ظرف عتیقه
عتیقه فروشی به منزل روستایی ساده
دلی وارد شد.تغار نفیس و با ارزشی دید که جوی گربه گذاشته بودند.عتیغه فروش با
زرنگی گفت: عمو جان گربه را چند می فروشی؟ روستایی گفت :یک دینار. عتیقه فروش قبول کرد و پول را پرداخت
و گربه را برداشت و به راه افتاد. اما قبل از خارج شدن گفت: عمو جان ممکن است
گربه در بین راه تشنه شود.بگذار این تغار را ببرم یک درهم هم برای آن می
پردازم. روستایی گفت:بگذار باشد چون با آن
پنج گربه فروخته ام.