مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

اخلاق و سیاست

اخلاق و سیاست

نویسنده: داود الهامی

علی علیه‏السلام مجسّمه سیاست واقعی اسلام

در مقابل «سیاست» پرشیطنت بنی‏امیه، «سیاست» امیرمؤمنان علی علیه‏السلام می‏باشد که او در حقیقت مجسمه راستین اسلام است. سیاست علی علیه‏السلام از تعالیم و ایدئولوژی اسلام سرچشمه می‏گیرد، سیاست درستی و راستی و عدالت است. سیاست انسانی و پاکمایه علی که از سراسر «نهج‏البلاغه» و تاریخ پرافتخار زندگی او، نمودار است، نشان دهنده عمل دقیق او به مبانی و تعالیم عالیه اسلام می‏باشد. در این نوع سیاست، هیچ‏گونه جایی برای نیرنگ و مجامله و به تعبیر خودش، «پیروزی از راه ستم» و عوامفریبی، نیرنگبازی، اغتشاش و برادرکشی وجود نداشت. البته این سیاست همان اندازه با سیاست معاویه فرق دارد که علی علیه‏السلام با معاویه و کفر با ایمان. بنابراین سیاست علی علیه‏السلام را باید با معیارها و ارزشهای اسلامی سنجید نه با سیاستِ سیاست‏بازان و دغلکاران امثال معاویه.

عجبا که حتی روشنفکران و سیاستمداران زمان خود حضرت علی علیه‏السلام هم میان این دو بینش سیاسی فرقی نگذاشته، امام علیه‏السلام را متهم می‏کردند بر این که او از صفات ضروری یک رجل سیاسی عاری است و معاویه از او سیاستمدارتر است و این مطلب را بر سر زبانها انداختند امام در مقام دفاع از خود فرمود:

«واللّه ما معاویة بأدهی منّی و لکنّه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغَدْر، لکنتُ من أدهیَ النّاس و لکن کلّ غدرةٍ فجرة و کلّ فجرةٍ کفرة»1.

«به خدا سوگند معاویه با هوشتر و سیاستمدارتر از من نیست، او به خیانت و فساد و عوامفریبی متوسل می‏گردد، اگر خیانت و عوامفریبی امری زشت و پلید نبود، من از همه مردم در سیاست زبردست‏تر و هوشیارتر بودم، لیکن عوامفریبی و خیانت، گناهی بس بزرگ و فسادی عظیم است و در نهایت به کفر می‏انجامد، البته هر عوامفریب خائنی نشانه مشخصی در روز رستاخیز دارد که بدان وسیله شناخته می‏شود. اگرچه هیچ‏گاه از این وسیله پلید استفاده نمی‏کنم اما در برابر نیرنگ و نقشه‏های مکّارانه غافلگیر نمی‏گردم و در قبال حوادث سخت و دسایس دشمن خود را نمی‏بازم و ضعف و سستی از خود نشان نمی‏دهم».

علی علیه‏السلام متواضعانه اعلام می‏دارد که گریز از عوامفریبی و نیرنگبازی نباید به ضعف و درک و شمّ سیاسی وی تعبیر شود، بلکه او کاملاً شرائط‏شناس است و به اوضاع و احوال و دگرگونیهای روزگار، بصیرت کامل دارد و راههای فریبکاری را خوب می‏شناسد اما چون معتقد به جهان‏بینی اسلامی است، این اعتقاد او را مانع نمی‏شود از این که به شیوه‏های فریبکاری و عوامفریبی متوسل شود اما آن کسی که دین و ایمان ندارد و معتقد به یک جهان‏بینی و مقید به یک قالب فکری خاصی نیست، کاملاً فرصت‏طلب است همیشه پی فرصت می‏گردد و از این باک ندارد که عوامفریبی کند و خیانت ورزد و هزاران خیانت دیگر مرتکب شود.

علی علیه‏السلام سیاستمداری است که وفاداری به خدا را خواستار است نه سازش و نه وفاداری با دشمن نابکار، و در این زمینه بهتر از سخن آن حضرت سخنی نمی‏توان گفت که:

«الوفاء لأهل الغدر غدر عنداللّه والغدر بأهل الغدر وفاء عنداللّه»2.

«وفاداری به اهل غدر، از نظر خدا غدر و خیانت است و خیانت و نیرنگ زدن به اهل غدر، وفاداری به خداست».

سیاستمدار راستین در نظر علی علیه‏السلام کسی است که بدون ذره‏ای انحراف از مجموعه هدف و مرام و تکلیف خویش با کمال تسلط، حکومت کند نه با هر نیرنگ و دروغ و مکر و فریب و... از این رو، از این که در زمان او، اکثر مردم به انحراف کشیده شده‏اند، حیله‏گری و مکرپردازی را سیاست می‏شمارند، زبان به شکوه گشوده و می‏فرماید:

«و لقد اصبحنا فی زمان قد اتخذ أکثر أهله الغدر کیسا و نسبهم أهل الجهل فیه الی حسن الحیلة مالهم! قاتلهم اللّه! قد یری الحول القلب وجه‏الحیلة و دونها مانع من أمراللّه و نهیه، فیدعها رأی عین بعد القدرة علیها و ینتهز فرصتها من لا حریجة له فی الدین»3.

«ما در زمانی زندگی می‏کنیم که بیشتر مردم خیانت و حیله‏گری را کیاست و هوشیاری می‏شمارند و نادانان آنها را اهل تدبیر می‏خوانند، چگونه فکر می‏کنند؟! خداوند آنها را بکشد چه بسا شخصی به تمام پیشامدهای آینده آگاه است و طریق مکر و حیله را خوب می‏داند ولی فرمان الهی و نهی پروردگار مانع اوست و با این که قدرت بر انجام آن دارد آن را به روشنی رها می‏سازد ولی آن کس که از گناه و مخالفت فرمان حق پروا ندارد، از همین فرصت استفاده می‏کند».

آری آن سیاستمدار انسان‏دوستی که به حقیقت انسانی و شرافت آگاه است، حتی در بحبوحه جنگ نیز فراموش نمی‏کند که هدفش اصلاح جامعه بشری و ترویج فضائل اخلاقی و انسانی است و این هدف را لحظه‏ای از نظر دور نداشته از این‏رو دائما به لشگریان خود توصیه می‏کرد که:

«لا تقاتلوا القوم حتی یبدأوکم فانَّکم بحمداللّه علی حجة و ترککم ایاهم حتی یبدأوکم حجة اخری لکم، فاذا هزمتموهم فلا تقتلوا مدبرا و لا تجیزوا علی جریح و لا تکشفوا عورة و لا تمثلوا بقتیل»4.

«با آن قوم جنگ نکنید تا آنها شروع کنند زیرا حق با شماست و متارکه شما تا هنگامی که آن‏ها شروع کنند، حق دومی است و اگر به اذن خدا، آنها مغلوب گشتند کسی را که در حال فرار است تعقیب نکنید با کسی که عاجز شده و نمی‏تواند از خود دفاع کند به ستیزه بر نخیزید، زخمداری را نکشید زنها را اذیت نکنید اگرچه آن‏ها به ناموس شما هم دشنام بدهند و به بزرگان شما فحش و ناسزا گویند».

انسان‏دوستی و دادگری او تا آن‏جاست که درباره قاتل خود می‏فرماید:

«ای فرزندان عبدالمطلب! نکند شما بعد از شهادت من، دست خود را از آستین بیرون آورده و در خون مسلمانان فرو برید و بگوئید: «قتل امیرالمؤمنین» امیرمؤمنان کشته شد و این بهانه‏ای برای خون‏ریزی باشد، آگاه باشید به خاطر من تنها قاتلم را بکشید، بنگرید هرگاه من از این ضربت جهان را به درود گفتم او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد او را مُثله نکنید که من از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم می‏فرمود: «از مُثله کردن بپرهیزید گرچه نسبت به سگ گزنده باشد»5.

و در دریافت خراج به مأمور خود دستور می‏داد وقتی بر مردم دهکده‏ای وارد شدید، سلام کنید و تحیت بفرستید و با منتهای ملایمت بگوئید: بندگان خدا! ولی خدا ما را فرستاده تا اگر در اموال شما حقی برای خدا یافت می‏شود، به ما تسلیم کنید، سپس از یکایک آنها بپرسید آیا نزد تو حقی برای خدا هست؟ اگر گفت: نه. او را رها کنید و اگر گفت: آری. بدون اجازه او حیوان بارکش او را نگیرید و اگر به شما تسلیم کرد مانند مرد مسلط و قاهری با چهارپا و صاحب آن رفتار نکنید، حیوانات را آزار مدهید و نترسانید، اگر غله را خواست با شما قسمت کند او را در انتخاب قسمتی که میل دارد آزاد بگذارید و اگر معامله‏ای که با شما کرد و خواست آن را برهم بزند، بپذیرید زنهار کسی را اذیت نکنید.

در جای دیگر می‏فرماید:

حذر کنید از این که به خاطر دریافت خراج، دهات و ده‏نشینان را خراب کنید زیرا صلاح حکومت و صلاح ملک صلاح مردم آن است، آبادی و قوام ملک موقوف به رفاه زارع و رضای اوست، بیش از آنچه در فکر جمع خراج باشید، در آبادی و عمران بکوشید و این امر را بر وصول زکات و صدقات مقدم بدارید6.

این شمّه‏ای از اصول سیاست مولای متقیان است که در مقایسه با سیاست ماکیاولیستی معاویه فرق اساسی دارد. چنانکه «جرجی‏زیدان» مورخ معروف مسیحی به اختلاف خط مشی سیاسی امام و معاویه اشاره کرده می‏گوید:

«معاویه و یارانش برای پیشرفت مقاصد خود از هیچ کاری دریغ نداشتند، اما امام علی علیه‏السلام و یارانش هیچ‏گاه از راه راست و دفاع از حق و شرافت تخطّی و تجاوز نمی‏کردند»7.

موضع سیاسی علی علیه‏السلام در قبال معاویه

سوکمندانه به جهت عدم تفکیک میان دو بینش سیاسی که در جهان اسلام پیدا شد و در طول تاریخ جریان داشت، بعضیها در تحلیل و ارزیابی موضع سیاسی ائمه اطهار علیهم‏السلام دچار اشتباه شده و بر جهت سیاسی آنان خرده گرفته‏اند.

مثلاً گفته‏اند: حضرت علی علیه‏السلام در زندگی سیاسی خود ناکامی دید و سرانجام نیز شکست خورد، زیرا در سیاست پخته و آزموده نبود و برعکس دشمنانش از هشیاری و شمّ سیاسی بهره‏ای فراوان داشته‏اند، لذا پیروز شدند!!

در طول تاریخ به مردم تلقین کردند که فرزند ابوطالب همه‏چیز دارد جز «دهای سیاسی». او در سیاست اشتباه کرد و به این سبب شکست خورد، اگر با معاویه نمی‏جنگید و با او کنار می‏آمد، به این سرنوشت دچار نمی‏شد.

بزرگترین خرده‏ای که به علی علیه‏السلام گرفته‏اند، رفتارش با معاویه است، می‏گویند در آن اوضاع و احوال که اساس خلافت، آینده ابهام‏آمیز داشت و پایه‏های آن کاملاً استوار نگشته بود، راهی که علی علیه‏السلام در پیش گرفت، کار درست سیاسی نبود و اگر آن روز به اندرز «ابن عباس» و «مغیرة بن شعبه» و سایر مصلحت‏اندیشان، گوش می‏داد و از درِ مجامله و زمینه‏چینی‏های سیاسی درمی‏آمد، و صبر می‏کرد تا پایه‏های حکومتش محکمتر می‏شد، بسیاری از مشکلات جبران‏ناپذیر (مثل مسأله حکمیت و قیام خوارج) پیش نمی‏آمد.

«مغیرة بن شعبه» داهی و سیاستمدار نامی عرب، روز اول خلافت، خدمت امام رفت و پرسید: با معاویه چه خواهی کرد؟ فرمود: او را عزل می‏کنم، زیرا او را شایسته حکومت بر مسلمانان نمی‏دانم. مغیره به امام توصیه کرد چنین نکند، بلکه با سوابقی که بر امام پوشیده نیست، به احتمال قوی، معاویه در برابر فرمان عزل ایستادگی خواهد کرد، پس بهتر این است که امام با او مدارا کند تا طی دو سالی که با او مماشات می‏شود حکومت امام بر تمام قلمرو وسیع اسلامی مستقر گردد، سپس با فراغت بال و قدرت کافی علیه معاویه دست به کار مبارزه شود.

امام فرمود:

«لا اداهن فی دینی و لا اعطی فی الدنیة امری..»«من در دینم مداهنه نمی‏کنم و حتی دو روز هم معاویه را اجازه نمی‏دهم بر جان و مال و عِرض مسلمانان مسلط بماند».

فردای آن روز، باز مغیره خدمت امام رفت و این بار نظر او را در عزل معاویه تحسین کرد، سپس ابن عباس از امام پرسید نسبت به معاویه چه نظر داری و مغیره بار دوم چه گفت؟

امام گفته‏های مغیره را باز گفت و نظر قطعی خود را نیز اعلام کرد. ابن عباس گفت: من خیال می‏کنم نظر دیروز مغیره از روی خیرخواهی و حسن نیت بوده و امروز غل و غش همراه داشته است و به هر صورت مماشات با معاویه عاقلانه‏تر از این است که او را علیه خود برانگیزی؟!!

امام بار دیگر تصمیم قطعی خود را اعلام کرد. ابن عباس گفت: ای امیرمؤمنان تو چقدر درست و صدیقی، مگر پیامبر نفرمود: «الحرب خدعة» جنگ حیله است. علی علیه‏السلام پاسخ داد: راست است ولی من چگونه می‏توانم مر نادرستی را به همیاری خود بپذیرم که حتی یک روز هم نباید در رأس کار مسلمانان باقی باشد. این نخستین وظیفه امانتداری و درستکاری امام است.

ابن عباس گفت: پس بهتر است که تو، به گوشه‏ای بروی و درِ خانه خود را به روی این مردم سازشکار ببندی، زیرا بدوی‏ها در کمین تواند و اگر همه را به چوب حق برانی تنهایت می‏گذارند و به یقین خون عثمان را هم به گردن تو خواهند نهاد. این حرف را از من بشنو با معاویه و امثال او موقتا سازش کن، پیش از آن که دیر شود.

حضرت در پاسخ فرمود: من از پیشنهادهای تو و معاویه به دور هستم و به این نوع چاره‏جوئیها اعتقادی ندارم8.

آری علی علیه‏السلام را در دوران حکومتش متهم به ضعف سیاسی کردند و این شایعه را بر سر زبانها انداختند. امام بارها به مقام دفاع برآمده و این تهمت را ناشی از عدم درک صحیح مفهوم سیاست اسلامی و مکتبی می‏داند.

امام در پاسخ کسانی که از او با اصرار زیاد می‏خواستند که مثل دیگر سیاستمداران که رسیدن به هدف را به هر وسیله‏ای روا می‏شمارند، او نیز به شیوه آنان متوسل شود، با تعجب می‏فرماید:

«اتأمرونی أن اطلب النصر بالجور و اللّه ما أطور بها ما سمر سمیر و ما امّ نجم من السماء نجما»9.

«آیا به من امر می‏کنید پیروزی را به وسیله ظلم و جور به دست آورم به خدا سوگند این کار را هرگز نمی‏کنم تا جهان باقی است».

در سیاست علی علیه‏السلام هدف وسیله را توجیه نمی‏کند و وسیله رسیدن به هدف مقدس باید مثل خود هدف، مقدس باشد و گرنه هدف قداست خود را از دست می‏دهد بنابراین اقامه عدل و دادگستری به وسیله ظلم و ستم، صحیح نیست، و بلکه این خود گریز از عدل و سدّ راه آن است.

ولی با همه اینها، این شایعه (که علی در کار سیاست ورزیده نیست) از بین نرفت و زبان به زبان، و سینه به سینه قرنهای بعد به نسلهای آینده انتقال یافت تا امروز که حتی برخی از محققان کشور خودمان نیز دچار این اشتباه شده‏اند.

دکتر زرین‏کوب در تحلیل و ارزیابی این وجهه نظر علی علیه‏السلام می‏نویسد:

«... در کار دین مداهنه و ریا و مسامحه و تبعیض را جایز نمی‏شمرد از این‏رو نصیحت مغیرة بن شعبه را که در آغاز خلافت وی مصلحت چنان می‏دید که یک چند حکام و عمال عثمان را همچنان بر سر کار نگهدارد، نپذیرفت در صورتی که قبول این نصیحت شاید بسیاری از دشواریهایی را که برای وی پیش آمد، مرتفع می‏کرد. در حقیقت پایبندی وی به سیرت پیغمبر، گاه سبب می‏شد که وی از قبول آنچه مصلحت وقت و فقط تا حدی بر خلاف مقتضیات عهد حیات پیامبر بود، خودداری ورزد، در صورتی که رقیب وی معاویه ابن ابی سفیان از قریحه فرصت‏طلبی و مصلحت‏بینی بهره بسیار داشت و همان سبب پیشرفت بنی‏امیه شد»10.

به اعتقاد دانشمند معروف روسی «پطروشفسکی» نیز :

«علی علیه‏السلام تا سر حد شور و عشق پایبند دین بود، در امور اخلاقی بسیار خرده‏گیر بود، از نامجوئی و طمع مال‏پرستی به دور بود و بی‏شک مرد دلیر و جنگاور و با شهامت بود... علی هم مرد سلحشور بود و هم شاعر و تمام صفات لازمه اولیاءاللّه در وجودش جمع بود ولی بالکل از صفات ضروری یک رجل دولتی و سیاستمدار عادی، عاری بود. غلو در خرده‏گیریهای اخلاقی که ناشی از علل دینی بود وی را از اخذ تصمیم سخت علیه دشمنانش باز می‏داشت و گرایشی به مدارا در نهادش ایجاد کرده بود. عقل او کاملاً تابع افکار دینی بود به کندی تصمیم می‏گرفت و با سستی بیشتری به اجرای تصمیمات می‏پرداخت ترس از این که به افتخارطلبی شخصی و خودخواهی متهم شود، غالبا وی را از شدت عمل و اجرای تصمیمات سخت علیه دشمنانش باز می‏داشت»11.

دانشمند دیگر غربی «نیکلسن» در این باره می‏نویسد:

«علی با آن که برجستگی‏ها و فضائل بسیاری داشت، و نشیط و هوشیار و دوراندیش و شجاع و صاحب رأی و حلیم و وفادار و شریف بود، ولی هوشیاری و صفات رجال دولتی و زمامداران را نداشت... و در کار سیاست ورزیده نبود».

اشتباه این آقایان در این است که سیاست علی علیه‏السلام را با معیارهای ماکیاولیستی و استالینیستی محک داوری زده‏اند، معیارهائی که نزد علی علیه‏السلام مردود و محکوم است، در صورتی که باید سیاست آن حضرت را با معیارهای اسلامی و مکتبی که نزد وی معتبر است، سنجید. اگر تصمیمهای مهم سیاسی امام علیه‏السلام را با معیارهای اسلامی بسنجیم خواهیم دید نه تنها نقطه ضعفی در سراسر رفتار سیاسی امام وجود ندارد، بلکه اگر قرار بود کسی در مقام و مسند خلافت اسلامی و به نام خلیفه مسلمین در آن روزگار زمان قلمرو وسیع کشور اسلامی را به دست بگیرد، بهتر از راهی که او در پیش گرفت، تصور نمی‏شد.

سیاست امام با معیارهای اسلامی شکل می‏گیرد

نوع رهبری امام به گونه رهبری ایدئولوژیک و براساس ضوابط مکتب و با معیارهای تقوا و فضیلت و روشهای منطقی و انسانی است. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در زمینه بیان نوع رهبری و امامت، چنین می‏گوید:

«فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه، قد الزم نفسه العدل، فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه، یصف الحق و یعمل به لا یدع للخیر غایة الاّ امّها و لا مظنّة الاّ قصدها قد امکن الکتاب من زمانه فهو قائده و امامه یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله...»12.

«او (انسان ممتاز و برتری که شایستگی امامت دارد) از معادن و گنجینه‏های آئین خدا و از ارکان زمین اوست، خود را ملزم به عدالت کرده و نخستین گامش در راه عدالت اجتناب از هواپرستی و تمایلات شخصی است او چهره حق را آنچنان که هست، می‏نمایاند و خود بدان عمل می‏کند، هیچ کار خیری نیست جز آن که برای انجام آن همت گمارده است و هرکجا گمان خیری می‏رود او در تعقیب آن است خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را پیشوا و امامش قرار داده هر کجا که قرآن بار می‏نهد او در آنجا فرود می‏آید آنجا که منزل می‏کند، او نیز همانجا را منزلگاه خود قرار می‏دهد».

امام نه تنها عالم و آگاه به مکتب است، بلکه خود در پیاده کردن مکتب پیشتاز و پیشگام همه است و برای کسب قدرت و حفظ آن و یا رسیدن به هدف هرچه مقدس واهم باشد تن به هوای نفس نمی‏دهد و از حق و عدلات منحرف نمی‏گردد. شیوه رهبری و سیاست او را کتاب و مکتب مشخص می‏کند و جز از آن فرمان نمی‏برد.

امام علیه‏السلام در فرازی دیگر از همین خطبه به این حقیقت اشاره کرده می‏فرماید:

«فلا تقولوا بما لا تعرفون فان أکثر الحق فیما تنکرون و اعذروا من لاحجة لکم علیه -و هوانا- الم اعمل فیکم بالثقل الأکبر؟ و أترک فیکم الثقل الأصغر قد رکزت فیکم رأیة الإیمان و وفقتکم علی حدود الحلال و الحرام...».

«پس چیزی را که نمی‏دانید، مگوئید. همانا بیشتر سخنان حق، در چیزی است که انکار می‏کنید و کسی را که حجتی علیه او ندارید، معذور دارید و آن منم، بنگرید آیا من در میان شما طبق مکتب و میراث بزرگ پیابمر خدا -قرآن- رفتار نمودم و میراث گرانمایه کوچکتر را در اختیارتان ننهادم(عترت) آنچنان که پرچم ایمان در کانون جامعه شما برافراشتم و شما را به مرزهای حلال و حرام آگاه نمودم و از دادگری خود لباس عافیت بر شما پوشانیدم و با قول و فعل خود کار نیکو را در میان شما گسترانیدم و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان دادم. پس چیزی را که اندیشه و دیده به پایان نمی‏رسد، و فکر به آن دست نمی‏یابد، به کار مگیرید».

تا آنجا که بعضی گمان کردند دنیا به کام «بنی‏امیه» می‏گردد و سود خود همه را به آنان می‏بخشد و آنها را از سرچشمه خود سیراب می‏سازد و تازیانه و شمشیرشان از سر این امت کنار نخواهد رفت، کسانی که چنین می‏پندارند، در اشتباهند چه این که سهم آنان جرعه‏ای از زندگی لذت‏بخش دنیا، بیش نیست. مدتی آن را می‏مکند سپس همه را بیرون می‏اندازند13.

امام در این خطبه به یک حقیقت دیگری نیز اشاره می‏کند و آن این که در سنجش و ارزیابی سیاست امام نباید اسیر محدودیت نگریهای سیاسی شد و دوران حکومت او را منحصر به چند سال دوران خلافتش دانست و آن وقت در مقایسه با دوران زمامداری معاویه و بنی‏امیه نتیجه گرفت که علی علیه‏السلام در کار سیاست ورزیده نبود، لذا از رقیب خود شکست خورد، بلکه سیاست و حکومت او مثل خودش جاوید و ابدی است.

و همچنین امام در نامه‏ای که به «عثمان بن حنیف انصاری» فرماندار بصره نوشته است، به مسؤولیت سنگین خود اشاره کرده می‏گوید:

«اَأقنع من نفسی بأن یقال: هذا امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او أکون أسوة لهم فی جشوبة العیش»14.

«آیا خود را به همین قانع کنم که گفته شود: من امیرمؤمنانم؟! ولی با مردم در سختی‏ها و رنجهای روزگار سهیم نباشم؟ و پیشوا و مقتدایشان در تلخیهای زندگی نباشم».

در سیاست علی علیه‏السلام زیربنای همه چیز حق است و ضابطه‏ها و معیارها بر محور حق می‏گردند و هیچ مصلحت‏اندیشی نمی‏تواند کوچکترین انحرافی در سیاست او از جاده حق به وجود آورد. این همان حقیقتی است که در خطبه دیگر امام به آن اشاره کرده است:

«فوا الّذی لا اله الا هو انی لعلی جادة الحق و انهم لعلی منزلة‏الباطل»15.

«سوگند به ذاتی که جز او خدائی نیست که من بر جاده حقم و آنان بر لغزشگاه باطل».

آری همه ابعاد زندگی امام با معیارهای مکتبی شکل می‏گیرد و هیچ‏کدام از گوشه‏های پنهان و آشکار زندگیش از نقش مکتبی قابل تفکیک نمی‏باشد.

و لذا پیشنهاد کمک ابوسفیان را برای رسیدن به حقش به شدت رد کرد و تن به قبول خلافت براساس پیروی از شیخین نداد و در روزهای اول زمامداریش علیرغم صلاحدید و مصلحت‏اندیشی برخی از یارانش حاضر نشد برای مدت کوتاهی معاویه را در پست خود ابقا نماید و آن روز هم که به خلافت برگزیده شد روش و سیاست دولت خود را صریحا اعلام کرد و فرمود: مرا واگذارید و از دیگری التماس این کار کنید، ما به کاری روی آورده‏ایم که آن را روی و رنگهاست. دلها بر این امر استوار و عقلها ثابت نمی‏ماند. چره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناس مانده».

«و اعلموا انی ان اجبتکم رکبت بکم ما أعلم و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب و ان ترکتمونی فانا کاحدکم و لعلیَّ اسمعکم و اطوعکم لمن ولّیتموه أمرکم و انا لکم وزیرا خیر لکم من أمیرا»16.

«آگاه باشید اگر دعوت شما را اجابت کنم طبق آنچه خود می‏دانم با شمار رفتار می‏کنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها کنید من هم چون یکی از شما هستم، شاید من شنواتر و مطیع‏تر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم و در چنان حالی من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان باشم».

بالأخره اینها نمونه‏هائی از روش سیاسی علی علیه‏السلام است که با روشهای سیاسی دیگر که در دنیا متعارف و معمول است، تفاوت دارد و اگر کسی به این تفاوت توجه نداشته باشد، مسلما در قضاوت و داوری به اشتباه می‏افتد.

1) نهج البلاغه، خطبه 200.

2) نهج البلاغه، قصار259.

3) نهج البلاغه، خطبه 41.

4) وسائل الشیعه، ج11، ص 69، باب 33 از ابواب جهاد.

5) نهج البلاغه، کلمات قصار، 47.

6) عبقریة الإمام، عقاد بنا به نقل مرد نامتناهی، ص 142.

7) تاریخ تمدن اسلام، ج4، ص 84.

8) کامل ابن اثیر، ج3 ص 101.

9) نهج البلاغه، خطبه 126.

10) تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 348.

11) اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 50.

12) نهج البلاغه، خطبه 87.

13) نهج البلاغه، خطبه 87.

14) نهج البلاغه، نامه 45.

15) نهج البلاغه، خطبه 197.

16) نهج البلاغه، خطبه 92.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد