نویسنده: داود الهامی
موضوع و قلمرو اخلاق را با حقوق از جهات گوناگون متفاوت دانستهاند:
«کانت» که بیش از همه حُکما در جدا ساختن حقوق و اخلاق اصرار ورزیده است، مبدأ تمام نیکیها را «اراده خیر» میداند. به نطر او، کاری اخلاقی است که با حسن نیت، یعنی به منظور ادای تکلیف، انجام شده باشد، پس هرگاه کسی به امید پاداش یا از بیم کیفر، عملی را بر طبق قاعده اخلاق انجام دهد، کار نیکی نکرده است زیرا جلب سود یا دفع زیان ارزش اخلاقی ندارد، و آنچه مهم است، نیت انجام تکلیف و پیروی از قانون است1.
با این حساب، اخلاق تنها به امور درونی و نفسانی نظر دارد و نیک و بد را با معیار اراده خیر میسنجد، به این معنی در پیشگاه محکمه وجدان حسن نیت ارزش دارد نه مظاهر خارجی اراده. ولی درحقوق، میزان ارزیابی کارها، خود آنهاست، نیروی دولت به تحقیق امور نفسانی راهی ندارد به همین دلیل حقوق هیچگاه به محرکهای درونی نمیپردازد و میدان فعالیت خود را محدود به جهان خارج میسازد.
این نظریه کانت، پس از وی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا نه اخلاق میتواند نسبت به نتائج خارجی اعمال بیاعتنا باشد و نه حقوق از کاوش درباره چگونگی نیت اشخاص بینیاز است. بدون تردید اگر اطاعت از قانون اخلاق، تنها به خاطر جلب سود یا محبت به دیگران باشد، فضیلت ادای تکلیف را ندارد ولی اینگونه اعمال را نیز نباید از نظر اخلاقی بیارزش دانست زیرا هدف اخلاق تأمین سعادت انسان است و هر کاری که رسیدن به این هدف را آسانتر کند، پسندیده و نیک است2.
در اخلاق اسلامی نیز نیت مقدم بر عمل است و اندیشههای اخلاقی که فعالیت درونی است براعمال اخلاقی که فعالیت برونی است، برتری دارد به موجب روایات ارزش کارهای برونی مسلمین در عبادات و اخلاق وابسته به چگونگی عمل درونی و کیفیت اندیشه و نیت آنان است به هر نسبتی که نیت پاکتر و خلوص معنوی بیشتر باشد، ارزش عمل زیادتر خواهد بود.
علی علیهالسلام فرموده:
«النیّة أساس العمل»3 : (نیت، اصل و پایه عمل است).
در اسلام، عمل باید برای خدا و به قصد اطاعت از فرمان الهی انجام پذیرد و شرط قبولی عمل در پیشگاه خداوند خلوص نیت، پاکی ضمیر و پیروی از برنامه شرع مقدس است.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرموده:
«لا یقبل قول الا بعمل و لا یقبل قول ولا عمل الا بنیة و لا یقبل قول و عمل و نیة الا باصابة السنة»4.
«سخن، مورد قبول واقع نمیشود مگر به عمل و سخن و عمل، مقبول نیست مگر به نیت و قول و عمل و نیت پذیرفته نخواهد شد مگر آن که بروفق شرع و طبق سنت و دستور خداوند انجام گرفته باشد».
نتیجه آن که در اخلاق اسلامی، حسن نیت و پاکی ضمیر ازخود عمل با ارزشتر است و معیار اخلاق تنها رفتار ظاهری مردم نیست و قضاوت نسبت به اعمال مردم هم از روی ظاهر صورت نمیگیرد، بلکه مهم محرک درونی آنهاست. مقصود این است که انسان، از درون تکمیل شود تا بتواند به طور اخلاقی فکر کند. هدف این نیست که انسان را وادار کنیم که حرکات اخلاقی بکند، مادامی که رفتار هر فرد نشانه تکامل عمیق درونی نباشد، عملیات او یک رشته تحدیدات مصنوعی، قراردادی و موقّتی خواهد بود که با اول بهانهای به باد میرود. اگر قواعد اخلاقی بر اصالت وظیفهشناسی و سجایای انسانی استوار نباشد، هرقدر هم که به ظاهر ارزش عملی داشته باشد، هیچوقت موفقانه بر ضد جنبشهای حیوانی جدال نخواهد نمود.
غرض در مکتب اسلام، معیار اخلاق، هماهنگی درون و برون است. و انسان اخلاقی کسی است که در باطن، دارای نیت پاک و اندیشه اخلاقی باشد و در ظاهر نیز طبق موازین اخلاقی و سجایای انسانی عمل کند.
در حقوق نیز بسیاری از احکام به تناسب اراده باطنی و محرک شخص تعیین شده است فیالمثل در قراردادها، اراده باطنی رکن اصلی معامله است. در مواردی ادعای جهل به قانون پذیرفته میشود. و د رمورد کسی که ندانسته به قانون تجاوز کرده است سختگیری نمیکنند5.
در قوانین کیفری نیز نیت مجرم در تحقق جرم و تعیین مجازات از مهمترین عوامل است و تقسیم جرائم به عمد و شبه عمد و خطای محض روی همین مناسبت در قرآن کریم میخوانیم:
«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنا مُتَعَمِّدا فَجَزاؤهُ جَهَنَّمَ خالِدا فِیها وَ غَضبَ اللّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذابا عَظِیما»6
«کسی که مؤمنی را به عمد بکشد، جزای او دوزخ است و خداوند بر او خشم میگیرد و او را لعن میکند و برای وی عذابی بزرگ، آماده میسازد».
در قوانین کیفری اسلام قتل عمد موجب قصاص است و به حکم آیه شریفه قاتل عمدی شخص مؤمن با وجود تحمل قصاص از عقوبت آن جهان نیز رهائی ندارد.
و درباره قتل خطأئی میفرماید:
«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِنا إلاّ خَطأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنا خَطأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إلی أَهْلِهِ إلاُّ أَنْ یَصدّقُوا»7
«هیچ مؤمنی را این حق نمیرسد که مؤمنی را به قتل برساند مگر این که قتل خطأئی باشد، کسی که مؤمنی را به نحو خطأئی بکشد، به عنوان کفّاره آزاد کردن یک بنده بر عهده اوست، و همچنین باید خونبهای مقتول را به ورثه او تسلیم کند، مگر این که وارث خونبها را عفو کند».
چنان که میبینیم اثر خارجی قتل در تمام موارد -خطأئی، عمد، شبه عمد- یکسان است ولی قانونگذار کسی را که به خطا مرتکب آدمکشی شده، به دیده قاتل عمد نمینگرد و حتی بین عمدی و شبه عمدی ننیز فرق میگذارد و این تقسیم روی «نیت» قاتل است.
با این همه باید دانست که حقوق از علوم اجتماعی است و تنها به حوادثی میپردازد که در اجتماع روی میدهد و تا زمانی که اراده شخص مظهر خارجی پیدا نکند، از موضوع این علم خارج است. درحالی که اخلاق هم به اعمال ظاهری و هم به عوامل درونی انسان توجه دارد.
در روایتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که مرد اعرابی شرفیاب محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شد، عرض کرد:
«الرجل یقاتل للمغنم والرجل یقاتل لیذکر، والرجل یقاتل لیری مکانه، فمن فی سبیلالله؟»
«یک نفر به منظور دست یافتن به غنیمت پیکار میکند شخص دیگری برای این که نامش زبانزد مردم شود، میجنگد. و مردی دیگر برای این که شهامتش مورد توجه قرار گیرد، نبرد میکند. عمل کدامیک از اینها برای خدا و در راه خداوند است؟».
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«من قاتل لتکون کلمةالله هی العلیا فهو فی سبیل الله»8.
«مجاهد در راه خدا کسی است که قتال میکند و نیتش برتری یاری تعالی و پیروزی آئین الهی است».
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرموده است:
«من بات و فی قلبه غِشٌّ لأخیه المسلم بات فی سخط الله و أصبح کذلک حتی یتوب»9.
«کسی که شب را بگذراند و دلش به برادر مسلمان خود ناخالص و آمیخته به بدبینی باشد، آن شب را در غضب الهی میگذراند و اگر صبح کند و همچنان دلش نسبت به وی ناپاک باشد، بازهم در غضب الهی است تا زمانی که توبه کند و دلش را از بدبینی تطهیر نماید».
ناگفته نماند که اجتماعی بودن حقوق مانع از کاوش درباره مبنای درونی اعمال شخص نیست، همچنان که زندگی فردی را در برابر حیات اجماعی نمیتوان فراموش کرد، حقوق نیز از اخلاق بینیاز نمیباشد و در بیشتر احکام خود به انگیزهها و محرکهای درونی توجه دارد. دادرس همچنان که نگهبان حقوق است، پاسدار اخلاق نیز هست، و این وظیفه را باهم اِعمال میکند10.
برخی از نویسندگان، حقوق را به زندگی مادی اختصاص داده و موضوع اخلاق را «انسان معنوی» گفتهاند. با این که حقوق اغلب در امور مادی جریان دارد و اخلاق در پاکی روح و وجدان اصرار بیشتر میورزد ولی هیچکدام تنها مادی یا معنوی نیست انسان با تمام وجود مادی و روحی خود، موضوع هر دو علم حقوق و اخلاق است. زندگی انسان ترکیبی از امور مادی و معنوی است و هیچ قاعدهای نمیتواند این حقیقت رانادیده بگیرد11.
به هرحال، قلمرو حقوق و اخلاق را نمیتوان یکی دانست. حقوق به زندگی اجتماعی انسان نظر دارد و از این دیدگاه به او توجه میکند، هدف اصلی قانونگذار حفظ نظم و صلح اجتماعی است و اگر به زندگی فردی و تکمیل انسان میپردازد به خاطر رسیدن به این هدف است. پس آنچه در درون انسان میگذرد، و همراه با فعل خارجی نشده، از حوزه حکومت حقوق بیرون است. زیرا رسیدگی به اینگونه امور تنها در پیشگاه وجدان ممکن است و اجتماع توانائی اجرای این وظیفه را ندارد. اخلاق اگرچه ناظر به وجدان شخص و هدف از آن تأمین آرامش درونی است ولی به زندگی اجتماعی نیز توجه دارد زیرا انسان نمیتواند بدون اجتماع زندگی کند و در برابر محیط خود مستقل و بینیاز بماند و شادی و غم دیگران را به هیچ شمارد و لیکن نیازی به ضمانت اجرای خارجی ندارد و ضمانت اجرای آن از درون وجدان و خداوند میباشد و لذا اخلاق قدرت آن را دارد که برای تأمین هدفهای خود، تا اعماق دل آدمی نفوذ و اراده او راتکان دهد و تمام عواطف راکنترل نماید.
از سوی دیگر، اخلاق از اندیشههای بلند پاکان و پرهیزکاران مایه میگیرد «چهرههای بزرگ اخلاقی، از فراز قرون واعصار واز فراز مدینههای بشری است خود را به جانب همدیگر دراز میکنند و همه باهم مدینهای الهی میسازند، و ما را به ورود بدان فرامیخوانند ممکن است ما نتوانیم صلا و ندای آنها را مجزا و متمایز از هم بشنویم ولی این صلا داده میشود و در باطن و ژرفنای جان ما نیز چیزی بدین صلا پاسخ میدهد و ما به یاری اندیشه از جامعه واقعی، خویشتن را به جامعه آرمانی و ایدهآلی منتقل مینمائیم12. و دولت نمیتواند رعایت همه احکام اخلاق را از توده مردم انتظار داشته باشد، برای حفظ نظم در هر جامعه «حد اقلی از اخلاق» ضرورت دارد که به دقت نمیتوان میزان آن رامعین کرد. و در نتیجه مبازره با نیروهای اخلاقی با سایر ضرورتهای اجتماعی، در هر زمان و مکان خاص، پارهای از قواعداخلاق در حقوق نفوذ میکند و دستهای از آنها بیاثر میماند13».
به همین جهات است که در بسیاری از موارد، قواعد اخلاق و قوانین منطبق نیستند مثلاً دروغگوئی ولو به شوخی در اخلاق ناپسند و مذموم است.
امیرمؤمنان علی علیهالسلام فرمود:
«لا یجد عبد طعم الإیمان حتی یترک الکذب هزله و جده»14.
«انسان طعم ایمان رانمیچشد مگر این که دروغ را ترک نماید، خواه دروغ از روی شوخی و هزل باشد یا جد».
ولی در حقوق فقط در شرائط خاصی برای آن مجازات معین شده است. غیبت کردن از نظر اخلاق بسیار مذموم است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«من اغتاب مسلما او مسلمة لم یقبل الله صلاته و لا صیامه اربعین یوما ولیلة الا ان یغفر له صاحبه»15.
«هر کس غیبت کند مرد مسلماان یا زن مسلمان را، خدا چهل شبانهروز نماز و روزه او را قبول نمیکند، مگر این که آن کس که از او غیبت شده، از او عفو کند».
ولی درحقوق برای آن مجازاتی تعیین نشده است.
میدانیم منطقه قلب و فکر انسان از دسترس قوانین و نیروهای اجرائی آن که عموما جنبه مادی دارند، بیرون است و آنها کوچکترین نفوذی در این قسمت ندارند، تنها عقائد مذهبی و اصول اخلاقی میتوانند دراین منطقه راه یافته، آن را امن وامان سازند مخصوصا اسلام برای تأمین این هدف دستورهای وسیع و قابل توجهی دارد که یکی از امتیازات بزرگ آن محسوب میشود. قرآن مجید صریحا دستور میدهد:
«یا أَیُّهاَ الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ..»16
«ای مؤمنان از بسیاری از گمانها بپرهیزید که پارهای از آنها گناه است».
شاید تعبیر به «کثیرا من الظن» (بسیاری از گمانها) از این نظر باشد که قسمت مهم یا بیشتر گمانهای مردم درباره یکدیگر «گمان بد» است و به این ترتیب قرآن مجید، مردم را متوجه خطر بزرگی که امنیت آنها را در افکار یکدیگر از بین میبرد، ساخته است و مسأله به عنوان یک مسأله «محل ابتلای عمومی» معرفی نموده است.
در احادیث اسلامی نیز درباره اجتناب از سوء ظنّ نسبت به مؤمنان تأکید زیادی شده است ازجمله پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه وان یظن به ظن السوء»17.
«خداوند خون و مال و آبرو وگمان بد درباره مسلمان را حرام فرموده است».
این روایت مخصوصا از این نظر قابل توجه است که امنیت در جهات چهارگانه را در ردیف یکدیگر قرار داده و همه را در عبارت واحدی تحریم فرموده است.
معلوم میشود حدود امنیت منحصر به امنیت جانی و مالی و ناموسی نیست و از آنها مهمتر امنیت از نظر آبرو و حفظ شخصیت اجتماعی افراد میباشد.
بدیهی است آنچه تأمین آن از نظر قوانین امکان دارد، تنها تأمین امنیت جانی و مالی و تاحدودی تأمین امنیت از نظر حیثیت و آبروی اجتماعی است البته تا آنجا که اثرات خدشهدار شدن آن باموازین قانونی قابل سنجش باشد ولی امنیت فکری، مخصوصا از نظر سالم ماندن از قضاوتهای سوء دیگران آنها از طریق مکتبهای الهی و ادیان آسمانی واصول اخلاقی قابل تأمین است.
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرموده:
«ثلاث لا ینجو منهن أحد: الظن والطیرة والحسد و ساُحدثکم بالمخرج من ذلک اذا ظننت فلا تحقّق و اذا تطیّرت فامض و اذا حسدت فلا تبع»18.
«سه اندیشه مذموم است که هیچکس از آنها نجات و خلاصی ندارد گمان بد، فال بد، و حسد و به شما میگویم چگونه خود را از شرور آنها برکنار سازید، موقعی که به کسی گمان بد بردید، درباره او تجسّس نکنید و پیرامون کارش تحقیق و کاوش نکنید و زمانی که بر اثرفال بد، آزرده و رنجیده خاطر شدید، به آن اعتنا نکنید، هنگامی که درباره کسی حسد پیدا کردید، نسبت به او مرتکب ظلم و عصیان نشوید، ودر بارهاش تعدی و ستم روا مدارید».
باز آن حضرت فرموده:
«لکل قلب وسوسة فاذا فتق الوسواس حجاب القلب و نطق به اللسان أخذ به العبد و اذا لم یفتق الحجاب ولم ینطق به اللسان فلا حرج»19.
«در هر دلی وسوسه وجود دارد اگر آن وسوسه پرده دل را بدرد و زبان آن را بکوبد آدمی مورد موأخذه باری تعالی قرار میگیرد ولی اگر در ضمیر و درون بماند، و به زبان نیاید، برای شخص مسؤولیتی نخواهد بود».
خلاصه اینها همه از قلمرو اخلاق است و حقوق و قانون به آنها راهی ندارد.
1) فلسفه حقوق، ج1، ص 401.
2) همان ، ص 402.
3) فهرست غُرَر، ص 398.
4) بحار، ج15، قسمت دوم، ص 76، چااپا قدیم.
5) فلسفه حقوق، ج17 ص 402.
6) سوره نساء، آیه 195.
7) سوره نساء، 94.
8) بخاری، درکتاب جهاد و مسلم در کتاب الإمارة باب 42، ج2، ص 156.
9) امالی صدوق، ص 257.
10) روابط حقوق و اخلاق در مقدمه مطالعه حقوق، ج1، ص 122.
11) فلسفه حقوق، ج1، ص 404.
12) هانری برکسن، در سرچشمه اخلاق و دین، ص 68 ترجمه حسن حبیبی.
13) فلسفه حقوق، ج1، ص 405 - 406.
14) کافی، ج2، ص 340 ، ح11.
15) بحار، ج75، ص 258، ح25.
16) سوره حجرات، آیه 12.
17) مهجةالبیضاء، ج5، ص 268.
18) مجموعه ورّام، ج1، ص 127.
19) سفینةالبحار، ج2، ص 655.