نگاهى به تعامل فقه و تربیت با تأکید بر نقش فقه در تربیت
على همت بنارى
مقدمه
فقه و تربیت دو عرصه مهمى هستند که نقش برجستهاى در زندگى فرد مسلمان ایفا مىنمایند. تربیت و پرورش همه جانبه انسان از نیازهاى اساسى وى است و انسان در پرتو تربیت صحیح به کمال مطلوب خویش نایل مىآید. از سوى دیگر، شریعت و بعد عملى آن یعنى فقه جایگاه ویژهاى در زندگى انسان دارد و مجموعهاى از بایدها و نبایدها، زندگى او را احاطه کرده است. این دو عرصه با پیشرفت زندگى بشر و تحولات فرهنگى و اجتماعى، شکل جدیدى به خود گرفته و رسالتى نوین پیدا کرده است. چرا که از سویى، نهاد تعلیم و تربیت به یکى از نهادهاى بنیادین در زندگى انسان تبدیل شده و زمینهساز موفقیت انسان در سایر ابعاد گشته و از سوى دیگر، فقه از ایفاى نقش در محدوده زندگى فردى انسان فراتر رفته و رسالتى نوین یافته و مىبایست پاسخگوى نیازهاى شرعى انسان در همه ابعاد فردى و اجتماعى باشد. آنچه در این میان مهم مىنماید بررسى زمینههاى ارتباط و تعامل این دو عرصه مهم در زندگى فرد مسلمان در یک جامعه اسلامى است. چرا که فقه به عنوان دانشى که ماهیت دینى واسلامى دارد با تربیت به عنوان فرایندى که مىتواند اسلامى باشد، داراى تأثیر وتأثّراتى هستند که آثار و نتایج آنها در جهتدهى نظام تعلیم و تربیت جامعه اسلامى آشکار مىگردد، زیرا از سویى، نقش فقه در تربیت مىتواند به فرایند اسلامى سازى تربیت کمک نموده و بخشى از محتواى تربیت اسلامى را پوشش دهد و از سوى دیگر، تربیت با اصول و شیوههایى که دارد ضمن ارائه موضوعات جدید در عرصه اجتهاد و فقاهت، مىتواند به فرایند پاى بند شدن افراد جامعه اسلامى به فقه و احکام فقهى، کمک شایان توجهى نماید. بهرغم نقش تعیین کننده فقه در زندگى فرد مسلمان و جایگاه ویژهاى که در نظام حکومتى ما دارد و نیز به رغم نقش عظیم فرایند تربیت در زندگى انسان مسلمان، هنوز توجه لازم به امر پژوهش در زمینه تعامل این دو انجام نگرفته و خلأ پژوهشهایى از این دست کاملاً محسوس است.این مقاله بر آن است تا نگاهى به زمینههاى تعامل این دو عرصه داشته باشد.از این رو، ابتدا به طور اختصار به مفهوم شناسى فقه و تربیت مىپردازیم، سپس اشارهاى به زمینههایى که امکان تعامل این دو را فراهم مىسازد خواهیم داشت. آنگاه به بررسى تأثیر و تأثر متقابل فقه و تربیت خواهیم پرداخت.
مفهوم شناسى
فقه
فقه در لغت به معناى «فهم» بهکار رفته و در آیات و روایات فراوانى استعمال شده است. این واژه در صدر اسلام معناى وسیعى داشت و مترادف با «دینشناسى» بهکار مىرفت و علاوه بر احکام، شامل مسائل اعتقادى و اخلاقى نیز مىگردید.(1) این واژه عمدتا در دو معنا بهکار رود: یکى، معناى مشهورى است که به عقیده برخى نویسندگان، از سوى علماى علم اصول ارائه شده(2) و آن عبارت است از «علم به احکام فرعى شرعى از روى ادله آنها»(3) و دیگرى عبارت است از» مجموعه احکام و دستوراتى که مجتهدین از منابع معتبر استنباط نموده و در کتابهاى فقهى منعکس شده است.»(4) فقه در معناى اول بیشتر با دانش بودن آن تناسب دارد و در این تحقیق، فقه به هر دو معنا مراد است.
تربیت
تربیت در معانى گوناگونى از جمله «نهاد یا نظام آموزش وپرورش»، «حاصل عمل معینى»، «فرایند تأثیرگذارى و تأثیرپذیرى» و «محتوا یا برنامه» استعمال شده(5) است. نیز ممکن است از تربیت، علم تربیت اراده شود که در آن صورت، مراد یک رشته علمى است که واقعیتها و موقعیتهاى تربیتى را مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهد. از میان معانى ذکر شده معناى سوم، شایعتر و تا حدودى مورد اتفاق صاحبنظران تعلیم و تربیت است. تربیت به این معنا واقعیت بسیار عامى است که در همه سنین زندگانى و در همه اوضاع و احوال حیات انسانى به چشم مىخورد(6) این معنا معادل (Education) در زبان انگلیسى و مشتمل بر معناى آموزش و پرورش است و لازمه تحقق آن «وجود مربى، متربى و محتوا» است که در حقیقت سه رکن اصلى تربیت را تشکیل مىدهند. تربیت در این معنا، مبتنى بر مبانى و داراى اهداف، اصول، روشها و مراحلى است که براى تحقق آن ضرورى مىباشد. در این تحقیق، مراد از تربیت دو معناى اخیر است؛ به این بیان که عمده مباحث مراد معناى سوم و در برخى مباحث به ویژه در مبحث تأثیر تربیت در فقه مراد معناى اخیر است.
بررسى امکان تعامل فقه و تربیت
پیش از بررسى امکان تعامل، بیان یک نکته ضرورى است و آن اینکه ما در این پژوهش به بررسى تعامل و رابطه دو سویه فقه و تربیت در یک جامعه اسلامى مىپردازیم. به عبارت دیگر، فقه یک حوزه معرفتى شرعى و اسلامى است که بخش عملى شریعت را تشکیل مىدهد و تربیت هر چند ماهیت اسلامى ندارد و مجموعهاى از آموزهها و فعالیتهاى عینى است، امّا ما در پى بررسى امکان تعامل این پدیده عینى در یک جامعه اسلامى هستیم. ازاینرو، اگر فقه به عنوان یک دانش اسلامى تأثیراتى در تربیت داشته باشد در حقیقت در پرتو این تأثیرات رنگ و بوى اسلامى و دینى به تربیت مىبخشد. در واقع، تربیت را که یک سرى فعالیتهاى عینى بوده و به خودى خود ماهیت دینى و اسلامى ندارد، دینى و اسلامى مىکند. با توجه به نکته فوق مىتوان به مهمترین زمینههایى که امکان تعامل میان فقه و تربیت را میسر مىسازد، اشاره نمود:
1. از جهت اشتراک موضوع
از مهمترین زمینههاى تعامل فقه و تربیت، مشترک بودن موضوع این دو است. موضوع تربیت، انسان (متربى) است. به این بیان که عوامل تربیتى درصدد تأثیرگذارى بر متربى هستند و کانون این تأثیرپذیرى اندیشهها، بینشها، گرایشها و بهویژه رفتارهاى اوست. امّا آنچه از تأثیرات تربیتى در متربى بیشتر تجلى مىیابد، واکنشها و رفتارهاى بیرونى او است. ازاینرو، کانون تأثیرات مربى در فرایند تربیت، بروز اعمال و رفتارهاى مطلوب در متربى است. از سوى دیگر، موضوع فقه انسان و شؤون مختلف او به ویژه اعمال و رفتارهاى او است و همین زمینه مشترک فقه و تربیت با انسان و رفتارهاى او تعامل آن دو را امکان پذیر مىسازد. هرچند تأثیرگذارى این دو در انسان متفاوت است؛ چه آنکه نگاه فقه به انسان و رفتارهاى او نگاهى شرعى است، امّا تربیت درصدد ایجاد بینش، اصلاح و تغییر رفتارهاى او است. با این حال، این ویژگى مشترک مىتواند زمینه تعامل و تلاقى این دو را در زمینههاى زیادى فراهم سازد.
2. از جهت گستره و قلمرو
زمینه مشترک دیگرى که امکان تعامل فقه و تربیت را فراهم مىسازد، گستره و قلمرو این دو است. این دو عرصه در میان علوم اسلامى و انسانى قلمرو بسیار گستردهاى دارند. تربیت گسترهاى به درازاى عمر انسان دارد و حتى مشتمل بر عوامل زمینه ساز پیش از تولد نیز مىشود و شامل همه فعالیتهایى که به نحوى در پرورش ابعاد وجودى انسان تأثیرگذار است، مىگردد. همچنین تربیت امرى همه جانبه و فراگیر بوده و همه ابعاد وجودى انسان، اعم از جسمى، روانى، اخلاقى، عقلانى ومانند اینها را در بر مىگیرد.
از سوى دیگر، فقه گسترهاى عظیم دارد و براى همه مقاطع عمر انسان و حتى پیش از تولد او احکام و باید و نبایدهاى شرعى وجود دارد. نگاهى اجمالى به حیطههاى احکام فقهى و دستهبندىهاى ارائه شده نشان مىدهد که فقه به جنبه خاصى از زندگى انسان نمىپردازد، بلکه قانونگذار شرعى چنان حکیمانه احکام شرعى را وضع کرده که در پرتو التزام و عمل به آنها همه جنبههاى وجودى انسان پرورش مىیابد؛ چه اینکه در فقه هم احکام مربوط به تأمین سلامت جسمى و نیز تأمین امور معیشتى و مادى وجود دارد و هم احکام مربوط به سلامت عقلانى و روانى و هم احکام فردى و اجتماعى. بنابراین، گستره قلمرویى این دو حیطه در ابعاد و جنبههاى مشترک زمینه تعامل این دو را فراهم مىسازد.
3. از جهت محتوا و مسائل
از آنجا که موضوع تربیت و فقه هر دو انسان و رفتارهاى او است، به طور طبیعى محتوا و مسائل مطرح در این دو حیطه مىتواند زمینه ساز تعامل این دو باشد. محتواى تربیت، شامل کلیهآموزهها و فعالیتهایى است که در پرورش ابعاد وجودى انسان مؤثر است. محتوا و مسائل فقه نیز عبارت است از باید و نبایدهاى شرعى، اعم از باید و نبایدهاى آموزشى عملى و رفتارى. بنابراین، این دو مىتوانند در برخى مسائل و محتواها تلاقى داشته باشند. براى مثال، باید و نبایدهاى فقهى بخشى از محتواى تربیت در جامعه اسلامى را تشکیل مىدهد و امروزه در نظامهاى تعلیم و تربیت رسمى کشورهاى اسلامى، احکام فقهى به عنوان یک ماده درسى و یا دستکم بخشى از کتابهاى دینى آنها را تشکیل مىدهد. از سوى دیگر فعالیتهاى آموزشى و تربیتى مىتوانند موضوع احکام فقهى قرار گیرند و از نظر فقهى جواز و عدم جواز آنها مورد بررسى قرارگیرد.
4. از جهت اشتراک در اهداف و غایات
زمینه دیگر تعامل فقه و تربیت، اهداف و غایات مشترک است. با ملاحظه این نکته که این پژوهش به بررسى تعامل این دو در یک جامعه اسلامى مىپردازد، مىتوان گفت که هدف غایى فقه و تربیت مشترک است؛ زیرا هم تربیت به عنوان یک فرایند هدایتگر در جامعه اسلامى و هم فقه به عنوان یک حوزه معرفتى دینى و اسلامى در راستاى رساندن انسان (متربى و مکلف) به یک هدف غایى، یعنى قرب الهى حرکت مىکنند.
5. از جهت عملى و کاربردى بودن
ویژگى نسبتا مشترک دیگرى که میان فقه و تربیت وجود دارد این است که هر دو، جنبه کاربردى دارند؛ به این بیان که فقه بُعد عملى شریعت است و همه احکام به نحوى جنبه عملىوکاربردى دارند. از همینرو است که تعبیر «احکام عملیه» در سخنان فقها رواجدارد. از سوى دیگر، بارزترین جنبه تربیت فعالیتها و رفتارهاى عملى مربىومتربى است.
تأثیر فقه در ترییت
پیش از بررسى تأثیر فقه در تربیت، لازم است به شکلهاى تأثیر گذارى فقه در تربیت اشاره شود. به طور کلى، تأثیر فقه در تربیت به دو شکل متصور است: نخست آن که، تربیت به عنوان موضوعى که عرصهها و عناصر گوناگون از قبیل مبانى، اصول، روشها، محتوا و مانند اینها دارد، در نظر گرفته شود و آنگاه هر یک از عناصر فوق، به فقه عرضه شود و دیدگاه فقه درباره آنها مورد بررسى قرار گیرد. به عبارت دیگر، این عناصر به عنوان موضوعات جدید بر فقه عرضه شود و فقه نسبت به آنها اظهار نظر نماید که در این صورت ممکن است فقه آنها را بپذیرد و تجویز نماید و در برخى موارد آنها را الزامى و به اصطلاح واجب بداند و یا آنها را منع و به اصطلاح تحریم نماید. شکل دیگر این که، تربیت و عناصر آن در یک جامعه اسلامى در نظر گرفته مىشود و آنگاه بررسى مىشود که فقه کدامیک از این عناصر را مىتواند تأمین نماید. مثلاً بررسى مىشود که آیا مىتوان اصول، روشها و سایر عناصر تربیت را که قرار است در یک جامعه اسلامى بهکار گرفته شود، از فقه استخراج نمود و از این طریق، به تربیت رنگ فقهى و اسلامى داد.
شکل نخست تأثیر گذارى فقه روشن است و نیاز به بررسى و اثبات ندارد و چه بسا بخشى از رسالت فقه به حساب آید و ایفاى این نقش هم محدود به عرصه تربیت نمىشود بلکه در همه علوم و دانشهایى که با انسان و شؤون زندگى او در ارتباط باشد متصور است. یعنى در یک جامعه اسلامى دستاوردهاى علمى و کاربردى هر رشته علمى که در زندگى فرد مسلمان مورد استفاده قرار مىگیرد باید به نحوى به فقه عرضه شود و پس از آگاهى از جواز فقهى مورد استفاده قرار گیرد.
و امّا شکل دوم تأثیرگذارى فقه نیاز به بررسى و استدلال دارد، به این صورت که پس از تعیین قلمرو فقه بررسى مىکنیم که فقه چه عناصرى از فرایند تربیت را مىتواند عرضه کند. البته، بیان این نکته ضرورى است که عرضه عناصر تربیت به شکل مدوّن از وظایف فقه نیست و نباید انتظار داشت که فقه به طور مدوّن و مشخص این عناصر را عرضه کند، ولى مىتوان ادعا نمود که برخى از این عناصر را مىتوان از مجموعه مسائل و احکام فقهى استخراج نمود. ازاینرو، ما در این پژوهش شکل نخست تأثیرگذارى فقه را قطعى فرض مىکنیم و بررسى آن را به پژوهش دیگرى وامىگذاریم. اکنون صرفا در صدد بررسى شکل دوم تأثیر گذارى فقه بر تربیت هستیم.
الف) تأثیر فقه در مبانى تربیت
مبانى تربیت عبارت است از قانونمندىهاى عینى و واقعى فرایند تربیت که مربوط به «هستها» است و از واقعیات خارجى حکایت دارد.آیا فقه به عنوان یک دانش شرعى و اعتبارى، مىتواند در مبانى تربیت تأثیر گذار باشد یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: اگر مراد از این تأثیر، عرضه مبانى تربیتى توسط فقه است؛ به این معنا که فقه گزارههاى عینى و حاکى از واقعیات تربیتى را عرضه کند، پاسخ منفى است؛ چرا که فقه دانش شرعى و اعتبارى است و دانش اعتبارى نمىتواند مبانى را که حکایت از واقعیتهاى عینى دارد، عرضه کند. امّا اگر مراد این باشد که احکام فقهى مبتنى بر واقعیات عینى و متکى بر معیارهاى واقعى است و بخشى از این واقعیات، واقعیتهاى تربیتى است، پاسخ مثبت خواهد بود.
ب) تأثیر فقه در اهداف تربیت
اهداف، مفاهیمى کلى و عام هستند که جهت فعالیتهاى تربیتى را نشان مىدهند. اهداف به دو دسته تقسیم مىشوند: اهداف میانى و اهداف غایى. هدف غایى نهایىترین هدف و هدف میانى هدفى است که در راستاى رسیدن به هدف غایى قرار مىگیرد. سؤال این است که آیا فقه مىتواند در اهداف غایى و میانى تربیت تأثیرگذار باشد و اهدافى را ارائه دهد یا خیر؟
در مورد هدف غایى و نهایى باید گفت: فقه به عنوان بخشى از اسلام نمىتواند به تنهایى هدف غایى را، که همان تقرب الهى است تأمین نماید، بلکه فقه مىتواند اهدافى را ارئه دهد که در راستاى آن هدف نهایى قرار مىگیرند. از این رو، در مبحث تأثیر فقه در اهداف مىبایست از اهداف میانى بحث نماییم. به نظر مىرسد، فقه در اهداف میانى تربیت نقش دارد و از مجموعه مباحث و احکام فقهى مىتوان برخى اهداف میانى را کشف و استخراج نمود.
ج) تأثیر فقه در اصول تربیت
مراد از اصول تربیت، دستورالعملهاى کلى است که راهنماى تدابیر و فعالیتهاى تربیتى مربىاند. حال باید دید که آیا فقه اسلامى چنین دستورالعملهاى کلى را ارائه داده است یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا مىتوان از فقه و احکام فقهى چنین اصول تربیتى را استخراج و استکشاف نمود یا چنین امرى ممکن نیست؟
با بررسى گستره مسائل و احکام فقهى معلوم مىشود که پاسخ پرسش فوق مثبت است و از فقه اسلامى مىتوان چنین دستورالعملهاى کلى را بهدست آورد. البته، ذکر این نکته لازم است که استکشاف این اصول از فقه به دو شیوه ممکن است: نخست آنکه مسائل و بابهاى مختلف فقهى را که در یک زمینه، مشترک هستند کنار هم بگذاریم و از مجموع آنها یک قاعده و دستورالعمل کلى برداشت نماییم. راه دیگر اینکه، از فضاى حاکم بر فقه و ویژگى عمومى آن، یک دستورالعمل کلى تربیتى را برداشت نماییم. با توجه به مقدمه فوق، به برخى از اصول تربیتى قابل استخراج از فقه اشاره و شواهد مربوطه ارائه مىشود.
1ـ اصل رعایت توانایى و محدودیت متربى
یکى از اصول تربیتى این است که فعالیتهاى تربیتى مىبایست متناسب با توان متربى باشد. به عبارت دیگر، لازم است شرایط، موقعیت و توان متربى را در نظر گرفت و متناسب با این شرایط و وضعیت، تدابیر تربیتى اندیشیده و به اجرا درآورد. این اصل تربیتى در بابهاى مختلف فقهى از جهات گوناگون مورد توجه قرار گرفته که مىتوان به تفاوت در احکام از جهت مقطع سنى، جنسیت، شرایط زمانى و مکانى اشاره نمود.
از جهت مقطع سنى: در فقه، احکام شرعى متناسب با مقطع سنى وضع شده و تفاوتهاى آشکارى در تکالیف و احکام متربیان و مکلّفان به چشم مىخورد. بهطورکلى، احکام افراد بالغ و غیر بالغ متفاوت است و عمده احکام و تکالیفى که از افراد بالغ خواسته شده از غیر بالغها صرفنظر شده است. براى نمونه بهرغم تعدد و کثرت موارد حدود اسلامى هیچ یک بر کودکان جارى نمىشود و کودکان تنها تعزیر مىشوند.
از جهت جنسیّت: در مسائل متعدد فقهى تفاوت میان مردان و زنان لحاظ شده است. براى نمونه نماز و روزه در زمان قاعدگى زنان بر آنان واجب نیست در حالىکه تحت هیچ شرایطى نماز از عهده مردان برداشته نمى شود.
2. اصل تخفیف و مسامحت
مفاد این اصل آن است که در فعالیتهاى تربیتى لازم است مربى مسامحت و عدم سختگیرى را در همه فعالیتهاى تربیتى در نظر داشته باشد و با شناختى که از وضعیت و شرایط متربى پیدا مىکند در موارد لزوم، تخفیفاتى را براى او در نظر بگیرد و فعالیتهایى که خارج از توان او است بر او تحمیل نکند و از آنچه موجب مشقت و سختى او مىگردد پرهیز نماید. تفاوت این اصل با اصل پیشین در این است که در آن اصل، تأکید بر متناسب بودن تکالیف و فعالیتها با توان مکلّفان و متربیان است، در حالىکه در این اصل تأکید بر تخفیف و آسان گیرى است. موارد تسهیل را مىتوان چنین بیان کرد:
1. وجود جایگزینها در احکام: یکى از موارد تسهیل در احکام، وجود جاىگزینهاى شرعى است. بارزترین مصداق این جاىگزینها کفّارهها است. براى نمونه، در کفاره مربوط به افطار عمدى ماه رمضان سه گزینه شصت روز روزه گرفتن، شصت فقیر را سیر نمودن و یا شصت برهنه را لباس پوشاندن وجود دارد و مکلف به تناسب توان خود مىتواند یکى از آنها را انتخاب نماید. همچنین در شرایطى که وضو یا غسل موجب مشقّت و سختى مکلّف گردد، تیمم به عنوان جایگزین آن دو درنظر گرفته شده است.
2. جواز انجام محرمات در حال اضطرار و ضرورت: در حالت عادى مکلف شرعا مجاز به انجام محرمات و یا خوردن نجاسات نیست، ولى در موارد اضطرار و ضرورت که نجات جان انسان و یا حفظ سلامتى او متوقف بر آنها باشد، ارتکاب آنها براى او جایز است.
3. تخفیف در نحوه انجام برخى واجبات: در صورتى که انسان عاجز از انجام کامل واجبات باشد، تسهیلاتى براى او در نظر گرفته شده است. براى نمونه، اگر انسان قادر نباشد نماز را در حال ایستاده بخواند، مىتواند به دیوار یا مانند آن تکیه دهد و با حالت تکیه نماز بخواند و اگر این هم ممکن نباشد، نشسته نماز بخواند و اگر به طور نشسته هم نتواند، خوابیده نمازش را بجا آورد. همچنین در اعمال حج در صورت عاجز بودن ازانجام برخى اعمال، مىتواند براى خود نایب بگیرد.
4.کافى بودن بازار مسلمانان براى جواز داد و ستد و حلال بودن کالاها: از نظر فقه اسلامى همین که کالایى اعم از خوراکى، پوشاکى و مانند آن در بازار مسلمانان عرضه شود، معامله و تصرف در آن جایز است و لازم نیست براى اطمینان از حلال بودن آن تحقیق و تفحص ویژهاى انجام گیرد و این حکم فقهى موجب آسایش و آرامش مکلّف مىشود.
3. اصل مثبت نگرى
یکى از اصول مهم تربیتى که مىتوان از فقه و احکام فقهى استکشاف، نمود اصل مثبت نگرى است. مثبت نگرى به این معنا است که متربى و مکلّف به محیط پیرامون خود با نگاه مثبت بنگرد و به ویژه در روابط اجتماعى، رفتارها و اقدامات دیگران را در صورتى که منفى بودن آنها برایش قطعى نشده، آنها را حمل بر صحت نماید. رعایت این اصل در فعالیتهاى تربیتى موجب مىشود تا متربیان از جهات گوناگون به سکون و آرامش برسند، از بدبینىها و نگرشهاى منفى به دور باشند و محیطى امن و آرام داشته باشند. برخى از نمونههاى فقهى که مىتوان این اصل تربیتى را از آنها استخراج نمود عبارتند از:
اصالت صحت فعل مسلم: این اصل «در اکثر و بلکه تمام بابهاى فقهى مورد استفاده قرار مىگیرد»(7) از این رو، در جاى جاى مسائل فقهى مصادیق این قاعده وجود دارد. مفاد این قاعده آن است که ما گفتار و رفتارهاى دیگران را با نگرش مثبت بنگریم و تا مادامى که دلیلى بر نادرستى آنها نیافتهایم آنها را درست و صحیح تلقى نماییم. براى مثال، اگر کسى شکار نماید و در حال خوردن و یا فروش گوشت صید باشد و ما احتمال دهیم که شرایط قانونى شکار را رعایت نکرده باشد و در نتیجه گوشت شکار او حلال نباشد طبق این قاعده ما به این احتمال اعتنا نمىکنیم و خوردن و معامله آن را حلال و جایز مىدانیم.
قاعده ید: مفاد قاعده ید آن است که سلطه فرد بر یک شىء اثبات کننده مالکیت آن شخص نسبت به آن شیىء است.(8) براساس این قاعده، در کلیه مواردى که مال یا کالایى در اختیار کسى باشد ما وظیفه داریم نسبت به آن نگرش مثبت داشته باشیم و او را مالک و مجاز در استفاده از آن بدانیم و گمان سویى نسبت به او نداشته باشیم.
اصل حلیّت: مفاد این قاعده آن است که هرگاه در حلال و حرام بودن شیئى شک نمودیم، مادامى که حرمت آن اثبات نگردد آن را حمل بر حلال بودن مىکنیم و مورد استفاده قرار مىدهیم.
اصل طهارت: مفاد این اصل آن است که در مواردى که ما در طهارت و نجاست شیئى تردید داریم، پیش از آن که یقین به نجاست آن پیدا کنیم آن را پاک مىانگاریم و آثار طهارت و پاکى را بر آن بار مىکنیم.
قاعده فراغ و تجاوز: مفاد این قاعده آن است که هرگاه انسان در حین انجام عمل در درست بودن بخشى از عمل انجام شده که از آن عبور کرده شک کند و یا بعد از انجام عمل در درست انجام دادن آن تردید نماید، نباید به این تردید توجه نماید بلکه آنچه را انجام داده درست و کامل بینگارد.
بازار مسلمانان: از نظر فقهى بازار مسلمانان اماره و نشانه حلال بودن و پاک بودن اشیا و کالاهایى است که در آن خرید و فروش مىشود. ازاینرو، هرگاه در حلال بودن و پاک بودن کالایى در بازار مسلمانان تردید نمودیم به این تردید توجّه نمىکنیم و به صرف اینکه در بازار مسلمانان عرضه مىشود، خرید و فروش و استفاده از آن را جایز مىدانیم. مفاد این قواعد هرچند متفاوت است و هرکدام در یک جهت خاصى به کار مىرود امّا میان همه اینها یک ویژگى مشترک وجود دارد و آن عبارت از تأکید بر مثبت نگرى و دورى از منفىنگرى است. از این راه مىتوان اصل مثبتنگرى را از آنها استخراج و به عنوان یک اصل تربیتى برگرفته از فقه عرضه نمود.
4. اصل آماده سازى براى پاى بندى به تکالیف الزامى
فقه، که بخش عملى شریعت است، مجموعهاى از بایدها و نبایدهاى شرعى است که برحسب مصالح و مفاسد احکام و شدت و ضعف آنها، عنوان واجب و مستحب یا حرام و مکروه را به خود مىگیرد. یکى از اصول تربیتى که از فقه مىتوان استخراج نمود، اصل آماده سازى است که در واجبات در قالب زمینه سازى و در محرمات به شکل پیشگیرى تجلّى مىکند.
واجبات و محرمات دو بخش اساسى و کلیدى احکام فقهى هستند که به دلیل متکى بودن آنها به مصالح و مفاسد قطعى و تأثیرگذارى آنها در زندگى، مورد تأکید شارع بوده و شارع به سهلانگارى و کم توجهى نسبت به آنها راضى نیست. از اینرو، ضرورى است پیش از آنکه افراد و متربیان به حد بلوغ شرعى برسند واین احکام درباره آنها حتمیت یابد، زمینه رویارویى درست با این احکام در آنان ایجاد شود. جالب آنکه در فقه بدین امر مهم توجه شده و بابها و مسائل گوناگونى به آن اختصاص یافته که از مجموع آنها، این اصل تربیتى مهم استنباط مىگردد. براى نمونه، در جنبه زمینهسازى آمده است: «پدر و جدّ پدرى شرعاً موظف به تربیت فرزندان و تمرین آنها به عبادت مىباشند، بنابراین باید براى نماز، ایشان را از خواب بیدار کنند».(9) نیز در فتواى دیگرى آمده است: «تمرین دادن کودکان ممیّز به گرفتن روزه
یکى از اصول مهم تربیتى که مىتوان از فقه و احکام فقهى استکشاف، نمود اصل مثبت نگرى است. مثبت نگرى به این معنا است که متربى و مکلّف به محیط پیرامون خود با نگاه مثبت بنگرد و به ویژه در روابط اجتماعى، رفتارها و اقدامات دیگران را در صورتى که منفى بودن آنها برایش قطعى نشده، آنها را حمل بر صحت نماید.
و سایر عبادات مستحب است.»(10) و در جنبه پیشگیرى بیان شده است: «بنابر احتیاط واجب باید پسر بچهها را از زینت کردن به طلا باز دارند.»(11)
5. اصل سختگیرى در احکام الزامى و آسانگیرى در احکام غیر الزامى
احکام الزامى عبارت از تکالیف و احکامى است که به دلیل اهمیت زیاد آنها در تربیت و هدایت انسان، الزامى بوده و انجام آنها ضرورت یافته است و انسان مسلمان مجاز به ترک و یا سهلانگارى در آنها نیست. این تکالیف هم جنبه فعلى دارد و هم جنبه ترکى که از دسته اول با عنوان «واجبات» و از دسته دوم با عنوان «محرمات» یاد شده است. امّا احکام غیر الزامى شامل تکالیف و احکامى است که در رتبه پایینتر از احکام الزامى قرار دارد و درجه اهمیت و نقش آنها در تربیت انسان به درجه تکالیف الزامى نمىرسد. ازاینرو، این تکالیف، ویژگى الزامى بودن را ندارد.
احکام غیر الزامى نیز همانند احکام الزامى جنبه فعلى و جنبه ترکى دارد که از دسته اول به «مستحبات» و از دسته دوم به «مکروهات» یاد مىشود. یکى از اصول تربیتى مهمى که در اینباره مىتوان از فقه استخراج نمود، اصل سخت گیرى در احکام الزامى و آسانگیرى در غیر احکام الزامى است. مفاد این اصل تربیتى آن است که فعالیتهاى تربیتى از اهمیت یکسانى برخوردار نیست، بلکه برخى براى موفقیت و پرورش متربى جنبه حیاتى و اساسى دارد و برخى از اهمیت کمترى برخوردار است.
این اصل تربیتى نیز در فقه مورد توجه قرار گرفته و با بررسى مجموعه فقه معلوم مىشود که شارع دو نوع برخورد با احکام فقهى داشته است: در ارتباط با احکام الزامى یعنى واجبات و محرمات در شرایط عادى و معمولى بسیار سخت گیر است وانعطافى از خود نشان نمىدهد، امّا در مواجهه با احکام غیر الزامى بسیار آسانگیر و انعطافپذیر است.
6. اصل آزادى و اختیار
مفاد این اصل آن است که فعالیتهاى تربیتى نباید همراه با اکراه و اجبار باشد بلکه مىبایست اختیار و آزادى متربیان همواره محفوظ باشد. روشن است که خداوند انسان را آزاد و صاحب اختیار آفرید و این آزادى و اختیار مبناى تمامى فعالیتهاى اختیارى او است. انسانى که اختیار و آزادى در جوهره وجود او است، فعالیتهاى تحمیلى را بر نمىتابد. از اینرو، مربیان و والدین مىبایست در همه تدابیر تربیتى خود این اصل مهم را مدّنظر قرار دهند.
در فقه اسلامى که متکى بر واقعیات و مبتنى بر مبانى انسان شناختى ویژهاى است، این اصل مورد توجه واقع شده و خداوند به این ویژگى انسان ارج نهاده و هیچ تکلیف و فعالیتى را که همراه اجبار و اکراه باشد تأیید ننموده است. خاستگاه اولیه این اصل تربیتى در فقه «احکام مکره» است. ازاینرو، در کلیه عقود و ایقاعات شرعى اختیار و مجبور نبودن شرط صحت آنها است. بدیهى است که وظیفه دولت اسلامى در مورد رعایت قوانین اجتماعى و ارزشهاى اسلامى و نیز وظیفه عمومى نظارت ملّى و امر به معروف و نهى از منکر باب دیگرى است و ربطى به مقوله اکراه و اجبار ندارد.
7. اصل تعبّد
تعبد عبارت است از اطاعت و انقیاد محض در برابر خداوند و انجام بىچون و چراى دستورات الهى.(12) این اصل از جنبه تربیتى به این معناست که مربى هنگام برخورد با متربى همواره جانب تعبد به دستورات الهى را در نظر بگیرد و از آنچه خداوند در ارتباط تربیتى با متربى از او خواسته و متناسب با توان و محدودیتهاى او است کوتاهى نکند. همچنین در برنامهها و فعالیتهاى تربیتى همواره پرورش و رشد تعبد در متربى مورد توجه باشد،(13) به طورى که هنگام مواجهه متربى با احکام و دستورات الهى، تسلیم محض پروردگار باشد.
د) تأثیر فقه در روشهاى تربیت
به طور کلى، روشها با نحوه و کیفیت تحقق و تجلّى فعالیتها سروکار دارد و دستورالعملها و تدابیرى هستند که مربى در فرایند تربیت مورد استفاده قرار مىدهد. حال ببینیم آیا از مجموعه مباحث و احکام فقهى مىتوان شیوههاى تربیتى ویژهاى استخراج نمود یا خیر؟ هر چند فقه از مجموعه بایدها و نبایدهاى شرعى تشکیل شده و ارائه روشهاى تربیتى بخشى از رسالت آن نیست، امّا با بررسى بابها و مسائل فقهى مىتوان روشهایى را برداشت نمود. در ذیل به بررسى این شیوهها مىپردازیم:
1. تنبیه: تنبیه از روشهاى تربیتى است که در شرایط ویژهاى مىتواند در تربیت متربیان مؤثر افتد. در فقه اسلامى بابهاى متعددى وجود دارد که این شیوه را مىتوان از آنها استخراج نمود. از جمله آنها مىتوان به حدود، تعزیرات، دیات، کفارهها و... اشاره کرد.
2. فریضه سازى و الزام بخشى به مسائل: انسان موجودى است که تا حدودى راحت طلب و در پى آسایش و دورى از سختىها است. از این رو، چنانچه در برخى شرایط به حال خود رها شود و تکلیف و الزامى در کار نباشد تن به فعالیت نمىدهد و راحتى خود را بر تن دادن به تکالیف و فعالیتها ترجیح مىدهد. از اینرو، در چنین شرایطى نیازمند نوعى الزام بخشى و حتمیت دادن به فعالیتها است و روش فریضه سازى ابزارى براى تحقق این امر است. مفاد این روش آن است که محتواهاى تربیتى و مسائل مورد نظر را به مثابه فریضه و امر الزامى تلقى کنیم و به آنها جنبه ضرورت ببخشیم. الزام بخشى به مسائل و فعالیتها، به دو صورت ممکن است: یکى از جهت بیرونى که توسط دست اندرکاران تعلیم و تربیت انجام مىگیرد؛ به این صورت که والدین و مربیان در مورد فعالیتهاى مهم و ضرورى با وضع و اعلام برخى مقررات و دستورالعملها و نیز تأکید بر آنها، جنبه الزامى و حتمیت به آنها ببخشند. شکل دیگر که مهمتر هم به نظر مىآید، از جهت درونى است؛ یعنى مربیان و والدین از جهت ذهنى و روانى این آمادگى را در متربیان ایجاد نمایند به طورى که آنان نیز این الزام و حتمیت نسبت به فعالیتها را در خود احساس نمایند و با این نگرش به فعالیتها و مسائل تربیتى بنگرند.
3. همراهى بایدها و نبایدهاى شرعى: یکى از روشهاى تربیتى، که از فقه قابل استکشاف است، روش همراهى اوامر و نواهى با باید و نبایدهاى شرعى است؛ به این بیان که پیرامون هر تکلیف شرعى یکسرى بایدها و نبایدها در کنار هم مطرح مىشود. به عبارت دیگر، انجام هر تکلیف شرعى به طور طبیعى شرایط و موانعى دارد که بدون فراهم نمودن شرایط و برطرف نمودن موانع، تکلیف به طور صحیح انجام نمىشود. ویژگى فقه آن است که پیرامون هر تکلیف شرعى، بایدها و نبایدهاى مربوط به آن را بیان کرده و مکلّف با آگاهى یافتن از آنها مىتواند به نحو شایسته و کامل به تکالیف خود عمل نماید.
مفاد تربیتى این روش آن است که عوامل انسانى مؤثر در تربیت براى ایفاى درست رسالت تربیتى خویش ضرورى است دو جنبه بایدها و نبایدهاى تربیتى را با هم در نظر بگیرند و صرفا به این مقدار که متربیان چه نوع فعالیتهایى باید انجام دهند اکتفا نکنند، بلکه به اینکه چه نوع فعالیتهایى را باید ترک کنند نیز توجه نمایند. به عبارت دیگر، در تربیت اسلامى همچنان که انجام واجبات و مستحبّات و به طور کلى فعالیتهاى مثبت، مهم و مورد توصیه است، دورى از محرمات و مکروهات و به طور کلى فعالیتهاى منفى نیز مهم و مورد تأکید است و مىبایست به طور متعادل متربى را نسبت به هر دو جنبه آگاه و اهتمام او را نسبت به هر دو تقویت نمود.
ه.) تأثیر فقه در ابعاد تربیت
از آن جا که شخصیت انسان داراى ابعاد و جنبههاى گوناگون است، تربیت او نیز داراى ابعاد گوناگون است. مهمترین آنها مىتوان به ابعاد جسمى، اخلاقى، اجتماعى و عقلى او اشاره نمود. حال این پرسش مطرح است که آیا فقه مىتواند در این ابعاد نقش داشته باشد یا خیر؟ از بررسى فقه مشخص مىشود که پاسخ پرسش فوق مثبت است و در فقه به نحو مطلوبى به این موضوع توجه شده است. در اینجا چگونگى تأثیر فقه در ابعاد تربیت را مورد بررسى قرار مىدهیم:
1. تربیت جسمى
در فقه توجه ویژهاى به پرورش بُعد جسمى انسان شده و بابها و مسائل متعددى به این امر اختصاص یافته است. دو بابِ خوردنىها و آشامیدنىها به طور مستقیم به پرورش بعد جسمى انسان مربوط است و در آنها احکام متعددى پیرامون خوردنىها و آشامیدنىهاى مجاز و غیرمجاز ذکر شده و به مستحبات و مکروهات آنها پرداخته شده است. نیز بابهایى چون طهارت و نجاست، شکار کردن و سربریدن حیوانات با این امر در ارتباط است.
علاوه بر اینها، یکى از قواعد مسلّم فقهى، قاعده نفى ضرر است که بر اساس آن کلیه ضررهاى قابل توجه و از جمله ضررهاى جسمى، که از بارزترین مصادیق ضرر است، نفى شده و در سراسر فقه هرگاه حکمى از احکام شرعى مستلزم چنین ضررى باشد، مشروعیت نخواهد داشت. آنچه اشاره شد احکامى فقهى مربوط به افراد مکلّف و بالغ بود. جالب این که در فقه با توجه به اهمیت و نقش پرورش جسمى در دوره جنینى و کودکى و آسیبپذیرى بیشتر در این دوره، توجه خاصى به پرورش جسمى انسان در این دوره شده و احکام ویژهاى براى تأمین این هدف وضع شده است. عدم وجوب روزه بر زن باردار، تأخیر حدّ از زن باردارى که مرتکب زنا شده، تأکید بر دادن شیر آغوز به نوزاد، و به طور کلى تأکید بر استفاده از شیر مادر نمونههایى از این احکام است.
2. تربیت روحى
تربیت روحى و درونى از ابعاد مهم تربیت است و مشتمل بر رابطه انسان با خداوند است. اهمیت این بُعد از آن جهت است که تربیت درونى و روحى فرد پیشدرآمد تربیت در بُعد اجتماعى و بیرونى او است. انسانى که بر خویش مسلط گردید و درون خویش را آباد و رابطه خود با خداوند را اصلاح نمود، در اصلاح رابطه خود با دیگران موفقتر عمل خواهد نمود. ازاینرو، در فقه اهمیت زیادى به پرورش این بعد داده شده و نخستین بابهاى فقهى و گستردهترین آنها به این بُعد از ابعاد وجودى انسان اختصاص یافته است. به طور کلى بخش عبادات فقه تأمین کننده این بعد تربیتى است و در این رابطه، بابهایى چون نماز، روزه و حج نقش تعیین کنندهاى دارند.
3. تربیت اجتماعى
در فقه توجه ویژه اى به روابط اجتماعى مکلّفین گردیده، و بخش عمدهاى از آن به تنظیم روابط اجتماعى، بهویژه مسائل حقوقى مکلّفین اختصاص یافته است. هسته اوّلیه روابط اجتماعى از رابطه والدین با یکدیگر و والدین با فرزندان در قالب روابط اعضاى خانواده شکل گرفته و سپس به شبکه فامیل و بستگان مىرسد
یکى از روشهاى تربیتى، که از فقه قابل استکشاف است، روش همراهى اوامر و نواهى با باید و نبایدهاى شرعى است؛ به این بیان که پیرامون هر تکلیف شرعى یکسرى بایدها و نبایدها در کنار هم مطرح مىشود.
و در نهایت، انسان با کلیه افراد جامعه و گروهها روابط اجتماعى برقرار مىکند و شبکه ارتباطى او کامل مىگردد.
فقه اسلامى در کلیه این روابط حضور فعال دارد و به تناسب براى آنها احکام ویژهاى دارد. در زیر به نمونههایى از این موارد اشاره مىکنیم:
الف. رابطه زن و شوهر: در فقه روابط و حقوق متقابل زن و شوهر به شکل برجستهاى مورد توجه قرار گرفته و دو باب مهم نکاح و طلاق به این امر اختصاص یافته است که در آنها مسائل متعددى از قبیل ویژگىهاى مثبت و منفى زن و شوهر، حقوق واجب متقابل، نوع روابط و مانند اینها مطرح شده است.
ب. رابطه والدین و فرزندان: در فقه از رابطه و حقوق متقابل والدین و فرزندان بحث شده است. در باب نکاح، مبحث «احکام الاولاد» که حاوى مسائل و احکام متعددى است به بحث پیرامون احکام و وظایف والدین نسبت به فرزندان اختصاص یافته است.
همچنین مبحث نفقه واجب که در دوران کودکى نفقه فرزندان بر والدین و در دوران پیرى و ناتوانى نفقه والدین بر فرزندان واجب مىشود، مبحث ارث والدین و فرزندان، مسأله قضاى نمازهاى پدر بر پسر بزرگتر و اختصاص حبوه(14) به پسر بزرگتر، مسأله عدم جواز روزه، حج و اعتکاف مستحبى فرزند در صورتى که موجب اذیت والدین گردد، همه از موضوعات فقهى است که به روابط والدین و فرزندان مربوط مىشود.
ج. رابطه فامیل و بستگان: رابطه فامیلى نیز شکل دیگرى از روابط اجتماعى است که در فقه مورد توجه واقع شده است. مسائلى چون ارث در غیر طبقه اول، صله رحم و ارتباط فامیلى، اولویت فقراى فامیل در پرداخت زکات و مانند اینها از جمله مسائلى است که در فقه پیرامون روابط فامیلى مطرح است.
د. روابط افراد با یکدیگر: شبکه روابط انسان به روابط با اعضاى خانواده و بستگان محدود نمىشود، بلکه انسان با دیگر افراد جامعه در ارتباط است و در پرتو این ارتباط، نیازهاى گوناگون زندگى خویش را تأمین مىنماید.
از مهمترین بابهایى که به این امر پرداخته است، مىتوان به بابهاى امر به معروف و نهى از منکر، معاملات، اجاره، رهن، ودیعه، عاریه، شرکت، قرض و... اشاره نمود.
4. تربیت عقلانى
هر چند تأثیر فقه در بُعد عقلانى در مقایسه با سایر ابعاد کمرنگتر مىنماید، با این حال، زمینههایى در فقه وجود دارد که به نحوى در پرورش این بُعد مؤثر مىباشد. در این جا به برخى از این زمینهها اشاره مىکنیم:
الف. شرط بودن عقل براى تکالیف شرعى: در کلیه احکام و تکالیف شرعى، عقل به عنوان یک شرط اساسى مطرح است و بدون داشتن عقل، هیچ تکلیفى متوجه انسان نخواهد بود. این شرط در جاى جاى بابهاى فقهى، به ویژه در مبحث عقود و ایقاعات در فقه تکرار شده است.
ب. داشتن احکامى براى حفظ عقل: مهمترین عامل تهدیدکننده توانش عقلانى نوشیدنىهاى مست کننده است که از بارزترین مصادیق آنها شراب است. از آنجا که در فقه اهمیت ویژهاى به حفظ و پرورش عقل انسان داده شده، عوامل تضعیف کننده آن تحریم شده است.
5. تربیت اخلاقى
هرچند قلمرو فقه از اخلاق جداست، امّا فقه و احکام آن در تربیت اخلاقى انسان مؤثر است و پاى بندى به فقه و عمل به احکام آن نتایج اخلاقى مهمّى در پى دارد. تأثیر فقه در تربیت اخلاقى از جهات بسیار قابل بررسى است؛ از جمله بحث مبارزه با نفس و تهذیب آن از مباحث کلیدى تربیت اخلاقى است و فقه در این زمینه نقشآفرین است؛ به این بیان که محور مباحث فقهى تکلیف است و ماهیت تکلیف، الزام و حتمیت است که مستلزم نوعى تحمیل بر نفس و واداشتن آن به انجام تکالیف است.
جهت دیگر، چگونگى برخى احکام و واجبات است که تأثیر اخلاقى برجستهاى دارند. براى مثال، نماز و روزه از جمله واجباتى است که جنبههاى اخلاقى آنها بسیار چشمگیر و برجسته است. نماز انسان را از منکرات و پلیدىها باز مىدارد، مایه صفاى قلب و آرامش دل مىشود، تواضع و فروتنى را به بار مىآورد و پرهیز از غصب و تعدّى به حقوق دیگران را به دنبال دارد. روزه نیز بهترین شیوه براى حفظ نفس و مبارزه و تسلط یافتن بر آن است، انسان روزهدار از بسیارى گناهان و محرمات پرهیز مىنماید.
جهت سوّم، پرداختن فقه به برخى از موضوعات اخلاقى است. از جمله مباحث اخلاقى که در کتابهاى فقهى مورد بررسى قرار گرفته مىتوان به مباحث غیبت، کذب، تهمت و سخن چینى اشاره نمود.(15)
و. تأثیر فقه در ارکان تربیت (مربى، متربى و محتوا)
مربى، متربى و محتواى تربیت سه رکن فرایند تربیت هستند که بدون وجود آنها تربیت تحقق نمىیابد. به اختصار هر یک از اینها بررسى مىگردد:
1. مربى
مربى عبارت است از عامل انسانى که در تحقق فعالیت تربیتى تأثیر گذار است و تنها اختصاص به مربى پرورشى و یا معلم آموزشگاه در نظام آموزش و پرورش رسمى ندارد، بلکه شامل هر نیروى انسانى تأثیر گذار در فرایند تربیت، اعم از مربیان پرورشى، معلمان، والدین و مانند اینها مىگردد.
در فقه از عوامل انسانى متعددى که به نحوى در فرایند تربیت تأثیرگذار است سخن به میان آمده است: از آن جمله، والدین است. کلیه احکامى که مربوط به دوران پیش از تولد کودک تا پیش از سن مدرسه است به نحوى متوجه والدین است و در واقع، حقوقى است که فرزندان نسبت به والدین دارند. این احکام از زمان انعقاد نطفه و بلکه پیش از آن تا پایان حیات والدین حتى پس از دوره بلوغ فرزندان ادامه دارد. به اختصار اعمالى همچون مسافرت، رفتن به جبهه و جهاد، انجام عمل مستحبى اعتکاف، روزه و حج مستحبى، نذر کردن و رفتن به مسجد از جمله مواردى است که انجام آنها در شرایطى مشروط به اجازه والدین است.
عامل تأثیرگذار دیگر، معلم و مربى است. مراد از این عامل هر نیروى انسانى است که در تعلیم و تربیت رسمى نقش دارد و به نوعى به انسان آموزش مىدهد، خواه محتواى مواد درسى دینى و اخلاقى باشد و خواه غیر اینها. در فقه به ویژگىها و مسؤولیت معلّم و نقش آموزشى و تربیتى او توجه شده و احکامى پیرامون آن بیان شده است. تأکید بر مسلمان بودن، امانتدار بودن، مؤمن بودن معلم و دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت،(16) مسؤول بودن معلم و مربى در برابر وقت دانش آموزان،(17) جواز و عدم جواز تنبیه دانش آموز توسط معلم،(18) و لزوم منع دانش آموز از دست زدن بدون وضو به خط قرآن(19) نمونههایى از این احکام است.
عامل تربیتى دیگر در قلمرو فقه، حاکم شرع است. ولایت و نقش حاکم شرع، در صورت نبود پدر و جدّ پدرى کودک است. به این بیان که هرگاه پدر یا جد پدرى از دنیا بروند و قیّمى را براى سرپرستى کودک تعیین نکنند، ولایت کودک با حاکم شرع، یعنى مجتهد عادل است.(20) حاکم شرع سرپرستى و اداره امور کودک را به عهده دارد و ولایت او تنها به تصرف در اموال و رعایت مصالح او در این زمینه محدود نمىشود، بلکه در برابر مسائل شرعى کودک نیز مسؤول خواهد بود. براى نمونه پرداخت زکات غلّات کودک و نیز مسؤولیت احرام او در حج بر عهده او است.(21) آنچه بیان گردید در محدوده ولایت کودک بدون سرپرست و نسبت به حاکم شرع یا مجتهد جامعالشرایطى بود که عنوان ولایتفقیه و حاکمیت نظام اسلامى را نداشته باشد امّا در صورتى که حکومت اسلامى تشکیل شده باشد و مجتهد جامعالشرایط نقش رهبرى و حاکمیت اسلامى را ایفا نماید قلمرو اختیارات و میزان تأثیرگذارى او به عنوان یک مربى تربیتى بسیار گستردهتر و چشمگیرتر خواهد بود. حاکم اسلامى و ولىفقیه در نظام اسلامى نه تنها نقش یک مجتهد جامعالشرایط را ایفا مىکند و در صورت فقدان ولى شرعى، ولایت بر کودک را به عهده مىگیرد بلکه در سطحى کلان و گسترده و درکل جامعه اسلامى تأثیرگذار است و حتى سایر انواع مربیان را تحت تأثیر قرار مىدهد. حاکم اسلامى و ولىفقیه با اختیارات شرعى و مسؤولیت حکومتى که دارد جامعه را بر اساس احکام و دستورات شرعى هدایت مىکند و محیطى امن و سازنده براى افراد جامعه فراهم مىنماید که در پرتو آن افراد مىتوانند به اهداف تربیتى خویش نایل آیند.
عامل تأثیرگذار دیگر، مؤمنان عادل است. هرگاه کودکى ولىّ شرعى اعم از پدر، جدّ پدرى و یا قیّم نداشته باشد و مجتهد جامعالشرایط نیز در دسترس نباشد، مؤمنان عادل ولایت بر کودک را به عهده مىگیرند و در امورى که تصرفشان در آنها جایز است، دخالت مىنمایند. البته، مىتوان به عوامل دیگرى همچون قیم و وصى، جدّ پدرى و... نیز اشاره کرد که بررسى تفصیلى هریک مجال دیگرى مىطلبد.
2. متربى
مراد از متربى هر نیروى انسانى است که تحت تأثیر تربیتى عامل انسانى دیگر باشد. از اینرو، هر چند کودکان مصداق بارز متربى بوده و با توجه به تأثیرپذیرى بیشتر، جنبه متربى بودن آنان برجستهتر است، امّا عنوان متربى محدود به آنها نمىشود، بلکه انسان پس از بلوغ نیز مىتواند متربى باشد. از سوى دیگر، متربى محدود به متربى رسمى در نظام آموزش و پرورش نیز نمىباشد، بلکه شامل، فرزند، نوزاد، کودک، دانش آموز و دانشجو مىشود.
هر چند در دیدگاه مشهور فقهى، فقه از احکام مکلفین بحث مىکند و در نتیجه، محور مباحث فقهى رفتارهاى افراد بالغ است، ولى در فقه احکام متعددى با عنوان «احکام الصبىّ» در مورد غیر بالغین آمده و در کتابهاى فقهى مباحث متعددى به این امر اختصاص یافته است، به طورى که جمع آورى آنها در یک مجموعه به چند جلد کتاب مىرسد.(22) وجود این همه احکام فلسفه تربیتى دارد و آن اینکه ورود کودکان به مرحله جدیدى که به یکباره کلیه احکام الزامى اعم از واجبات و محرمات درباره آنان حتمیت مىیابد مستلزم برخى مشقتها و سختىها نسبت به آنان است و همین امر چه بسا سبب تکلیف گریزى و سهلانگارى آنان نسبت به احکام شرعى گردد، از اینرو براى پیشگیرى از این وضعیت، در فقه احکامى براى کودکان وضع شده است و بدون آنکه الزام و اجبارى بر کودکان باشد آنان به انجام این احکام تشویق مىشوند تا نوعى تمرین و آمادهسازى براى آنان به حساب آید و در پرتو این تمرین با تکلیف آشنا شده و به تدریج به انجام آنها عادت نمایند و هنگام بلوغ به آسانى به احکام الزامى تن دهند و به وظایف شرعى خود عمل نمایند.
براى مثال، علامّه حلّى در فلسفه روزه کودک مىگوید: «روزه یک نوع تمرین است و سبب مىشود کودک پس از بلوغ انگیزه بیشترى به انجام طاعت داشته باشد و نیز باعث مىشود نفس انسان ملکه پذیرش انجام واجبات را پیدا کند و از اخلاق ناپسند دور باشد.»(23) همچنین شهید ثانى در این زمینه مىگوید: «کودک، اعم از دختر و پسر، به روزه گرفتن تمرین داده مىشود تا به آن عادت نماید و هنگام بلوغ بر او سنگین نباشد.»(24)
3. محتوا
محتواى تربیت جایگاه ویژه اى در فرایند تربیت دارد و بدون آن تربیت محقق نمىشود. مراد از محتوا عبارت است از مجموعه فعالیتها و آموزههایى که مربى براى تأثیرگذارى بر متربى و انتقال آنها به او به کار مىگیرد. به طورکلى، مىتوان گفت: محتوا از دو بخش فعالیتها و رفتارهاى تربیتى و آموزهها و مواد آموزشى تشکیل مىگردد.
با اندک تأملى در محتوا و ماهیت فقه آشکار مىشود که تأثیر تربیتى فقه در محتواى تربیت به دو شکل قابل بررسى است:
نخست آنکه، کل فقه بخشى از محتواى تربیت در جامعه اسلامى به شمار آید؛ یعنى آموزش احکام فقهى و کیفیت عمل به آنها از جمله محتوا و مواد آموزشى، چه در نظام تعلیم و تربیت رسمى و چه غیر آن مىباشد. براى نمونه، در کتابهاى دینى مقاطع مختلف تحصیلى بخشى به بیان احکام شرعى اختصاص یافته است. شکل دیگر که از اهمیت بیشترى برخوردار است اظهارنظر فقه درباره فعالیتها و آموزههاى تربیتى است.
به نظر مىرسد، همانند دو عنصر مربى و متربى، در فقه توجه ویژهاى به محتواى تربیت شده و بخش قابل توجهى از باید و نبایدهاى آن به این امر اختصاص یافته است. براى نمونه مىتوان به وجوب آموزش احکام شرعى و آموزش علوم و فنون مورد نیاز جامعه و نیز پرهیز از تعلیم شعبدهبازى، آموزش موسیقى مطرب، آموزش سحر، مطالعه کتابهاى گمراهکننده، شرکت در مجالس لهو و لعب، پىروى از سنت بیگانگان و... که در رسالههاى عملیه و استفتائات مراجع تقلید توضیح داده شدهاند، اشاره نمود.
تأثیر تربیت در فقه
همچنان که فقه در تربیت تأثیر گذار است، تربیت نیز در فقه تأثیر مىگذارد. در ذیل به برخى از این تأثیرات اشاره مىشود:
1. ارائه موضوعات جدید
یکى از زمینههاى تأثیرگذارى تربیت در فقه، ارائه موضوعات نوین است. تعلیم و تربیت به دلیل ارتباط تنگاتنگ خود با زندگى انسان طیف وسیعى از مسائل انسانى را در بر مىگیرد و یکى از رشتههاى گسترده و دامنهدار علوم انسانى است و با توجه به توسعه و تحول روز افزون علوم بشرى این حوزه نیز دستخوش دگرگونى گردیده و پیوسته مسائل و موضوعات جدیدى در آن پدید مىآید.
از سوى دیگر، تعلیم و تربیت در یک جامعه اسلامى نباید در تضاد با اصول ارزشى حاکم بر آن باشد و همه مسائل و موضوعات مطرح در آن، مىبایست به نحوى بر شریعت عرضه و موافقت و یا دست کم عدم مخالفت آن با شریعت و قوانین اسلامى حاکم بر جامعه اسلامى احراز گردد. دانشى که این وظیفه خطیر را به عهده دارد فقه است. بنابراین، تعلیم و تربیت موضوعات جدیدى را فرا روى فقه قرار مىدهد و فقه را به اظهار نظر پیرامون جواز و عدم جواز آنها فرا مىخواند.
2. تبیین و تحلیل موضوعات فقهى ـ تربیتى
مراد از موضوعات فقهى، تربیتى موضوعاتى است که مشترک میان فقه و تربیت است و هر کدام به گونهاى درباره آنها بحث مىکنند.براى مثال، کودک و مسائل مربوط به وى هم در فقه مورد بررسى قرار مىگیرد و هم در تربیت، هرچند نوع نگاه هر یک به کودک متفاوت از دیگرى است. حوزه تعلیم و تربیت، موضوعات متعددى را به فقه عرضه مىکند و فقیه پس از شناخت قیود و شرایط این موضوعات، احکام فقهى آنها را بیان مىکند. بى شک میزان و نحوه شناخت فقیه از موضوع مىتواند در استنباط و برداشت وى از آنها مؤثر باشد، به طورى که گاهى موجب تغییر حکم در نظر فقیه گردد. تأثیرى که تعلیم و تربیت در این زمینه مىتواند نسبت به فقه داشته باشد این است که با تکیه بر اصول و شیوههاى خاص خود به تبیین و تحلیل موضوعات تربیتى بپردازد و نتایج آن را در اختیار فقیه قرار دهد و فقیه در پرتو این نتایج به استنباط احکام بپردازد.
3. ایجاد عناوین ثانویه فقهى
موضوعات احکام شرعى به عناوین اولیه، داراى یکى از احکام پنجگانه وجوب، حرمت، کراهت، استحباب و اباحه است، ولى ممکن است همان موضوع، عنوان ثانوى به خود بگیرد و حکم آن تغییر نماید. براى مثال، روزه به عنوان اوّلى بر هر مسلمانى در ماه رمضان واجب است، حال اگر همین روزه نسبت به شخصى عنوان ثانوى پیدا کند و براى او به خاطر مریض بودن ضرر داشته باشد، حکم آن تغییر مىکند و براى چنین فردى وجوب نخواهد داشت.
یکى از تأثیراتى که تعلیم و تربیت مىتواند از جهت موضوعى در فقه داشته باشد ایجاد عناوین ثانویه فقهى است. براى مثال، در صورتى که تنبیه کودکان به عنوان اوّلى و با حدود معینى جایز باشد ولى بر اساس تشخیص متخصصان تربیتى، آثار سویى بر آن به طور کلى و یا به صورت موردى مترتب شود، در اینجا تنبیه عنوان ثانویى پیدا مىکند و به تبع آن، حکم اوّلى آن ـ یعنى جواز تنبیه ـ تغییر مىکند و حکم عدم جواز را پیدا مىکند.
4. توسعه در قلمرو فقه و زمینه سازى براى تدوین «فقه تعلیم و تربیت»
فقه اسلامى عهده دار پاسخگویى به نیازهاى فقهى در عصرهاى متمادى و براى نسلهاى گوناگون بوده است. با توجه به تحولات فرهنگى و اجتماعى و پیشرفت علوم انسانى، نیازهاى جدیدى در عرصه شریعت پیدا مىشود که فقه خود را موظف به پاسخگویى به آنها مىداند و در پرتو ایفاى این رسالت به رشد و توسعه مىرسد. جمعآورى و تدوین مجموعه موضوعات تربیتى و پاسخهاى فقهى مربوط به آنها مىتواند به تدوین عرصه «فقه تعلیم و تربیت» بینجامد و به این ترتیب، همچنان که فقه در عرصههاى دیگرى چون «فقه سیاست، فقه قضاوت» و مانند اینها توسعه یافته، در این عرصه نیز توسعه یابد.
5. ارائه تحلیلهاى تربیتى از احکام فقهى
فقه زمینهساز سعادت و رستگارى انسان مسلمان و هدف از آن، تربیت و پرورش انسان از رهگذر شکل دهى به رفتارهاى روزمره او است. از این رو، جنبههاى تربیتى احکام و مباحث آن مورد توجه قانونگذار شرعى است. بهرغم برخوردارى احکام فقهى از این ویژگى مهم، هنوز توجه لازم به تبیین و ارائه این جنبهها معطوف نشده و فقه همچنان به عنوان مجموعهاى خشک، غیر جذّاب و کم اهمیّت در اذهان بسیارى از مکلّفین، به ویژه تحصیل کردهها و روشنفکرها تجلّى مىکند.
خدمت بزرگى که تعلیم و تربیت مىتواند به فقه داشته باشد، کمک در ارائه تحلیلهاى تربیتى از احکام و مباحث فقهى و برجسته نمودن و تبیین و توصیف جنبههاى تربیتى فقه است. برجسته نمودن جنبههاى تربیتى فقه موجب مىشود تا جایگاه فقه در زندگى، به ویژه در عرصه تعلیم و تربیت، آشکارتر و بینشها نسبت به فقه و احکام آن مثبتتر شود و در نتیجه، اقبال به فقه و پاىبندى عملى به احکام آن افزونتر گردد. براى مثال، اگر جنبههاى تربیتى نماز در ابعاد فردى، اجتماعى و جسمى به خوبى توصیف و تبیین گردد، زمینه گرایش و پاىبندى افراد به ویژه افراد تحصیلکرده به آن بیشتر خواهد گردید.
6. تأثیر در آموزش و به کار بستن احکام فقهى
نقش دیگرى که تعلیم و تربیت مىتواند در فقه ایفا نماید، استفاده از روشهاى تربیتى در آموزش احکام فقهى و بهکار بستن آنهاست. تأثیر تعلیم و تربیت در این زمینه از آن جهت است که تعلیم و تربیت هم اطلاعاتى را پیرامون متربیان و مکلّفان ارائه مىدهد و هم روشهاى نوین خود را در آموزش احکام و چگونگى بهکار بستن آنها عرضه مىکند و از این راه، زمینه ترویج بیشتر فقه در جامعه و پاىبندى به آن را فراهم مىسازد.
··· پىنوشتها
1و2ـ ر.ک: المجلس الاعلى للشؤون الاسلامیه، موسوعة الفقه الاسلامى، ج 1، (قاهره: المجلس الاعلى للشؤون الاسلامیه، 1410 ق)، ص 9 / ص 10
3ـ حسن بن زینالدین العاملى، معالم الدین وملاذ المجتهدین، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1406 ق، ص 22
4ـ ر.ک: موسوعه الفقه الاسلامى، ص 12 / ابراهیم حسینى، «فقه و اخلاق»، قبسات، سال چهارم، شماره سوم، 1378، ص 92
5و6ـ ر.ک: گاستون میالاره، معنى و حدود تربیتى، ترجمه علىمحمد کاردان، تهران: انتشاراتدانشگاهتهران،1375،ص32/ص3
7ـ ر.ک: روح الله موسوى خمینى، تحریر الوسیله، ج 2، تهران: مکتبه العلمیه الاسلامیه، بى تا، ص 616
8ـ ناصر مکارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج 1، قم، مدرسه الامام على بن ابیطالب، 1416ق، ص 113
9ـ سید مصطفى محقق داماد، قواعد فقه (بخش مدنى)، چ پنجم، تهران: مرکز نشر علوم اسلامى، 1375، ص 39
10ـ خانه کودک، احکام ما و کودکان، قم، دفتر نشرالهادى، 1376، ص 123، به نقل از «مجمع المسائل»، ج1، ص 526
11ـ همان، به نقل از العروه الوثقى، ج2، ص217. 17
12ـ همان، ص81بهنقل از همان، ص 742
13ـ ر.ک: اصول تربیت، گروه علوم تربیتى پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380
14ـ حبوه عبارت است از قسمتى از ترکه میّت که اختصاص به پسر بزرگتر دارد و آن عبارت است از: لباس، انگشتر، شمشیر و قرآن اختصاصى پدر، (تحریر الوسیله، پیشین، ج2، ص 514). اختصاص این اشیاء به پسر بزرگتر از آن جهت است که قضاىنمازهاىپدربرپسربزرگترواجباست.
15ـ در کتاب مکاسب محرمه، شیخ انصارى به تفصیل از این موضوعات بحث شده است.
16الى 20ـ ر.ک: مجمع المسائل آیةالله گلپایگانى، ج1، ص 529و530 / ج 2، ص50 / ج 3، ص 286 / ص 424 / ص93
21ـ ر.ک: همان، ص93، به نقل از العروة الوثقى، ج2، ص25 و 422 و تحریر الوسیله، ج1، ص 372
22ـ تحقیقى با عنوان «احکام الاطفال» در مرکز فقهى ائمه اطهار علیهمالسلام در حال انجام است و جلد اول آن جهت ارزیابى، تایپ و صحافى شده است و پیشبینى مىشود مجموعه آن در شش جلد انتشار یابد.
23ـ علامه حلّى، مختلف الشیعه، ج3، چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1415ق، ص352
24ـ زینالعابدین الجبعى العاملى، الروضة البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه، ج2، قم، منشورات مکتبه الداورى، 1387ق، ص 105