مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

عاطفه و تأیید والدین و رابطه آن با عواطف اخلاقی و رفتار کودکان

عاطفه و تأیید والدین و رابطه آن با عواطف اخلاقی و رفتار کودکان


نویسنده: گروه مؤلفان

مترجم: غلامرضا متقّی فر

چکیده

هرچند محققان تأثیر جامعه پذیری والدین بر زندگی کودکان را بررسی کرده اند، اما عجیب است که در خصوص اینکه عواطف اخلاقی و رفتار کودکان را چگونه می توان اجتماعی کرد، آثار اندکی موجودند.

هدف این پژوهش بررسی تأثیر عاطفه محسوس و تأیید والدین بر پاسخ های احساس محور و رفتار اخلاقی کودکان (مانند تقلّب کردن) است. علاوه بر این، تأثیر متعادل ویژگی های ذاتی کودکان (مانند جنسیت) بر این رابطه بررسی شده است.

97 دختر و 119 پسر (با میانگین سنّی 73 ماه) همراه با والدین در این پژوهش مشارکت داشته اند. کودکان پرسشنامه مرتبط به ابراز عاطفی و احساس عاطفی و همدلی را تکمیل کردند و هنگام انجام وظیفه، پایداری آنان در برابر اغواگری مشاهده شد. سرانجام، عاطفه و تأیید والدینی طی دو شرایط تعامل، بین یکی از والدین و کودک بررسی شد. نتایج نشان دادند عاطفه مثبت والدینی و تأیید آنان با احساسات کودکان رابطه مثبت دارد. در برابر، روش تعامل والدین با احساس کودکان ارتباطی نشان نداد. در باب رفتار اخلاقی کودکان، یافته ها اشعار دارند بر اینکه روش تعامل والدینی با تقلّب پسران (نه دختران) برای تکمیل جورچین (پازل) مرتبط است. یافته های مزبور این عقیده را تأیید می کنند که اقدامات والدین از جمله عواطف آنان، به توسعه اخلاقی کودکان کمک می کنند.

کارکرد اخلاقی کودکان نتیجه مهم فرایند جامعه پذیری است. اندیشه های حاضر در باب اخلاق کودکان، پدیده های متعدد ـ از جمله توسعه عواطف اخلاقی (مانند ابراز عاطفی 2 و احساس عاطفی 3 و احساس گناه)، همچنین رفتار اخلاقی کودکان (مانند استقامت در برابر وسواس و تقلّب) ـ را شامل می شود. عواطف اخلاقی کودکان، بخصوص پاسخ های احساسی به ناراحتی دیگران به عنوان علایم رفتارهای پیش اجتماعی و توانایی برتر اجتماعی محسوب می شود. (هافمن، 1983; ایزنبرگ و فابز، 1992)

علاوه بر این، چنین تصور می شود که تفاوت های فردی کودکان در رفتارهای اخلاقی آن ها، در تفاوت درون سازی اخلاقی و رشد خودآگاهی آنان ظاهر می شود. (کوچانسکا، 1991) از این رو، روش هایی که از طریق آن ها والدین بر رفتارهای اخلاقی کودکان اثر می گذارند باید شناسایی شوند.

ادامه مطلب ...

عاطفه مثبت و تصمیم گیری

عاطفه مثبت و تصمیم گیری 



نویسنده: آلیس. ام. ایزن

مترجم: عبدالرضا ضرّابی

به نظر می‌رسد در اغلب مردم، این احساس وجود دارد که عاطفه (احساسات، هیجان) می تواند بر فرایند تصمیم گیری، و تفکّر آن ها، دست کم، در شرایط و رویدادهای معیّن اثر بگذارد. به هرحال، معمولا این گونه است که چنین تأثیری گاهی خلاف قاعده و غیرمعمول بوده و فقط احساسات قوی و نادر از چنین اثری برخوردارند و غالباً فقط احساسات منفی مانند خشم، غم و اندوه، یا ترس بر فرایند فکرکردن تأثیر می گذارند. علاوه بر این، بیشتر مردم ظاهراً وقتی عاطفه در فرایندهای تصمیم گیری آن ها وارد می شود، تأثیراتی مُخرّب بر جای می گذارد و تصمیم های آن ها را غیر عقلانی می سازد و با تصمیم های آن ها در حالت عادی فرق دارد. جالب است که تحقیقات فراوان و رو به افزایش نشان می دهند که حتی حالات ملایم و مثبت عاطفی به طور مشخص می توانند بر فرایند تفکّر روزمرّه اثر بگذارند، و قاعدتاً این گونه عمل می کنند. برای نمونه، مشخص شده که حضور احساسات مثبت نشانه اطلاعات مثبت در حافظه است; زیرا دست رسی به چنین تفکراتی را آسان تر می کند و بنابراین، آن را مناسب تر می سازد، به گونه ای که اطلاعات مثبت به ذهن وارد خواهند شد. (ایزن، شالکر، کلارک و کارپ، 1978; نَسبی و یاندو، تزدیل و فوگارتی.) این امر بیانگر این حقیقت است که اطلاعات در ذهن سازمان دهی شده و بر حسب ویژگی عاطفی مثبتشان قابل دست رسی اند و مردم به طور خودجوش، از عاطفه مثبت به عنوان شیوه ای برای سامان دهی تفکراتشان استفاده می کنند. (ایزن، 1987) بنابراین، شواهد حاکی از آنند که جدای از وجود تأثیر نادر بر فرایندهای تفکر، احساسات مثبت عمومی به طور بنیادی درگیر سازمان شناختی و فرایندسازی هستند.

عاطفه مثبت همچنین خلّاقیت و انعطاف پذیری در حل مسئله و گفتوگو و نیز کارایی و دقت در تصمیم گیری و سایر شاخص های بهبود تفکر را افزایش می دهد. (کارنویل و ایزن، 1988; استرادا، ایزن و یونگ، 1997; استرادا، ایزن و یونگ، 1994; گرین و نویس، 1988; هِرت، ملتون، مک دونالد و هاراکیویز، 1996; ایزن، دایمن و نویکی، 1987; ایزن، جانسون، مرنر و رابینسون، 1985; ایزن و منیز، 1983; ایزن و نویک، 1991; لی و سترنتال، 1999)

ادامه مطلب ...

ظهور عواطف انسانی

ظهور عواطف انسانی



نویسنده: مایکل لوئیس 2

مترجم: عبدالرضا ضرابی

[مقدّمه]

مشاهده نوزادان تازه متولد شده، نشان می دهد که رفتار عاطفی نسبتاً اندکی در آنها وجود دارد. آنها گریه می کنند; هنگام درد، تنهایی یا نیاز به غذا و مراقبت، پریشان به نظر می رسند. آنها نگاهی مهربان دارند و در عالم خود به اشیا و اطرافیان خیره می شوند. آنها ظاهراً به صدا گوش می دهند، به اشیا می نگرند و به تأثیرات قلقلک پاسخ می دهند. به علاوه، به نظر می رسد آنها عواطف مثبتی مانند شادی، و رضایت مندی را (از خود) بروز می دهند. وقتی تغذیه آنها موقتاً قطع می شود یا تغییر می کند، دست و پا می زنند، لبخند می زنند و احساس رضایت می کنند. اگرچه از نظر نشستن، خوابیدن و حتی چهره، حالت های زیادی از خود بروز می دهند، (اما) مجموعه عواطف غیر وابسته ای که آنها به نمایش می گذارند نسبتاً اندک است. با این وجود، در طول ماه ها و در حقیقت، تا پایان سه سالگی، همین کودکان عواطف فراوانی را ابراز می کنند و در واقع، بعضی ها عقیده دارند که تا این سن، می توان گفت تمام عواطف بزرگ سالی در آنها به وجود آمده است. (لوئیس، 1992) در طول سه سال، بروز و میزان عواطف انسانی از کم به زیاد تغییر کرده است. برای درک این رشد سریع، ضروری است موضوعاتی را که به بیان دقیق رشد عواطف کمک خواهد کرد، مورد توجه قرار دهیم. اولین موضوع تحت عنوان «مکان شناسی 3 ویژگی های عاطفی» مطرح است. در درون این بحث، رشد خصیصه های مذکور مورد ملاحظه قرار گرفته است. سرانجام به توالی رشدی در طول این سه سال از زندگی نیز توجه شده است.

مکان شناسی عاطفه

برای بحث درباره موضوعات رو به رشد، شامل تحقیق در زمینه عاطفه، آنچه حایز اهمیت است اینکه ابتدا روشن شود منظور ما از واژه «عاطفه» 4 چیست. واژه عاطفه مانند واژه «شناخت» به دسته ای از محرک ها، رفتارها، حالات و تجربیات اشاره دارد. اگر ما بین این خصیصه های عاطفه فرق نگذاریم، تحقیق در زمینه آنها و رشد آنها با مشکل مواجه می شود. برای نمونه، زجونک ( Zajonc , 1982) ثابت کرد که عواطف می توانند بدون شناخت ها رخ دهند، در حالی که لازارس ( Lazarus,1982 ) ثابت کرد که عواطف مستلزم شناخت اند. همان گونه که خواهیم دید، هر یک از این دو، سیمای متفاوتی از زندگی عاطفی را بیان کرده اند. به همین سبب، هر یک توانسته به دیدگاهی کاملا متضاد با دیگری دست یابد، بدون اینکه استدلال مربوط به خود را به خطر اندازد. دلیل این امر کاملا ساده است: آن گونه که خواهیم دید، زجونک از عواطف به عنوان حالت ها، بحث می کرد، در حالی که لازارس به عنوان تجربه. به عبارت دیگر، زجونک عاطفه را حالت می پنداشت، در حالی که لازارس آن را تجربه می انگاشت.

ادامه مطلب ...

شغل، رضایت‏شغلى و روش‏هاى ارزیابى آن

شغل، رضایت‏شغلى و روش‏هاى ارزیابى آن



رحیم میردریکوندى

فارغ التحصیل کارشناسى ارشد روان‏شناسى از مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)

چکیده:

اشتغال از جمله مسائلى است که همواره ذهن انسان‏ها، دولت‏ها و ملت‏ها را به خود مشغول داشته است.هر چند شغل و حرفه به ظاهر، به بعد اقتصادى - معیشتى انسان‏ها مربوط مى‏شود، ولى با بعد فردى، خانوادگى، اجتماعى، سیاسى و فرهنگى آنان نیز ارتباطى تنگاتنگ دارد.رضایت‏شغلى حوزه‏اى است که در آن دیدگاه‏هاى روان‏شناختى اجتماعى، جامعه‏شناختى، اقتصادى، علوم سیاسى و تربیتى هر یک به سهم خود در آن سخن گفته‏اند.امروزه در هر کشورى، هزاران هزار شغل و حرفه وجود دارد که افراد به آن اشتغال داشته و از این طریق، به زندگى خود ادامه مى‏دهند.آنچه همواره مورد توجه روان‏شناسان و اندیشمندان علوم اجتماعى بوده رضایت‏شغلى افراد و آثار این رضایت در روحیه آن‏ها و بازدهى کارشان مى‏باشد.اگر کسى به شغل خود علاقه‏مند باشد، خلاقیت و استعداد وى در زمینه کارى‏اش شکوفا خواهد شد و هرگز دچار خستگى و افسردگى نخواهد شد.به عکس، اگر کسى از حرفه‏اش راضى نباشد، هم خودش دچار افسردگى و سرخوردگى مى‏شود و هم کارش بى‏نتیجه خواهد بود و از این رهگذر، جامعه نیز دچار آسیب خواهد شد.این مقال، نگاهى به این موضوع دارد.

تعریف «شغل‏»

«شغل‏» از نظر لغوى، به معناى به کار واداشتن‏کسى است و آنچه مایه مشغولیت مى‏باشد. از طریق اشتغال، فرد فعالانه در جریان تولید و خدمات مشارکت مى‏کند و پاداشى‏نقدى‏یاجنسى‏دریافت مى‏دارد. (1) کار و شغل فعالیتى بدنى یا فکرى در جهت تولید و خدمت است.به طور کلى، کار فعالیتى است که از کسى خواسته شده و در مقابل آن، به وى مزد پرداخت مى‏شود. (2) به طورخلاصه، مى‏توان گفت: شغل یعنى کارى که فرد، مشغول به انجام آن است و از طریق آن، هم انجام وظیفه مى‏کند و هم امرار معاش مى‏نماید.

در تعریفى‏دیگر، «شغل‏» عبارت است از گروهى‏ازموقعیت‏هاى‏مشابه‏دریک‏مؤسسه، اداره یا کارگاه که افراد واجد شروط خاص، مى‏توانند این موقعیت‏ها رااحراز کنند و وظایف محوله را انجام دهند. (3)

ادامه مطلب ...

شخصیت‏شناسى تطبیقى

شخصیت‏شناسى تطبیقى

تحلیل شخصیت انسان از دیدگاه روان‏شناسى، جامعه‏شناسى، فلسفى و کلامى

على رنجبر حقیقى

چکیده

انسان موجود چند بعدى و پیچیده است که شناسایى دقیق شخصیت او به بررسى‏هاى همه‏جانبه نیاز دارد که البته این مهم، بدون تمسّک به تعالیم وحى و کلام بزرگان دین، میسّر نمى‏شود. در مقاله حاضر، ضمن طرح دیدگاه‏هاى گوناگون روان‏شناسى، جامعه‏شناسى، فلسفى و کلامى در مورد انسان در دو قالب «شخصیت بالقوّه» و «شخصیت بالفعل» و نقد و بررسى دیدگاه‏هاى متفاوت مطرح شده در مورد این دو بعد از شخصیت انسان، بر اساس تعالیم دینى، نتیجه منطقى خاصى به دست آمده است.

نکته

اگر محققانه و عمیق به مسئله «انسان‏شناسى» توجه شود و شناخت واقعى انسان مورد نظر باشد، باید شخصیت او در دو قالب «بالقوّه» و «بالفعل» مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. اگر در بررسى شخصیت انسان، دو مقوله قوّه و فعل او از هم متمایز نشوند، آگاهى به شخصیت حقیقى وى امرى مشکل، بلکه غیرممکن خواهد بود. بررسى شخصیت انسان در دو قالب قوّه و فعل، مسئله ظریفى است که کم توجهى به مرزبندى آن دو، محقق را به ورطه تضاد و تناقض مى‏کشاند و او را به داورى غلط و غیر واقعى سوق مى‏دهد.

قوّه و فعل

تعریف «قوّه» و «فعل»

پیش از پرداختن به بررسى شخصیت انسان در دو قالب قوّه و فعل، توضیح مختصر درباره واژه‏هاى مذکور و ذکر ارتباط منطقى آن دو با هم ضرورت دارد. به تعبیر فلسفى، «بالفعل موجودى است که آثار مطلوبه بر آن مترتّب مى‏شود و بالقوّه موجودى است که آثار مرتبه فعلیت بر آن مترتب نمى‏شود.»(1) در مباحث فلسفى، گاهى به جاى کلمه «قوّه» اصطلاحاتى مانند «استعداد»، «امکان»، «امکان استعدادى» و از این قبیل به کار مى‏برند که با کمى تفاوت کاربردى، معادل هم استعمال مى‏شوند؛ چنان‏که «استعداد» به قوّه قریب به فعلیت اطلاق مى‏شود(2) و «امکان» به محال نبودن موجودیت (= فعلیت) یک شى‏ء دلالت مى‏کند. به بیان ساده، «قوّه» یعنى امکان و استعداد چیزى را داشتن و «فعل» یعنى آن امکان و استعداد را به ظهور رسانیدن و شکوفا کردن. براى مثال، از سه حالت «تخم مرغ»، «جوجه» و «مرغ» به حالت اول «تخم مرغ بالفعل و جوجه بالقوّه» به حالت دوم، «جوجه بالفعل و مرغ بالقوّه» و به حالت سوم، «مرغ بالفعل» گفته مى‏شود.

رابطه قوّه و فعل

ادامه مطلب ...

سلامت روان

سلامت روان



در پرتو التزام عملی به آموزه های دینی

محمّدمهدی صفورایی پاریزی ـ سلیمان قاسمی

مقدّمه

(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَاراً) (اسراء: 82)

(الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(رعد: 28)

یکی از مهم ترین مسائل دین اسلام توجه به بهداشت و سلامت جسمانی و روانی است. بعضی از واجبات و محرّمات الهی برای تأمین سلامتی و پیش گیری از ابتلا به امراض روحی و روانی تشریع شده است. در مکتب اسلام، هیچ انسانی حق ندارد با انجام کارهای زیان آور مانند سم خوردن و یا روی آوردن به کارهای ناشایست و به دور از شأن و منزلت انسانی، به سلامت جسم و روان خود آسیب وارد کند و یا خود را در معرض هلاکت و ذلت قرار دهد. همچنین نسبت به سلامت جسمی و روحی دیگر همنوعان خود نیز مسئول است. به دلیل آنکه مسئله سلامتی و بیماری هم برای فرد و هم برای اجتماع از مهم ترین مسائل بوده و از سوی دیگر، جامعه بدون دغدغه بیماری فردی و اجتماعی در این جهان دست نایافتنی است، همیشه بشر به دنبال کشف علل و عوامل پیدایش بیماری و راه های پیش گیری از آن بوده است. تبیین علل بیماری مختص انسان های عادی نبوده، بلکه برگزیدگان خداوند نیز، که از سرچشمه وحی سیراب می شدند، انسان ها را به رعایت و حفظ بهداشت جسم و جان سفارش نموده و در شناسایی و راه های

پیش گیری از ابتلا به انواع بیماری های جسمی، روحی و روانی ارشاد و راهنمایی فرموده اند. خداوند در قرآن مجید، با تأکید بسیار، تنها راه رستگاری و سعادت انسان را در «تزکیه» و پالایش روح و روان آدمی می داند 1 و در تعالیم اسلامی، اهمیت زیادی برای بهداشت و سلامتی جسم و جان آدمی برشمرده شده است. امام علی(علیه السلام)می فرماید: سلامتی یکی از نعمت های بزرگ الهی است و مانند هر نعمت دیگر، تا از دست نرود قدرش شناخته نشود. 2

در این مقاله، تلاش شده است بهداشت، سلامت و راه های پیش گیری از بیماری های روحی و روانی با بهره گیری از متون دینی و بخصوص سیره علمی و عملی نبوی و علوی تبیین گردند.

ادامه مطلب ...

روشهای تربیت (16) رفق و مدارا

روشهای تربیت (16) رفق و مدارا



سیدمهدی موسوی‏کاشمری

در نوشتار پیش در مورد «الگو» و نقش آن در تربیت که هم در خودپردازی و هم در دیگرسازی مؤثر است، بحث کردیم و اینک به یکی دیگر از آن روشها می‏پردازیم.

از ویژگیهای نظام اخلاقی اسلام این است که بر طبق آن، تمامی ارزشها و صفات پسندیده اخلاقی، اموری حقیقی و جهانشمول‏اند و با تغییر اوضاع و احوال زمانی و مکانی اصالت خود را نگه داشته و از دست نمی‏دهند. و به عبارت دیگر، آنچه از منظر دین امری بایسته و درخور پیروی شناخته شد، محکوم مناسبات مختلف واقع نمی‏شود و شرایط نامتناسب با آن، چیزی از ارزش آن نمی‏کاهد. و این درست نقطه مقابل مکتب «پوزیتویسم» اخلاقی است که این گونه امور را متغیّری از قضاوت جامعه و داوری عرف مردم می‏داند، و معیار خوبی و بدی را رواج آن در اجتماع و عدم آن، معرفی می‏کند و در توجیه آن برای مثال می‏گویند، اگر شما تعدادی کارت سبز و سرخ را تهیه کنید و ده نفر را برای آزمایش در نظر بگیرید، آنگاه به نه نفر از آنان بگویید هر یک با دیدن کارتهای سرخ در هر بار آن را سبز معرفی کند، سپس وقتی نوبت به دهمین برسد، با اینکه به او چیزی در این خصوص گفته نشده، او نیز با دیدن کارتهای سرخ، آن را به رنگ سبز اعلام خواهد کرد. و بدین سان، قضایای اخلاقی نیز بر همین منوال شکل می‏گیرند و انسان اخلاقی آن کسی است که در هر محیط و اجتماعی که قرار گیرد، خود را متناسب با آن در آورده و همراه با آن شود و به غیر از همین توافق و تلوّن چیزی به عنوان اخلاق وجود ندارد.

البته این منطق که در غرب به عنوان مکتبی در ساحت اخلاق مطرح شد، احیانا در بین برخی از افراد عامه جامعه خود ما نیز رایج است و می‏گویند: «خواهی نشوی رسوا، هم‏رنگ جماعت شو».

البته نادرست بودن این منطق از دیدگاه دین بسیار روشن است و ما در این نوشتار در صدد نقد آن نیستیم و غرض از ذکر آن این بود که تأکید شود ارزشهای اخلاقی در منظر دین، اموری پابرجا و دارای اصالت‏اند و بر خلاف منطق «پوزیتویسم» صفات اخلاقی در مدار حق قرار دارند، نه در محور پسند و رواج اجتماعی.

ادامه مطلب ...