مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

رابطه اخلاق و تربیت چگونه است؟

رابطه اخلاق و تربیت چگونه است؟




محمود نوذرى

پیش از ورود به بحث، لازم است مفهوم «اخلاق‏» و «تربیت‏» و نیز موضوع، روش و هدف «علوم تربیتى‏» و «علم اخلاق‏» را بررسى کنیم. از آنجا که این مفاهیم بر حسب بینشهاى مختلفى تعریف شده است و عدم تفکیک حدود و ثغور آنها، سؤالها و مشکلات متعددى را در فضاى علمى تعلیم و تربیت و اخلاق ایجاد کرده است، از سوى دیگر، برخى از مؤلفان در مقام تبیین رابطه اخلاق و تربیت، در پى خلط مفاهیم، به استنتاجهاى نادرستى رسیده‏اند، پس ایضاح و تبیین مفاهیم مى‏تواند برخى از این استنتاجهاى نادرست را نشان دهد و راه را بر خطاهاى احتمالى آتى ببندد. غالبا در این مقوله‏ها دو خطا رخ مى‏دهد; یکى از ناحیه عدم تفکیک و توضیح کامل واژه و مفاهیم، و دیگرى در تعیین جایگاه شایسته‏اى که از آن انتظار پاسخ داریم. در این مختصر مى‏کوشیم در هر دو قسمت توضیحاتى دهیم:

مفهوم تربیت

تربیت از ریشه ربو گرفته شده است، و از باب تفعیل است. در این ریشه، معناى زیادت و فزونى لحاظ شده است; بنابراین، واژه تربیت‏با توجه به ریشه آن، به معناى فراهم کردن زمینه فزونى پرورش است. معادل آن ( Education ) داراى دو ریشه است‏به این شرح: [ Educare ] که به معناى «تغذیه‏» یا خوراک دادن است و [ Educere ] که به معناى «بیرون کشیدن‏»، «رهنمون به‏» و «پروراندن‏» است. بدین ترتیب، ریشه دو واژه [ Education ] و «تربیت‏» معنایى کمابیش یکسان دارند.

از تاریخچه معانى این دو واژه و تطور مفهومى آنها که بگذریم، اکنون Educat ion داراى چهار معناى عمده است. برخى از این معانى، در زبان فارسى کاربرد نداشته است، اما به تبع ترجمه کتابها، در زبان فارسى کاربردى پیدا کرده است و بار معناى تازه‏اى بر آن افزوده شده است.

این چهار معناى عمده عبارتند از:

1 - تربیت‏به معنى مؤسسه و نهاد آموزشى;

2 - تربیت‏به معناى محتوا و برنامه آموزشى;

3 - تربیت‏به معناى عمل و جریانى که در حیات انسانى به چشم مى‏خورد;

4- تربیت‏به معناى محصول و نتیجه تربیت.

ادامه مطلب ...

دین از منظر روان‏شناسى و مقایسه آن با رویکرد اسلامى

دین از منظر روان‏شناسى و مقایسه آن با رویکرد اسلامى



رحیم ناروئى نصرتى

پیش‏گفتار

انسان همواره در مسیر تحول، برخوردار از دو نوع رفتار بوده است: برخى از رفتارهاى او متناسب با نیازهاى محسوس و مادى اوست. برخى دیگر متناسب با نیازهاى غیرمادى. قسمتى از رفتارهاى غیرمادى، عموما رفتار و کنش دینى تعبیر مى‏شوند. هرچند به مقتضاى طبیعت دو بُعدى آدمى هر دو دسته رفتار در نهاد او وجود دارد و به خاموشى نمى‏گراید و اساسا چنین امرى خارج از اراده اوست و تنها ممکن است بروز و ظهور یکى بر دیگرى غلبه داشته باشد، اما وجه تمایز انسان از سایر حیوانات رفتار دینى اوست. چنان‏که هنرى لوکاس ( Lucas, s. Henry ) مى‏گوید؛ دین پیچیده‏ترین عنصر فرهنگ ابتدایى انسان است. روشن است که همه مردم آغازین به گونه‏اى اعتقاد دینى داشته‏اند و انسان اولیه مانند بازماندگانش به نیروى رازآلودى که نگاه دارنده زمین، آسمان و سراسر زندگى اوست، عمیقا احساس وابستگى مى‏کرد.» (1) دین وجه تمایز اصلى بشر است؛ یعنى حیوانات ممکن است نسبت به بعضى افراد بشر در پاره‏اى توانایى‏هاى خاص پیشرفته‏تر باشند، نظیر قدرت بالاى دریافت‏هاى حسى و سازندگى عملى، اما هرگز مشاهده نشده است که حیوانى کارى را براى زندگى پس از مرگ خود انجام دهد. البته، بعضى افراد چه بسا فاقد علایق فوق و علایق متعالى اخلاقى و فکرى باشند، اما بشریت به طور کلى در سراسر عالم دینى است و هیچ قبیله‏اى وجود نداشته که به گونه‏اى دین نداشته باشد. حتى بوته‏کاران نواحى مرکزى استرالیا و هندى‏هاى پاتاگونیا، که داراى پست‏ترین اشکال موجود زندگى بشرى هستند ، نیز به نوعى به عالم ارواح اعتقاد داشته و به گونه‏اى داراى پرستش هستند. (2)

رفتار آدمى همواره، و از جمله رفتار دینى او، مورد توجه بسیارى از دانشمندان، به ویژه روان‏شناسان بوده است. این دانشمندان با نگرش خاص خود، تلاش کرده‏اند رفتار انسان به ویژه رفتار مذهبى او را بر اساس یافته‏هاى علمى به گونه‏اى روان‏شناختى تبیین نمایند. البته بررسى روان‏شناختى این نوع رفتار سابقه چندان طولانى ندارند ولى در پرتو توجه به جهان‏شمولى آن، کانون اندیشه بسیارى از محققان این رشته قرار گرفته است.

ادامه مطلب ...

دیدگاه هاى دانشمندان در اهداف و فوائد علم روان شناسى

دیدگاه هاى دانشمندان در اهداف و فوائد علم روان شناسى



حسین حقانى زنجانى

مطابق نظر علماى علم منطق از ارسطو و سقراط و افلاطون و سایر فلاسفه یونان باستان و نیز فلاسفه اسلامى متقدم و متاخر از شیخ‏الرئیس بوعلى سینا و سایر فلاسفه اسلامى، اصلى است در منطق که هر علمى همانطور که نیاز به تعریف و موضوع دارد، به تعیین فایده و هدف از آن علم نیز نیاز دارد.

پس طالبان علم روانشناسى به هنگام پیاده کردن مسائل و احکام مربوط به آن علم، اهداف و فواید کلى آنها را نیز در نظر گرفته و در مرحله عینیت، جامه عمل مى‏پوشانند. منتها از مطالعه منابع وسیع مربوط به این علم استفاده مى‏شود که به طور کلى دو نوع هدف در این علم مورد نظر دانشمندان مى‏باشد:

یکى هدف‏هاى کلى مربوط به علم روانشناسى صرف‏نظر از خصوصیت دیدگاه مذاهب و مکتب‏هاى گوناگون پیرامون موضوع آن و دیگرى هدف‏ها و مقاصدى که براى صاحبان هر مکتب و نظرات گوناگونى که در انواع مختلف و اقسام متعدد علم روانشناسى و رشته‏هاى گوناگون آن مورد نظر مى‏باشد.

قسم اول از اهداف و فواید علم روانشناسى، عام بوده، همه دیدگاههاى مختلف در رشته‏هاى علم‏النفس، آنها را در گرفته و مشترک مى‏باشند.

و اما قسم دوم هدف‏هاى خاصى بوده، صاحب عقیده و مکتب خاص در مجموعه رشته‏هاى علم روانشناسى آنها را مد نظر قرار داده، آنها را در خارج مى‏خواهند پیاده کنند.

از جمله فوائد قسم اول سه فایده زیر را مى‏توان ذکر کرد:

ادامه مطلب ...

دکارت و خودبنیادى انسان

دکارت و خودبنیادى انسان




محمدابراهیم بخشنده (1)

1. سیر تاریخى معناى لغوى و فلسفى خودبنیادى

منظور از «خودبنیادى» subjectivism است که از واژه لاتینى « subjectum » و آن هم از کلمه یونانى « hypokeimenon » اخذ شده است. « sub » و « hypo » هر دو به معناى پایه، شالوده و بنیاد مى‏باشند. « jectum » اسم مفعول از « jectare » به معناى افکندن و انداختن است. هم در دوره یونان و هم در قرون وسطى، واژه مزبور به معناى «موجود عینى و خارجى» به کار مى‏رفت. « subjectum » با « objecutum » رابطه تضایف دارد که از « ob » به معناى «در مقابل» و « jectum » به معناى افکندن تشکیل شده است. « objectum » چیزى است که ذهنى و قایم به ذهن باشد و در زبان لاتین، دال بر صورت ادراکى مطابق با وجود عینى است. (2)

با آن‏که دکارت نیز دو واژه «سوژه» و «ابژه» را به معناى قرون وسطایى‏اش به کار مى‏برد و به قلمرو ذهنى تصورات و تمثّلات اشیا « objective reality » مى‏گوید، از این دو واژه تفسیرى کرده و حدّ و مرزى براى آن دو قایل گردیده است که باعث بروز معنایى جدید براى آن‏ها مى‏شود. او با تأسیس اصل « cogito »، «منِ انسانى» را یگانه موجود حقیقى تلقّى نمود که همه موجودات قایم به او و در حکم بازنمودها یا فراروآورده‏هاى این منِ متفکر ـ یعنى ابژه‏هاى ـ او هستند. از این‏رو، دیگر وجود خارجى آن‏ها مطرح نبوده، بلکه حکایت و نمایش ذهنى و متعلّقِ شناخت انسان بودن آن‏ها معتبر است. موجودات دیگر غیر از انسان ـ اعم از خدا و اشیا و حتى انسان‏هاى دیگر حیثیت ابژکتیو داشته و قایم به سوژه هستند.

در فلسفه کانت است که دو واژه «سوژه» و «ابژه» به معناى امروزى خود و بر عکس دوره قدیم به کار مى‏روند. کانت « objective » را امرى مى‏داند که خارج از حیطه سوژه بوده و متعلّق شناسایى یا شى‏ء خارجى است. « subjective » در فلسفه او بر امرى دلالت دارد که در سوژه بوده و از شؤون او محسوب مى‏گردد. «سوژه» به معناى انسان است از آن نظر که به طریق خاصى فاعل شناساست. در دوره جدید، « subjective » به معناى ذهن مُدرکِ و « objective » به معناى عین مُدرک مى‏باشند که در مقابل معناى یونانى و لاتینى قرار دارند. (3)

ادامه مطلب ...

درآمدی بر مطالعات انسان شناختی تطبیقی

درآمدی بر مطالعات انسان شناختی تطبیقی



انسان شناسی فلسفی

جعفر مرادی

مقدّمه

هر منظومه معرفتی ـ فرهنگی و حتی دینی که در ارتباط با انسان سخنی برای گفتن دارد، چه آن گاه که می خواهد جهان شناسی ارائه کرده و انسان را به عنوان یک پدیده بررسی کند (مثل انواع جهان شناسی ها و بسیاری از فلسفه ها) و چه آن گاه که مدعی است برای تأمین سعادت دنیوی او (به عنوان فرد یا جمع) برنامه ای ارائه می کند (مثل بسیاری از مکاتب اجتماعی و علوم انسانی و بعضاً مکاتب فلسفی) و چه زمانی که ادعای تأمین سعادت دنیوی و اخروی او را دارد (مثل تمام ادیان آسمانی) و چه هنگامی که مدعی ارائه معرفت ها و دانستنی های بیشتر به انسان است (مثل انواع عرفان ها، انواع علوم تجربی مرتبط با ابعاد انسان و انواع فلسفه ها)، دارای نوعی انسان شناسی در درون خود است. این فرآورده های انسان شناختی ممکن است به عنوان طرحواره ای از انسان و به صورت برنامه ای کامل ارائه گردد (که در برخی ادیان و برخی فلسفه ها چنین است) و نیز احتمال دارد که بدان تصریح نشده باشد ولی با دقت در زیرساخت های مواضع فکری آن منظومه و شالوده سازه های نظری آن، قابل استنتاج و تعریف باشد. به هر روی، هر دو گروه ناگزیر از ارائه تفسیری از انسان هستند و تدقیق و بررسی انسان شناسی های هر یک از منظومه های پیش گفته کار داوری میان توصیه ها (در مجموعه هایی که «باید»های اخلاقی ارائه می کنند) و بینش افزایی ها (در مجموعه هایی که مدعی ارائه معرفت بیشتر در مورد انسان یا امور مربوط به او هستند) را بسیار سهل می کند و این گونه بررسی ها در علم انسان شناسی (عام) انجام می شود.

ادامه مطلب ...

خودشناسی ضروری‏ترین نیاز زن «قسمت دوم»

خودشناسی ضروری‏ترین نیاز زن «قسمت دوم»




منصوره فرخ‏زاده

در شماره قبل مهمترین خصوصیت روح زن را که دگرخواهی بود توضیح دادیم. اینک به دومین خصوصیت می‏پردازیم.

2 - تعلّق انفعالات روحی زن به دیگران

از خصوصیات دیگر روح زن این است که انفعالاتش برای دیگران است. همان طوری که در گذشته اشاره کردیم، زن بر خلاف مرد، دیگران را تکیه گاه وجودی خویش قرار می‏دهد، به این خاطر که حساسیت و واکنشی که نسبت به شادیها ودردهای ناشی از دیگران دارد، نسبت به خوشیها و دردهای خودش ندارد؛ تحمل دردهایی که از ناحیه دیگران به او می‏رسد، برایش بمراتب آسانتر از تحمل دردهایی است که به واسطه ایجاد شده‏است؛ از ناراحتیها و گرفتاریهای دیگران، بیشتر غمناک و افسرده می‏شود تا ناراحتیهای خودش.

آن چیزی که موجب تمایز روح زن و مرد می‏شود، همان حساسیت دگرخواهی اوست. خلاصه اینکه، این حس در زن، باعث حساسیت فوق العاده او نسبت به احوال دیگران شده، لذت و دردهای شخصی را در نظرش نابود می‏سازد. بطور یقین می‏توان گفت: آن شادی و لذتی که زن در انجام وظیفه مادری خویش احساس می‏کند، از فطرت و طینت الهی او ناشی می‏شود. هنگامی که زن

دوران شیردهی کودک با زحماتی که دارد، برای مادر یکی از شیرین‏ترین لحظات عمرش محسوب می‏شود.

دارای طفل خردسالی باشد، این لذت به اوج خود می‏رسد، زیرا وجود او لذتهای دیگری برایش به دنبال دارد. بطور مثال، دوران‏شیردهی کودک برای مادر با زحماتی که دارد، یکی از شیرین‏ترین لحظات عمرش محسوب می‏شود. از این رو هنگام سپردن طفل به دیگری (دایه یا مهد کودک ...) با آنکه زحمت زن با این جدایی، کمتر می‏شود اما درد فراق و اضطراب تمام وجودش را در بر می‏گیرد.

زن به منظور پرورش کودک باید دارای نیرویی باشد که بتواند خویشتن را فراموش کرده، به لذتهای شخصی خود، پشت پا زندکه این نیرو را خداوند متعال به وی افاضه کرده است.

ادامه مطلب ...

خودشناسى درون مایه وجدان کارى*

خودشناسى درون مایه وجدان کارى



نویسنده: حجة الاسلام على اکبر بخشى

مقدمه

فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکنّ اکثر الناس لایعلمون«حق گرایانه روى خود را به سوى دین کن، همان که سرشت خدایى است،که مردم را به آن سرشته است که هیچ تغییرى در خلقت خدا نیست. این است آیین استوار حق ولکن اکثر مردم از این حقیقت آگاه نیستند.»(روم:30)

چرا بسیارى از کارکنان و مدیران سازمانها، در عین برخوردارى از صفات پسندیده فراوان، خوب کار نمى کنند و گاه مشکل مى آفرینند؟ چرا از انبوه سرمایه ها، امکانات، نیروها، استعدادها و عمر خود به گونه اى نامنظم و غیر مؤثر بهره بردارى مى کنند؟ چرا پایبندى به وظیفه و نقش سازمانى نزد آنها مفهوم نداشته، در عین تراکم نیروى کار، بسیارى از کارها زمین مى ماند؟ و خلاصه، چرا روحیه و نشاط، هدفدارى و مسئولیت، اطمینان و لذت، امنیت و رضایت، کیفیت و معنویت و جدیت و موفقیت; جاى خود را به بیحالى و کسالت، ناامیدى و سرخوردگى، سرگردانى و غفلت، دو دلى و اضطراب، فشار و ملامت و شعار و مادیت مى دهد؟

این مسأله چه علل یا عواملى دارد؟ محیطى، سازمانى، انسانى یا شغلى؟

آیا این عوامل بصورت سلسله مراتبى آشکار مى شوند یا همه در عرض یکدیگر و به یک اندازه امکان بروز دارند؟ با فرض تشخیص علت مسأله، چگونه مى توان وضعیت مطلوب را در سازمان و افراد به گـونه اى تحکیم بخشید که از پویایى، زایندگى و اثر بخشى در درازمدت برخوردار بوده، پشتوانه اى نیـرومند براى نیل به اهداف گردد؟

در این مقاله، به آن سلسله مراتب و ویژگیهاى آن و یا چگونگى طراحى فرایند شکل گیرى و دخالت عوامل متعدد، پرداخته نمى شود. بلکه نخست مفاهیم، موضوعات و مفروضاتى که مبانى نگرشى و اصول اساسى پیام مقاله و تحلیل مسأله را تشکیل مى دهد، تبیین مى گردد و سپس بانگاهى به نقطه عطف و مرکزثقل فرایند مذکور، بحثى بنیادى ارائه مى شود و از آنجا براى یافتن راه حل نهایى مسأله و پاسخ به پرسش اساسى تلاش مى گردد.

ادامه مطلب ...