مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

نظریه «اِسناد»

نظریه «اِسناد»



الگویى براى تبیین علل رفتارهاى میان فردى

مجید ستوده‏نیا

مقدّمه

زندگى اجتماعى امروزه آکنده از روابط اجتماعى و تعاملات میان فردى است. ما بیش‏تر ساعات بیدارى خود را در تعامل با دیگران مى‏گذرانیم و نیازهاى فردى و جمعى خود را از همین روابط تأمین مى‏کنیم. طبیعت اجتماعى انسان او را بر آن داشته تا به زندگى جمعى روى آورد و جوامع گسترده و متنوع امروزى را ایجاد کند. کانون شکل‏گیرى این جوامع را باید در تعاملات اجتماعى جست‏وجو کرد.

از گذشته‏هاى بسیار دور، درک رفتار اجتماعى انسان از اشتغالات عمده فلاسفه، هنرمندان و عوام بوده است. در دوران باستان، فلاسفه‏اى همچون افلاطون و ارسطو به چنین سؤالاتى توجه وافرى مبذول داشته‏اند: زندگى اجتماعى چگونه امکان‏پذیر مى‏شود؟ چگونه افراد جامعه که هر یک داراى خصوصیاتى منحصر به فردند مى‏توانند زندگى اجتماعى موفقى با یکدیگر داشته باشند؟ حکومتى که بتواند همزیستىِ اجتماعى مسالمت‏آمیزى را فراهم نماید باید از چه ویژگى‏هایى برخوردار باشد؟ امروزه این‏گونه مسائل به شکلى بى‏سابقه موضوع مطالعه و مورد دقت قرار گرفته است. به راستى چرا توجه به نحوه تعامل مردم با یکدیگر روبه افزایش است؟ زمانه ما از نظر امکانات تعاملى چه تفاوتى با دوره‏هاى پیشین دارد؟

نگاهى اجمالى به تاریخ و مقایسه جوامع امروزى با محیط‏هاى اجتماعى اعصار اولیه، ما را با تفاوتى مهم آشنا مى‏سازد. در اجتماعات اولیه هر کس به راحتى مى‏توانست افراد پیرامون خود را بشناسد. معمولاً سرتاسر زندگى فرد در محیطى شامل افراد خانواده، دوستان و آشنایان سپرى مى‏شد. هر کس که در جریان فعالیت‏هاى روزمره دیده مى‏شد، فردى آشنا و شناخته شده بود و عملاً «چهره جدید» و یا «غریبه»اى وجود نداشت. زندگى اجتماعى و فردى در این‏گونه جوامع از هم متمایز نبود و تعامل اجتماعى نقش محورى در زندگى آن‏ها ایفا مى‏کرد. در این‏گونه محیط‏ها هر کس موقعیت‏هاى بى‏شمار براى برقرارى روابط با دیگران دارد؛ هیچ‏کس نمى‏تواند گمنام بماند و یا خود را از سایرین جدا سازد. هر چند زندگى در گروه‏هاى کوچک‏تر اغلب بسیار آزاردهنده‏تر از تجربه زندگى در جوامع بزرگ‏ترى است که مردم یکدیگر را نمى‏شناسند، اما باز در این شرایط مطمئنا تعامل اجتماعى براى بیش‏تر افراد مسأله‏ساز نیست و امرى طبیعى شمرده مى‏شود.

در دو قرن اخیر جوامع گسترده‏اى پدید آمده‏اند. دنیاى امروز ما از چهره هزاران نفرى شکل یافته است که ما آن‏ها را نمى‏شناسیم و هیچ‏گونه تعاملى با آن‏ها نداریم. افرادى که آن‏ها را دوست، خویشاوند و یا آشنا مى‏دانیم، از لحاظ جغرافیایى و اجتماعى پراکنده‏اند و زندگى ما فقط اندکى با آن‏ها تداخل دارد. نکته مهم دیگر این‏که ما امروزه زندگى‏هاى اجتماعى بسیار تخصصى و تفکیک شده‏اى داریم. در کار، عملکرد جمعى، زندگى خانوادگى و حتى براى سرگرمى به دیگران نیازمندیم، اما به ندرت دیگران مى‏توانند احتیاجات ما در وضعیت‏هاى گوناگون را ارضا کنند. بیش‏تر مردمى که در زندگى روزمره با آن‏ها برخورد مى‏کنیم ـ مثل فروشندگان، رانندگان، کارمندان و ... ـ کاملاً غریبه هستند. ما مجبوریم با آن‏ها تعامل داشته باشیم، هر چند به ندرت ناگزیریم آن‏ها را بشناسیم. امروزه بسیارى افراد در زمینه‏هایى به کار اشتغال دارند که تعامل با مردم یکى از جنبه‏هاى اصلى موردنیاز آن‏هاست. موفق بودن تعاملات و روابط اجتماعى براى همگى ما حایز اهمیت است. شمار و پیچیدگى قواعدى که باید براى تعامل با دیگران بدانیم، بسیار زیاد است و ما باید بدون تأمل و به سرعت آن‏ها را در روابط اجتماعى خود به طرزى صحیح به کار بگیریم. تنوع بیش از حد و تخصصى شدن بسیارى از روابطِ اجتماعى، مهارت‏هاى ویژه‏اى را مى‏طلبد که در بسیارى اوقات ظرفیت بالایى از توانایى انسان را به خود مشغول مى‏دارد. اگر لحظه‏اى به ظرافت و پیچیدگى موجود در رفتار مناسب به هنگام ابراز محبت، گفت‏وگو با دوست یا فروشنده، صحبت با همسر، خرید رایانه و یا تدریس توجه کنیم، درخواهیم یافت که تعامل اجتماعى حقیقتا چه تکلیف بزرگ و سنگینى است. تعداد روزافزون افرادى که در تعامل با دیگران مشکل دارند و نیز افراد بسیارى که دستخوش ترس از برخوردهاى اجتماعى و کمرویى هستند، نشان مى‏دهد که تعامل با دیگران به نحو فزاینده‏اى مسأله‏ساز شده است. در واقع، نکته با اهمیت در یک تعامل اجتماعى این است که بتوانیم رفتار خود و دیگران را فهمیده، آن‏ها را به هم مرتبط سازیم. دستیابى به بیش‏تر هدف‏ها در تعاملات میان فردى، به همین هدف وابسته است. مطالعه نحوه حل و فصل تکالیف فوق‏العاده پیچیده در زندگى مشترک با دیگران و روابط اجتماعى، عمدتا در روان‏شناسى اجتماعى(1) قرار مى‏گیرد.

«روان‏شناسى اجتماعى با مطالعه نحوه تفکر، احساس و عمل آدمى در محیط‏هاى اجتماعى و چگونگى تأثیر متقابل محیط‏هاى اجتماعى در اندیشه‏ها، احساسات و اعمال وى سر و کار دارد. ما چگونه رفتارها و انگیزه‏هاى دیگران را ادراک و تفسیر مى‏کنیم؟ باورها و نگرش‏ها چگونه شکل مى‏گیرند؟ دوست داشتن و دوست نداشتن و یا عشق و نفرت ناشى از چیست؟ روان‏شناسى اجتماعى در برخورد با موضوعاتى از این دست بر دو نکته بنیادى درباره رفتار آدمى تکیه مى‏کند:

نخست این‏که رفتار هم تابع فرد است و هم تابع موقعیت. افراد مختلف در یک موقعیت معین به شیوه‏هاى متفاوتى عمل مى‏کنند. رفتار یک فرد بازتاب منظومه یگانه‏اى از ویژگى‏هایى است که وى با خود به موقعیت مى‏آورد. روان‏شناسى شخصیت با مطالعه این قبیل تفاوت‏هاى فردى سر و کار دارد. اما در عین حال، مى‏دانیم که هر شخص در موقعیت‏هاى مختلف به گونه‏هاى متفاوت عمل مى‏کند. هر موقعیت شامل مجموعه یگانه‏اى از نیروهاست که بر رفتار فرد اثر مى‏گذارند. روان‏شناسى اجتماعى با مطالعه تأثیرات موقعیت نیز سر و کار دارد.

دومین نکته زیربنایى در روان‏شناسى اجتماعى این است که اگر موقعیت‏ها در نظر افراد واقعى بنمایند، پى‏آمد آن‏ها نیز واقعى خواهد بود. به عبارت دیگر، مردم تنها به ویژگى‏هاى عینى یک موقعیت واکنش نشان نمى‏دهند، بلکه به تعبیر و تفسیرهاى خود از آن موقعیت نیز عکس‏العمل نشان مى‏دهند. این امر یکى از عللى است که موجب مى‏شود افراد مختلف در یک موقعیت عینى معین به گونه‏هاى متفاوت عمل کنند. فردى که یک عمل زیانبار را ناشى از سوء نیت تلقى مى‏کند، نسبت به شخصى که همان عمل را ناشى از عدم صلاحیت مى‏داند، واکنش متفاوتى خواهد داشت. به همین دلیل روان‏شناسى اجتماعى با فرایندهاى ادراک و تفسیرهاى اجتماعى، یعنى راهبردهاى خبرپردازى اجتماعى(2) سر و کار دارد. از طریق درک خبرپردازى اجتماعى که شامل شکل‏گیرى برداشت(3) و اِسناد علّى(4) است، مى‏توان به شناخت رفتار اجتماعى دست یافت.»(5)

خبرپردازى اجتماعى

انسان زمانى که در اجتماع و در موقعیت تعامل با افراد دیگر قرار مى‏گیرد، معمولاً دو پرسش اساسى را مطرح مى‏کند: 1. این شخص چگونه آدمى است؟ 2. چرا این‏گونه رفتار مى‏کند؟ به عنوان مثال، رفتار مهربانانه دوستتان با شما را در نظر مى‏گیریم. این رفتار مى‏تواند به دلایل زیر باشد:

1. او ذاتا آدم مهربانى است و همیشه با همه مهربان است (ویژگى شخصیتى).

2. او حقیقتا شما را دوست دارد.

3. او به شما علاقه‏مند نیست و رفتارش به این دلیل است که مى‏خواهد از شما مقدارى پول قرض بگیرد.

4. از او خواسته‏اند با شما مهربان باشد.

براى درک شخصیت افراد و چرایى رفتار آن‏ها باید به دو سؤال مزبور پاسخ دهیم. سؤال اول به شکل‏گیرى برداشت‏ها مربوط مى‏شود و پاسخ پرسش دوم ما را با یک اِسناد علّى روبه‏رو مى‏سازد. معمولاً براى درک چرایى یک رفتار باید آمیزه‏اى از علّت‏ها را به آن اِسناد دهیم. اِسناد صفات و دلایل به یک رفتار، جزئى از فرایند شکل‏دهى برداشت است. در حقیقت، با درک چرایى یک رفتار است که مى‏توانیم درباره شخصیت فرد مخاطب به برداشت و استنباطى دست یابیم. در مثال فوق، باید بتوانیم از رفتارهاى قابل مشاهده به صفات و ویژگى‏هاى شخصیتى فرد و علل نامشهود رفتارِ وى منتقل شویم. در واقع، باید تشخیص دهیم رفتار او به کدام یک از دلایل ذکر شده قابل اِسناد است و کدام یک از آن‏ها مى‏تواند فهم بهترى از رفتار و شخصیت او در اختیار ما قرار دهد.

هدف از بررسى این نوع ادراکات، تشخیص عوامل ادراکى صحیحى است که در یک رفتار اجتماعى دخالت دارند. خبرپردازى اجتماعى، ادراکى استنباطى است و به معناى بازسازى صفات و ویژگى‏هاى نامشهود از اعمال و رفتارهاى مستقیما قابل مشاهده است که به شکل‏گیرى برداشت مى‏انجامد. شکل‏گیرى برداشت، که خود محصول فرایند اِسناد و یکپارچه‏سازى اطلاعات است، عبارت از یک فرایند شناختى است که از طریق آن اطلاعات مربوط به شخص سازمان یافته و به صورت یک کل درمى‏آید. یکپارچه‏سازى اطلاعات یا ترکیب صفات نسبت داده شده به عنوان علّت رفتار، ادراک واحدى را به وجود مى‏آورد که به صورت یک برداشت کلى نمایان مى‏شود.

«شکل‏گیرى برداشت مراحل متفاوتى دارد و معمولاً از دو فرایند شناختى بزرگ کمک مى‏گیرد: اِسناد صفات و یکپارچه‏کردن اطلاعات.

به کمک اِسناد، علّت رویدادها و مخصوصا علّت‏هاى رفتار خود و دیگران را پیدا مى‏کنیم. و با یکپارچه‏سازى آن‏ها، ربط صفات اِسنادى به یکدیگر، دخالت دادن اطلاعات گذشته فرد، موقعیت و شرایط محیطى رفتار و ... به برداشت و استنباطى از فرد یا رفتار نایل مى‏شویم.»(6)

در چند دهه گذشته، تحقیق در زمینه استنباط‏ها استنباط‏ها (برداشت‏ها) و اِسنادها یکى از حوزه‏هاى عمده پژوهش در روان‏شناسى اجتماعى بوده است. امروزه بررسى جنبه شناختى تعاملات اجتماعى با تأکید بیش‏تر بر روى این دو حوزه، که ارتباط وثیقى با یکدیگر دارند، صورت مى‏گیرد. از سوى دیگر، فرایند اِسناد و یکپارچه‏سازى اطلاعات ممکن است به خوبى صورت نپذیرد. امروزه مجموعه‏اى از عوامل شناخته شده در فرایند اِسناد علّى، یکپارچه‏سازى اطلاعات و شکل‏گیرى برداشت دخالت کرده، به نوعى باعث خطا در ادراک عینى ما از دیگران مى‏شوند. این مجموعه عوامل «سوگیرى‏هاى ادراکى» یا «شناختى» نامیده مى‏شوند. شناخت و بررسى آن‏ها از این نظر که تأثیر بسیار عمیقى بر نحوه ادراک ما در تعاملات اجتماعى دارند، بسیار حایز اهمیت است. سوگیرى‏ها به برداشت‏هاى غیرواقع‏بینانه و قضاوت‏هاى اشتباه منجر شده، درک علل واقعى رفتار را غیر ممکن مى‏سازند. روشن است که برداشت و قضاوت ناصحیح نمى‏تواند پایه و مبدأ مناسبى براى رفتار اجتماعى سالم به حساب آید.

آنچه این مقاله بدان مى‏پردازد توضیح فرایند اِسناد علل به رفتار یا اِسناد علّى است. تحقیقات نشان داده است که این فرایند معمولاً همراه با سوگیرى‏هایى انجام مى‏شود، از این‏رو، در بررسى آن بناچار باید به برخى سوگیرى‏هاى ادراکى نیز اشاره گردد. اِسناد علّت به رفتار، فرایند یکپارچه‏سازى اطلاعات و سوگیرى‏هایى که در اِسناد و یکپارچه‏سازى اطلاعات رخ مى‏دهند، مجموعه‏اى هستند که براى شناخت ادراکات در تعاملات میان فردى به دلیل ارتباط و پیوستگى‏شان با هم باید به صورت واحد مطالعه شوند. اما به دلیل آن‏که پرداختن به تمامى آن‏ها از حوصله این نوشتار خارج است، فرایند اِسناد برگزیده شده و تنها به بخشى از سوگیرى‏هایى که در این فرایند دخالت مى‏کنند اشاره مى‏شود.

الگوهاى توضیح‏دهنده رفتار اجتماعى

پژوهش منظم در زمینه نحوه تعامل افراد با یکدیگر، پیشرفت نسبتا جدیدى است، اما علاقه به طبیعت رفتار اجتماعى انسان قدمتى کهن‏تر دارد. از روزگاران قدیم تا به امروز افراد بسیارى تلاش کرده‏اند تا با خلق نظریه‏هاى جامع درباره طبیعت انسان، رمز مردم‏آمیزى انسان را بفهمند. بدیهى‏ترین و شاید کم‏فایده‏ترین شیوه توضیح رفتار انسان، صرفا بیان این مطلب است که رفتار انسان تجلّى برخى نیازها یا سائق‏هاى اساسى یا به بیان بهتر، انعکاس طبیعت همگانى است.آلپورت (Alport, 1986) در مرور خود بر تاریخ روان‏شناسى این‏گونه توضیحات را نظریه‏هاى «ساده و مطلق» مى‏نامد؛ زیرا در پى توضیح تمامى رفتارهاى آدمى بر اساس یک اصل واحد مى‏باشند. به دلیل آن‏که بسیارى از این نظریات حتى در روان‏شناسى تا به امروز باقى مانده‏اند، شاید ذکر مجمل برخى از آن‏ها مفید باشد.

لذت‏جویى(7) یا گرایش فرضى انسان‏ها به جست‏وجوى لذّات و اجتناب از درد، حتى از زمان اپیکور (Epicor) توضیح نافذى براى رفتار اجتماعى انسان به حساب مى‏آمده است. فلاسفه‏اى همچون جان استوارت میل (Gohn Stwart Mill)، جرمى بتهام (Jermy Bentham) و هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) بعدها این ایده را بیش‏تر پروراندند و حساب پیچیده‏اى را مطرح کردند که بر آن مبنا مردم به محاسبه ارزش‏ها، منافع واقعى و مورد انتظار هر عمل، در هرگونه وضعیت فعلى یا آتى تکیه مى‏کنند. به عنوان مثال، مى‏توان رفتن به دندانپزشکى را نیز نوعى عمل لذت‏جویانه به حساب آورد؛ چرا که در آینده از رنج احتمالى ناشى از فساد دندان مى‏کاهد! این ایده به روان‏شناسى نیز راه پیدا کرده است. رفتارگرایانى که مفاهیمى همچون پاداش، تقویت و یا تنبیه را براى توضیح رفتار اجتماعى به کار مى‏برند، اساسا پیروان نظریه ساده و مطلق لذت‏جویى هستند. بسیارى از نظریه‏هاى تعامل اجتماعى از این عقیده بهره مى‏جویند. طبق این دیدگاه‏ها، مردم فقط تا وقتى در تعامل با یکدیگر شرکت مى‏کنند که منافع بالفعل و بالقوه این اعمال بر هزینه‏ها غلبه کند.

بجز لذت‏جویى، قدرت‏طلبى، کنترل و اقتدار نیز ممکن است به عنوان توضیحى ساده و مطلق از تعامل اجتماعى مورد استفاده قرار گیرد. نیچه (Nietzshe) طرفدار مشهور این فلسفه بود. سومین شیوه، توضیح رفتار انسان بر اساس گرایش همگانى به نوع‏دوستى(8) است. این نظریه به عنوان یک نظریه ساده و مطلق اجتماعى موارد ارجاع فراوانى دارد. توضیح علّت همکارى مردم با یکدیگر، کمک به همدیگر و یا حتى قربانى شدن به خاطر هم، مى‏تواند با این نظریه صورت گیرد. از هنگام انقلاب فرانسه نظریه ساده و مطلق دیگرى به نام «خردگرایى» مقبولیت فزاینده‏اى یافت. طبق این نظریه، انسان‏ها اساسا تصمیم‏گیران هوشمند و منطقى هستند که رفتارهاى اجتماعى خویش را با بررسى بخردانه و سنجش انتخاب‏هاى ممکن تنظیم مى‏کنند. بسیارى از نظریات نافذ در زمینه فرایندهاى تعاملى بر این فرض ضمنى مبتنى هستند. نظریه اِسناد فرض مى‏کند افراد همچون دانشمندانى عام رفتار مى‏کنند و سعى دارند استنباط‏هاى علّى از رفتار دیگران را وسیله‏اى براى ایجاد نظم و پیش‏بینى‏پذیرى در زندگى اجتماعى خود قرار دهند. این الگوى رفتار انسانى، در علوم شناختى نیز طرفداران بسیارى پیدا کرده است؛ کسانى که معتقدند با برنامه‏ریزى رایانه‏هایى که تصمیماتى شبیه انسان‏ها مى‏گیرند، ممکن است به فهم رفتار انسانى نیز نایل آییم، از این نمونه‏اند.

شاید به عنوان واکنشى در برابر تسلط خردگرایى، چند دهه اولیه این قرن شاهد احیاى مجدد توضیح رفتار انسان بر اساس هیجان‏ها و تفکرات غیر عقلانى بوده است تا تفکرات عقلانى. پیشروترین آن‏ها نظریه «روانکاوى» فروید بود که سعى داشت تمام رفتارهاى انسان را بر اساس جریان ناهشیار انرژى‏هاى هیجانى و انگیزشى و فرونشانى آن‏ها توضیح دهد. هر چند معلوم شده است که بیش‏تر نظریات فروید از نظر ارزیابى تجربى غیرقابل بررسى‏اند و بنابراین، جزو روان‏شناسى علمى نیستند، ولى بسیارى از مفاهیم و قواعد وى هنوز نقش مهمى دارند. تسلط این‏گونه نظریات ساده و مطلق با ظهور روان‏شناسى علمى در نیمه دوم قرن نوزدهم درهم شکست. در سال 1908 دو کتاب درسى روان‏شناسى اجتماعى منتشر شدند که پیشاپیش، از پیشرفت‏هاى گسترده این رشته در آینده خبر مى‏دادند: کتاب ویلیام مک دوگال (William Mc Dougall) دیدگاه روان‏شناختى فردگرا داشت و بر این باور بود که سائق‏هاى مختلفى همچون کنجکاوى، ابراز وجود و تنفر ریشه رفتار اجتماعى مى‏باشند. کتاب دیگر، نوشته راس (Ross) بود که بیش‏تر جهت‏گیرى جامعه‏شناختى داشت. وى معتقد بود فرایندهاى اجتماعىِ تقلید، القا و همرنگى، نیروهاى شکل‏دهنده رفتار تعاملى ما هستند. تا سال 1924 روان‏شناسى اجتماعى به وضوح رشته‏اى علمى و آزمایشگاهى شده بود که رفتار اجتماعى را از نقطه‏نظر فردى مورد بررسى قرار مى‏داد (آلپورت، 1924). دهه‏هاى بعدى دوران گسترش سریع پژوهش روان‏شناسى اجتماعى بود. «رفتارگرایى» که بر نقش پاداش‏ها و تنبیهات بیرونى در تنظیم رفتار تأکید مى‏کرد، تا همین اواخر جهت‏گیرى نظرى مسلط بود. در واقع، بسیارى از رفتارهاى ساده و نسبتا غیرمنطقى با ارائه پاداش‏ها و تنبیهات به راحتى قابل دستکارى هستند. رفتارگرایان فرایندهاى درونى فعّال و خلّاقِ مؤثر بر رفتار اجتماعى را نادیده مى‏گیرند. مکتب دیگر، روانشناسى گشتالت، با بذل توجه خاص به نحوه فرایندهاى درونى و بازنمایى‏هایى که تعیین‏کننده شیوه درک و تفسیر ما از دنیا مى‏باشند، موجب بازگشت توازن شد. سولومون اِش (Solomon Asch) از این ایده که ما هنگام شکل‏دهى برداشت، تصاویر کلى و معنادارى در ادراکمان خلق مى‏کنیم استفاده کرد. لوین (Lewin) در نظریه میدانى خود اصول مشابهى را به کار برد مبنى بر این‏که شیوه درک ذهنى و تجربه ما از محیط و امکانات رفتاریمان در یک زمان معین (فضاى زندگى ما) تعیین‏کننده اصلى رفتار اجتماعى است.

در دهه‏هاى اخیر «جهت‏گیرى شناختى» مسلط بوده است. فرض اصلى الگوى مذکور این است که براى فهم رفتار اجتماعى باید ادراکات، شناخت‏ها و راهبردهاى پردازش اطلاعات مردم در مقام عمل‏کنندگان اجتماعى را دقیقا تحلیل نمود. تأکید بر فرایندهاى شناختى امروزه از آن روى صورت مى‏گیرد که ادراک مرحله اول شکل‏گیرى رفتار اجتماعى و تعیین کننده تعاملات بعدى است. پیش از آن‏که بتوانیم با دیگران ارتباط معنادارى برقرار نماییم، باید آن‏ها را ادراک و تفسیر کنیم. علاوه بر این، ما در طى تعامل مشغول بازبینى مداوم افرادى هستیم که با آن‏ها سر و کار داریم. بازبینى جنبه مهمى از درک شخص به حساب مى‏آید و در نهایت، هر برخورد اجتماعى به شکل‏گیرى برداشت‏ها، انتظارات و پیش‏بینى‏هاى معینى درباره افرادى که پیش‏تر آن‏ها را ملاقات کرده‏ایم مى‏انجامد. بنابراین، درک شخص همیشه در شروع، حفظ و خاتمه تعاملات اجتماعى نقش مهمى ایفا مى‏کند.

البته نظریه‏ها و رویکردهاى بسیار دیگرى نیز وجود دارند که مى‏توان از آن‏ها نام برد. ولى نکته این‏جاست که روان‏شناسى اجتماعى یک علم چند نظریه‏اى است. هیچ نظرگاه منفردى در زمینه رفتار انسانى انحصار مطلق ندارد و تا به حال هیچ‏گونه نظریه یا الگوى جامع و منفردى که تمام پدیده‏هاى تعاملى را توضیح دهد، وجود نداشته است. نظریه‏ها وظیفه کمک به ما براى سازماندهى مشاهدات تجربى گردآمده را بر عهده دارند و هر یک مى‏توانند در بافت مربوط به خود صحیح بوده، محققان را به سوى پاسخ سؤالات در موارد بعدى راهنمایى کنند.(9)

در چند دهه گذشته تحقیق در زمینه شکل‏گیرى برداشت و اِسنادها یکى از حوزه‏هاى عمده پژوهش‏هاى روان‏شناسى اجتماعى بوده است. مطالب بسیارى درباره نحوه فهم و پیش‏بینى یکدیگر و انواع اشتباهاتى که مى‏توانند به پیشداورى‏ها منجر شوند، کشف شده‏اند. در این مقاله نیز سعى شده است فرایندهاى شناختى مورد بررسى قرار گیرند. فرایند اِسناد علّت به رفتار و نیز مطالعه سوگیرى‏هاى اِسنادى موضوع مورد بحث ما است. امروزه مطالعه سوگیرى‏هاى اِسنادى از اهمیت خاصى برخوردار است. این سوگیرى‏ها مى‏توانند به برداشت‏هاى غیرواقع‏بینانه و قضاوت‏هاى اشتباه منجر شوند و رفتار اجتماعى ما را تحت تأثیر قرار دهند. ما با آگاهى بر این گرایش‏ها مى‏توانیم در قضاوت‏هایمان نسبت به خود و دیگران عینى‏تر باشیم.

اِسناد علّت‏ها به رفتار

یکى از تکالیف عمده در تعامل اجتماعى، شکل‏گیرى برداشت افراد از یکدیگر است. دومین تکلیف عمده این تعامل، درک معانى و علل رفتار افراد است. این قبیل معانى غالبا ملموس و محسوس نیستند و براى دستیابى به آن‏ها باید از شیوه‏هایى استفاده کرد که به استنباط و تفسیر علل منجر شود.

به عنوان مثال، ورزشکار معروفى که نوعى شکلات را در تلویزیون تبلیغ مى‏کند، چه هدفى را دنبال مى‏کند؟ آیا او واقعا این نوع شکلات را دوست دارد و یا براى کسب پول این کار را انجام مى‏دهد؟ یکى از آشنایان از کنار ما مى‏گذرد، اما سلام نمى‏کند؛ کتابدار دانشگاه بسیار با دقت و حوصله به مراجعان پاسخ مى‏دهد؛ مشترى انعام خوبى به شاگرد مغازه مى‏دهد و... . همه این موقعیت‏ها موجب مى‏شوند تا در ذهن ما درباره رفتار دیگران و احیانا رفتار خودمان سؤالاتى نقش ببندند. در هر یک از این موارد، یک مسأله اِسنادى مطرح است. ما باید تصمیم بگیریم که رفتار را به کدام‏یک از علل احتمالى آن اِسناد دهیم. محققان اِسناد معتقدند ما براى تصمیم‏گیرى درباره علّت رفتار مردم با دو مسأله مواجهیم: الف. تعیین پیش‏آیندهاى علّى یک عمل؛ ب. محرز ساختن تعمد عمل‏کننده.

پیش‏آیندهاى علّى یک عمل ممکن است درون فرد یافت شوند ـ مثلاً، ورزشکار واقعا به شکلات علاقه‏مند است ـ و یا خارج از وى باشد ـ مثلاً، نیاز به کسب پول باعث چنین رفتارى شده است. ـ اگر علیت درونى باشد، آن‏گاه باید تصمیم بگیریم که عمل عمدى بوده است یا خیر. ما در زندگى روزمره پیوسته چنین قضاوت‏هایى را با اندک توجهى انجام مى‏دهیم. آیا فروشنده‏اى که 5 دقیقه است به شما توجهى ندارد، فردى گستاخ و نالایق است (اِسناد درونى) یا تحت فشار شدید براى تکمیل دفتر کار خود است (اِسناد بیرونى)؟ آیا همکارتان امروز صبح با جواب ندادن به سلام شما ، ابراز تنفر مى‏کرد (گرایش درونى) یا از یک جنجال خانوادگى پریشان بود (اسناد خارجى)؟ آیا پزشک معالج شما به دلیل آن‏که واقعا شما را دوست دارد با شما مهربان است (گرایش درونى) یا به این دلیل است که این امر جزئى از شغل اوست و بابت آن به او پول مى‏دهید (اِسناد خارجى)؟ پاسخ‏هاى ما به این‏گونه سؤالات راهنماى رفتار ما هستند؛ مثلاً، از فروشنده شکایت نماییم یا مجددا با صداى بلندترى به همکارمان سلام کنیم، یا دکترمان را عوض کنیم. اگر قرار است رفتار صحیحى داشته باشیم، باید این قبیل اِسنادها را به درستى انجام دهیم. نحوه انجام این‏گونه تکالیف موضوعى است که پژوهش اسناد سعى در کشف آن دارد. مطالعه فرایند اِسناد دادن یکى از موضوعات محورى در روان‏شناسى اجتماعى است و هدف آن روشن کردن این نکته است که ما در کوشش‏هاى خود براى تفسیر رفتار چه قواعدى را به کار مى‏بریم و چه خطاهایى مرتکب مى‏شویم. (هیدر Heider, 1958و کلىKelley, 1967 )(10)

«هیدر» و منطق اِسناد

شاید بتوان فریتز هیدر (Fritz Heider, 1958) را اولین روان‏شناسى معرفى کرد که به مسأله اِسناد علّت به رفتار پرداخته است. او مطرح کرد به منظور شرکت موفق در تعاملات اجتماعى، باید بتوانیم محیط اجتماعى خود را به طرز مؤثرى فهمیده، پیش‏بینى و کنترل نماییم. طبق نظر او، ما این کار را با معلول فرض کردن رفتار انجام مى‏دهیم و منابع علّى آن را در فرد یا محیط جست‏وجو مى‏کنیم. از نظر هیدر مردم در زندگى روزمره مانند دانشمندان عامى عمل مى‏کنند که براى فهم یکدیگر از همان اصول علّى و منطقى مورد استفاده دانشمندان براى فهم دنیاى فیزیکى سود مى‏جویند. او معتقد بود جست‏وجوى عوامل علّىِ رفتار از جمله خصوصیات بنیادى و همگانى انسان‏هاست که از طریق به کار بردن قوانین سرد منطق به آن دست مى‏یابند. خود او نیز براى توصیف چگونگى استفاده از علیت در اِسنادهاى روزمره از منطق استفاده مى‏کرد. البته الگوى او در توصیف پدیدارشناسى عمل‏کنندگان عامى به این دلیل که رفتار آن‏ها کم‏تر متأثر از خردگرایى است، الگوى ویژه‏اى محسوب نمى‏شود و از همین‏روست که نظریه‏پردازان بعدى اِسناد سعى داشتند آن را اصلاح کنند.

ما در پیش‏بینى رفتار دیگران ابتدا سعى مى‏کنیم بین تأثیرات(11) محیطى و خارجى و تأثیرات درونى و فردى تمایز بگذاریم. علیت درونى تنها زمانى قابل استنباط است که هیچ فشار بیرونىِ قابل قبولى براى توضیح اعمال فرد وجود نداشته باشد. عمل علیه فشارهاى خارجى و گاهى مخالف علایق آشکار خود فرد به اِسنادهاى مطمئن‏ترى در مورد تعمد فرد منجر شده، به اعتبار(12) بیش‏تر آن رفتار مى‏انجامد. آزمایش‏ها نیز این اثر را نشان مى‏دهند. شاید صحبت‏هاى سخنگویى از پایگاه پایین ـ مثلاً یک تبهکار محکوم وقتى از اعطاى قدرت بیش‏تر به دادگاه‏ها حرف مى‏زند ـ در مقایسه با سخنگویى از پایگاه بالا ـ مثلاً یک وکیل ـ از نفوذ و اعتبار بیش‏ترى برخوردار باشد؛ زیرا این امر مخالف انتظارات بیرونى و نیز علایق درونى وى است. (والستر، ارنسون و آبراهامز 1966)(13) برعکس، وقتى پزشکان طرحى بهداشتى را که پول کمترى براى آن‏ها دارد غیر عملى مى‏دانند، ما گرایش داریم احتمال وجود نیات درونى خوب در آن‏ها را کمتر بپذیریم. وقتى شخص برخلاف مخالفت‏هاى قابل توجه بیرونى دست به انجام کارى مى‏زند، بهترین توضیح براى عمل وى تلاش و مقاصد درونى قوى است.(14)

الگوى چند بُعدى اِسناد یا نظریه مکعبى(15)

یکى از مسائلى که هنگام اِسناد فراروى خود مشاهده مى‏کنیم، چگونگى برخورد با عوامل درونى و خارجى اِسناد داده شده به رفتار است. ما چگونه مى‏توانیم مطمئن شویم رفتار فرد منشأ درونى دارد و یا عوامل بیرونى در شکل‏گیرى آن مؤثر بوده‏اند. به عبارت دیگر، آیا روشى وجود دارد تا بتوانیم بر اساس قواعدى معین میان اِسنادهاى درونى و بیرونى تمایز قایل شویم؟ هارد کلى (H. kelley) نظریه پیچیده‏اى را مطرح کرد که در آن به طور همزمان سه مجموعه از متغیرها در نظر گرفته مى‏شود. نظریه وى را نظریه سه بعدى یا نظریه مکعبى مى‏نامند. این سه بعد عبارتند از:

1. هدف یا محرک (متعلَق عمل)؛ 2. عمل‏کنندگانى که آن رفتار را انجام مى‏دهند؛ 3. وضعیت یا بافتى که رفتار در آن رخ مى‏دهد.

فرض کنید مجید درباره غذایى که اخیرا در یک مهمانى خورده با اشتیاق صحبت مى‏کند. به طور کلى، سه علّت عمده براى تمجید او وجود دارد: اولى مربوط به خود غذاست؛ شاید غذا واقعا عالى بوده است. دومین علت احتمالى تمجید، چیزى است مربوط به خود شخص؛ مجید واقعا عاشق آن نوع غذا بوده است. و سومین علّت احتمالى مربوط مى‏شود به موقعیت خاصى که وجود داشته است؛ آن روز، روز تولد او بوده و یا پس از مدت‏ها دورى از آشنایان توانسته در آن مهمانى شرکت کند و خوشحالیش باعث شده تا هر رویدادى در چشم او عالى به نظر آید. ما عمل را به هر یک از این سه طبقه ممکن است اِسناد دهیم: هدف، عمل‏کننده و یا وضعیت.

قلب نظریه کلى، ایده «تغییر همگام» است. ما وقتى علیت را اِسناد مى‏دهیم که علّت و معلول‏ها مدتى همزمان رخ دهند و یا ناپدید شوند. این کار را مى‏توانیم با جست‏وجوى تغییر همگام در هر یک از این سه بعد انجام دهیم. اولین کار این است که بدانیم عمل مورد مشاهده در طول زمان و در شرایط مختلف همسان(16) است؛ یعنى شخص در طول زمان و در شرایط مختلف به همان وضع به وضعیتى مشابه واکنش نشان مى‏دهد. مثلاً، مجید هر بار که در آن مهمانى غذا مى‏خورد، همین احساس را دارد. وقتى همسانى پایین باشد، دادن اِسناد درونى یا بیرونى دشوار است. در این هنگام، بهترین توضیح در مورد رفتار عمل‏کننده، شانس یا شرایط متغیر است. چه براى اِسنادهاى درونى و چه براى‏اِسنادهاى‏بیرونى، همسانى بالایى لازم است.

دوم این‏که، عمل‏کننده بداند که آیا آن عمل متمایز(17) است یا خیر؟ یعنى رفتار مشاهده شده فقط در واکنش به این فرد، وضعیت یا محرک خاص (تمایز بالا) رخ مى‏دهد یا عمل‏کننده، این رفتار را به طور غیرافتراقى در واکنش به تمامى محرک‏ها، افراد یا وضعیت‏ها نشان مى‏دهد (تمایز پایین)؟ مثلاً، اگر مجید تنها از این غذایى که در این مهمانى خورده، تمجید کند، رفتار او از درجه تمایز بالایى برخوردار است و اگر بیش‏تر اوقات از غذاهایى که در مهمانى‏ها مى‏خورد تعریف کند، مى‏توان گفت که رفتارش داراى تمایز پایینى است. تمایز بالا منجر به اِسنادهاى بیرونى و وضعیتى مى‏گردد.

سوم این‏که، مشاهده‏گر در پى اطلاعاتى در مورد چگونگى رفتار دیگران در واکنش به همان محرک باشد؛ یعنى میزان همرأیى(18) در رفتار را بررسى کند. وقتى دیگران در واکنش به یک وضعیت مشابه یکسان عمل کنند، از همرأیى بالا صحبت مى‏کنیم. اگر فقط عمل‏کننده است که این‏گونه رفتار مى‏کند، همرأیى پایین مى‏باشد. اگر همه کسانى که در آن مهمانى شرکت کرده‏اند از آن غذا تعریف کنند، باید مهمانى واقعا عالى بوده باشد. اما اگر فقط مجید از غذا تعریف کند و کس دیگرى این کار را انجام ندهد، در این صورت، بیش‏تر اطلاعاتى در مورد مجید به دست آورده‏ایم تا در مورد مهمانى. اگر همیشه همه اطرافیانتان با شما مهربان باشند (همرأیى بالا)، نه فقط فرد خوشبختى هستید، بلکه به نحو واقع‏بینانه‏اى مى‏توانید رفتار آن‏ها را به علّتى که بیرون از آن‏هاست، نسبت دهید؛ یعنى به خودتان! ترکیبات مختلف این سه بعد (همسانى، تمایز و همرأیى) به استراتژى‏هاى اِسنادى گوناگونى منجر مى‏شود. به نظر کلى، این ابعاد معیارهایى هستند که براى بیان رفتار دیگران به کار مى‏بریم. از روى پاسخ‏هاى متفاوتى که به سه معیار اِسناد داده مى‏شود، مى‏توان ترکیب‏هاى ممکن بین عوامل بیرونى و ویژگى‏هاى درونى را پیش‏بینى کرد. این پاسخ‏ها ترکیب‏هاى دیگرى از اِسناد را به همراه مى‏آورند که مى‏توان با کمک آن‏ها واکنش‏هاى رفتارِ میان فردى را پیش‏بینى کرد. این کندوکاو براى تعیین علّت رفتار، در واقع نمونه‏اى غیر رسمى از کاربرد روش علمى است. استفاده ترکیبى از سه معیار مذکور، که «قاعده همایندى»(19) نامیده مى‏شود، به ما کمک مى‏کند تا بدانیم معلول با علّت مذکور همایندى دارد یا خیر؟ در واقع، مى‏پرسیم: آیا معلول فقط با علّت مفروض تغییر مى‏کند (متمایز بودن)؟ آیا این امر هر بار که آزمایش انجام مى‏گیرد، روى مى‏دهد (همسانى)؟ و آیا مردمان دیگر نیز به همین نتیجه مى‏رسند (همرأیى)؟(20)

این مجموعه پرسش‏ها به ما کمک مى‏کند تا بدانیم رفتار در اثر علّتى درونى است یا بیرونى.

ترکیب مجموعه سؤالات در مورد چرایى تمجید مجید از غذاى مهمانى را مى‏توان به صورت زیر نمایش داد:

الگوهاى اِسنادى همگى مفروضات معینى درباره نحوه تفکر و رفتار انسان‏ها ارائه مى‏کنند که از فرمول‏بندى آن‏ها تلویحا معلوم مى‏شود که اِسناد اساسا یک فرایند عقلانى و منطقى و در نتیجه، قابل پیش‏بینى است که در آن، مسأله اصلىِ ادراک‏کننده تشخیص علل اولیه ضرورى براى توضیح عمل است. همان‏گونه که شیور (1975 Shaver,) مطرح کرده است، مى‏توان ادراک‏کننده ایده‏آل هیدر را همچون فیلسوفى در نظر گرفت که هیچ چیز جز قوانین منطق را به کار نمى‏برد... ادراک‏کننده ایده‏آل جونز و دیویس را مى‏توان همچون یک پردازشگر اطلاعاتى بسیار منضبط در نظر گرفت... در مقابل، ادراک‏کننده ایده‏آل کلى، دانشمندى اجتماعى است که مکلّف است با بررسى قضاوت‏هاى دیگران در بین سایر موارد، منبع رخداد را پیدا کند.

این ایده‏ها که ادراک‏کننده را دانشمندى اجتماعى و مستقل مى‏پندارند، در تمامى این نظریه‏ها دچار یک ساده‏انگارى افراطى شده‏اند. اِسنادهاى ما درباره دیگران اغلب متأثر از سوگیرى‏هاى غیرمنطقى و انگیزشى و نیز عدم توانایى ما در کنترل مؤثر اطلاعاتِ در دسترس است. پژوهش در زمینه منابع مختلف سوگیرى‏هاى اِسنادى، انواع جالبى از قصورهاى قضاوتى(21) را نمایان مى‏سازد که به آن‏ها به طور مختصر اشاره خواهد شد.

سوگیرى‏هاى اِسنادى

یکى از تکالیف اصلى اِسنادى که ما روزانه با آن مواجهیم، مشخص کردن این نکته است که آیا رفتار مشاهده شده بازتابى از ویژگى‏هاى خاص شخص است (مانند نگرش‏ها، گرایش‏ها، باورها و ویژگى‏هاى شخصیتى او) یا چیزى است مربوط به موقعیتى که ما شخص را در آن مشاهده مى‏کنیم (مانند پول، هنجارهاى نیرومند اجتماعى و تهدیدها)؟ اگر استنباط ما این باشد که موقعیت خاصِ شخص موجب رفتار اوست، اِسناد درونى یا گرایشى(22) است. اما اگر به این نتیجه برسیم که به طور عمده یک علّت بیرونى موجب آن رفتار است، به اِسناد بیرونى یا موقعیتى(23) دست زده‏ایم.(24) سوگیرى‏هاى شناختى اشتباهات ذهنى هستند که توسط راهبردهاى ساده شده پردازش اطلاعات به‏وجود مى‏آیند. این خطاها، حتى پس از آگاهى فرد نسبت به ماهیت موضوع، مشابه خطاهاى دیدارى پایدار هستند. آگاهى از سوگیرى‏ها، به تنهایى به ادراک صحیح نمى‏انجامد. چرا که غلبه بر آن‏ها در اغلب موارد کارى دشوار است.

تأکید نابجا بر عوامل بیرونى یا درونىِ رفتار و یا جابجا فرض کردن آن‏ها، از مشخصه‏هاى عمده سوگیرى‏ها به شمار مى‏رود. در واقع، فرد نمى‏تواند عوامل درونى و بیرونى رفتار را از هم تمایز دهد و در مواردى نیز در تشخیص درونى و یا بیرونى بودن عامل دچار مشکل مى‏شود. سوگیرى‏ها مانع جست‏وجوى درست علت‏ها شده، درک صحیح رفتار را مختل مى‏کنند. ما با آگاهى بر این سوگیرى‏ها مى‏توانیم در قضاوت‏هایمان راجع به خود و دیگران عینى‏تر باشیم. در این‏جا به نمونه‏هایى از سوگیرى‏هاى رایج در فرایند اِسناد اشاره مى‏شود. به دلیل آن‏که بررسى یکایک آن‏ها و تبیین تأثیر آن‏ها بر فرایند اِسناد، موضوع گسترده‏اى است که مقاله‏اى جداگانه مى‏طلبد، از توضیح تفصیلى آن‏ها خوددارى مى‏شود. ولى باز لازم به ذکر است که فرایند اِسناد معمولاًتحت‏تأثیراین‏سوگیرى‏هاقرارداردوبررسى‏فراینداِسنادبدون درنظرگرفتن این‏سوگیرى‏هانمى‏تواند به درک‏وتفسیر رفتارهاى میان‏فردى‏منجرشود.(25)

1. سوگیرى به نفع توضیحات علّى

یک نظریه فلسفى بسیار مقبول وجود دارد که علیّت را از خصوصیات جهان خارجى ما نمى‏داند، بلکه آن را نتیجه یک فرایند استنتاجى پیچیده و ذهنى مى‏شناسد. به عبارت دیگر، ایده رابطه علّت و معلول، یک اختراع انسانى است و در چشمان مشاهده‏گر جاى دارد. ما بسیار علاقه‏مندیم میان پدیده‏هاى به ظاهر مستقل و غیر مربوط به هم، نوعى ربط و انسجام ایجاد کنیم. براى ما پذیرش تصادفى بودن یک امر، صرفا به معناى عدم درک علّت آن است نه بى‏علّت بودن آن. گرایش ما به توضیح علّى پدیده‏ها، که حاصل تمایل ما به اثبات انسجام میان آن‏هاست، سوگیرى به سمت علیّت در اِسنادها خوانده مى‏شود. انسجام، القاگر نظم است و از همین روست که افراد به‏طور طبیعى مشاهداتشان را در قالب یک رشته الگوها و روابط منظم مى‏گنجانند. اگر در این میان الگویى به دست نیاید، ما نقص فهم خود را مقصر مى‏دانیم و هرگز تصور نمى‏کنیم با پدیده‏هایى تصادفى، بى‏هدف و بى‏دلیل روبه‏رو هستیم. حتى زمانى که اطلاعات در دسترس بسیار ناقص باشند، باز ما تمایل داریم دنیا و پدیده‏هاى آن را طبق الگوهاى مرتبط و معنادار نظاره کنیم (الگوى گشتالتى رفتار اجتماعى). در حوزه رفتار میان فردى نیز مى‏توان همین اثر را مشاهده کرد. ما ترجیح مى‏دهیم رفتار دیگران را بیش از آن‏که نتیجه تصادف و عوامل غیر قابل کنترل بدانیم، آن را به الگوهاى منظم و ساختارهاى کلى و معنادار ارتباط دهیم.

در خلال جنگ جهانى دوم، ساکنان لندن براى یافتن الگوى بمباران شهر از سوى آلمان‏ها، انواع مختلفى از توضیحات علّى را مطرح مى‏ساختند. این توضیحات اغلب در تصمیم‏گیرى در این مورد که کجا اقامت کنند و چه زمانى به پناهگاه بروند، به آن‏ها کمک مى‏کرد. اهالى لندن با توجه به مناطقى که مورد اصابت قرار گرفته بودند، سعى در شکل‏دهى فرضیه‏اى داشتند که از طریق آن بتوانند الگویى هدفمند و منظم از بمباران‏ها را کشف کنند. اما بررسى‏هایى که پس از جنگ انجام گرفت نشان داد که محل اصابت بمب‏ها تا حدودى بر اساس یک توزیع تصادفى بوده است. حتى اگر بپذیریم که آلمان‏ها قصد پیاده کردن یک الگوى هدفمند را داشته‏اند، نتایج نشان مى‏دهد که اهداف آن‏ها به مرور تغییر کرده و در مواردى نیز برآورده نشده است و نتیجه نهایى، یک الگوى تصادفى از کار در آمده است. افراد به دلیل نیاز به نظم بخشیدن به محیط پیرامون خود، در جست‏وجوى علل بروز پدیده‏هایى برمى‏آیند که در واقع تصادفى‏اند و اغلب هم فکر مى‏کنند که علل آن را کشف کرده‏اند. این سوگیرى علّیتى مى‏تواند منبعى جدّى براى تحریفات اِسنادى باشد و باعث شود در وضعیت‏هایى که چیزى جز یک همبستگى بین عمل و پیامدهاى آن به چشم نمى‏خورد، به دنبال تصور علل و حتى مقاصد باشیم.(26)

2. سوگیرى تقویت‏کننده خویشتن یا سوگیرى خدمت به خود(27)

بیش‏تر سوگیرى‏ها ریشه در عوامل شناختى و ادراکى دارند و معلول ادراک یا پردازش غلط اطلاعات هستند. اما وقتى از تعبیر و تفسیر فرد از رفتارهاى خود صحبت مى‏کنیم، باید امکان تحریف‏هاى ناشى از عوامل انگیزشى را نیز در نظر بگیریم. انگیزش اجتناب از سرزنش و جست‏وجوى پاداش، منبع مهم دیگرى براى اِسنادهاى سوگیرانه است. این‏گونه سوگیرى‏هاى خدمت به خود در خصوص توضیح موفقیت و شکست بسیار رایج است. فرد تمایل دارد موفقیت را به خودش نسبت دهد و براى توجیه شکست به دنبال علّت‏هاى بیرونى بگردد: «اگر موفق شدم، به این دلیل است که توانایى خوبى دارم و اگر شکست خوردم به این دلیل است که همه علیه من بودند.» توضیحات سیاستمداران پس از پیروزى و یا شکست در انتخابات و یا توجیهات ورزشکاران پس از برد و باخت بازى و یا نظر استادى که دانشجویانش نمره خوبى کسب کرده‏اند، نمونه‏اى از این نوع اِسنادهاست. شکست در انتخابات به عوامل موقعیتى اِسناد داده مى‏شود. برندگان مسابقات ورزشى تمایل دارند کار سخت، تمرین مداوم و مهارت خود را به عنوان عوامل موفقیت‏شان معرفى کنند، در حالى‏که بازندگان بر شرایط بیرونى، مثل حریف یا داور، تأکید دارند. استاد نیز مایل است به این نتیجه برسد که نمرات خوب دانشجویانش نتیجه تدریس خوب اوست. بر عکس، زمانى که دانشجویان نمرات خوبى به دست نمى‏آورند، مى‏تواند بگوید که به قدر کافى تلاش نکرده‏اند. بدون تردید، دانشجویان نیز از این سوگیرى به دور نیستند. نمره خوب، نزد آنان نتیجه تلاش‏هاى شخصى بسیار شدید یا استعدادهاى بسیار خارق‏العاده تلقّى مى‏شود و نمره بد به کمبود وقت، انتظارهاى نامعقول استاد، دشوارى سؤالات و... اِسناد داده مى‏شود.

این‏که سوگیرى‏هاى شناختى تا چه اندازه بر حسب توجیهات انگیزشى قابل تبیین‏اند، موضوعى است که هنوز هم بحث‏هاى داغى بر سر آن در جریان است.(28)

3. سوگیرى به سمت اِسنادهاى درونى؛ خطاى بنیادى اِسناد(29)

بنیانگذار نظریه جدید اِسناد، فریتز هیدر، خاطرنشان مى‏سازد که رفتار یک فرد چنان توجه ناظران را برمى‏انگیزد که آنان همان صورت ظاهر رفتار را پذیرا مى‏شوند و به اوضاع و رفتار حاکم بر آن چندان توجهى نمى‏کنند (هیدر 1958). تحقیقات اخیر نیز پژوهش‏هاى او را تأیید کرده است. ما علل موقعیتى رفتارها را دست‏کم مى‏گیریم و خیلى آسان به نتیجه‏گیرى‏هایى در مورد گرایش‏هاى فردى دست مى‏زنیم. راس (1977) این سوگیرى در جهت اِسنادهاى گرایشى به جاى اِسنادهاى موقعیتى را «خطاى بنیادى اِسناد» نامید. ما به عنوان عامل یک رفتار، تمایل داریم شکست‏ها یا عملکردهاى خلاف خود را با عوامل بیرونى توجیه کنیم، اما درباره دیگران ویژگى‏هاى درونى را به عنوان علّت‏هاى رفتار در نظر مى‏گیریم. فرهنگ دخالت زیادى در گسترش این سوگیرى داشته است. فرهنگ به ما یاد مى‏دهد که هر کس مسؤول اعمال خودش است. هرکس مى‏تواند هر طور که مى‏خواهد رفتار کند و آزادى عمل داشته باشد. بنابراین، طبیعى است که رفتار دیگران را نیز ناشى از اختیار خودشان بدانیم، نه فشارهاى اجتماعى. این عوامل موقعیتى باعث مى‏شوند که شخص نتواند در انجام دادن کارها به طور کامل احساس آزادى کند؛ به دیگر سخن، در انتخاب رفتارش به طور مطلق آزاد نیست، بلکه تحت اجبار شرایط قرار دارد. براى درک این فشارها باید دست به تلاش‏هاى بیشترى زد. درک این شرایط، بخصوص زمانى که مجبور شویم قضاوت‏هاى اِسنادى خود را در نظر گرفته، تحلیل عمیق‏ترى نسبت به علل احتمالى رفتار دیگران داشته باشیم، اهمیت بیشترى مى‏یابد؛ درست مانند قاضى که نمى‏خواهد خیلى سریع درباره متهم قضاوت کند و در مورد قضاوت خود احساس مسؤولیت مى‏کند.(30)

4. سوگیرى عمل‏کننده ـ مشاهده‏کننده

درست همان‏گونه که مردم تمایل دارند تا اعمال مشاهده شده دیگران را به عوامل درونى اِسناد دهند تا بیرونى (خطاى بنیادى اِسناد)، تمایل مکملى نیز وجود دارد مبنى بر این‏که رفتارهاى خود را به عوامل بیرونى و وضعیتى نسبت دهند. (جونز و نیس‏بت، Jones and Nisbett, 1971) معدودى از ما اظهار مى‏داریم که «ببخشید دیر کردم، من فرد بى‏نظمى هستم»، بلکه ما عوامل بیرونى مثل ساعت خود، ترافیک یا تلفنى را که در آخرین لحظه مزاحم ما شده بود سرزنش مى‏کنیم. اما در مورد دیگران معمولاً عکس این رخ مى‏دهد. وقتى منتظر کسى هستیم که به موقع به محل ملاقات نیامده، او را فردى بى‏ادب، بى‏نظم یا فراموشکار به حساب مى‏آوریم.

یک چنین سوگیرى اِسنادى بخصوص مى‏تواند در روابط نامتوازن از نظر قدرت جالب باشد. زیردستان معتقدند بالا دستان نسبت به آنان از آزادى عمل درونى و نیروى بیشترى برخوردارند (اِسناد درونى). بر عکس، بالا دستان ممکن است بر این باور باشند که عملکرد زیردستانشان تا حدود زیادى متأثر از عوامل درونى (تنبلى یا کودنى) است. در حالى که زیر دستان متغیرهاى بیرونى را سرزنش مى‏کنند.(31)

5. سوگیرى بر ضد اطلاعات همرأى(32) یا بى‏توجهى به اطلاعات آمارى پایه(33)

آنچنان که گذشت، همرأیى یکى از سه بعدى بود که کلى در اِسنادها مهم مى‏دانست: آیا دیگران عموما در وضعیت‏هایى مشابه، همچون فرد هدف رفتار مى‏کنند؟ چنانچه اِسناد فرایندى کاملاً عقلانى باشد، ما باید به این بعد به اندازه سایر ابعاد ارزش دهیم. اما شواهد قابل توجهى وجود دارند که نشان مى‏دهند اطلاعات مربوط به نحوه رفتار عمومى دیگران (اطلاعات همرأى) اغلب در قضاوت‏هاى اِسنادى نادیده انگاشته مى‏شوند. این‏گونه به‏نظر مى‏رسد که ما مجذوب جزئیات عینى رفتار شخصِ مقابل شده، اطلاعات آمارى پایه را فراموش مى‏کنیم (کانمن Kahnemanو تورسکى Tversky). دانشجویان هنگام تصمیم‏گیرى درباره انتخاب رشته خود، معمولاً نصایح افراد آشنا را بر اطلاعات آمارىِ کتاب‏هاى راهنما ترجیح مى‏دهند. این اطلاعات معتبرترند، ولى از نگاه دانشجویان از جذابیت کم‏ترى برخوردارند. البته اطلاعات همرأى فقط وقتى نادیده گرفته مى‏شوند که اطلاعات ویژه و صریحى که داراى جزئیات مجذوب‏کننده‏اى هستند، در دسترس باشند.(34)

6. سوگیرى همرأیى کاذب(35)

نوع دیگرى از سوگیرى خدمت به خود به اثر همرأیى کاذب مصطلح است که اولین بار توسط راس (1977) مطرح شد. این سوگیرى به این تمایل اشاره دارد که مردم مى‏خواهند نگرش‏ها، باورها، ارزش‏ها یا رفتار خود را به طور گسترده‏اى به جمعیت کثیرى تعمیم دهند. ما همگى دوست داریم خود را در زمره افراد بهنجار(36) بدانیم و این امر مستلزم این باور است که در وجوه عمده‏اى با اغلب افراد اطراف خود شباهت داشته باشیم. شرکت‏کنندگان در جنبش‏هاى سیاسى به برآورد اغراق‏آمیز از حمایت‏هایى که از آن برخوردارند، معروفند. آزمایش‏ها نیز این سوگیرى را نشان مى‏دهند.

در یک بررسى، از آزمودنى‏هاى دانشجو خواسته شد تا تخته اعلانى را که از مردم درخواست مى‏کرد «در رستوران معینى غذا بخورند»، داوطلبانه در محوطه دانشگاه حمل کنند.

افراد موافق فکر مى‏کردند که 62% از تمامى دانشجویان همین کار را خواهند کرد. آن‏هایى که موافقت نکردند نیز به نوبه خود تصور مى‏کردند که در اکثریت بودند و 67% از کل دانشجویان مخالفت خواهند کرد. به نظر مى‏رسد که چنین اصلى حاکم باشد؛ بیشتر مردم همان کارى را انجام خواهند داد که من انجام مى‏دهم، پس من بهنجارم.(37)

7. فرضیه دنیاى عادل

این اعتقاد مشهور را که شکست‏ها و بدبیارى‏هاى دیگران تا حد زیادى تقصیر خود آن‏هاست، مى‏توان معلول سوگیرى خدمت به خود و سوگیرى دفاعى ایگو(38) در نظر گرفت. لورنز (Lorenz, 1965) مطرح ساخت که این‏گونه اِسنادها دست‏کم تا حدى بازتاب تمایل ما به حفظ اعتقاد به دنیاى عادل است که در آن مردم بر اساس شایستگى خود نفع مى‏برند. ما با مسؤول دانستن افراد در قبال سرنوشت خود، به حفظ باور کنترل‏پذیرى رخدادها کمک مى‏کنیم. اگر ما افراد را مستقیما مسؤول رویدادهاى ناگوارشان بدانیم، تلویحا مى‏رسانیم که آن‏ها بر بدبیارى‏هاى خود کنترل داشته‏اند. به عنوان نمونه، مى‏توان به مسأله بیکارى اشاره کرد. ما با سرزنش دیگران به دلیل وقایع کنترل‏ناپذیرى از قبیل بیکارى، مى‏توانیم اعتقاد خود به دنیاى عادل را حفظ کنیم و در عین حال، فرض کنیم چون بدبختى معلول علل درونى است، مى‏توان با عمل کردن به نحوى متفاوت از آن اجتناب ورزید.(39)

آنچه بیان شد، نمونه‏اى از سوگیرى‏هایى است که ما در دستیابى به علل رفتار خود و دیگران، یکپارچه‏سازى اطلاعات و در نهایت، دست‏یابى به برداشت با آن مواجهیم. اِسنادها نه تنها از محدودیت‏هاى ذاتى فرایندهاى ادراکى و شناختى ما متأثرند، بلکه تحت تأثیر عوامل هنجارى و فرهنگى نیز قرار دارند. اکثر سوگیرى‏ها هم با عوامل شناختى و هم با عوامل انگیزشى قابل توجیهى‏اند. اما انتخاب بهترین شیوه براى توضیح این سوگیرى‏ها از میان دو عامل مذکور و یا پذیرش تأثیر شانه به شانه و مشترک آن‏ها بر قضاوت‏هاى ما، هنوز با تردید مواجه است.

پیامدهاى اِسناد

اِسناد علّت به رفتار، نحوه نگرش و رفتار ما را تحت تأثیر قرار مى‏دهد. برداشت فرد از علل شکست یا موفقیت، موجب واکنش‏هاى عاطفى متفاوتى در او مى‏شود و در نتیجه، رفتار آتى او را تحت تأثیر قرار مى‏دهد. یکى از فرضیه‏هاى عمده نظریه اسناد این است که جست‏وجو براى درک و فهم امور و علل آن‏ها، از مهم‏ترین منابع انگیزشى در انسان است. منظور از علت‏یابى، استنتاج‏هایى است که شخص از علل رفتار خود یا دیگرى به عمل مى‏آورد. سطح انگیزش و پیشرفت هر فرد به استنباط او از علل موفقیت و شکستن مربوط مى‏شود. این نسبت دادن یا اِسناد، جنبه استنباطى دارد، یعنى استنباط فرد از توانایى‏هاى خود، نقش عمده‏اى در پیشرفت او دارد. براى مثال، اِسناد شکست یا موفقیت به یک نوع علّت یا به نوع دیگر، مى‏تواند هم از نظر عاطفى و هم از نظر رفتارى، پیامدهاى تعیین‏کننده‏اى داشته باشد. از مفاهیم عمده در نظریه اِسناد، منبع کنترل است (راتر، 1996، 1982). فرد داراى منبع کنترل درونى، موفقیت‏ها یا شکست‏هایش را به تلاش و توانایى‏هاى خود نسبت مى‏دهد، چنین فردى با جدیّت تلاش مى‏کند، ولى فرد داراى منبع کنترل بیرونى، عوامل دیگر همانند شانس، شرایط محیط و اعمال دیگران را باعث شکست یا موفقیت خود مى‏داند. چنین فردى براى تلاش فاقد انگیزه کافى است. یکى از پیامدهاى عمده علت‏یابى از بُعد منابع بیرونى و درونى رابطه‏اى است که این اِسنادها با عزّت نفس پیدا مى‏کند. به عبارت دیگر، اگر موفقیت فرد به عوامل درونى نسبت داده شود، در او احساس غرور، عرّت نفس و جرأت به وجود مى‏آید و بر عکس، توجیه موفقیتى که به عوامل بیرونى چون شرایط و اوضاع و احوال محیطى و احیانا شانس و اقبال اِسناد داده شود و به کاهش عزّت نفس مى‏انجامد. در نتیجه این گروه بسیار زود خسته مى‏شوند. با انگیزه عمل نمى‏کنند و پشتکار کم‏ترى در کارها از خود نشان مى‏دهند. به عبارت دیگر، شرایط زمینه‏ساز موفقیت در این افراد به حد چشمگیرى کاهش مى‏یابد. مطالعات انجام شده درباره بهداشت روانى، بخصوص در مورد افسردگى، بر علّت‏هایى استوار است که مردم براى بیان خوشبختى یا بدبختى خود اظهار مى‏دارند. همچنین تصور این‏که عوامل بیرونى رفتارها را هدایت مى‏کنند، ما را به جایى مى‏رساند که مارتین سلیگمن (M. Seligman, 1975) آن را «درماندگى آموخته شده» مى‏نامد. این‏جاست که فرد به تلاش‏هاى خود پایان مى‏دهد، حتى اگر تلاش‏هاى تازه بتوانند او را به موفقیت برسانند.

گرایش به تلاش براى انتخاب فعالیت‏هایى که هدفش رسیدن به موفقیت یا دوره‏اى از شکست است، از انگیزه‏هاى اجتماعىِ با اهمیت محسوب مى‏شود. این گرایش که مى‏توان آن را انگیزه پیشرفت نامید، عامل بسیار مهمى در دستیابى به موفقیت یا محروم ماندن از آن و ناکامى است. نوع اِسنادهایى که فرد انجام مى‏دهد به گونه‏اى آشکار بر انگیزه پیشرفت او تأثیرگذار است.(40) نحوه توضیح موفقیت یا شکست، همچنین مى‏تواند پیامدهاى اجتماعى و سیاسى قابل توجهى نیز داشته باشد. به عنوان نمونه، شما چه پاسخى به پرسش‏هاى زیر مى‏دهید؟

آیا افراد ثروتمند موقعیت خود را با کار سخت، هوش و توانایى به دست آورده‏اند یا به واسطه نابرابرى‏هاى نظام اقتصادى به چنین توفیقى دست یافته‏اند؟ آیا فقرا خود مسؤول سرنوشتشان هستند یا نظام مقصر است؟ آیا بیکاران در قبال بیکارى خود مسؤولند یا بیکارى معلول نیروهاى بیرونى است که در برابر آن‏ها کارى از دست ما ساخته نیست؟ پاسخ به این سؤالات پیامدهاى ایدئولوژیک و سیاسى عمیقى در پى دارد.

یکى دیگر از مسائل اِسناد، چگونگى مسؤولیت قایل شدن براى افراد در زندگى روزمره است. فرد را چه موقع باید سرزنش کرد و چه وقت وى برى از ارتکاب تخلف است؟ ما چگونه چنین قضاوت‏هاى اساسا اخلاقى را انجام مى‏دهیم؟ این موضوع از اهمیت وافرى در زندگى ما برخوردار است. افراد و مأموران بسیارى (معلمان، وکلا، قضات، پلیس‏ها و والدین) چنین تصمیم‏گیرى‏هایى را در مورد مسؤولیت دیگران انجام مى‏دهند. وقتى کسى را مسؤول مى‏دانیم، منظور ما دقیقا چیست؟ آیا صرفا منظور ما این است که عمل معلول آن شخص است یا باید عمل عمدى نیز باشد؟ آیا پیامدهاى عمل نیز در نظر گرفته مى‏شوند؟ قوانین مکتوب و غیر مکتوب بیشتر جوامع شامل ترکیبى کاربردى از ملاحظاتى است که سعى دارد تا آن‏جا که ممکن است علل درونى و بیرونى، ثابت یا متغیر و قابل کنترل و غیر قابل کنترل رفتار را در نظر بگیرد. حتى با وجود این‏گونه راهنمایى‏ها و قوانین نظام‏دار، تصمیم‏گیرى درباره مجازات و اِسناد مسؤولیت امرى بسیار خطیر و معمولاً دشوار است. اگر نقش عواملى همچون سوگیرى‏هاى اِسنادى، جنسیت، زمینه و طبقه اجتماعى، وابستگى‏هاى فرهنگى، نگرش‏ها، شخصیت افراد، وابستگى به گروه‏هاى سیاسى و اجتماعى نظیر مراکز مذهبى، دانشگاهى و سایر نهادهایى را که براى اعضاى خود طرح‏هاى اِسنادى ویژه‏اى در مورد رخدادهاى معمول فراهم مى‏آورند را در نظر بگیریم، به این نتیجه مى‏رسیم که اِسناد علّت به رفتار، حقیقتا امر خطیرى است که تبعات فردى و اجتماعى بسیارى در پى‏دارد. استفاده از شیوه‏هاى علمى براى تبیین علّى رفتار و کم کردن تأثیر عواملى که بر فرایند صحیح اِسناد تأثیر مى‏گذارند، مى‏تواند تا حدود زیادى به ما کمک کند تا عوامل شکل‏دهنده یک رفتار را بشناسیم. با این وجود، ما در زندگى روزمره خود از شیوه‏هاى علمى براى تبیین علّى رفتار استفاده نمى‏کنیم؛ چرا که این کار به مدت زمان زیادى احتیاج دارد و در نهایت، ممکن است به قضاوتى منجر شود که فایده چندانى براى ما نداشته باشد. در این شرایط ما از اِسنادهایى کمک مى‏گیریم که از نظر نیرو و زمان کم هزینه‏اند. به عنوان مثال، وقتى با رفتار خشن پلیس با یک راننده مواجه مى‏شویم، ممکن است این‏گونه قضاوت کنیم که پلیس‏ها افرادى مستبد و ضد آزادى هستند که رفتار خشونت‏آمیز آن‏ها غیرمنتظره نیست. تفکراتى این چنین، که معمولاً ساده‏نگر و حتى غلط هستند، به ما اجازه مى‏دهند دید منسجمى داشته باشیم و بتوانیم متغیرها و رفتارهاى متفاوت را با الگویى خاص شناسایى کنیم. ما با این اِسنادها سعى داریم بر آشفتگى و پراکندگى جهان بیرون خود غلبه کنیم و اگر همین نوع اِسنادها را هم انجام ندهیم، محیط اجتماعى همیشه در نظر ما مرموز جلوه خواهد کرد. تفکرات ساده‏نگر و حتى غلط تضمین کننده‏تر از عدم تفکرند. با وجود تمام این مسائل، ما باید همواره به تبعات و پیامدهاى اِسنادهاى خود توجه داشته باشیم و بدانیم خصوصا در تعاملات میان فردى، اِسناد علّت به رفتار دیگران از اهمیت بسزایى برخوردار است و مى‏تواند تعیین‏کننده رفتارها و واکنش‏هاى اجتماعى ما باشد.(41)

نتیجه‏گیرى

نظریه اِسناد بر دو فرض مبتنى است: اول آن‏که، مردم پردازشگران اطلاعاتى خردگرا هستند و همچون دانشمندان به دنبال کشف علل پیشین به منظور پیش‏بینى یکدیگرند. سوگیرى‏هاى انگیزشى غیرعقلانى در اِسنادها مى‏تواند الگوى پردازشگر اطلاعاتى مورد حمایت هیدر، کلى و دیگران را کاملاً مخدوش سازد. ولى از این نظر که رفتار در شکل اجتماعى و فردى خود مى‏تواند تبیین احساسى و هیجانى نیز داشته باشد، مى‏توان این‏گونه نتیجه گرفت که در مجموع، تبیین رفتار از طریق اِسناد علّى بدون اشکال باشد. دومین فرض نظریه اِسناد این است که ادراک‏کننده پیوسته به دنبال علل پیشین مى‏گردد. رفتار فرد معلول سلسله امورى است که هر یک بخشى از زنجیره‏اى علّى و طولانى را تشکیل مى‏دهد که در نهایت، به شکل‏گیرى رفتار فرد منجر مى‏شود. البته ذکر این نکته لازم است که علل پیشین تنها روش براى توضیح رفتار انسان نمى‏باشند. اَشکال توضیحى دیگرى مبنى بر این‏که ـ مثلاً ـ اعمال ما به منظور نیل به اهداف آتى است، مى‏تواند بخصوص در مسأله اِسناد مهم باشد. اهداف، دلایل و یا دستورات اخلاقى مى‏توانند در مواردى توضیح‏دهنده خوبى براى رفتارهاى اجتماعى باشند. ولى باید توجه داشت در تمام این موارد ما با یک علّت ساده روبه‏رو نیستیم، بلکه تحلیل شناختى و هیجانى فرد مى‏تواند ما را به مجموعه عوامل دخیل در شکل‏گیرى یک رفتار بیش‏تر نزدیک سازد.

نظریه اِسناد در واقع بیش‏تر تبیین‏کننده نوع برداشت‏ها و قضاوت‏هاى ما درباره خود و دیگران است. توجه به فرایندهاى شناختىِ دخیل در تعاملات میان فردى به دلیل حساسیت و تأثیرى است که این الگوها بر نحوه نگرش، قضاوت و رفتار ما در موقعیت‏هاى اجتماعى دارند. تلاش در جهت ساخت الگوهایى که بتوان با کمک آن طیف گسترده‏اى از رفتارها را درک، تبیین و پیش‏بینى کرد نیز از همین علّت متأثر است. نظریه اِسناد به ما کمک مى‏کند تا قضاوت‏هاى واقع‏گرایانه‏ترى داشته باشیم. اما باید توجه داشت که این الگو نمى‏تواند تمام فرایندهاى شناختى و انگیزشى دخیل در شکل‏گیرى یک رفتار اجتماعى را تبیین کند. ما از طریق این نظریه سعى داریم برداشت‏ها، قضاوت‏ها، نگرش‏ها و احیانا احساسات خود را، که در یک برخورد اجتماعى با آن درگیر هستیم، سازمان داده و قاعده‏مند سازیم. به همین دلیل، لازم است با نقاط قوت و ضعف آن آشنا بوده، به حوزه عمل آن توجه کافى داشته باشیم.

توانایى این الگو در تشخیص علل درونى از عوامل بیرونى، که آن را با کمک قاعده همایندى و از طریق الگوى سه بعدى کلى به انجام مى‏رساند، از نقاط قوت این نظریه به حساب مى‏آید، در حالى‏که عدم توانایى این الگو در تمییز و معرفى عوامل درونى یا بیرونى مؤثر بر رفتار و نیز ناتوانى در معرفى میزان تأثیر هر یک از آن‏ها در شکل‏گیرى یک رفتار، از نقاط ضعف آن محسوب مى‏شود. به عبارت دیگر، با وجود شناسایى عوامل درونى و بیرونىِ شکل‏دهنده یک رفتار از طریق قاعده همایندى، باز ما نمى‏دانیم از میان مجموعه عوامل احتمالى، کدام عامل باعث این رفتار شده است و یا میزان تأثیر هر یک از عوامل احتمالىِ دخیل در رفتار (خواه درونى و خواه بیرونى) چه مقدار است. این‏گونه به نظر مى‏رسد که این نظریه در صورت رفع کاستى‏ها و نقاط ضعف، به کارگیرى شیوه‏هایى که بتواند فرایند عملیاتى آن را سریع‏تر، آسان‏تر و همگانى‏تر کند و نیز استفاده از روش‏هایى که به کنترل بیش‏تر سوگیرى‏هاى ادراکى و انگیزشى منجر شود، نظریه‏اى است که مى‏تواند ما را در فهم بسیارى از برداشت‏ها و قضاوت‏هایى که نسبت به خود و دیگران پیدا مى‏کنیم، رفتارهاى اجتماعى اعم از بهنجار و نابهنجار و نیز واکنش‏هاى رفتارى که در موقعیت‏هاى تعامل اجتماعى با دیگران با آن مواجه مى‏شویم، یارى نماید.

با وجود تأثیر عواملى همچون سوگیرى‏هاى ادراکى و خطاهایى که منشأ انگیزشى دارند، باز مى‏توان مدعى شد که ما براى درک علل واقعى رفتار خود و دیگران از صلاحیت کافى برخوردار هستیم. درک پیش‏آیندهاى علّى یک رفتار شاید تضمین‏کننده‏ترین روش براى انتخاب واکنش مناسب نسبت به آن رفتار باشد. این‏گونه به نظر مى‏رسد که ما براى شکل‏دهى روابط سالم و مؤثر چاره‏اى جز درک علل و عوامل شکل‏دهنده رفتار خود و دیگران نداریم. براى دستیابى به این منظور سعى مى‏کنیم با خلق نظریه‏هاى جدید، پاسخگوى دامنه وسیع‏ترى از پرسش‏هایى باشیم که با آن‏ها مواجهیم و مسلما نظریه اِسناد آخرین تلاش براى رسیدن به چنین هدفى نخواهد بود.

··· پى‏نوشت‏ها

1. Social Psychology.

2. Social Information Processing.

3. Impression Formation.

4. Causal Attribution.

5ـ ر.ک: ارنست. ر. هیلگارد و دیگران، زمینه روان‏شناسى، ترجمه محمدنقى براهنى و دیگران، تهران، انتشارات رشد، 1381، ج 2، ص 319 و 320.

6ـ ر.ک: لوک لامارش و دیگران، روان‏شناسى اجتماعى، ترجمه حمزه گنجى، تهران، نشر ساوالان، 1380، ص 62.

7. Hedonsim.

8. Altruism.

9ـ ر.ک: جوزف پى فرگاس، روان‏شناسى تعامل اجتماعى «رفتار میان فردى»، ترجمه‏مهردادفیروزبخت‏وخشایاربیگى، تهران،نشرساوالان،1379،ص28ـ 33.

10ـ ر.:ک: همان، ص 101ـ 104.

11. Influences.

12. Credibility.

13. Walster , Aronson and Abrahams.

14ـ ر.ک: جوزف پى فرگاس، پیشین، ص 101، 102 و 106.

15. Cube Theory.

16. Consistent.

17. Distinctive.

18. Consensus.

19. Covariance.

20ـ ر.ک: لامارش، پیشین، ص 65ـ 68 / هیلگارد، پیشین، ص 332 ـ 334 / فرگاس، پیشین، ص 106ـ 108.

21. Short Comings.

22. Internal or Dispositional.

23. External or Situ.

24ـ ر.ک: هلیگارد، پیشین، ص 335.

25ـ ریچارد هیوئز، روان‏شناسى تحلیل اطلاعات، ترجمه جواد علاقبند راد، تهران، مرکز چاپ و نشر وزارت امور خارجه، 1380، ص 137ـ 140 / لوک لامارش و ژوزه دزیل، روان‏شناسى اجتماعى، ترجمه دکتر حمزه گنجى، 1380، نشر ساوالان، ص 112ـ 115.

26ـ ر.ک: فرگاس، پیشین، ص 114 و 115 / ریچارد هیوئز، روان‏شناسى تحلیل اطلاعات، ترجمه علیرضا فرشچى و احمدرضا تقاء، تهران، دانشکده فرماندهى و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، دوره‏هاى عالى جنگ، 1380، ص 281ـ 288.

27. SelfServing Bias.

28ـ ر.ک: هیوئز، پیشین، ص 298ـ 300/ هیلگارد، پیشین، ص 343 / فرگاس، پیشین، ص 120 / لامارش، پیشین، ص 68.

29. Fundamental Attribution Error.

30ـ ر.ک: هیوئز، پیشین، 1380، ص 292 ـ 297 / فرگاس، پیشین، ص 115 / هیلگارد، پیشین، ص 335 / لامارش، پیشین، ص 69.

31ـ ر.ک: هیوئز، پیشین، ص 292ـ 297 / فرگاس، پیشین، ص 116 و 117.

32. Consensus.

33. Base - Rate.

34ـ ر.ک: پیشین، ص 332ـ 337 / فرگاس، پیشین، ص 120 / لامارش، پیشین، ص 79.

35. Fales Consensus.

36. Normal.

37ـ ر.ک: فرگاس، پیشین، ص 121.

38. Ego Defensive.

39ـ ر.ک: فرگاس، پیشین، ص 121.

40ـ پروین کدیور، روان‏شناسى تربیتى، تهران، انتشارات سمت، 1381، ص 210 / جان اى گلاور و راجر اج برویننگ، روان‏شناسى تربیتى، اصول و کاربرد آن، ترجمه علینقى خرازى، تهران، مرکز نشردانشگاهى، 1375، ص 284ـ 288.

41ـ ر.ک: لامارش، پیشین، ص 71 و 72 / فرگاس، پیشین، ص 111ـ 114.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد