نویسنده: استاد محمدتقى مصباح
در ششمین بخش از سلسله درس هاى حضرت استاد، در شماره هاى گذشته، فرازهایى از سخنان امام صادق(ع) را در وصیت به عبدالله بن جندب ملاحظه نمودید. در این شماره، هفتمین بخش از این سلسله دروس را به محضر اهل عرفان تقدیم مى داریم:
«یاابنَ جندب، قدیماً عَمُر الجهلُ و قَوِىَ اساسُه و ذلکَ لِاتّخاذِهم دینَ اللّهِ لعباً حتّى لقد کانَ المتقرِّبُ مِنهم الَىِ اللّهِ بِعلمِه یُریدُ سواهُ اولئکَ هم الظالمونَ.»
امام صادق(ع) دراین فراز از سخن خود مى فرمایند: از دیرباز، بنیان جهل و نادانى قوى گردیده، بازارزش رونق گرفته، پایه هایش محکم شده و ریشه دوانده است. امام(ع) در ادامه فرمایش خود، یکى از عوامل رونق دهنده بازار جهل و تحکیم آن را این مى داند که دین خدا را به بازى گرفته اند، آن چنان که حتى کسانى که علم خود را وسیله تقرّب به خدا قرار داده اند نیز مقصد و نیتشان خدایى نیست و دنبال غیر او هستند. سپس حضرت آنان را ستمگران و ستم پیشگان معرفى مى کند.
براى تبیین این فراز از روایت مزبور، نیاز به توضیح چند نکته است:
اولاً، منظور حضرت از این که مى فرمایند: «از دیرباز اساس جهل محکم شده، بازارش رونق گرفته و رواج یافته است»، چیست؟ ثانیاً «جهل» به معناى ندانستن یک سلسله مفاهیم یا روابط بین پدیده هاى طبیعى است. اسباب و مسبّبات جهان چه ربطى به دین دارد؟ هر قومى از گذشته تاکنون براى شناخت مسائل عالم زحمت کشیده اند، درس خوانده اند، آزمایش کرده اند و به همان مقدار جهلشان را برطرف کرده اند و به علم دست یافته اند تا آن جا که در هر رشته، از هندسه و ریاضى و مکانیک و دیگر علوم متخصصانى تربیت نموده اند. پس این سخن که «جهل از قدیم رواج پیدا کرده است، آن هم به دلیل این که دین خدا را به بازى گرفته اند» یعنى چه؟
ادامه مطلب ...نویسنده: استاد محمدتقى مصباح
هفتمین بخش از سلسله دروس اخلاقى استاد را در زمینه جهل در فرهنگ اسلامى، عامل اصلى رواج جهل در بین مردم، وظیفه ما در مقابل دین خدا به ساحت اهل معرفت تقدیم داشتیم در ادامه این مباحث، اینک بخش دیگرى از وصایاى امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب:
«یاابنَ جُندب، لَو اَنَّ شیعتَنا استقاموا لَصافحتْهُم الملائکةُ و لاظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لاََشرقوا نَهاراً ولاََکلَوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهم و لَما سَأَلوا اللّهَ شیئاً اِلاّ اَعطاُهم.»
عبدالله بن جندب از امام صادق(علیه السلام)روایت مى کند که آن حضرت فرمود: اگر شیعیان ما استقامت داشته باشند (یعنى: به مسائل اعتقادیشان درست عمل کنند و به آنچه معتقدند، پاى بند باشند و در پیروى ما از راه صحیح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه مى کنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سایه مى اندازند (حتى هنگامى که قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل مى کند تا در روز هوا برایشان آفتابى باشد) و از بالاى سر و زیر پا برایشان روزى مى فرستد (یعنى: نعمت از اطراف بر آن ها مى ریزد) و هیچ درخواستى از خدا نمى کنند، مگر این که به آن ها عطا مى کند.
همه مردم طالب سعادت و فطرتاً دنبال خوشبختى اند، از گرفتارى ها به تنگ مى آیند و در صدد نجات از آن ها برمى آیند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف نظر دارند; یکى از آن ها تعیین مصداق «سعادت» ـ همان گمشده فطریشان ـ است. همه مى خواهند خوشبخت باشند و هیچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسیارى از آن ها نمى دانند که خوشبختى واقعى کدام است.
ادامه مطلب ...نویسنده: استاد محمدتقى مصباح یزدى
در شماره پیشین، ادامه سلسله بحث هاى اخلاقى حضرت استاد را در زمینه سعادت با عنوان مطلوب فطرى انسان، برخوردارى مؤمنان از نعمت هاى ویژه الهى در دنیا و آخرت،سعادتمند واقعى،تفاوت بهره افراد از سعادت،استقامت به عنوان شرط دست یابى به سعادت وهماهنگى مصلحت الهى بابهره مندى مؤمنان ازنعمت هاى دنیابه محضراهل معرفت تقدیم داشتیم. در این شماره نیز مواعظ ایشان رادر تبیین وصایاى امام صادق(علیه السلام)به عبدالله بن جندب به گوش جان مى سپاریم.
«یا ابنَ جندب، لا تَقُل فىِ المُذنبینَ مِن اهلِ دعوتَکم اِلاّ خیراً واستکینوا اِلىَ اللّهِ فى توفیقهم و سلّوا التوبةَ لَهُم. فَکُلَّ مَن قَصدَنا و تولاّنا و لم یوالِ عدوَّنا و قالَ ما یَعلمُ و سکتَ عمّا لا یَصلمُ اَو اَشکل عَلیه فهو فى الجنة.»(1)
در ادامه روایت، امام صادق(علیه السلام) مؤمنان را از بدگویى نسبت به شیعیان بر حذر داشته و به ایشان سفارش مى کند که حتى اگر برخى از شیعیان گناهکار باشند، جز سخن خیر، چیز دیگرى درباره آن ها نگویند، بلکه با خضوع و خشوع و التماس، دعا کنید که خداوند به آن ها توفیق دهد گناهانشان را ترک و توبه کنند تا مشمول آمرزش حق تعالى قرار گیرند.
این یک دستور اخلاقى است که مؤمنان نباید به محض این که خطایى از برادران دینى خود مشاهده کردند، با آن ها قطع رابطه کنند و ایشان را منحرف، غیر قابل هدایت و اهل جهنم بدانند. اگر شیعیان گناهکار هستند ولى اساس ایمان و اعتقادشان درست است، باید خالصانه ـ و نه سرسرى ـ برایشان دعا کنیم که خداوند توفیق توبه و ترک گناه به آن ها عطا فرماید.
اگرچه این قسمت از روایت یک دستور اخلاقى به شمار مى آید، ولى مبتنى بر یک سلسله مسائل اعتقادى است که معمولاً در اذهان بسیارى از مردم سؤالات و شبهاتى پیرامون آن وجود دارد.
ادامه مطلب ...نویسنده: استاد محمد تقى مصباح
در پنجمین بخش از سلسله دروس اخلاقى در تبیین وصایاى امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب، در شماره گذشته، نکاتى درباره تأثیرات گفتارى یا رفتارى انسان ها بر همدیگر، ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار، «اسرار» یا گفتار بیرون از حدّ تحمل و توافق گفتار با کردار; شرط اصلى تأثیر گفتار سخن به میان آمد. اکنون در ششمین بخش از این سلسله دروس، ادامه این مباحث را به سالکان طریق معرفت تقدیم مى داریم:
«یابنَ جُندَب، اِنَّما المُؤمِنونَ الذّینَ یَخافونَ اللّهَ و یُشْفِقُونْ اَن یُسلَبوا ما اُعطوا مِن الهُدى فَاذا ذَکرُوا اللّهَ وَ نَعمائَه وَجلوا و اَشفقوا و اذا تُلیت علیهم ایاتُه زادتهُم ایماناً مِمّا اَظهره مِن نَفاذِ قُدرتِه وَ على ربِّهم یَتوکَّلونَ.»
این فقره از روایت در مقام توضیح ایمان حقیقى است که ایمان حقیقى چه آثارى در انسان دارد و مى توان مؤمن حقیقى را با این آثار شناخت. براى معرفى ایمان واقعى و آثارش، معرفى مؤمن حقیقى و مراتب و درجات ایمان، آیات و روایات بسیارى وارد شده است. دست کم، یکى از دلایل ذکر این مطالب آن است که بعضى افراد که فکر سطحى دارند، تصور مى کنند که انسان یا کافر است یا مؤمن و اگر کافر و منکر خدا و قیامت نبود مؤمن است. مؤمن هم که شد، با دیگر مؤمنان فرقى ندارد و همه آثار ایمان بر او مترتّب است، در صورتى که چنین نیست.
از روایات و بحث هاى تاریخى چنین بر مى آید که این جور کج اندیشى ها از صدر اسلام وجود داشته است. ما یک «اسلام ظاهرى» داریم، در مقابل «کفر ظاهرى» که مربوط است به زندگى دنیا و احکامى که در این وصیت، اسلام بر آن مترتّب مى شود. ممکن است کسى در ظاهر، مسلمان باشد، تمام احکام اسلام هم براى او ثابت باشد، اما در آخرت، هیچ بهره اى از ثواب آخرت نداشته باشد و تا ابد در اسفل السافلین جهنّم بسوزد; یعنى: منافق باشد و در ظاهر، اظهار اسلام کند. احکام اسلام براى چنین شخصى ثابت است: ریختن خونش حرام است ـ تا وقتى ضرورى دین را انکار نکرده اند ـ تصرف در اموالش جایز نیست، با مسلمانان مى تواند ازدواج کند، از پدر و مادر مسلمانش ارث مى برد و... ولى این احکام ظاهرى براى این دنیاست.
ادامه مطلب ...نویسنده: استاد محمدتقى مصباح
در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح یزدى، در این شماره نیز شرح یکى دیگر از خطبه هاى امیرالمؤمنین(علیه السلام)در نهج البلاغه را به محضر اهل معرفت تقدیم مى داریم:
«این العقول المستصبحة بمصابیح الهدى و الابصار اللامحة الى منار التقوى؟ این القلوب التى وُهبت لله و عوقدت على طاعة الله؟ ازدحموا على الحطام، و تشاحّوا على الحرام. و رُفع لهم عَلَم الجنة و النّار فصرفوا عن الجنة وجوههم و اقبلوا الى النار باعمالهم و دعاهم ربهم فنفروا و ولَّوا. و دعاهم الشیطان فاستجابوا و اقبلوا.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خطبه به برخى از نابسامانى هاى دینى و فرهنگى زمان خود اشاره مى فرمایند و با بیان این مطلب که سرّ این نابسامانى ها در دنیازدگى و دلدادگى به لذایذ دنیاست، آرزوى نجات کسانى را مى کنند که گرفتار این آلودگى ها شده اند، در حالى که، خداى متعال به آنان وسایل و امکاناتى را عطا فرموده بود که هم مى توانستند خود را نجات دهند و هم دیگران را.
از منظر حضرت على(علیه السلام)، اصلاح جامعه از مفاسد اجتماعى در گرو تحقق سه چیز است: اول، عقلى که از نور هدایت بهره مند شده باشد. دوم، توجه به منبع و نقطه اى که محل درخشش تقواست. و سوم، دل هایى که به خدا سپرده شده و پیمان بسته باشند که جز محبت و اطاعت خدا چیزى را در خود راه ندهند: «این العقول المستصبحة بمصابیح الهدى و الابصار اللامحة الى منار التقوى؟ این القلوب التى وُهبت لله و عوقدت على طاعة الله؟» این سه چیز معمولاً در کم تر جامعه اى وجود دارند. آنچه بیش تر مردم در اغلب جوامع به دنبال آن هستند، ازدحام مردم براى به دست آوردن متاع پست و ناچیز دنیاست و نزاع با یکدیگر براى کسب مال حرام: «ازدحموا على الحطام و تشاحّوا على الحرام.»
ادامه مطلب ...نویسنده: استاد محمدتقى مصباح
در شماره هاى پیشین، شرح بخش هایى از سلسله بحث هاى اخلاق حضرت استاد در تبیین وصایاى حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)به عبدالله بن جندب را به محضر اهل معرفت عرضه داشتیم. اکنون بخش دیگرى از این روایت شریف را تقدیم مى داریم:
امام صادق(علیه السلام) در بخشى از وصیت خود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهى را کسانى معرفى مى کند که خوف و رجاء حقیقى متعادل در دل هایشان وجود دارد: «یَهلِکُ المُتَّکِلُ عَلى عَمَلِه و لا یَنجُوالُْمجتَرِءُ عَلى الذّنوب اَلواثِقُ بِرَحْمَةِ اللّه. قُلْتُ فَمَن یَنْجوُ؟ قالْ اَلَّذینَهُم بَینَ الرَّجاءِ والخَوْف کَاَنَّ قُلوبَهم فى مِخلَبِ طائر شوقاً الى الثّواب وَ خَوْفَاً مِنَ العَذاب»;(1) کسى که به اعمال خود ]اعمال خوب[ اتکال دارد، به هلاکت مى رسد و کسى هم که به امید رحمت خداوند، بر انجام گناهان تجرى پیدا مى کند نجات نخواهد یافت. ]ابن جندب [سؤال کرد پس چه کسى نجات پیدا مى کند؟ حضرت فرمودند: کسانى که حالشان میان خوف و رجاء باشد ]یعنى نه خوف شان آن چنان است که از آمرزش گناهانشان ناامید باشند و نه رجاءشان آن چنان است که جرأت ارتکاب گناه را داشته باشند[. حالت آن ها مانند حالت پرنده اى است که دانه اى را در منقار دارد ]هر لحظه احتمال مى رود دانه از منقارش رها شود و یا فرو رود[، هم شوق به ثواب در دل هایشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.
ادامه مطلب ...نویسنده: استاد مصباح یزدى
درادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح یزدى، دراین شماره نیز شرح بخش دیگرى ازوصایاى حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)خطاب به عبدالله بن جندب تقدیم مى گردد.«فلا تضیّع مالک و تصلح مال غیرک ما خلفته وراء ظهرک واقنع بما قسمه الله لک و لاتنظر الا الى ما عندک و لاتتمن ما لست تناله فان من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع و خذ حظک من آخرتک»( )
در قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم السلام)مطالب بسیارى درباره زهد و وارستگى و قناعت و عزت نفس بیان شده است. همچنین در کتاب هاى اخلاقى ما، مخصوصاً کتاب هایى که بیش تر جنبه روایتى دارد، نیز بحث هاى فراوانى در این باره وجود دارد. البته چون در این گونه موارد معمولاً یک بُعد قضیه مطرح و تبیین مى گردد، وظیفه علما و فقها، یعنى کسانى که دین شناس و آشنا به کلمات اهل بیت(علیهم السلام) و مبانى اسلام هستند، این است که به سایر ابعاد نیز توجه نموده و با بررسى آن ها نظر اسلام و اهل بیت(علیهم السلام)را در موارد خاص بیان کنند. یک بعد مسأله این است که توجه انسان نباید معطوف به امور مادى و زودگذر دنیا باشد; یعنى تعلقاتش متمرکز در شهوات و لذات زودگذر دنیا نباشد، بلکه باید دوراندیش و آخرت گرا و داراى همّتى بلند باشد و متوجه این مطلب باشد که زندگى دنیا چند روزى بیش نیست و زندگى ابدى و حقیقى در عالم دیگر است. بر اساس این بینش است که انسان همه زندگى دنیا، نه تنها آنچه نصیب او مى شود،بلکه تمام نعمت هایى را که در این جهان هست، نسبت به عالم آخرت پشیزى به حساب نمى آورد; زیرا در نظر او، دنیا محدود و متناهى و عالم آخرت نامحدود و نامتناهى است و روشن است که بین متناهىونامتناهى هیچ نسبتى وجود ندارد; حتى اگر بگوییم نسبتِ متناهى با نامتناهى به اندازه یک چشم برهم زدن مى باشد، باز هم زیاد گفته ایم. اگر همه عمر دنیا را از ابتدا تا انتها، اعم از آنچه در کره زمین و کرات دیگر منظومه شمسى و نیز سایر کهکشان هاست ـ کهکشان هایى که گاهى میلیاردها سال نورى با ما فاصله دارند ـ با زندگى آخرت مقایسه کنیم هیچ نسبتى بین آن ها نمى یابیم; یعنى نسبت بین دنیا و آخرت از نسبت یک چشم بر هم زدن با صد سال عمر انسان هم کم تر است. ایـن بینـشى اسـت که ادیان الهى و پیامبران خدا به انسان ارائه مى دهند. آنچه درباره ناچیز بودن دنیا ذکر شد، مبتنى بر یک بینش عمیق علمى، فلسفى و اعتقادى است و چنین اقتضایى دارد که انسان نسبت به دنیا و زخارف آن دلبستگى پیدا نکند.
ادامه مطلب ...