب مىآید.الزامات و قیودى وجود دارد که تحملآن براى طفل ضرورى است اما کودکخلاف آن را مایل است. کودک یانوجوان اغلب تحت تاثیرخواستههایى است که بدونآیندهنگرى یا آگاهى از عواقب تسلیمشدن به این خواستهها، در بر آوردنآنها اصرار مىورزند.
اگر او در برابر این گونهخواستههاى نابجاى خود مقاومتىاحساس نکند. یعنى قاطعیتى در برابرآنها وجود نداشته باشد همواره بهنوعى خواستههاى خود را به کرسىمىنشاند.
در مواردى پدر یا مادر لازم استبا قاطعیت در برابر کارهاى ناپسند یاخیره سریهاى فرزند بایستند. بطورىکه همواره این احساس در فرزندوجود داشته باشد که دستش براىانجام کارهاى ناپسند باز نیست و بهعبارت دیگر فردى رها شده به حالخود نیست.
ادامه مطلب ...محمدرضا احمدی
رشد اخلاقی کودکان موضوع مهمی است که همیشه مورد توجه روانشناسان با رویکردهای گوناگون رفتارنگری، روان تحلیلگری و شناختگرایی بوده است.
اینکه چگونه کودکان به عناصر اخلاقی تبدیل میشوند، مراحل رشد اخلاقی آنها چیست، تا چه میزان تحت تأثیر عوامل گوناگون رسشی و یادگیری هستند و مسائلی از این دست، بر اساس رویکردهای متفاوت پاسخ داده شدهاند. در این مقاله، به فرایند رشد اخلاقی از منظر نظریههای گوناگون پرداخته شده است.
کودکان در ابتدا، هیچگونه تصوّر و دیدگاهی درباره خیر و شرّ امور ندارند و به همین دلیل مسئول رفتار خود نیستند و عنصر اخلاقی به حساب نمیآیند و برای تبدیل شدن به عنصر اخلاقی باید یک فرایند تدریجی و پیچیدهای را طی کنند. این فرایند به دو عامل مهم «رشد تواناییهای مادرزادی» 1 و «یادگیری و تجربه» 2 بستگی دارد. اما سؤال اساسی این است که این فرایند چگونه صورت میگیرد؟ و آیا این فرایند از الگوی خاصی و مراحل رشد معینی پیروی میکند؟ آیا آن الگو در تمام فرهنگها و زمانها مشابه و یکسان است؟ و سرانجام اینکه، هر کدام از عوامل رشد طبیعی و تواناییهای مادرزادی، یادگیری و تجربه به چه میزانی در این فرایند رشد اخلاقی مؤثرند؟
اینها سؤالاتی هستند که روانشناسان ـ که با رشد اخلاق به عنوان بخشی از رشد کودک سر و کار دارند ـ به آن پرداختهاند و با روشهای تحقیق علمی و تجربی و آزمونهای سنجش رشد اخلاقی در پی پاسخ آنها میباشند.
البته پرسشهای دیگری نیز مطرحند که در حیطه فلسفه و فلسفه اخلاق قرار دارند و بحث و گفتوگو از آنها به عهده فلاسفه و دانشمندان فلسفه اخلاق است. این پرسشها بیارتباط با سؤالات دسته اول نیستند، بلکه به یکدیگر وابستهاند؛ پرسشهایی نظیر: خوب و بد اخلاقی چیست؟ آیا حقایق اخلاقی کلی وجود دارد؟ حوزه اخلاقیات چیست؟ قدرت و میزان نفوذشان چگونه و چقدر است؟ روانشناسان بدون تبیین ماهیت اخلاقیات نمیتوانند برداشتی درباره اخلاق و رشد اخلاق ارائه دهند به طور کلی، پژوهشهای تجربی درباره رشد اخلاق مبتنی بر پذیرفتن یک نظریه اخلاقی معاصر است. به عبارت دیگر، تحقیقات نظری در روانشناسی درباره رشد اخلاقی با یک سری مسائل زیربنایی دیگر که در فلسفه اخلاق مورد بررسی قرار میگیرند، ارتباط دارد و این مطلب، لزوم وابسته و مبتنی بودن نظریههای رشد اخلاق به فلسفه اخلاق را نشان میدهد، هرچند دانشمندان علوم اجتماعی و روانشناسان نمیخواهند به این مطلب اعتراف کنند.
ادامه مطلب ...علمى بودن روان شناسى و توضیح کلمه پسیکولوژى
حسین حقانى زنجانى
مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت استکه روانشناسى در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمىشدو قسمتى از فلسفه بود ولى پس از گذشت دورهاى بیش از 2000 سال، وضعومقامى علمى پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسى نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعى داشتهاند.
یکى از دلائل علمى بودن روانشناسى آن است که روانشناسان کوششمىکنند با حقایق، سروکار داشته باشند و براى کشف حقایقى که تاکنونبراى آنها روشن نشده است، از روش علمى استفاده کنند.
این علم مثل سایر علوم با کنجکاوى آدمى آغاز شده، انسانهاى اولیهدرباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتى مىکردند واین سوالات و کنجکاوىها و کوششى که براى پاسخ دادن به آنها مىشدمنجر به پیدایش علوم طبیعى مثل نجوم و فیزیک و زیستشناسى و...گردید (1) .
و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعالروحى و بدنى منتهى به فلسفه عقلى و در نتیجه منجر به پیدایش علمروانشناسى گردید. برخى از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانىدر افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانى یعنى افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازهترى پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانى جز «کنش» وفرایندهاى بدنى نیست. او عقیده داشت که براى فهم رفتار و تجربهآدمى باید کنشهاى بدنى او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.
در فلسفه عقلى ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنى، اهمیت زیادىداشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا مىشوند وتاثیرات ذهنى، منشا و منبع پیدایش صورتهاى ذهنى است و اینتصورات مىتوانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهىدرانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمى مىشوند.
اینگونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهاى بزرگى بود که در آندوره جهت علمى کردن روانشناسى برداشته شد و در نتیجه دانشمندانمتوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمى که درکنترل رفتار او نقش اصلىرا به عهده دارد مغز آدمى است نه قلب او. و سپس تحقیقات«جالینوس» پزشک یونانى قرن دوم میلادى (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازهاى درباره بدن آدمى و کار آن پدید آورد وهمینطور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت» (1650 -1596 میلادى) درباره روانشناسى جدید نظرهاى تازهاى بیان کرد.
ادامه مطلب ...عاطفه، احساس و یادگیرى
نویسنده: م. بوکارت
مترجم: عبدالرضا ضرابى
مقدمه
بدیهى است که آموزش اثربخش، مسئله عرضه کردن اطلاعات به گروهى از دانشآموزان نیست. این نوع آموزش بیشتر به هدف آغاز تغییر رفتار در فرد فرد دانشآموزان است. بسیارى از مؤلفان استدلال کردهاند که تأکید اصلى نظریههاى پیشین یادگیرى و آموزش بر کسب دانش و مهارت بوده، و به جنبههاى پیچیده، امّا قطعى یادگیرى انسان بىاعتنا بودهاند (به عنوان نمونه: تأثیر متغیرهاى عاطفى بر یادگیرى، یادگیرى در زمینههاى قوى و قابل اعتنا.) علاوه بر این، روشن است که دانشآموزان در محیطهاى یادگیرى اجتماعى پویا که در آن عوامل تأثیرگذار گوناگونى دایم بر یکدیگر اثر مىگذارند، بهتر مىآموزند. و در نتیجه، خود شرایط یادگیرى و نیز ارزیابى خودشان از آن شرایط را تغییر مىدهند.
نظریههاى یادگیرىاى که منحصرا بر فرایند اطلاعات تأکید دارند، نظریههایى هستند که نمىتوانند این پیچیدگى را درک کنند. بنابراین، مطالعات تجربى براى این به وجود آمده است که تأثیر متغیرهاى عاطفى را بر روى یادگیرى و عملکرد بررسى کنند. چنین متغیرهایى عبارتند از باورها درباره «خود» و برنامههاى گوناگون درسى مدرسه، احساسات، خلق و خوها و مکانیزمهاى کنترل رفتارى. نتایج این مطالعات به آرامى در حال گنجانده شدن در نظریههاى یادگیرى و آموزش هستند.
در این مقاله، مهمترین متغیرهاى عاطفى مورد بحث قرار خواهند گرفت و مدلى براى درک رابطه بین این ساختار ارائه خواهد شد.
ادامه مطلب ...