نویسنده: داود الهامی
اگر ما سیاست علی علیهالسلام را با معیارهای اسلامی ارزیابی کنیم، علی امیرمؤمنان علیهالسلام در صف اول سیاستمداران راستین جلوه خواهد نمود به شرط اینکه متوجه بوده باشیم که پیروزی در زندگی چند روزه و بستن دست و پای زیردستان و ناتوانان غیر از پیروزی جاودانی بر تمامی مشاعر و دلهای فرزندان آدمی است.
جریانی که بیشتر به خاطر آن امام علیهالسلام را به ضعف شمّ سیاسی، متهم میکنند، این است که وی پس از بیعت در آغاز خلافت تصمیم گرفت عاملان عثمان را معزول سازد و امتیازات اجتماعی و سیاسی آنان را سلب کند، بعضیها از راه مصلحتاندیشی سیاسی به او توصیه کردند که در این تصمیم تجدید نظر کنند و عمّال سرشناس و با نفوذ را در مقام خود باقی بگذارد و در رأس این توصیهگران «مغیرةبن شعبه» و «ابن عباس» قرار داشتند.
طبق اظهار نظر «ابن خلدون» استدلال مغیره این چنین بود: تا مردم بر بیعت وی اجتماع کنند، و اتفاق کلمه و اتحاد حفظ شود و آنگاه پس از بیعت هرچه میخواهد بکند.
امام این پیشنهاد را نپذیرفت و بلافاصله دستور برکناری آنان را صادر کرد، آیا این کار خلاف سیاست بود؟ مگر یکی از علل قتل عثمان، همین نبود که عمّال و کارگزاران او فاسد بودند، مگر معاویه در رأس این فاسدان و دینتباهان قرار نداشت؟ آیا علی علیهالسلام میتوانست بدون عزل این عناصر فاسد بر حکومتی تسلّط یابد که عناصر شورشی آن را شکل داده بودند؟!
مهمترین اعتراضی که علی علیهالسلام بارها بر عثمان و روش حکومت او داشت، ابقای معاویه در حکومت شام بود، این انتقاد شدید را کرارا مردم از زبان امام شنیده بودند و اگر خود با معاویه مماشات میکرد، سلاح برندهای برای تضعیف موقعیت خود بین یارانش، به دست دشمنان میداد.
صرفنظر از این که در سیاست اسلام، هیچگونه جائی برای درنگ و مجامله و به تعبیر خود امام، «پیروزی از راه ستم» وجود نداشت، پس سیاستمدار اسلامی، کسی است که بدون ذرّهای انحراف از مرام و مکتب خویش، با کمال تسلّط حکومت کند نه با هر نیرنگ و دروغی.
ابن خلدون در دنباله سخنانش میافزاید:
«و این از سیاست پادشاهی بود، لیکن علی علیهالسلام امتناع ورزید برای فرار از تزویر و زراندوزی که منافی اسلام است».
مغیره بامداد روز بعد نزد علی علیهالسلام آمد و گفت: دیروز مطلبی را به عنوان مشورت با تو در میان نهادم ولی سپس درباره آن تجدید نظر کردم و دریافتم که نظر من مبتنی بر حق و خیرخواهی نبوده است و حق در همان است که تو اندیشیدهای.
علی علیهالسلام گفت: نه به خدا سوگند، بلکه میدانم که تو دیروز مرا پندی خیرخواهانه دادی و امروز مرا برخلاف آنچه در دل داری، پند میدهی ولی دفاع و حمایت از حقیقت مرا از مشورت و خیرخواهی تو بازداشت.
سپس ابن خلدون میگوید: احوال آن بزرگان چنین بوده است که به خاطر اصلاح دین، دنیا را از دست میدادند ولی ما:
نرقع دنیانا بتمزیق دیننا فلا دیننا یبقی و لا ما نرقّع «دنیای خویش را به پاره کردن دینمان وصله میکنیم، پس نه دینمان باقی میماند و نه آنچه را وصله میکنیم».
البته این روش سیاسی برای امام از ریشه مکتب و ایدئولوژی امامت سرچشمه میگیرد نه از مداهنه و مجامله و جلب اعتماد مردم و این حقیقت تا آنجاست که «دکترطه حسین» دانمشند و نویسنده معروف مصری مینویسد:
«در مقابل این همه مشکل و پریشانی اوضاع و در برابر تمام فتنههائی که امام با آنها درگیر بود، لحظهای برای علی علیهالسلام در ایمان به خداوند و تبعیت از حق و برپا داشتن آن شک و سستی دست نداد، بر راه راست پیش رفت و هرگز از این طریق منحرف نشد و در برابر حق، کم و زیاد، فیروزی و شکست در رأی استوار و نظر قاطع او اثر نداشت و چون حق را میدید، بدون ملاحظه عاقبت کار و حساب برد و باخت نظامی و سیاسی، به سوی آن با قدمهای محکم پیش میرفت. علی علیهالسلام از معدود مردانی است که در راه حقگزاری با این امر نمیاندیشید که سرانجام این کار و منتهاالیهِ این راه مرگ یا زندگی، غلبه است یا شکست. تنها هدف ثابت امام در سراسر دوران زندگیش این بود که خداوند از او راضی و ضمیرش خوشنود باشد».
البته این تنها اختصاص به علی علیهالسلام ندارد، بلکه این روش سیاسی و برنامه زندگی تمام تریبتیافتگان مکتب اسلام است و در تاریخ نمونههای فراوانی دارد به عنوان نمونه:
در تاریخ نقل شده است که «شریک ابن اعور همدانی» که یکی از سیاستمداران معروف و از شیعیان مخلص امام حسین علیهالسلام بود، همراه «عبیدالله بن زیاد» از بصره به کوفه آمد و در کوفه مریض شد و در خانهای که «مسلم بن عقیل» مخفی شده بود، بستری گشت خبر بیماری وی به عبیدالله زیاد رسید و تصمیم گرفت از او عیادت کند.
شریک به مسلم گفت: ابن زیاد بناست به دیدن من بیاید تو خود را برای ترور او آماده کن و آنگاه بهطور غافلگیرانه او را به قتل برسان و اگر او را به قتل رساندی حکومت کوفه را قبضه میکنی و اگر من زنده ماندم بصره را نیز زیر فرمان تو میآورم.
مسلم ابتدا این پیشنهاد را پذیرفت و خود را پشت پرده پنهان کرد و در کمین ابن زیاد نشست، ابن زیاد برای عیادت بیمار به خانه هانی آمد ولی ناگهان تصمیم مسلم عوض شد و از ترور ابن زیاد منصرف گردید، بعد که از او علتش را پرسیدند، گفت: دو چیز باعث شد که من این کار را نکردم: یکی اینکه احساس کردم صاحب خانه «هانی» راضی نیست خون ابن زیاد در منزل او ریخته شود، دوم به جهت حدیثی که علی علیهالسلام نقل کرده که پیامبر فرمود: «ان الإیمان قید الفتک» «ایمان مانع است انسان کسی را غفلتا بکشد و به اصطلاح امروز، ترور کند»1.
اگر این نوع کارها با معیارهای مکیاولیستی و استالنیستی ارزیابی شود، مسلما خلاف سیاست است و عامل آن به سوء سیاست متهم میگردد، زیرا برخلاف نظام سیاسی اسلام، آنان رسیدن به هدف را به هر وسیلهای روا میشمارند هرچند خود آن وسیله در مسلک آنان ناروا باشد. مثلاً در جنگ دوم جهانی، کمونیسم از فاشیسم دشمن سرسخت خود، دفاع کرد و سپس با سرمایهداری متحد گردید، در صورتی که تقویت فاشیسم و سرمایهداری در مسلک کمونیسم گناه بزرگی است.
ولی امیرمؤمنان علی علیهالسلام هدفش از قبول حکومت احقاق حق و احیای فضائل و کمالات اخلاقی و انسانی است. هدف او، هدف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است، مسلما در این هدف عالی علی علیهالسلام و خاندان پاکش همیشه موفق و پیروز بودند، ما نباید کوتهفکر و کوتهنظر باشیم و اسیر محدودیتنگریهای سیاسی گردیم و دوران حکومت علی علیهالسلام را منحصر به پنج سال دوران خلافتش بدانیم، بلکه سیاست و حکومت او جاوید است، او هنوز پس از قرنها به جهان بشریت حکومت میکند. زیرا سیاستمدار حقیقی کسی است که بتواند با نیروی باطنی خود، ایجاد اثر جهانی غیر محدود نماید.
به قول یکی از دانشمندان غرب «اوسوالد اشبنگلر»:
«اولین مسألهای که مستلزم سیاستمداری است، احراز شخصیت است. مسأله دوم که هرچند جلوه ندارد، ولی مشکلتر بوده و تأثیر نهائی آن بیشتر میباشد، ایجاد سنت و یک سلسله رسوم قابل دوام است، و میبایستی در دیگران بهطوری نفوذ یابد که کارها و اقدامات او با همان شدت و همان روحیه که مخصوص خود اوست، تعقیب شود وی بایستی چنان جنبشی و فعالیتی ایجاد کند که برای ادامه و ابقای آن، به وجود شخص او احتیاج نباشد در این مرحله سیاستمدار به مقامی میرسد که در عصر کلاسیک، آن را به موهبت الهی و فرایزدی تعبیر مینمودند، در این مرحله وی خلاق زندگانی نوین و بنای روحانی نژاد جدید میگردد، شخص او که بشری بیش نیست، پس از چند سال از میان میرود، ولی یک عده معدودی که دستپرورده اویند، راه و روش او را اتخاذ نموده و تا زمان غیر محدودی ادامه خواهند یافت. ایجاد این اثر جهانی (سنن باقیه) با این نیروی باطنی طبقه حاکمه، فقط کار یک شخص شخیص است که رسوم عالیهای به وجود آورده و برای جامعه خود به ارث گذارد، در سراسر تاریخ، چیز دیگری جز این اثرات پردوام نداشته است، سیاستمدار بزرگ وجود نادری است».
این دانشمند، از سیاستمدار واقعی دو علامت برای ما نشان میدهد: اولین مسألهای که مستلزم سیاستمداری است، احراز شخصیت است. شما شخصیت والا و بیهمتای علی علیهالسلام را با شخصیت معاویه و عمروعاص (هرچند قابل مقایسه نیست و خود امام از این مقایسه رنج میبرد»2، مقایسه کنید، آنان برای بقای خود جنایات بیشماری مرتکب شدند و برای تحکیم قدرت خود، شریفترین افراد جامعه را نابود کردند، چگونه میتوان احراز شخصیت نامید؟! درحالی که امیر مؤمنان به خاطر سلطنت کونین به تحقیر زندگی یک مورچه هم رضا نمیداد، خودش میفرماید:
«واللّه لو أعطیتُ الأقالیمَ السَّبعة بما تحت أفلاکها علی أن اعصی اللّه فی نملة أسلبها جلب شعیرة ما فعلت»3.
«به خدا قسم در برابر دریافت هفت اقلیم و آنچه زیر آسمانهای آن است، حاضر نیستم به اندازه گرفتن پوست دانه جوی از دهان موری، معصیت خدا کنم».
از این جمله که بگذریم «اشپنگلر» میگوید:
«سیاستمدار حقیقی کسی است که بتواند با نیروی باطنی خود، ایجاد اثر جهانی غیر محدود نماید».
همه میدانیم با این که علی علیهالسلام در اوائل زندگیش، به جهت نبودن سنخیت میان او و دیگران در جانب اقلیت بوده، ولی رفته رفته تمامی جهانیان را مسخّر معنویت و حکمت و دادگری خود نموده است. تا آنجا که ماتریالیستی مانند «شبلی شمیل» را شیفته خود نموده و درباره او بگوید:
«پیشوا علی بن ابیطالب، بزرگترین بزرگان، یگانه نسخهای است که نه شرق و نه غرب صورتی مطابق آن اصل ندارد نه در گذشته و نه در جدید»4.
صفحات تاریخ را با دقت مطالعه نمائید، خواهید دید هیچ فردی از رهبران جهان انسانی را، نمیتوان پیدا کرد که پیروانش به قدری در شکنجه و آزار بوده باشند که حتی نتوانند نام رهبرشان را بر زبان بیاورند و دشمنانش به اندازهای در سرکوبی و محو نمودن شخصیت او، تلاش کنند که مافوق آن قابل تصور نبوده باشد با این حال بدون کوچکترین تبلیغات و بدون این که شخصیتهای پیروزی از او طرفداری کنند، بزرگترین شخصیت انسانی را حائز بوده و نام او را در اولین سطر کتاب انسانیت نمایند.
چنانکه «علاّمه زمخشری» با بیانی سرشار از حیرت و استفهام میگوید:
«ما أقول فی رجل أنکر أعدائه فضلَه حسدا و طمعا و کتمَ أحِبّاءُهُ فَضْلَه خوفا و فاض من بین هذین ما طبق الخافقین».
با این همه، فضیلت او از میان این انکار و کتمان شرق و غرب جهان را فرا گرفت.
به قول یکی از اندیشمندان معاصر:
«بُعد زمان را در ابدیت اثری نیست، ابدیت را، در ماورای زمان (در عرصه برتر زمان، در عرصهای که گذشته و حال و آینده ندارد، در عرصهای که خود بر زمان فرمان میراند) حکومت است. ابدیت، همیشگی است جاودانان، رهبران بزرگ بشریت به ابدیت تعلّق دارند از اینرو، قرنها نیز، در طول حیات معنوی آنها، مفهوم متداول خود را از دست میدهند.
علی علیهالسلام از زُمره جاودانان، از رهبران بزرگ بشریت است، سخن از وی، سخن از تاریخ نیست. سخن از روز است. سخن از ابدیت است. سخن از همیشگی خروشان و شکوفان و پرفروز است. این زندهجاوید، چهارده قرن -به حساب ما- پس از مرگ جسمانیش همچنان امروز نیز بر دلها، حکومت میکند و هنوز پرتو وجودش نه تنها در حیات ما، بلکه در حیات جهان معاصر «حادثهای کمنظیر» را پدید میآورد»5.
آری، همین سیاست راستین علی علیهالسلام است که قرنها پشتوانه نهضت عدالتخواهی و آزادیطلبی و روح مبارزهجوئی با دستگاه استبداد بوده است و لذا صحیح نیست کسی این سیاست پاکمایه و انسانی را با معیارهای ماکیاولیستی و استالنیستی محک داوری بزند و آن را محکوم نماید و علی علیهالسلام را به سوء سیاست متهم کند.
تردیدی نیست در این که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام در منابع اسلامی به نام و صفت «سیاستمدار» معرفی شدهاند. در اصول کافی از امام صادق علیهالسلام چنین نقل شده است که فرمود:
«انّ اللّهَ عزّوجلّ أدب بنیه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الأدب قال: «انّکَ لَعَلی خُلُلقٍ عَظِیمٍ» ثمّ فوّض الیه أمرالدین و الأمّة لیسوس عباده».
«خدای عزوجل، پیامبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد و چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود: «تو دارای خُلق عظیم هستی» سپس امر دین و امت را به او واگذار نمود تا سیاست بندگانش را به عهده بگیرد و فرمود: «آنچه راکه رسول برای شما آورده، بگیرید و از آنچه نهی کرده، باز ایستید».
بعد چنین ادامه میدهد:
«لا یزل ولا یخطی فی شئٍ ممّا یسوس به الخلق...»6.
«همانا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله استوار و موفق و مؤیّد به روحالقدس بود، نسبت به سیاست و تدبیر خلق هیچگونه لغزش و خطائی نداشت».
همچنین مرحوم کلینی درباره اوصاف امام روایت مفصّلی از امام رضا علیهالسلام نقل کرده که در آنجا میفرماید:
«...کامل الحلم، مضطلع بالإمامة، عالم بالسیاسة مفروضالطاعة...»7.
«حلمش کامل است در امامت قوی و درست، عالم سیاست است و اطاعتش واجب میباشد».
و در زیارت جامعه، خطاب به امامان میخوانیم:
«و ساسة العباد و ارکان البلاد».
«شما سیاستمداران خلق و ارکان مملکت هستید».
علی علیهالسلام طی نامهای به «مالکاشتر»(ره) دستور میدهد:
«فاصطف لولایة أعمالک أهل الورع و العلم والسیاسة»8.
باز در همان نامه، خطاب به مالک مینویسد:
«فولّ جنودک انصحهم فی نفسک للّه و لرسوله و لإمامک و اتقاهم جیبا و أفضلهم حلما و أجمعهم علما و سیاسة»9.
«باید برگزیدهترین سپاهت کسی باشد که برای به دست آوردن رضا و خشنودی خدا و رسولش و برای پیروی از امام و پیشوایت تلاش و کوشش او از همه بیشتر بوده و از لحاظ علم و سیاست نیز جامعترین مردم باشد».
و همچنین امام طی نامه توبیخآمیز به معاویه نوشت:
«متی کنتم یا معاویة ساسة الرعیة و وُلاة أمرالأمّة بغیر قدم سابق و لا شرف باسق»10.
«اینک تو بگو ای معاویه! بدون هیچ سابقه خوبی و بیآنکه نشانی از بزرگواری در تو باشد، چگونه سزاوار حکمرانی بر رعایا و فرمانداری مسلمانان هستی؟».
از این جمله استفاده میشود که کسی میتواند زمامدار ملتی شود که سابقه خوب و شرافت و اصالت خانوادگی داشته باشد.
1) تاریخ طبری، ج6، ص 304 - کامل ابن اثیر، ج3، ص 270، طبع بیروت.
2) اشاره به جمله شکوائیه امیرمؤمنان: «الدهر انزلنی ثم انزلنی حتی یقال: معاویه و علی و علی و معاویه».
3) نهجالبلاغه، خطبه 224.
4) فصلنامه مکتب تشیع، شماره 4، ص 86.
5) دکتر صاحبالزمانی، دیباچهای بر رهبری، ص 30 - 329.
6) کافی، ج1، ص 266، حدیث4.
7) کافی، ج1، ص 202.
8) تحف العقول، ص 139، چاپ تهران.
9) تحف العقول، ص 139 چاپ تهران.
10) غُرَرُ الحِکَم آمدی، ج3، ص 430 - شماره 4948.