نویسنده: داود الهامی
در مقابل «سیاست» پرشیطنت بنیامیه، «سیاست» امیرمؤمنان علی علیهالسلام میباشد که او در حقیقت مجسمه راستین اسلام است. سیاست علی علیهالسلام از تعالیم و ایدئولوژی اسلام سرچشمه میگیرد، سیاست درستی و راستی و عدالت است. سیاست انسانی و پاکمایه علی که از سراسر «نهجالبلاغه» و تاریخ پرافتخار زندگی او، نمودار است، نشان دهنده عمل دقیق او به مبانی و تعالیم عالیه اسلام میباشد. در این نوع سیاست، هیچگونه جایی برای نیرنگ و مجامله و به تعبیر خودش، «پیروزی از راه ستم» و عوامفریبی، نیرنگبازی، اغتشاش و برادرکشی وجود نداشت. البته این سیاست همان اندازه با سیاست معاویه فرق دارد که علی علیهالسلام با معاویه و کفر با ایمان. بنابراین سیاست علی علیهالسلام را باید با معیارها و ارزشهای اسلامی سنجید نه با سیاستِ سیاستبازان و دغلکاران امثال معاویه.
عجبا که حتی روشنفکران و سیاستمداران زمان خود حضرت علی علیهالسلام هم میان این دو بینش سیاسی فرقی نگذاشته، امام علیهالسلام را متهم میکردند بر این که او از صفات ضروری یک رجل سیاسی عاری است و معاویه از او سیاستمدارتر است و این مطلب را بر سر زبانها انداختند امام در مقام دفاع از خود فرمود:
«واللّه ما معاویة بأدهی منّی و لکنّه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغَدْر، لکنتُ من أدهیَ النّاس و لکن کلّ غدرةٍ فجرة و کلّ فجرةٍ کفرة»1.
«به خدا سوگند معاویه با هوشتر و سیاستمدارتر از من نیست، او به خیانت و فساد و عوامفریبی متوسل میگردد، اگر خیانت و عوامفریبی امری زشت و پلید نبود، من از همه مردم در سیاست زبردستتر و هوشیارتر بودم، لیکن عوامفریبی و خیانت، گناهی بس بزرگ و فسادی عظیم است و در نهایت به کفر میانجامد، البته هر عوامفریب خائنی نشانه مشخصی در روز رستاخیز دارد که بدان وسیله شناخته میشود. اگرچه هیچگاه از این وسیله پلید استفاده نمیکنم اما در برابر نیرنگ و نقشههای مکّارانه غافلگیر نمیگردم و در قبال حوادث سخت و دسایس دشمن خود را نمیبازم و ضعف و سستی از خود نشان نمیدهم».
علی علیهالسلام متواضعانه اعلام میدارد که گریز از عوامفریبی و نیرنگبازی نباید به ضعف و درک و شمّ سیاسی وی تعبیر شود، بلکه او کاملاً شرائطشناس است و به اوضاع و احوال و دگرگونیهای روزگار، بصیرت کامل دارد و راههای فریبکاری را خوب میشناسد اما چون معتقد به جهانبینی اسلامی است، این اعتقاد او را مانع نمیشود از این که به شیوههای فریبکاری و عوامفریبی متوسل شود اما آن کسی که دین و ایمان ندارد و معتقد به یک جهانبینی و مقید به یک قالب فکری خاصی نیست، کاملاً فرصتطلب است همیشه پی فرصت میگردد و از این باک ندارد که عوامفریبی کند و خیانت ورزد و هزاران خیانت دیگر مرتکب شود.
علی علیهالسلام سیاستمداری است که وفاداری به خدا را خواستار است نه سازش و نه وفاداری با دشمن نابکار، و در این زمینه بهتر از سخن آن حضرت سخنی نمیتوان گفت که:
«الوفاء لأهل الغدر غدر عنداللّه والغدر بأهل الغدر وفاء عنداللّه»2.
«وفاداری به اهل غدر، از نظر خدا غدر و خیانت است و خیانت و نیرنگ زدن به اهل غدر، وفاداری به خداست».
سیاستمدار راستین در نظر علی علیهالسلام کسی است که بدون ذرهای انحراف از مجموعه هدف و مرام و تکلیف خویش با کمال تسلط، حکومت کند نه با هر نیرنگ و دروغ و مکر و فریب و... از این رو، از این که در زمان او، اکثر مردم به انحراف کشیده شدهاند، حیلهگری و مکرپردازی را سیاست میشمارند، زبان به شکوه گشوده و میفرماید:
«و لقد اصبحنا فی زمان قد اتخذ أکثر أهله الغدر کیسا و نسبهم أهل الجهل فیه الی حسن الحیلة مالهم! قاتلهم اللّه! قد یری الحول القلب وجهالحیلة و دونها مانع من أمراللّه و نهیه، فیدعها رأی عین بعد القدرة علیها و ینتهز فرصتها من لا حریجة له فی الدین»3.
«ما در زمانی زندگی میکنیم که بیشتر مردم خیانت و حیلهگری را کیاست و هوشیاری میشمارند و نادانان آنها را اهل تدبیر میخوانند، چگونه فکر میکنند؟! خداوند آنها را بکشد چه بسا شخصی به تمام پیشامدهای آینده آگاه است و طریق مکر و حیله را خوب میداند ولی فرمان الهی و نهی پروردگار مانع اوست و با این که قدرت بر انجام آن دارد آن را به روشنی رها میسازد ولی آن کس که از گناه و مخالفت فرمان حق پروا ندارد، از همین فرصت استفاده میکند».
آری آن سیاستمدار انساندوستی که به حقیقت انسانی و شرافت آگاه است، حتی در بحبوحه جنگ نیز فراموش نمیکند که هدفش اصلاح جامعه بشری و ترویج فضائل اخلاقی و انسانی است و این هدف را لحظهای از نظر دور نداشته از اینرو دائما به لشگریان خود توصیه میکرد که:
«لا تقاتلوا القوم حتی یبدأوکم فانَّکم بحمداللّه علی حجة و ترککم ایاهم حتی یبدأوکم حجة اخری لکم، فاذا هزمتموهم فلا تقتلوا مدبرا و لا تجیزوا علی جریح و لا تکشفوا عورة و لا تمثلوا بقتیل»4.
«با آن قوم جنگ نکنید تا آنها شروع کنند زیرا حق با شماست و متارکه شما تا هنگامی که آنها شروع کنند، حق دومی است و اگر به اذن خدا، آنها مغلوب گشتند کسی را که در حال فرار است تعقیب نکنید با کسی که عاجز شده و نمیتواند از خود دفاع کند به ستیزه بر نخیزید، زخمداری را نکشید زنها را اذیت نکنید اگرچه آنها به ناموس شما هم دشنام بدهند و به بزرگان شما فحش و ناسزا گویند».
انساندوستی و دادگری او تا آنجاست که درباره قاتل خود میفرماید:
«ای فرزندان عبدالمطلب! نکند شما بعد از شهادت من، دست خود را از آستین بیرون آورده و در خون مسلمانان فرو برید و بگوئید: «قتل امیرالمؤمنین» امیرمؤمنان کشته شد و این بهانهای برای خونریزی باشد، آگاه باشید به خاطر من تنها قاتلم را بکشید، بنگرید هرگاه من از این ضربت جهان را به درود گفتم او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد او را مُثله نکنید که من از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم میفرمود: «از مُثله کردن بپرهیزید گرچه نسبت به سگ گزنده باشد»5.
و در دریافت خراج به مأمور خود دستور میداد وقتی بر مردم دهکدهای وارد شدید، سلام کنید و تحیت بفرستید و با منتهای ملایمت بگوئید: بندگان خدا! ولی خدا ما را فرستاده تا اگر در اموال شما حقی برای خدا یافت میشود، به ما تسلیم کنید، سپس از یکایک آنها بپرسید آیا نزد تو حقی برای خدا هست؟ اگر گفت: نه. او را رها کنید و اگر گفت: آری. بدون اجازه او حیوان بارکش او را نگیرید و اگر به شما تسلیم کرد مانند مرد مسلط و قاهری با چهارپا و صاحب آن رفتار نکنید، حیوانات را آزار مدهید و نترسانید، اگر غله را خواست با شما قسمت کند او را در انتخاب قسمتی که میل دارد آزاد بگذارید و اگر معاملهای که با شما کرد و خواست آن را برهم بزند، بپذیرید زنهار کسی را اذیت نکنید.
در جای دیگر میفرماید:
حذر کنید از این که به خاطر دریافت خراج، دهات و دهنشینان را خراب کنید زیرا صلاح حکومت و صلاح ملک صلاح مردم آن است، آبادی و قوام ملک موقوف به رفاه زارع و رضای اوست، بیش از آنچه در فکر جمع خراج باشید، در آبادی و عمران بکوشید و این امر را بر وصول زکات و صدقات مقدم بدارید6.
این شمّهای از اصول سیاست مولای متقیان است که در مقایسه با سیاست ماکیاولیستی معاویه فرق اساسی دارد. چنانکه «جرجیزیدان» مورخ معروف مسیحی به اختلاف خط مشی سیاسی امام و معاویه اشاره کرده میگوید:
«معاویه و یارانش برای پیشرفت مقاصد خود از هیچ کاری دریغ نداشتند، اما امام علی علیهالسلام و یارانش هیچگاه از راه راست و دفاع از حق و شرافت تخطّی و تجاوز نمیکردند»7.
سوکمندانه به جهت عدم تفکیک میان دو بینش سیاسی که در جهان اسلام پیدا شد و در طول تاریخ جریان داشت، بعضیها در تحلیل و ارزیابی موضع سیاسی ائمه اطهار علیهمالسلام دچار اشتباه شده و بر جهت سیاسی آنان خرده گرفتهاند.
مثلاً گفتهاند: حضرت علی علیهالسلام در زندگی سیاسی خود ناکامی دید و سرانجام نیز شکست خورد، زیرا در سیاست پخته و آزموده نبود و برعکس دشمنانش از هشیاری و شمّ سیاسی بهرهای فراوان داشتهاند، لذا پیروز شدند!!
در طول تاریخ به مردم تلقین کردند که فرزند ابوطالب همهچیز دارد جز «دهای سیاسی». او در سیاست اشتباه کرد و به این سبب شکست خورد، اگر با معاویه نمیجنگید و با او کنار میآمد، به این سرنوشت دچار نمیشد.
بزرگترین خردهای که به علی علیهالسلام گرفتهاند، رفتارش با معاویه است، میگویند در آن اوضاع و احوال که اساس خلافت، آینده ابهامآمیز داشت و پایههای آن کاملاً استوار نگشته بود، راهی که علی علیهالسلام در پیش گرفت، کار درست سیاسی نبود و اگر آن روز به اندرز «ابن عباس» و «مغیرة بن شعبه» و سایر مصلحتاندیشان، گوش میداد و از درِ مجامله و زمینهچینیهای سیاسی درمیآمد، و صبر میکرد تا پایههای حکومتش محکمتر میشد، بسیاری از مشکلات جبرانناپذیر (مثل مسأله حکمیت و قیام خوارج) پیش نمیآمد.
«مغیرة بن شعبه» داهی و سیاستمدار نامی عرب، روز اول خلافت، خدمت امام رفت و پرسید: با معاویه چه خواهی کرد؟ فرمود: او را عزل میکنم، زیرا او را شایسته حکومت بر مسلمانان نمیدانم. مغیره به امام توصیه کرد چنین نکند، بلکه با سوابقی که بر امام پوشیده نیست، به احتمال قوی، معاویه در برابر فرمان عزل ایستادگی خواهد کرد، پس بهتر این است که امام با او مدارا کند تا طی دو سالی که با او مماشات میشود حکومت امام بر تمام قلمرو وسیع اسلامی مستقر گردد، سپس با فراغت بال و قدرت کافی علیه معاویه دست به کار مبارزه شود.
امام فرمود:
«لا اداهن فی دینی و لا اعطی فی الدنیة امری..»«من در دینم مداهنه نمیکنم و حتی دو روز هم معاویه را اجازه نمیدهم بر جان و مال و عِرض مسلمانان مسلط بماند».
فردای آن روز، باز مغیره خدمت امام رفت و این بار نظر او را در عزل معاویه تحسین کرد، سپس ابن عباس از امام پرسید نسبت به معاویه چه نظر داری و مغیره بار دوم چه گفت؟
امام گفتههای مغیره را باز گفت و نظر قطعی خود را نیز اعلام کرد. ابن عباس گفت: من خیال میکنم نظر دیروز مغیره از روی خیرخواهی و حسن نیت بوده و امروز غل و غش همراه داشته است و به هر صورت مماشات با معاویه عاقلانهتر از این است که او را علیه خود برانگیزی؟!!
امام بار دیگر تصمیم قطعی خود را اعلام کرد. ابن عباس گفت: ای امیرمؤمنان تو چقدر درست و صدیقی، مگر پیامبر نفرمود: «الحرب خدعة» جنگ حیله است. علی علیهالسلام پاسخ داد: راست است ولی من چگونه میتوانم مر نادرستی را به همیاری خود بپذیرم که حتی یک روز هم نباید در رأس کار مسلمانان باقی باشد. این نخستین وظیفه امانتداری و درستکاری امام است.
ابن عباس گفت: پس بهتر است که تو، به گوشهای بروی و درِ خانه خود را به روی این مردم سازشکار ببندی، زیرا بدویها در کمین تواند و اگر همه را به چوب حق برانی تنهایت میگذارند و به یقین خون عثمان را هم به گردن تو خواهند نهاد. این حرف را از من بشنو با معاویه و امثال او موقتا سازش کن، پیش از آن که دیر شود.
حضرت در پاسخ فرمود: من از پیشنهادهای تو و معاویه به دور هستم و به این نوع چارهجوئیها اعتقادی ندارم8.
آری علی علیهالسلام را در دوران حکومتش متهم به ضعف سیاسی کردند و این شایعه را بر سر زبانها انداختند. امام بارها به مقام دفاع برآمده و این تهمت را ناشی از عدم درک صحیح مفهوم سیاست اسلامی و مکتبی میداند.
امام در پاسخ کسانی که از او با اصرار زیاد میخواستند که مثل دیگر سیاستمداران که رسیدن به هدف را به هر وسیلهای روا میشمارند، او نیز به شیوه آنان متوسل شود، با تعجب میفرماید:
«اتأمرونی أن اطلب النصر بالجور و اللّه ما أطور بها ما سمر سمیر و ما امّ نجم من السماء نجما»9.
«آیا به من امر میکنید پیروزی را به وسیله ظلم و جور به دست آورم به خدا سوگند این کار را هرگز نمیکنم تا جهان باقی است».
در سیاست علی علیهالسلام هدف وسیله را توجیه نمیکند و وسیله رسیدن به هدف مقدس باید مثل خود هدف، مقدس باشد و گرنه هدف قداست خود را از دست میدهد بنابراین اقامه عدل و دادگستری به وسیله ظلم و ستم، صحیح نیست، و بلکه این خود گریز از عدل و سدّ راه آن است.
ولی با همه اینها، این شایعه (که علی در کار سیاست ورزیده نیست) از بین نرفت و زبان به زبان، و سینه به سینه قرنهای بعد به نسلهای آینده انتقال یافت تا امروز که حتی برخی از محققان کشور خودمان نیز دچار این اشتباه شدهاند.
دکتر زرینکوب در تحلیل و ارزیابی این وجهه نظر علی علیهالسلام مینویسد:
«... در کار دین مداهنه و ریا و مسامحه و تبعیض را جایز نمیشمرد از اینرو نصیحت مغیرة بن شعبه را که در آغاز خلافت وی مصلحت چنان میدید که یک چند حکام و عمال عثمان را همچنان بر سر کار نگهدارد، نپذیرفت در صورتی که قبول این نصیحت شاید بسیاری از دشواریهایی را که برای وی پیش آمد، مرتفع میکرد. در حقیقت پایبندی وی به سیرت پیغمبر، گاه سبب میشد که وی از قبول آنچه مصلحت وقت و فقط تا حدی بر خلاف مقتضیات عهد حیات پیامبر بود، خودداری ورزد، در صورتی که رقیب وی معاویه ابن ابی سفیان از قریحه فرصتطلبی و مصلحتبینی بهره بسیار داشت و همان سبب پیشرفت بنیامیه شد»10.
به اعتقاد دانشمند معروف روسی «پطروشفسکی» نیز :
«علی علیهالسلام تا سر حد شور و عشق پایبند دین بود، در امور اخلاقی بسیار خردهگیر بود، از نامجوئی و طمع مالپرستی به دور بود و بیشک مرد دلیر و جنگاور و با شهامت بود... علی هم مرد سلحشور بود و هم شاعر و تمام صفات لازمه اولیاءاللّه در وجودش جمع بود ولی بالکل از صفات ضروری یک رجل دولتی و سیاستمدار عادی، عاری بود. غلو در خردهگیریهای اخلاقی که ناشی از علل دینی بود وی را از اخذ تصمیم سخت علیه دشمنانش باز میداشت و گرایشی به مدارا در نهادش ایجاد کرده بود. عقل او کاملاً تابع افکار دینی بود به کندی تصمیم میگرفت و با سستی بیشتری به اجرای تصمیمات میپرداخت ترس از این که به افتخارطلبی شخصی و خودخواهی متهم شود، غالبا وی را از شدت عمل و اجرای تصمیمات سخت علیه دشمنانش باز میداشت»11.
دانشمند دیگر غربی «نیکلسن» در این باره مینویسد:
«علی با آن که برجستگیها و فضائل بسیاری داشت، و نشیط و هوشیار و دوراندیش و شجاع و صاحب رأی و حلیم و وفادار و شریف بود، ولی هوشیاری و صفات رجال دولتی و زمامداران را نداشت... و در کار سیاست ورزیده نبود».
اشتباه این آقایان در این است که سیاست علی علیهالسلام را با معیارهای ماکیاولیستی و استالینیستی محک داوری زدهاند، معیارهائی که نزد علی علیهالسلام مردود و محکوم است، در صورتی که باید سیاست آن حضرت را با معیارهای اسلامی و مکتبی که نزد وی معتبر است، سنجید. اگر تصمیمهای مهم سیاسی امام علیهالسلام را با معیارهای اسلامی بسنجیم خواهیم دید نه تنها نقطه ضعفی در سراسر رفتار سیاسی امام وجود ندارد، بلکه اگر قرار بود کسی در مقام و مسند خلافت اسلامی و به نام خلیفه مسلمین در آن روزگار زمان قلمرو وسیع کشور اسلامی را به دست بگیرد، بهتر از راهی که او در پیش گرفت، تصور نمیشد.
نوع رهبری امام به گونه رهبری ایدئولوژیک و براساس ضوابط مکتب و با معیارهای تقوا و فضیلت و روشهای منطقی و انسانی است. امیرمؤمنان علی علیهالسلام در زمینه بیان نوع رهبری و امامت، چنین میگوید:
«فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل، فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه، یصف الحق و یعمل به لا یدع للخیر غایة الاّ امّها و لا مظنّة الاّ قصدها قد امکن الکتاب من زمانه فهو قائده و امامه یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله...»12.
«او (انسان ممتاز و برتری که شایستگی امامت دارد) از معادن و گنجینههای آئین خدا و از ارکان زمین اوست، خود را ملزم به عدالت کرده و نخستین گامش در راه عدالت اجتناب از هواپرستی و تمایلات شخصی است او چهره حق را آنچنان که هست، مینمایاند و خود بدان عمل میکند، هیچ کار خیری نیست جز آن که برای انجام آن همت گمارده است و هرکجا گمان خیری میرود او در تعقیب آن است خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را پیشوا و امامش قرار داده هر کجا که قرآن بار مینهد او در آنجا فرود میآید آنجا که منزل میکند، او نیز همانجا را منزلگاه خود قرار میدهد».
امام نه تنها عالم و آگاه به مکتب است، بلکه خود در پیاده کردن مکتب پیشتاز و پیشگام همه است و برای کسب قدرت و حفظ آن و یا رسیدن به هدف هرچه مقدس واهم باشد تن به هوای نفس نمیدهد و از حق و عدلات منحرف نمیگردد. شیوه رهبری و سیاست او را کتاب و مکتب مشخص میکند و جز از آن فرمان نمیبرد.
امام علیهالسلام در فرازی دیگر از همین خطبه به این حقیقت اشاره کرده میفرماید:
«فلا تقولوا بما لا تعرفون فان أکثر الحق فیما تنکرون و اعذروا من لاحجة لکم علیه -و هوانا- الم اعمل فیکم بالثقل الأکبر؟ و أترک فیکم الثقل الأصغر قد رکزت فیکم رأیة الإیمان و وفقتکم علی حدود الحلال و الحرام...».
«پس چیزی را که نمیدانید، مگوئید. همانا بیشتر سخنان حق، در چیزی است که انکار میکنید و کسی را که حجتی علیه او ندارید، معذور دارید و آن منم، بنگرید آیا من در میان شما طبق مکتب و میراث بزرگ پیابمر خدا -قرآن- رفتار نمودم و میراث گرانمایه کوچکتر را در اختیارتان ننهادم(عترت) آنچنان که پرچم ایمان در کانون جامعه شما برافراشتم و شما را به مرزهای حلال و حرام آگاه نمودم و از دادگری خود لباس عافیت بر شما پوشانیدم و با قول و فعل خود کار نیکو را در میان شما گسترانیدم و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان دادم. پس چیزی را که اندیشه و دیده به پایان نمیرسد، و فکر به آن دست نمییابد، به کار مگیرید».
تا آنجا که بعضی گمان کردند دنیا به کام «بنیامیه» میگردد و سود خود همه را به آنان میبخشد و آنها را از سرچشمه خود سیراب میسازد و تازیانه و شمشیرشان از سر این امت کنار نخواهد رفت، کسانی که چنین میپندارند، در اشتباهند چه این که سهم آنان جرعهای از زندگی لذتبخش دنیا، بیش نیست. مدتی آن را میمکند سپس همه را بیرون میاندازند13.
امام در این خطبه به یک حقیقت دیگری نیز اشاره میکند و آن این که در سنجش و ارزیابی سیاست امام نباید اسیر محدودیت نگریهای سیاسی شد و دوران حکومت او را منحصر به چند سال دوران خلافتش دانست و آن وقت در مقایسه با دوران زمامداری معاویه و بنیامیه نتیجه گرفت که علی علیهالسلام در کار سیاست ورزیده نبود، لذا از رقیب خود شکست خورد، بلکه سیاست و حکومت او مثل خودش جاوید و ابدی است.
و همچنین امام در نامهای که به «عثمان بن حنیف انصاری» فرماندار بصره نوشته است، به مسؤولیت سنگین خود اشاره کرده میگوید:
«اَأقنع من نفسی بأن یقال: هذا امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او أکون أسوة لهم فی جشوبة العیش»14.
«آیا خود را به همین قانع کنم که گفته شود: من امیرمؤمنانم؟! ولی با مردم در سختیها و رنجهای روزگار سهیم نباشم؟ و پیشوا و مقتدایشان در تلخیهای زندگی نباشم».
در سیاست علی علیهالسلام زیربنای همه چیز حق است و ضابطهها و معیارها بر محور حق میگردند و هیچ مصلحتاندیشی نمیتواند کوچکترین انحرافی در سیاست او از جاده حق به وجود آورد. این همان حقیقتی است که در خطبه دیگر امام به آن اشاره کرده است:
«فوا الّذی لا اله الا هو انی لعلی جادة الحق و انهم لعلی منزلةالباطل»15.
«سوگند به ذاتی که جز او خدائی نیست که من بر جاده حقم و آنان بر لغزشگاه باطل».
آری همه ابعاد زندگی امام با معیارهای مکتبی شکل میگیرد و هیچکدام از گوشههای پنهان و آشکار زندگیش از نقش مکتبی قابل تفکیک نمیباشد.
و لذا پیشنهاد کمک ابوسفیان را برای رسیدن به حقش به شدت رد کرد و تن به قبول خلافت براساس پیروی از شیخین نداد و در روزهای اول زمامداریش علیرغم صلاحدید و مصلحتاندیشی برخی از یارانش حاضر نشد برای مدت کوتاهی معاویه را در پست خود ابقا نماید و آن روز هم که به خلافت برگزیده شد روش و سیاست دولت خود را صریحا اعلام کرد و فرمود: مرا واگذارید و از دیگری التماس این کار کنید، ما به کاری روی آوردهایم که آن را روی و رنگهاست. دلها بر این امر استوار و عقلها ثابت نمیماند. چره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناس مانده».
«و اعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما أعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب و ان ترکتمونی فانا کاحدکم و لعلیَّ اسمعکم و اطوعکم لمن ولّیتموه أمرکم و انا لکم وزیرا خیر لکم من أمیرا»16.
«آگاه باشید اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود میدانم با شمار رفتار میکنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها کنید من هم چون یکی از شما هستم، شاید من شنواتر و مطیعتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم و در چنان حالی من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان باشم».
بالأخره اینها نمونههائی از روش سیاسی علی علیهالسلام است که با روشهای سیاسی دیگر که در دنیا متعارف و معمول است، تفاوت دارد و اگر کسی به این تفاوت توجه نداشته باشد، مسلما در قضاوت و داوری به اشتباه میافتد.
1) نهج البلاغه، خطبه 200.
2) نهج البلاغه، قصار259.
3) نهج البلاغه، خطبه 41.
4) وسائل الشیعه، ج11، ص 69، باب 33 از ابواب جهاد.
5) نهج البلاغه، کلمات قصار، 47.
6) عبقریة الإمام، عقاد بنا به نقل مرد نامتناهی، ص 142.
7) تاریخ تمدن اسلام، ج4، ص 84.
8) کامل ابن اثیر، ج3 ص 101.
9) نهج البلاغه، خطبه 126.
10) تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 348.
11) اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 50.
12) نهج البلاغه، خطبه 87.
13) نهج البلاغه، خطبه 87.
14) نهج البلاغه، نامه 45.
15) نهج البلاغه، خطبه 197.
16) نهج البلاغه، خطبه 92.