مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

اخلاق و حقوق

اخلاق و حقوق



نویسنده: داود الهامی

بدون اخلاق اجتماعی «حقوق» اجتماعات نابود می‏گردند و بدون اخلاق فردی بقای اجتماع ارزشی ندارد. بنابراین در یک دنیای خوب، اخلاق اجتماعی و فردی متساویا لازمند.«برتراند راسل»

مفهوم اخلاق:

به عنوان مقدمه و به اجمال، باید دید کدام دسته از قواعد را اخلاق می‏نامند و رابطه آن با حقوق چه مفهومی دارد؟.

اخلاق، مجموع قواعدی است که رعایت آنها برای نیکوکاری و رسیدن به کمال لازم است به این معنی اخلاق، قانون زندگی است که به انسان چگونه زیستن را می‏آموزد. «سن توماس داکن» اخلاق را «قاعده عمل انسانی» تعریف کرده است. مقصود از «عمل انسانی» کاری است که انسان عاقل، به فرمان عقل و برای رسیدن به هدفی که عقل دارد، آزادانه انجام می‏دهد. بنابراین کاری می‏تواند موضوع اخلاق قرار گیرد که به آزادی انجام گرفته باشد. اعمال غیر ارادی و غریزی و اجباری، صفت اخلاقی (اعم از نیک و بد) را دارا نیست. انسانی که به حکم عقل رفتار می‏کند در می‏یابد که پاره‏ای کارها با هدف نهائی خود منطبق است و پاره دیگر مخالف. او باید رده نخست را انتخاب کند تا کارش نیک باشد1 قواعد اخلاق میزان تشخیص نیکی و بدی است و بی‏آن که نیازی به دخالت دولت باشد، انسان در وجدان خویش آنها را محترم و اجباری می‏داند2.

چگونه می‏توان نیک و بد را از هم شناخت؟

در این که موضوع اخلاق چیست و چگونه می‏توان نیک و بد یا کمال و نقص را از هم شناخت، در این باره بحث و گفتگو بسیار است:

1 - جامعه‏شناسان اخلاق را «علم به عادات و رسوم» تعریف کرده‏اند و قواعد آن را ناشی از اجتماع می‏دانند نه راهنمای آن. به نظر جامعه‏شناسان، اگر امری را زشت و ناپسند می‏شماریم، نه به خاطر مخالفت آن با قواعد اخلاق است، بلکه بدین جهت است که عموم یا اکثر مردم از آن متنفّرند. پس، هر کار که در جامعه‏ای مرسوم شد، نیک است بنابراین هیچ‏گاه نباید از پستی اخلاق عمومی شکایت کرد3.

به نظر جامعه‏شناسان، قواعد اخلاق در هر جامعه ویژه خود آن جامعه است و قانون کلی برای همه انسانها نیست و در اجتماع نیز اخلاق ثابت نمی‏ماند و بسان عادات و رسوم، دائم در تحول و دگرگونی است به گمان اینان ارزش، مخلوق روابط اجتماعی است نه مخلوق ذهن این و آن و یا قانون قانون نویسان. به تعبیر دیگر نه پیامبران نه فیلسوفان و نه خیرخواهان بشر اینها نیستند که خوب و بد را به مردم می‏آموزند، بلکه ساختمان و بافت و تار و پود جامعه است این مفاهیم را خلق و تعلیم می‏کند و پیامبران و فیلسوفان نیز خود زاده اجتماع و تابع آنند و در این جهت فرقی با دیگران ندارند.

به پندار آنها، عفت و فحشاء تنها در جوامعی مفهوم و مصداق دارند که در آنها زناشوئی و اختصاصی دو همسر به یکدیگر معنا داشته باشد، در غیر این صورت نه پاکدامنی و نه روسپیگری هیچ‏کدام از یکدیگر تمایز نمی‏یابند و البته به صفات خوب و بد هم موصوف نمی‏گردند.

این نمونه از اخلاق علمی که شعارش همرنگی با جماعت است، «خواهی نشوی رسوا؛ همرنگ جماعت شو» همه بنای آن بر این معادله استوار است که «رواج اجتماعی» مساوی با «جواز اخلاقی» است. هرچه در جامعه‏ای رایج بود خود به خود جایز هم هست و هرچه به دلیلی در جامعه‏ای راه نیافته بود عدم رواجش بهترین نشان بر عدم جواز آن شمرده می‏شود و افراد و طبایع آن را قبیح و منکر می‏شناسند.«اخلاقی بودن» یعنی «انسان خوب» بودن در هر دوره جز به معنای همگام شدن با ارزشهای زمان و همرنگ شدن با شیوه‏های جماعت نیست.

2 - کمونیست‏ها نیز برای اخلاق مفهومی قائل شده‏اند که هرچند به ظاهر جنبه اجتماعی دارد ولی از لحاظ نتیجه در خدمت نظریه کمونیسم و مبارزه با طبقه زحمتکش درآمده است «لنین» در نطقی که در سال 1921م ایراد کرد، پس از حمله به اخلاق مذهبی که ناشی از فرامین الهی است، گفت: «ما به خداوند اعتقاد نداریم و به خوبی می‏دانیم که روحانیون و سرمایه‏داران به نام اجرای فرمان خدا از منافع استثمارگران حمایت می‏کنند، ما می‏گوئیم که اخلاق به طور کلی در خدمت مبارزه طبقه زحمتکش است، آنچه برای نابودی جامعه قدیمی استثمارگران و به سود گروههای کارگران و زحمتکشانی که جامعه نوین کمونیست را به وجود آورده‏اند به کار برود، اخلاق است»4.

3 - گروهی از سیاستمداران و سوسیالیست‏ها به پیروی از «هِگل» اخلاق را عبارت از پیروی و اطاعت از قوانین می‏دانند به نظر آنان انسان اخلاقی کسی است که در نیت مطیع قانون باشد و عملاً نیز مقررات آن را بکار بندد و از اعمال تمایلاتی که با عدل و قانون ناسازگار است خودداری نماید، هگل در توضیح نظریه خود می‏گوید: اگرتنافی میل و اراده شخصی با حق یعنی اراده کل از میان رفت و اراده نفس با قانون و حق منطبق و موافق شد اخلاق و نیکی کردار می‏شود. پس حق که امری برون ذاتی است چون برگشت و درون ذاتی شد اخلاق خواهد بود در اخلاق، عمل که بیرونی و پدیدار است، تنها منظور نیست، بلکه نیت هم که پدیدار نیست و درونی است، معتبر است. اخلاقی آن است که دلش بر دوستی و وِداد بر طبق آنچه قانون و نظام مقرر داشته است، گواهی دهد و نفع و سود را تابع خیر سازد5.

پس روی این حساب، اخلاق مفهومی جز سیاست زور ندارد و اعتقاد به آن، مساوی با انکار اخلاق است.

4 - گروهی از پیروان ادیان و حکیمان هستند که پیرو اخلاق برترین می‏باشند و قواعد آن را حاکم و رهبر جامعه می‏شناسند، برای یافتن قواعد اخلاقی کاوش در عادات اجتماعی را بیهوده و بلکه زیانبار می‏شمارند در نظر آنان، اخلاق داعیه رهبری و اصلاح دارد و هرگز دنباله‏رو جامعه نمی‏باشد، هرچند که این گروه درباره معیار شناسائی نیک و بد همعقیده نیستند زیرا برخی عقل و جمعی وجدان و حکم دل و سرانجام بعضی مذهب را به عنوان سرچشمه و اصل برگزیده‏اند ولی در این نکته اتفاق دارند که تکالیف اخلاقی راهنمای زندگی و کم و بیش ثابت و عمومی هستند6.

منبع قواعد اخلاقی

قواعد اخلاقی بالاتر از این است که جامعه‏شناسان و کمونیستها و سیاستمداران سوسیالیست به پیروی از «هگل» تصور کرده‏اند و اگر تصور آنها را انکار اخلاق بنامیم، با واقع نزدیک‏تر است. فضیلتی که مورد نظر اخلاق است جنبه نوعی و کلی دارد و قواعد آن، ثابت و عمومی می‏باشد. اخلاق نیز، مانند حقوق، از قانون زندگی سخن می‏گوید و خالی از خصوصیتهای فردی است. در این علم از انسان و فضیلت و داد و ستم به طور نوعی گفتگو می‏کند و جنبه شخصی ندارد. بزرگترین مصیبت اجتماعی این است که مفاهیم اخلاقی جنبه نوعی و ثابت خود را از دست بدهد و هرکس، به سلیقه خاص خود، اخلاق تازه‏ای به وجود آورد. ترس از همین مصیبت، علمای اخلاق را وادار کرده است تا در دستورها و تعاریف خود هرچه بیشتر به قواعد کلی توجه کنند7.

«کانت» در دستور اخلاقی خود می‏گوید:

«به شیوه‏ای رفتار کن که آزادی تو بر طبق یک قاعده کلی با آزادی همه مردم سازگار شود در تکالیف فضیلتی، نظر به اخلاق است و غایت علم اخلاق برای هرکس کمال نفس خود او و خوشی دیگران است»8.

بدین ترتیب در اخلاق خود سامان کانت آنچه حقیقتا ابتکاری و اصیل است نتیجه مذهب اصالت اراده اخلاقی او است9.

«خواجه نصیر الدین طوسی» در تعریف علم اخلاق «انسان» را مبنای بحث قرار داده و گفته است: و آن علمی است به آنکه نفس انسانی چگونه خُلقی اکتساب تواند کرد که جملگی احوال و افعال که به اراده او از او صادر شود جمیل و محمود بود، پس موضوع این علم نفس انسانی بود از آن جهت که از او افعال جمیل و محمود یا قبیح و مذموم صادر تواند شد به حسب اراده او و چون چنین بود اول باید معلوم باشد که نفس انسانی چیست و غایت کمال او در چیست؟»10.

یکی از نویسندگان «فلسفه حقوق» می‏نویسد:

«عیب مهم روش جامعه‏شناسی در این است که سنتهای اخلاقی و مذهبی گذشته را رها کرده و مبنای اخلاق را «وجدان اجتماعی» و عادات و رسوم قرار داده است. تمیز «احساس مشترک مردم» به آسانی ممکن نیست و چون میزان ثابتی در تمیز قواعد اخلاقی وجود ندارد، هرکس به سلیقه خاص خود اخلاقی می‏سازد، دسته‏ای سقط جنین را از جنایات نابخشودنی می‏دانند و جمعی دیگر آن را مباح و اخلاقی می‏شمارند. اختلاف شده است که آیا پزشک می‏تواند بیماری را که از مداوای او نا امید شده است، بکشد، و نجات دادن او از رنج و درد زندگی اخلاقی است یا نه؟ آیا تلقیح مصنوعی کاری پسندیده است؟ آیا متهمین را می‏توان باتزریق داروهای خاص وادار به اعتراف کرد؟ رابطه آزاد زن و مرد مشروع است و اطفال ناشی از این رابطه را باید از حقوق فرزندان قانونی بهره‏مند ساخت؟».

سپس همین نویسنده می‏افزاید:

«کارگر تابعیت سود از سرمایه را تجاوز به حق خود می‏داند و کارفرما اعتصاب کارگر و پیمان‏شکنی او را خلاف اخلاق می‏داند. موجر از تجاوز مستأجر به حق مالکیت او شکایت دارد، و مستأجر آزاد گذاشتن روابط او و مالک را خلاف اخلاق می‏خواند و تجاوز قوی را به ناتوان به شدت محکوم می‏سازد. زن ریاست مرد را بر خانواده اخلاقی نمی‏داند، و مرد استقلال زن و سستی بنیان خانواده را زیانبار می‏شمرد.

اینها و صدها مسأله دیگر همه روز پیش می‏آید و پاسخ درستی در «وجدان اجتماعی» و «احساس مشترک مردم» برای آنها نمی‏توان یافت»11.

عدم ثبات اخلاق در دنیای امروز

آری عیب بزرگ دنیای به اصطلاح متمدن امروز این است که اصول اخلاقی و قانون فضیلت را ثابت نمی‏داند و مسائل اخلاقی را از دریچه افکار عمومی مشاهده می‏کند و نیک و بد آنها را با میزان قبول و رد جامعه می‏سنجد، اخلاق خوب را هماهنگی و همرنگی با جامعه می‏داند و اخلاق زشت را سرپیچی و تخلف از روش اجتماع می‏شناسد. طبق این نظر، اخلاق و رفتاری که در اجتماع مورد قبول واقع شده خوب و پسندیده است و باید به آنها گرایش یافت و خُلقیاتی که در نظر مردم مردود و مطرود شناخته شده زشت و ناپسند است و باید از آنها دوری جست.

«جان دیوئی» می‏گوید:

«در جامعه ما مصونیت از انتقاد و ملامت اجتماعی، معمول‏ترین نشانه خوبی است زیرا گواه بر آن است که از گرائیدن به بدی خودداری شده است. پیروی از دیگران و غرق شدن در اقیانوس اجتماع و احتراز از جلب توجه دیگران موجب رهائی یافتن از انتقاد و ملامت اجتماعی می‏گردد، در نتیجه اخلاق قراردادی و متداول امروزی به صورت یک اخلاق بیرنگ درآمده است که خطرناکترین انحراف از آن خودنمائی و جلب توجه دیگران است. هرگاه رنگی در آن تشخیص داده شود چنین معنی می‏دهد که یک خصوصیت اخلاقی وضع غیر عادی به خود گرفته و از قید تسلط رهائی یافته است. یک فرد باید متوجه باشد که در خوب بودن بر دیگران پیشی نگیرد و به صورت فرد ممتازی در نیاید، حتی عیب و نقصی که توأم با ادب اجتماعی باشد بر غیر عادی بودن ترچیح دارد و جنبه نقص خود را از دست می‏دهد»12.

چون اوضاع اجتماع دائما در حال تحول و دگرگونی است، با عوض شدن شرائط زندگی وضع اخلاق نیز عوض می‏شود، درنتیجه اخلاقی که باید برافراد حکمت کند و قواعد آن حاکم بر جامعه باشد، از مرتبه خود پائین می‏آید و دنباله‏رو جامعه می‏گردد و در این صورت قوام و ملاک اخلاق، منوط به اعتبار اجتماع می‏شود.

هنگامی که در سراسر آداب و رسوم مردم فساد روی دهد و آنچه راست و مستقیم باشد، کج و معوّج گردد و تمام سنتها و ارزشها ضد ارزش تلقی شود و وجدان و ضمیر اجتماعی مورد بی‏اعتنائی قرار گیرد و مردم شیفته و فریفته مفاسد باشند و این معنی به شکل قانونی درآید و جایگزین عادت گردد، دیگر هیچ عاملی نخواهد توانست برای فرد خوی صحیح و اخلاق سلیمی حفظ کند و فرد در چنین محیطی ناگزیر است که حقیقت شخصیتش را از دست بدهد واز آرمانهای اخلاقی خود دست بردارد واز هر جهت به رنگ اجتماع درآید و تلقین این فکر که هیچ نیک و بدی در جهان وجود ندارد و هرچه هست ساخته شده اجتماع است اخلاق را به صورت امری متغیر و دلبخواه درمی‏آورد و هرکس به خود اجازه می‏دهد رسومی را که نمی‏پسندد و جامعه نسبت به آن حساسیت ندارد، بشکند و پایه عادتی نو را بگذارد.

از نظر جامعه‏شناسان، مرجع تشخیص اخلاق خوب و بد، افکار عمومی است و معیار فضیلت و رذیلت، قبول و رد اجتماع است. اینان معتقدند که گرایش به رفتار اجتماعی هرچند دارای عیب و نقص باشد، علامت خوبی اخلاق و باعث مصونیت از انتقاد است و تخلف از روشهای عمومی، اگرچه آن تخلف بجا و صحیح باشد، نشانه اخلاق بد و مایه ملامت و سرزنش مردم است.

طبق همین مبنا، جامعه‏شناسان نباید از پستی اخلاق عمومی شکایت کنند زیرا به عقیده آنها، جامعه خود سازنده و به وجود آورنده اخلاق عمومی است و عادات و رسوم اجتماعی بر بسیاری از روابط مردم حکومت می‏کند و ترس از شماتت و سرزنش دیگران سبب شده است که رعایت آنها اجباری شود. البته تفاوت بسیار است بین کسی که اخلاقی را محترم می‏شمارد و قواعد آن را به عنوان «اصل» می‏پذیرد و درجستجوی تحولات آن در اجتماع است، با کسی که ذهن خود را از هرگونه داوری قبلی خالی کرده و از ترس رسوائی رنگ جامعه را می‏گیرد.

پیشرفتهای حیرت‏انگیز بشر در علوم مادی، علمای اجمتاعی را چنان فریفته که در کاوشهای خود طبع انسان را از یاد برده‏اند، و تمام سنتهای گذشته و مقدسات مذهبی و اخلاقی را به باد ریشخند گرفته و با استقراء ناقص خود بر تمام تجربه‏های گذشتگان خط بطلان کشیده‏اند درحالی که بشر امروز، با همه مفاخر علمی خود، از نظر اخلاقی ضعیف‏تر و در برابر مسائل اجتماعی زبون‏تر شده است13.

«اوتانت» دبیر کل اسبق سازمان ملل متحد که در دوم ژوئن 1967، ضمن نطقی هنگام دیدن نمایشگاه مونرآل کانادا گفته است که: «هرگز اخلاق جهانی بدین پایه از پستی و ابتذال نرسیده است»14.

انسان عاری از عیب و خطا نیست، سودجو و زورگوست و نوعا مصلحت خود را برتر از همه حقائق می‏داند، پس او معصوم از گناه نیست و نمی‏توان معیار اخلاق را عادات و رسوم او دانست و در نتیجه اجتماع نیز نمی‏تواند میزان تشخیص اخلاق باشد. پس باید در جستجوی قواعدی بود که این خودخواهی را تعدیل و با عادات ناپسند مبارزه کند و این همان قواعدی است که آن را اخلاق می‏نامند و اخلاق باید از منبعی بالاتر از رسوم توده مردم تراوش کرده باشد، و لذا تعلیمات مذهبی مهمترین منبع اخلاق در میان هرقوم است. بنابراین، مبنای اخلاق، قواعد عالی و محترمی است که از ترکیب اصول مزبور به وجود آمده و در هر زمان با عادات اجمتاعی ترکیب می‏شود و نباید آن را تا حد «علم به عادات و رسوم» تنزل داد و به گفته برگسن، منبعی پست‏تر از عقل برای آن قائل شد»15.

«منتسکیو» در روح‏القوانین می‏نویسد:

«در کشورهائی که مذهب آسمانی وجود ندارد، لازم است قوانین مذهبی با قوانین اخلاقی تطبیق شود زیرا مذهب ولو این که ناحق باشد، بهترین ضامن امانت و درستی انسان می‏باشد مذهب پگو در هندوستان با این که یک مذهب آسمانی نیست ولی این حسن را دارد که با قوانین اخلاقی تطبیق می‏شود و اصول آن عبارت از این است که مؤمنین هیچ‏کس را به قتل نرسانند و سرقت نکنند و از ناپاکی بپرهیزند و کاری نکنند که باعث عدم رضایت دیگران شوند. همین اصول اخلاقی سبب شده که این ملت باوجود این که فقیر و دارای نخوت است، رئوف و ملایم شده و نسبت به تیره‏بختان ترحم می‏کند»16.

در آئین مقدس اسلام منبع اخلاق و مرجع شناخت خوبیها و بدیها وحی است و اخلاق از منبعی بالاتر از عقل و رسوم توده مردم تراوش کرده واحترام و نفوذ بیشتر دارد واولیاء گرامی اسلام به پیروان خود توصیه کرده‏اند که گفته‏های مردم را معیار خوبی و بدی خویش ندانند و از نفی واثبات آنان غمگین و خوشحال نشوند، بلکه خود را با کتاب خدا بسنجند و خوبی و بدی اخلاق و اعمال خویشتن را باموازین قرآن کریم و تعالیم وحی اندازه‏گیری کنند و لذا همه بنیانگذار آن را مقدس و داناتر از خود می‏شمرند و در دل احساس اطاعت می‏نمایند.

فرق قانون و اخلاق

گفتیم بعضیها به پیروی از «هگل» اخلاق را عبارت از پیروی و اطاعت از دولت و قوانین می‏دانند. و این نظریه در حقیقت انکار اخلاق است و «اخلاق اجتماعی» در این نظریه تحریف شده و دولت و قانون جای آن را گرفته است.

البته این وظیفه یک شخص اخلاقی است که باید رفتار خود را براساس درستی و دادگری استوار سازد، حقوق دیگران را رعایت کند، قانون را محترم شمرده و عملا از آنان پیروی نماید ولی این معنی اخلاق نیست. چه بسیارند افرادی که رفتارشان طبق قانون و مقررات اجتماعی است اما از لحاظ اخلاق خشن و تندخو، بی‏گذشت و سختگیر، کینه‏توز و انتقامجو و حسود و مغرور و متکبّر می‏باشند و برخلاف گفته هگل و طرفدارانش فاقد مکارم اخلاق و ملکات انسانی هستند.

«کانت» که قبل از «هگل» می‏زیسته در بحثهای علمی خود این نکته را مورد توجه قرار داده و وظائف قانونی و اخلاقی را از یکدیگر تفکیک نموده است.

او در فلسفه اخلاق، چندین رساله و کتاب نوشته و تکالیف را منقسم به دو قسم کرده است: یکی تکلیف قانونی یعنی آنچه به موجب قوانین بر مردم الزام می‏شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و دیوانخانه‏ها می‏گردد دوم تکالیف فضیلتی که الزامش درونی است و محاکمه‏اش با نفس انسان است. در تکالیف قانونی، نظر به عدل و داد است، داد هر عملی است که بنیادش بر این اصل استوار است: آزادی هر کس با آزادی همه کسان سازگار بوده باشد»17.

در تعالیم آسمانی اسلام، عمل به قوانین و مقررات اجتماعی دین، غیر از تخلق به فضائل اخلاقی و سجایای انسانی است اگرچه پیروی از قانون خودکار اخلاقی است با اجراء قوانین اجتماعی، حقوق و حدود دیگران رعایت می‏شود و با اعمال فضائل اخلاق، انسان به تعالی معنوی و تکامل روحانی نائل می‏گردد. به این معنی عمل به قوانین دینی معیار دادگری و انصاف است و تخلق به مکارم اخلاق مایه کمال معنوی و فضیلت است.

علی علیه‏السلام می‏فرماید:

«العدل انک اذا ظلمت انصفت و الفضل انک اذا قدرت عفوت»18. (عدل این است که اگر مورد ستم قرار گرفتی با ستم کننده خود منصفانه رفتار کنی و برای کیفر او از مرز حق و قانون تجاوز نکنی و فضیلت این است که اگر قدرت پیداکردی از مجازاتش چشم‏پوشی کنی واو را مشمول عفو و بخشش قرار دهی).

باز در حدیثی از علی علیه‏السلام می‏خوانیم:

«العدل الإنصاف، والإحسان التفضّل»19 (عدل آن است که حق مردم را به آنها برسانی و احسان آن است که بر آنها تفضل کنی).

در اسلام، قانون و اخلاق هر دو از منبع والای وحی تراوش کرده است. در قرآن مجید می‏فرماید:

«اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ اِیتاءِ ذِی القُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَالبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»20

(خداوند فرمان به عدل واحسان و بخشش به نزدیکان می‏دهد و از فحشاء و منکر و ظلم و ستم نهی می‏کند، خداوند به شما اندرز می‏دهد، شاید متذکر شوید).

در این آیه نمونه‏ای از جامع‏ترین تعلیمات اسلام در زمینه مسائل اجتماعی و انسانی و اخلاقی بیان شده است. از آنجا که عدالت (قانون) با همه قدرت و شکوه و تأثیر عمیقش در مواقع بحرانی و استثنائی به تنهائی کارساز نیست لذا قرآن بلافاصله دستور به احسان، (یک اصل اخلاقی) را پشت‏سر آن آورده است. منتهی در تعالیم اسلام، توصیه‏های اخلاقی با قانون آمیخته شده است.

1) ژاک لوکرک : از حقوق طبیعی تا جامعه‏شناسی، ص 33 به بعد.

2) کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، ص 383 و 384.

3) از حقوق طبیعی تا جامعه‏شناسی، ج2، ص 86 - امیل دورکیم: قواعد روش جامعه‏شناسی، ترجمه کاردان، ص 47.

4) به نقل از کلوددوپاکیه: کلیات نظریه عمومی و فلسفه حقوق، شماره 300.

5) فروغی، سیر حکمت در اروپا، ج3، ص 38.

6) دکتر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ص 384.

7) همان کتاب، ص 386.

8) سیر حکمت در اروپا، ج2، ص 169.

9) اخلاق نظری و علم آداب، گورویچ ترجمه حسن حبیبی، ص 86.

10) اخلاق ناصری، ص 14 و 15 - چاپ اسلامیه، تهران.

11) دکتر ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ج1، ص 386 و 387.

12) اخلاق و شخصیت، ص 21.

13) فلسفه حقوق، ج1، ص 389، 390َ

14) روزنامه لوموند، 5 ژوئن، 1967 - به نقل فلسفه حقوق، ص 39.

15) فلسفه حقوق، ج1، ص 388.

16) روح القوانین، ص 676.

17) سیر حکمت در اروپا، ج2، ص 169.

18) غُرَر و دُرَر، آمدی، ج2، ص 145.

19) نهج البلاغه، کلمات قصار، 231.

20) سوره نحل، آیه 90.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد