نویسنده: جواد محدثی
صلاح و اصلاح فرد و جامعه، در سایه «شناختن عیوب» و تلاش برای «زدودن عیوب» است.
این شناخت، هم در خود ما و نسبت به اندیشهها و عملهای خودمان است، هم نسبت به دیگران. زمینهساز این عیبزدایی هم «تذکّر» از سویی و «تنبّه» و «اقدام» از سوی دیگر است.
مسأله تذکّر و نقد و یادآوری، همچنین «پندپذیری» و قبول نصیحت و موعظه و توجه به تذکّرات دیگران از همین رهگذر، در مقوله مسایل معاشرتی و شیوه برخورد صحیح با دیگران قرار میگیرد. به این خاطر، در این بخش از مباحثِ اخلاق معاشرت، به خصلتِ «نقدپذیری» به عنوان یک روحیه بالا و رشد یابنده و خلق و خوی نیک میپردازیم.
پردهپوشی بر واقعیات، یا خود را به بیخبری زدن، واقعیتها را عوض نمیکند. وقتی در کسی یا جایی یا رفتار و برخوردی اشکال وجود داشته باشد، فرزانگان عاقل، از هر تذکّر اصلاحی استقبال میکنند، تا آن را برطرف سازند. اما جاهلان و خودخواهان، دوست دارند که در همان موارد نیز، مدح و تملّق و ثنا بشنوند و بر عیوب و کاستیها و زشتیها سرپوش بگذارند.
به قول سعدی: «احمق را ستایش خوش آید، چون لاشه که در کعبش دمی، فربه نماید».(1) عُجب و خودپسندی و خود برتربینی، پیامد همین گونه مدحها و تعریفهاست که از عیوب، غافل میسازد.
حضرت علی(ع) میفرماید:
«اَجْهَلُ الناسِ اَلْمُغتَرُّ بقولِ مادحٍ مُتَملِّقٍ یُحَسِّنُ لَهُ القبیحَ و یُبَغِّضُ الیه النّصیحَ»(2)
نادانترین مردم کسی است که فریب ستایشگر چاپلوس را بخورد، ثناگری که زشت را در نظر او زیبا جلوه میدهد و خوبی را در نظر او منفور میسازد.
از این رو، به جای آراستن عیوب و کتمانِ زشتیها و پردهپوشی بر نارساییها، باید آنها را گفت و شنید و در برطرف ساختنش کوشید. «تذکّر و نقد» از همین جاست که قیمت و قداست مییابد و برای بعضیها «یادآوری» یک وظیفه میشود و برای بعضی توجه به تذکّرها و نقدها یک «فضیلت اخلاقی» به شمار میآید. انسانهای کمالجو، باید از این گونه تذکّرها استقبال کنند، چون مقدمه تکامل آنان است، و گرنه برای همیشه در «جهل مرکّب» میمانند.
به این سخن حکیمانه سعدی دقت کنید: «متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.»(3)
به همان اندازه که تذکّر کاستیها و نقد عملها مفید و لازم است، توجه به شیوه یادآوری و نکات و آداب پند و اندرز و تذکّر، مهم و سرنوشتساز است.
آیا هر کس حق دارد تذکر دهد؟ آیا موعظه از هر کس پذیرفته است؟ آیا همه نقدها سازنده و مثبت است؟ صفات و شرایط ناقد و واعظ چیست؟
اگر کسی دیگران را پند دهد، اما خودش اهل عمل به نصایح خویش نباشد، سخنش بیاثر است. انبوهی از روایات، شاهد این مدعاست. اگر پنددهنده، خودش اهل عمل باشد، تذکّر او چراغی روشن و روشنگر در دل و جان دیگران میشود و تا ژرفای قلبشان نفوذ میکند. به این سخن حضرت علی(ع) دقت کنید:
«اِستصبِحوُا مِنْ شُعلَةِ واعِظٍ مُتَّعِظٍ وَ اقْبَلوُا نَصیحَةَ ناصِحٍ مُتَیَقِّظٍ»(4)
از فروغ واعظ و پنددهندهای که خود، پندپذیر است، روشنایی برگیرید و نصیحتِ نصیحتگرِ بیدار را پذیرا باشید.
در این سخن، هم به پندپذیری اشاره دارد، هم به شیوه مؤثر وعظ و نصیحت و تذکّر.
نقد و تذکّر، هر چه صمیمیتر، خودمانیتر، در خلوت و بدون آبروریزی و هتک حیثیت باشد، هم مؤثرتر است، هم از کینهتوزی و کینهافروزی و لجاجت، دورتر است. گاهی نقادی آشکار و پند و تذکّر در ملأ عام، اثر منفی دارد و طرف را به عکسالعمل وا میدارد و شخصیت او را هم خورد میکند.
حضرت امیر(ع) فرمود:
«نُصْحُک بَیْنَ الَمَلأ تَقْریعٌ»(5)
نصیحت و پند دادن تو در میان مردم و حضور دیگران، کوبیدن و خورد کردن است.
نقد از روی خیرخواهی و به قصد اصلاح و کمک به اشخاص مورد نقد کجا، و نقد به قصد خراب کردن وجهه و موقعیت و کوبیدن و تخریب کجا! البته هشیاران، انگیزههای نهفته در ورای نقدها را خوب میفهمند و میشناسند.
نقد، نباید برخاسته از حسد و غرضورزی و تسویهحساب باشد. تذکّرهای حسودانه و کینتوزانه، وضع را بدتر میکند. اصلاً مگر از یک حسود، نصیحت و خیرخواهی و تذکّر به قصد اصلاح برمیآید؟
امام صادق(ع) فرمود:
«النصیحَةُ مِنَالحاسِدِ مَحالٌ»(6)
نصیحت و خیرخواهی از حسود، محال است.
تکبّر و خودخواهی، جلوههای گوناگون دارد. یکی هم غرور در مقابل «نقد» است. وقتی نقد، مایه کمال اندیشه و کار ماست، نقدپذیری کمک به این کمال و رشد است. از آن طرف، «نقدناپذیری»، نشانه نوعی غرور و تکبر و عامل در جا زدن در ورطه بدیها و کاستیهاست. گاهی نابترین موعظهها و تذکّرها هم، وقتی به دلهای دارای کبر میرسد، با «عدم پذیرش» مواجه میگردد و انسان را محروم میسازد. به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین(ع):
«بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الموعِظَةِ حِجابٌ مِنَ الْغِّرَةِ»(7)
میان شما و پند، حجاب و پردهای از غرور افکنده شده است.
به جای آراستن عیوب و کتمانِ زشتیها و پردهپوشی بر نارساییها، باید آنها را گفت و شنید و در برطرف ساختنش کوشید. «تذکّر و نقد» از همین جاست که قیمت و قداست مییابد و برای بعضیها «یادآوری» یک وظیفه میشود و برای بعضی توجه به تذکّرها و نقدها یک «فضیلت اخلاقی» به شمار میآید.
تکبّر و خودخواهی، جلوههای گوناگون دارد. یکی هم غرور در مقابل «نقد» است.
وقتی نقد، مایه کمال اندیشه و کار ماست، نقدپذیری کمک به این کمال و رشد است.
آیا شما مطمئناید که همه اندیشهها و افکارتان درست و بیاشکال است؟
آیا همه خصلتها و رفتارهای فردی و اجتماعی خود را بیعیب میدانید؟
آیا فکر نمیکنید در عملکردهای مختلف شما، نقطهضعفهایی هم ممکن است باشد که از چشم خودتان پنهان است ولی دیگری متوجه میشود؟
انسان گاهی به خاطر «حبّ نفس»، یا عیوب خود را نمیبیند و نمیفهمد، یا حاضر نیست خود را دارای عیب و نقص بداند، از این رو، نقد و تذکّر دیگران را هم بر غرضورزی و دشمنی حمل میکند.
در یک خانواده، ممکن است رفتار هر یک از زن و شوهر نسبت به هم، ایرادهایی داشته باشد، یا برخورد پدر و مادر با فرزند کوچک یا جوانشان، غلط باشد. اگر کسی متذکر شد، باید مشفقانه بپذیرند و در اصلاح خویش بکوشند.
اگر هر یک تلاش کنند تا عیب و اشکال را متوجه طرف مقابل سازند و خود را بیگناه قلمداد کنند، نارساییها و عیوب و خطاها هرگز اصلاح نخواهد شد. انصاف در پذیرش خطا و عیب نشانه رشد عقلی است.
گاهی ممکن است در حسننیت و خیرخواهی و نظر دوستانه کسی شک و تردید داشته باشیم و در نتیجه به آنچه که نقد میکند، توجهی نکنیم، ولی اگر حسننظر و نیت دوستانه کسی برای ما ثابت بود، در پذیرفتن نقد و تذکر و پند او تردید نکنیم.
به فرموده حضرت امیر(ع):
«لِیَکُنْ اَحَبَّ النّاسِ الیکَ الْمُشفِقُ الناصِحُ»(8)
محبوبترین مردم در نظر تو، نصیحت کننده مشفق و خیرخواه باشد.
گرچه ممکن است تذکّر و انتقاد دیگری، در ذائقه ما تلخ آید، ولی تلخی نقد و تذکّر، به مراتب سودمندتر از شیرینی چاپلوسی و نیرنگ و فریب است.
امام باقر(ع): از کسی پیروی کن که از روی خیرخواهی و نصیحت، تو را میگریاند،
ولی پیرو کسی مباش که تو را میخنداند، در حالی که نسبت به تو فریبکاری میکند!
انسان گاهی به خاطر «حبّ نفس»، یا عیوب خود را نمیبیند و نمیفهمد،
یا حاضر نیست خود را دارای عیب و نقص بداند، از این رو، نقد و تذکّر دیگران را هم
بر غرضورزی و دشمنی حمل میکند.
از امام باقر(ع) روایت است:
«اِتَّبِعْ مَنْ یُبْکیکَ وَ هُوَ لَک ناصِحٌ وَ لا تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِکُکَ وَ هُوَ لَکَ غاشٌّ»(9)
امام باقر(ع): از کسی پیروی کن که از روی خیرخواهی و نصیحت، تو را میگریاند، ولی پیرو کسی مباش که تو را میخنداند، در حالی که نسبت به تو فریبکاری میکند!
پذیرش نقد و دیدگاههای اصلاحی دیگران، تنها به اندیشه و فکر، یا به عملکرد خارجی و معاشرتهای ما منحصر نمیشود.
در آثار ادبی و تولیدات شعر و قصه و اثر هنری نیز، توجه به نقد دیگران، عامل رشد و بالندگی هنرمند و نویسنده و شاعر است، برعکس، بیتوجهی به نقادیهای منتقدان کار انسان را پیوسته ضعیف و معیوب نگه میدارد.
هنرمندان نقدپذیر، سریعتر رشد میکنند. شاعران و نویسندگانی که به نقد آثارشان توسط دیگران بها میدهند و از آن استقبال میکنند، علاقه خود را به کمال یافتن خلاقیتهای ادبی خویش نشان میدهند.
به این چند جمله دقت کنید، تا جایگاه نقد و ارزشِ نقدپذیری روشنتر گردد:
«... نقد در هنر، مثل آینه جلوی اتومبیل است. راننده ـ هنرمند ـ باید به کمک آن مواظب پشت سرش باشد، ولی یکسره در آن نگاه نکند، چرا که در این صورت، انحراف از جاده و خطر تصادف، در کمین است.»
«هنر، هواپیماست. هنرمند، خلبان آن و منتقدین، خدمه پرواز.»
«غرور، مثل سوراخ پنهان در بدنه کشتی، مأمور غرق کردن تدریجی هنرمند است.»
«شاعری که از منتقدین آثارش قهر کرده است، مثل هواپیمایی است که ارتباطش با برج مراقبت قطع شده است.»
«وقتی لیاقت و جربزه شهید شدن در تو نباشد، شروع میکنی به نقد و ارزیابی انگیزه شهدا!»(10)
باری، «نقدپذیری»، در مسایل اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و مدیریتی، ضامن سلامت رابطهها و رشد افکار و اعمال است. این مسأله در متون دینی با عناوینی همچون: نصیحت و موعظه مورد توجه قرار گرفته است.
پایان این بحث را حدیثی از امام سجاد(ع) قرار میدهیم که در ضمن بیان حقوقِ متقابلی که افراد در جامعه نسبت به هم دارند (در رسالةالحقوق) از جمله به «حقِ نصیحتگر» بر گردنِ «نصیحت شنو» و وظیفه ناصح و متنصّح اشاره فرموده است:
«وَ حقّ الناصِحِ اَنْ تَلینَ لَهُ جَناحَکَ وَ تُصْغِیَ اِلَیْهِ بِسَمْعِکَ، فَاِنْ اَتی بالصَّوابِ حَمِدتَ اللّهَ عَزّ و جلّ وَ اِنْ لم یوافِق، رَجَمْتَهُ ...»(11)
حق نصیحت کننده (و ناقد و پند دهنده) آن است که نسبت به او نرمش و انعطاف نشان دهی و به سخنش گوش فرا دهی، اگر حرفش بجا و درست بود، خدای متعال را سپاس بگویی و اگر تذکّرش موافق با حق نبود، نپذیری.ادامه دارد.
1ـ گلستان سعدی، باب هشتم.
2ـ غررالحکم.
3ـ گلستان سعدی، باب هشتم.
4ـ میزان الحکمه، ج10، ص585.
5ـ همان، ص580.
6ـ بحارالانوار، ج75، ص194.
7ـ نهجالبلاغه، حکمت 282 (صبحی صالح).
8ـ غررالحکم.
9ـ محاسن برقی، ج2، ص440.
10ـ برادهها، حسن حسینی، صفحات 18، 9، 16، 44 و 74.
11ـ میزانالحکمه، ج10، ص57.