مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

تعلیم و تربیت در فلسفه‏ی ابن سینا و مقایسه‏ی آن با فلسفه‏ی اثبات

تعلیم و تربیت در فلسفه‏ی ابن سینا و مقایسه‏ی آن با فلسفه‏ی اثبات گرایی و عمل گرایی

دکتر فاطمه زیبا کلام

در دهه‏های اخیر پرسش‏های اساسی‏ای درباره‏ی فلسفه‏ی تعلیم و تربیت اسلامی به وجود آمده است. اهداف، سیستم ارزشی و از همه مهم تر گرایش کشورهای شرقی در به خدمت گرفتن سیستم های اجتماعیِ غرب، به همراه تکنولوژی غربی و نیز سیستم آموزشی کشورهای غربی، از جمله این مسایل است. تجربه، نشان داده اقتباس مسایل فرهنگی و اجتماعی از غرب، نمی‏تواند مسایل آموزشی را در کشورهای غیر غربی حل نماید. بنابر این، نسل جدید فیلسوفان اسلامی باید از نظامی پیروی‏کنند که ارزش های سنتی را مطابق با نیازهای جوامع اسلامی مدرن، به روز کند.

سیستم‏های آموزشی مبتنی بر اثبات گرایی و عمل گرایی که هم اکنون در ایران وجود دارد، پیش تر در غرب به کار گرفته شده، ناکارآمدی خود را نشان داده است. بنابراین، تضمین چندانی برای موفقیت آن‏ها در کشورهای اسلامی وجود ندارد؛ چرا که از نظر ساختاری با سیستم ارزشی‏مغایر است.

مقاله‏ای که پیش روی شما است، به بررسی این رویکرد آموزشی پرداخته، فلسفه‏ی ابن سینا را درباره‏ی آموزش بررسی کرده است. این مقاله به قلم دکتر فاطمه‏ی زیبا کلام، استاد دانشگاه تهران است که پیش‏تر در نشریه Moslem Educationاز انتشارات جدید دانشگاه کمبریج انگلیس، به چاپ رسیده است و اکنون ترجمه‏ی آن را تقدیم خوانندگان می نماییم:

«پگاه»

ابن سینا نخستین فیلسوف اسلامی است که در زمینه‏ی مسایل آموزشی، به گونه‏ای عمیق اندیشیده است. اکنون بر آنم روشن کنم ابن سینا چگونه توانست برپایه‏ی دیدگاه‏های افلاطون و ارسطو و در عین وفاداری به تعلیمات قرآنی، سیستم خود را بنا نهد. ابن سینا در این مسأله که کسب دانش، هدف اصلی خلقت انسان است با فیلسوفان یونانی موافق بود. علاوه بر این، او جست‏وجوی حقیقت را، صَرف نظر از نتیجه‏ی ماتریالیسمِ نهایی آن، قابل قبول می‏دانست. ارسطو نیز عقیده داشت «عقل عملی» و به عبارت دیگر « شعور » بهترین راهنمای عملی است. فضایل باید توسط عادت استحکام یابد و آموزش نظری باید برپایه‏ی فضایل و دوری از رذایل صورت گیرد. کسب علم به معنای درک حقیقت و ضرورت وجود اشیاء است. ابن سینا دیدگاه‏های ارسطویی را با چارچوب‏های اسلامی درآمیخت که در این نوشتار به بررسی این فرآیند می پردازیم و در نهایت نیز ارتباط ابن سینا را با جوامع نوی مسلمانان مانند ایران بررسی خواهیم کرد.

دانش و عقل

ابن سینا، انواع آموزش و پرورش را بررسی می‏کند. «مهم‏ترین نوع، آموزش عقلی» است که در حقیقت پرورش ذهن انسان است. او نیز مانند افلاطون و ارسطو به نظم جهان اعتقاد داشت؛ بنابراین تعلیم و تربیت را رشدِ عقل، و به منظور درک واقعی و عمیق این نظم می‏دانست. در این راه، اهداف مادی ارزش تلقی نمی شوند؛ هرچند منافع روحانی تعلیم و تربیت برای اشخاص و پس از آن برای جامعه، همواره مدنظر او بوده است.

ابن سینا به عنوان یک متفکر مسلمان، تعلیم و تربیت را راهی برای رسیدن به خدا می‏داند؛ اما این بدان معنا نیست که او به پیشرفت علم اعتقاد ندارد. وی از مهم‏ترین و معروف‏ترین پزشکان عصر خود بود و آثار او در پزشکی، مدت‏ها در دانشگاه‏های معتبر اروپا استفاده می‏شد. بنابراین او ارزش تجربه را در علم درک نموده بود؛ با این وجود، اعتقاد داشت تعلیم و تربیت باید با هدف شناخت حقیقت معنوی و مطلق باشد. چنین حقیقتی از راه شهود حاصل می‏شود. به طور معمول، آموزش از شناخت عمیق شاخه‏های مختلف دانش به منظور پیشرفت مادی نبوده، هر چند اعتلای آن هدف جانبی مورد قبول وی بوده است. در حقیقت ایجاد نوعی عشق به لزوم درک حقیقت و طبیعت اشیاء، در درون این تفکر نهفته است. بنابراین، فلسفه‏ی تعلیم و تربیتِ ابن سینا، بیشتر به تفکراتی مربوط است که امکان اِعمال آن‏ها بر دانش وجود داشته باشد، نه قضاوت صرف در مورد مسایل.

«هنگامی که قضاوت ما نه تنها کلی است بلکه لازم نیز می‏باشد، ما به گونه‏ای از معرفت دست می‏یابیم که امکان توضیح و پیش‏بینی را به ما می‏دهد. در حقیقت تنها به جمع‏آوری حقایق نمی‏پردازیم.»

روح ما تشنه‏ی حقیقت است و این حقیقت را می‏توان از طریق آموزشی و سخت‏کوشی کسب نمود. بنابراین تعلیم و تربیت، جست‏وجوی حقیقت است و فعالیتی مقدس. به همین دلیل تلاش برای کسب آن وظیفه‏ی هر مسلمانی است. برای درک نظریه‏ی تعلیم و تربیتِ ابن سینا، ابتدا لازم است مفهوم «هایلا» را درک کنیم؛ ماده‏ای اولیه که همه‏ی مواد از آن ساخته شده‏اند؛ به عبارت دیگر «هایلا» با همه‏ی مواد ترکیب شده، جسم کاملی را شکل می‏دهد.

ابن سینا تحت تأثیر تعلیمات افلاطون و قرآن عقیده داشت وجود برتر «هایلا» هنگامی که با ماده ترکیب می‏شود تا اندازه‏ای ارزش خود را از دست می‏دهد. از این رو «واقعیت معقول» بر «واقعیت محسوس» برتری دارد. این مفهوم در نظام آموزشی او نیز وجود دارد. هوش و دانش ما، پرتویی از علم الاهی است و از راه آموزش مناسب می‏توان آن را کسب نمود.

عقل فعال

با توجه به مباحث بالا، می‏توان دریافت که از نظر ابن سینا، صرف درک از طریق حواس، تعلیم و تربیت نیست. برای درک «ذات امور» تنها دانستن کافی نیست، بلکه باید بدانیم چگونه و چرا می‏دانیم و چرا اموری را که فهمیده‏ایم، باید آن طور باشند که درک‏شان کرده‏ایم؟

چنین فرضی در مورد تمایزی که ابن‏سینا میان تجربه و تجربه‏ی حسیِ صرف قایل شده، ضروری است. برای درک این که یک روند یا الگو تکرار می‏شود، ما نه تنها باید روندِ تکرار را بدانیم، بلکه باید بدانیم که چرا الگو تکرار می‏شود و این که تکرار هر الگویی، دلیلی دارد؛ به عبارت دیگر باید علت امور را جست‏وجو کنیم. «عقل فعال» مفهومی است که نقشی مهم در درک عمیق دارد. برای درک علت از دیدگاه ابن‏سینا، مسأله‏ی مهم آن است که فرم (صورت کلی) یا ذات امور را درک کنیم. او همانند ارسطو وجود صورت کلی را رد کرده، گفته است: عقل یا بخش عقلی، چیزی است که مفاهیم کلی را از موارد خاص انتزاع می‏کند؛ به عبارت دیگر وی معتقد بود فرم و صورت، تنها در ذهن افراد وجود دارد.

هر چند حواس می‏تواند در نشان دادن امور و اشیای خاص به ما کمک کند، نمی‏تواند میان آنچه که ضروری و ذاتی است و آنچه عرضی یا تصادفی است، تفکیک قائل شود. مفاهیم کلی از طریق فرآیند استقرا بدست می‏آید و هم‏چنین از ترکیب تجربیات به دست آمده توسط حواس، تصور و حافظه، درک می‏شود. همان‏گونه که او می‏گوید: «فرضیاتی وجود دارند که نه با دلیل و نه با حواس درک می‏شوند؛ تنها با به کارگیری هم‏زمان این دو است که می‏توان به درک آن‏ها دست یافت.» بنابراین، با شناسایی اتصال عِلّی، می‏توان زمینه‏ی لازم را برای نتیجه‏گیری قطعی از تجربیات محدود، بدست آورد. در این زمینه «گودمن» می‏گوید: «برای درک قاعده [وجود یک علت اولیه] یا از پیش به عنوان الزام و کلّیت، نیاز به کمک عقل فعال می‏باشد.»

این جا است که ارسطو به توانایی‏های ذهنی برای ساخت مفهوم مناسب اشاره و تکیه می‏کند. مشکل ارسطو در این جا است که او یا بر مُثل افلاطونی تکیه می‏کند یا تحلیل را به وسیله‏ی کشف عناصر صوری در عناصر حسی که هرگز وجود نداشته‏اند، ابطال می‏کند. ابن‏سینا برای «عقل فعال»، نقش بالاتری قایل بوده، از آن برای پر کردن شکاف میان تجربیات حسی و صورت کامل آن، استفاده می‏کرد (به عنوان مثال از شباهت تقریبی یک دایره، به مفهوم یک دایره‏ی ایده‏ال می‏رسید.) اختلاف دیگر میان ارسطو و ابن‏سینا این است که ارسطو اعتقاد داشت دانستنِ علمی درک اشیاء به گونه‏ای که هستند، می‏باشد و عقیده داشت می‏توان چنین درکی را با توجه به اهداف اشیاء و یا عملکرد آن‏ها یافت. ابن‏سینا هر امر ممکن‏الوجودی را که ضرورت پیدا کرده بود از طریق علت وجودی آن می‏سنجد و نقطه وابستگی هر شئای را تنها «خدا» می‏دانست. او ارتباط ضروری را از «عقل فعال» اتخاذ کرده بود.

بنابراین، عقل فعال ارتباط میان تفکرات خاص ما و طبیعت است. ابن‏سینا این ارتباط را با عنصر مَلَک (فرشته) یکسان می‏دانست. «عقل فعال» برای روح، همانند خورشید برای بینایی است. بنابراین عقل فعال باعث می‏شود تا آرا و عقاید برای روح قابل درک باشد؛ همان‏گونه که نور خورشید به ما امکان دیدن می‏دهد. در این‏جا می‏توان تأثیر افلاطون را درک نمود؛ چرا که او نیز به توانایی انسان در نگریستن به دنیای ملکوت و کسب دانش واقعی اعتقاد داشت.

تعلیم و تربیت از طریق «عقل فعال»

اما تأثیر این عقاید بر سیستم آموزشی ابن‏سینا چگونه است؟ او نیز همانند ارسطو بخش عقلی را به دو قسمت تقسیم می‏کرد: عملی و نظری. بخش نظری، برداشت‏های صور مادی را از ماده، انتزاع می‏کند. مرحله‏ی اول، مرحله‏ی توانایی‏ها (استعدادها)ی مادی و یا مطلق است؛ مانند استعدادِ بالقوه در کودک، هنگامی که ابزار دریافت از حالت امکان به واقعیت تحقق می‏یابد. مرحله‏ی دوم، استعدادهای ممکن است. مرحله‏ی سوم، مرحله‏ی به کمال رساندن عادات و توانایی‏های بالقوه است. آخرین مرحله، تحقیق عملکرد در بخش عقل نظری، فرونشاندن عادات نیک است که از نیّت والدین شروع و با هدف کمال انسان ختم می‏شود.

آموزش از زمانی شروع می‏شود که مرد همسری را برمی‏گزیند که شخصیت ذهنی و درونی او به شدت بر نوزادی که هنوز به دنیا نیامده، تأثیر می‏گذارد. از نظر ابن‏سینا، آموزش در سطوح بالاتر، چیزی جز فرآیند واقع‏گرایی و تکاملِ بخش‏های عقل نظری و عملی نیست. فرآیند تعلیم (آموزش) شامل تحقق استعدادهای ذهنی در پرتو نور «عقل فعال» است.

م. فخری فرآیند آموزش را به صورت زیر جمع‏بندی می‏کند:

«کل فرآیند معرفت انسانی، پیشرفت تلویحی از حالت پایین بالقوه تا حالت بالای بالفعل یا همراه آن درک معقولات ذخیره شده در مخزن عقل فعال می‏باشد.»

ابن‏سینا این پیشرفت را اتصال یا پیوندِ از طریق «عقل فعال» می‏نامد. با این وجود، او تأکید بسیاری بر فردیت و تفاوت‏های فیزیکی که باعث تفاوت میان افراد می‏شود، می‏نماید. این نشان می‏دهد که تجربه‏های ما، نتیجه‏ی زندگی فیزیکی ما است که باعث هویت بخشیدن به ما می‏شود.

فردیت‏گرایی ابن سینا، دلالت‏های عمیقی بر نظام آموزشی او گذاشت. تجربه‏های یک کودک به شدت مهم است و باعث می‏شود که ما متوجه تأثیر عمیق خانواده و محیط نشویم. از این رو هم طبیعت و هم تربیت، نقش مهمی را در نظام تربیتی ابن‏سینا ایفا می‏کنند.

یکی دیگر از نتایج به دست آمده از آرای تربیتی ابن‏سینا، آن است که وی دامنه‏ی بروز استعدادهای مختلف را باز می‏گذارد و می‏گوید: مربی‏ای موفق است که تفاوت‏های فردی را ـ که باعث بروز بهترین استعداد هر متعلم می‏شود ـ پاسخ دهد. غضان می‏گوید: «ابن سینا در مورد این موضوع که بالاترین مرحله‏ی استعداد توسط تماس با «عقل فعال» متحقق می‏شود، هیچ شکی ندارد. او این حالت را «روح الهی» خوانده است که تمام افراد، قادر به دست‏یابی به آن نیستند. «چنین ملاحظاتی باعث شد تا او به این باور برسد که اگر انسان‏ها از لحاظ کیفیات عقلی و استعداد، مساوی فرض شوند، تنها نتیجه‏ی حاصل، مرگ و نابودی بشریت خواهد بود. او نیز همانند افلاطون و ارسطو اعتقاد داشت که با افراد متفاوت، نمی‏توان رفتاری مساوی داشت.

براساس نظر فخری، ابن‏سینا، انسان‏های تعلیم یافته را به چهار دسته تقسیم می‏کند، که تا اندازه‏ای شبیه طبقه‏بندی افلاطونی است. گروه اول و بالاترین مرتبه، شامل آن‏هایی است که از لحاظ عقلی نظری، به درجه‏ای از پالایش رسیده‏اند که دیگر نیازی به معلمین بشری ندارند. بخش عملی روح آنان نیز در پرتو تقوی به چنان مرحله‏ای از تکامل رسیده است که آنان می‏توانند به صورت مستقیم به دانش و علم آینده و اتفاقات حال دست یابند.

گروه بعدی، دارای قدرت شهودی هستند که در آن‏ها قسمت نظری روح به کمال رسیده است، اما قسمت تخیّلی آن‏ها تکامل نیافته است؛ به دیگر سخن، بخش عقل نظری آن‏ها کامل است، نه عملی.

گروه سوم، آن‏هایی هستند که از لحاظ عقلی عملی برتر هستند.

حکومت وظیفه گروه اول است؛ زیرا در هر دو جهان شرکت دارند؛ یعنی دنیای معقولات به واسطه‏ی عقل‏شان و دنیای معنویت به واسطه روح‏شان. این گروه می‏توانند تسلط زیادی را اِعمال کنند. گروه دوم زیر دست گروه اول هستند. این در حالی است که بیش‏تر افراد تحصیل‏کرده‏ی طبقه بالا، به گروه سوم تعلق دارند. گروه چهارم باید در جست‏وجوی فضایل عملی باشند. باید توجه داشت که طبقات بالا از توده‏ی مردم متفاوت هستند.

براساس این طبقه‏بندی، به نظر می‏رسد ابن‏سینا مانند افلاطون در سیاست دارای نظریه است. وی معتقد است تعلیم و تربیت، نوعی پالایش روحی برای سیاست‏مداران است. اکنون لازم است مفاهیم اخلاقی زیربنایی تعلیم و تربیت (آموزش و پرورشِ) مورد توصیه‏ی ابن‏سینا را بررسی کنیم که به استواری، آن را در سنت اسلامی ـ یونانی قرار داده است. در این راستا باید وضع آشفته‏ی نظام ارزشی فعلی را بررسی کنیم. در این بررسی، مطالعه‏ی افکار آموزشی ابن‏سینا برای انسان مدرنِ مسلمان، ارزش زیادی دارد.

تعلیم و تربیت و خیر

دیدیم که چگونه ابن‏سینا تعلیم و تربیت را فرآیندی در مراحل مختلف می‏دید: از احساس به تخیّل و بالاخره آموزش عقلی. اکنون می‏دانیم وظیفه‏ی عقل عملی در روح عقلی چیست. وظیفه‏ی آن تنظیم و هماهنگ کردن اَعمال است؛ مانند انواع هنر و اخلاق در کل. روش آموزش در این بخش، عادت دادن به انجام اعمال نیک در کودکی و نوجوانی است. فرو نشاندن تمایلات درست، تعلیم بخش عملی است به گونه‏ای که به باروری فضایل و دوری از رذایل منتج گردد.

آموزه‏ی حد وسط یا اعتدال و میانه‏روی که توصیه‏ی قرآن نیز است، توصیه‏ی ابن‏سینا برای کسب فضایل است. آنچه در این دوران می‏آموزیم، به دو دلیل اهمیت دارد. ابن‏سینا با یادآوری مثالی، دلیل اول را روشن می‏کند. آنچه ما در کودکی می‏آموزیم مانند نقش روی سنگ باقی می‏ماند؛ (برگرفته از حدیث نبوی) دلیل دوم آن که این یادگیری، پایه‏های پرورش ذهنی و عقلی است و به این ترتیب، ابن‏سینا، آموزش اخلاق را به آموزش عقلی پیوند می‏زند. دلالت این عقیده آن است که هیچ‏کس نمی‏تواند تصادفا خوب باشد. بنابراین، عادات نیک، سنگ اول بنای تعلیم و تربیت است.

سعادت از طریق زندگی، همراه با فضایل حاصل می‏شود و این نوع زندگی، به خودی خود و برای خودش باید انتخاب شود. در این جا مفهوم نیّت پوشید است. برای خوب بودن، باید نیّتِ به کار خیر داشت. این تنها گام نخست است که از طریق تعلیم و تربیت حاصل می‏شود. اهمیت پرورش نیّت‏های خیر، از نکات کتاب مقدس ما قرآن است. هنگامی که ما تمایلات و صفات نیک داشته باشیم، در آموزش و پرورش عقلی توفیق می‏یابیم و از این رو روح عقلی در ما استحکام می‏یابد. در مجموع وظیفه‏ی روح آن است که برای آشکاری حقیقت، صبر کند، درباره‏ی ایده‏های پیچیده، با شهود کامل تعمق کند و با اوهام بیهوده، به شدت مبارزه کند. روح عاقل، انسان را پالایش می‏کند و به او کمک می‏کند که جهانِ حقیقت را دریافت کند. در نهایت او باید یک جهان عقلی در خود شود که صورت «تمام حقایق» و «خیر کثیر» در آن حک شده باشد. براین اساس، تعلیم و تربیت در فلسفه‏ی آموزش و پرورش اسلامیِ مورد نظر و دفاع ابن‏سینا، به طور جدایی‏ناپذیری با خیر اخلاقی مرتبط است و بدون تعهد اخلاقی، به آموزش و پرورش و علم به عنوان ابزاری غیرمسئولانه و خطرناک نگریسته می‏شود.

ابن‏سینا معتقد است بخش نظری، وظیفه‏ی دریافت ایده‏ی صور نظری انتزاع شده از ماده را دارند. در نظام او، تعلیم و تربیت در سطح عالی، چیزی نیست مگر فرآیند تحقق و بالفعل شدن عقلی عملی و نظری، و این هدف نهایی خلقت انسان است. حال از آن جا که عقل هیچ‏گاه با اعراض متحد نمی‏شود، باید دانست که جواهر یا ذوات امور، یکی می‏شود و در نتیجه ذهن متحول می‏شود. تعلیم و تربیت باید شخصیت را متحول کند و نوعی بینش ایجاد کند، به طوری که ما بتوانیم با ذهنی روشن‏تر و فهمی عمیق‏تر به امور، قضاوت کنیم. این نیز دلیل دیگری است مبنی بر این که چرا اخلاق در تعلیم و تربیت اسلامی مهم است؛ زیرا نباید به تعلیم و تربیت به عنوان راهی برای رسیدن به اهداف مادی ـ مانند شغل بهتر یا منزلت اجتماعی بیش‏تر ـ نگریست، بلکه باید بدان به عنوان فرآیندی انقلابی که بر وجود درونی ما تأثیر می‏گذارد، نگریست، به طوری که نقش آن در زندگی روزمره‏ی ما نیز ملموس باشد. در این راستا، ابن‏سینا شباهت زیادی با فیلسوف آموزش و پرورش عصر حاضر «آر. اس. پیترز» دارد. تعلیم و تربیت حقیقی عبارت است از تنویر ذهن و کلید ورود به آن، اتصال به «عقل فعال» است. هنگامی که با عقل فعال یکی می‏شویم، این عالی‏ترین سطح شهود است. بر این اساس روشن می‏شود که ابن‏سینا علی‏رغم شباهت با ارسطو، در مورد مسایل محوری مانند عادات نیک در کودکی، در مواردی با او تفاوت‏های عمیقی دارد و خود به عنوان متفکری مستقل و ملهم از قرآن، تثبیت می‏کند. ارسطو انسان را موجودی اجتماعی می‏دانست، در حالی که ابن‏سینا او را موجودی معنوی در نظر می‏گرفت. از این رو آنان در نظام تربیتی خود به دنبال نتایج متفاوتی هستند. ابن‏سینا معتقد است رضایت ذهن به پالایش روح منتج می‏شود. از نظر او، خدا وجودی ضروری است و از فیضان وجود او، دیگر موجودات حیات یافته‏اند. در نهایت ابن‏سینا تأکید بیش‏تری بر نیازهای معنوی انسان نموده و موضعی دینی اتخاذ می‏کند که شبیه نو افلاطون است.

در این نوشتار، برخی از نظرات آموزشی ابن‏سینا را بحث نمودیم. نتیجه بحث این بود که تلقی ابن سینا نیز مانند افلاطون و ارسطو و سایر فیلسوفان، از آموزش، لیبرال است. در حقیقت تعلیمات زمانی با ارزش، و فعالیتی مقدس تلقی می‏شود که در رشد روحانی انسان و تعمیق درک او از جهان پیرامون، ثمربخش باشد و انسان بتواند از آن به عنوان دریچه‏ای برای ورود به عشق الهی و درک خداوند استفاده کند. تنها با چنین دیدگاهی است که می‏توان امیدوار بود که روشی علمی و هم‏زمان مثمر ثمر و نیز بی‏خطر ایجاد کنیم که به خودخواهی منجر نشده، منافع مادی آن، تنها محصول جنبی آن باشد، نه هدف نهایی.

اما چگونه می‏توان امیدوار بود که این تلقی از آموزش را در جوامع پریشان و عاری از روحانیت و نظام ارزشیِ منسجم امروزی، ایجاد کرد؟

ابن‏سینا «آزادی علمی» را نیز از لوازم آموزش می‏داند. از آنجا که ابن‏سینا در طی دوران زندگی‏اش تحت محاکمه‏های مذهبی متعددی قرار گرفته است و حتی مدت‏های زیادی را به همین سبب در زندان بسر برده است، به جدّ نیاز به فضای آزادی ـ که امکان شکوفایی استعدادهای مختلف را فراهم می‏کند ـ توصیه می‏کند و نیاز به تساهلی که امکان ابراز عقیده را ممکن سازد، امری کاملاً ضروری می‏داند.

شایان ذکر است هرگونه تضادی میان آزادی شخص و قدرت و اختیار معلم، ناشی از عدم تعریفِ درست مفهوم آزادی است. ابن‏سینا واژه‏ی آزادی را با همان مفهوم متفکران غربی از ارسطو تا انستینوزا، گوته و ماتیو آرنولد، استفاده می‏کند: «رهایی معنوی و روحانی از تعلقات مادی» هدف از تعلیمات اسلامی، ایجاد فردی است که از لحاظ درونی آزاد بوده و به گفته‏ی آرنولد، قربانی امیال و احساسات زودگذر نباشد.

روشن است آزادی فردی، مفهومی است والا و تضادی میان قدرت متعلم و آزادی متعلم وجود ندارد. سیستم آموزشی کشورهای اسلامی نسبت به دیدگاه‏های اسلامی ابن‏سینا تفاوت‏های بسیاری دارد. به کارگیری و اِعمال دیدگاه‏های این فیلسوف اسلامی، مستلزم تغییرات عمده‏ای در زمینه آموزشی و بلکه در نگرش والدین نسبت به آموزش و تعلیم است.

علی‏رغم همه‏ی شعارها، رقابت شدید داوطلبان برای ورود به دانشگاه و شغل‏یابی، موجب شده است تا شاگردان نخبه‏تر به کارهایی گماشته شوند که علاقه‏ای به آن نداشته، تنها برای کسب وجهه‏ی اجتماعی و منفعت اقتصادی، بدان رو می‏آورند. این سیاست‏ها در جوامع مدرن اسلامی بسیار، و از دغدغه‏های ابن‏سینا است. چنین وضعیتی به طور طبیعی موجب کاهش سطح علمی و وخیم‏تر شدن اوضاع اقتصادی می‏گردد.

به اعتقاد نویسنده، تنها با یک نظام آموزشی منسجم ـ با توجه به نظرات فلاسفه‏ای مانند ابن‏سینا ـ است که جوامع مسلمان می‏توانند با تمسک به آن‏ها، وارد عصر توسعه و پیشرفت شوند؛ پیشرفت و توسعه‏ای که ویژگی اصلی آن، کسب حقیقت به گونه‏ای است که ابن‏سینا و هم‏فکران وی اعتقاد داشته‏اند.

منابع:

1. Positivism.

2. int.

3. Kn.

4. Ac - int.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد