راهکارهاى ایجاد آرامش روان در زندگى فردى از منظر روایات
علىاحمد پناهى
اشاره
در این مقال، به راهکارهاى ایجاد آرامش روانى از دیدگاه معارف اسلامى پرداخته شده و عوامل ایجادکننده سکون و آرامش قلبى و روحى بیان گردیدهاند.
در ایجاد آرامش و سکون و طمأنینه، عوامل بسیارى دخالت دارند که به موارد عمده آن اشاره مىشود.
1. صبر
«صبر» در لغت، بازداشتن نفس ـ به سبب رسیدن مکروهى به آن ـ از جزع و فزع است. صبر موجب غمزدایى و آرامش روان است؛ چنانکه امیرمؤمنان على علیهالسلام مىفرماید: «با ارادههاى صبورانه و حسن یقین، غمهاى وارد بر خود را دور ساز.»(1)
مؤمن با اعتقاد به ثواب و پاداش الهى براى صبر کردن، با صبورى غم و اندوه را از خود مىزداید و آرام مىگیرد؛ چرا که اعتقاد دارد «اِنَّما یُوفَّى الصّابرونَ اَجرَهُم بغیرِ حِسابٍ» (زمر: 10)؛ همانا صابران اجر و پاداش خود را بىحساب دریافت مىکنند.
در مرتبه بالاتر، مؤمن بر این باور است که رحمت الهى شامل او شده. از اینرو، دلیلى بر غمگین بودن نمىبیند؛ چه اینکه خداوند متعال مىفرماید: «و بَشِّر الصابرینَ الّذین اِذَا اَصابتهم مصیبةٌ قالوا اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیه راجِعون اوُلئکَ عَلیهم صلواتٌ مِن ربِّهم و رحمةٌ و اولئکَ هم المهتدونَ» (بقره: 155ـ 156)؛ و بشارت بده به استقامتکنندگان که هرگاه مصیبتى به آنها رسد، مىگویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او بازمىگردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدایت یافتگان.
بنا به گفته شهید ثانى، این مرتبه از صبر، مرتبه «رضا» است(2) و روشن است که مرتبه رضا با غم تناسبى ندارد؛ چون کسى که راضى و خشنود است، غمناک نیست، آرام است.
2. توبه
اهمیت توبه: احساس گناه مایه خستگى روح است. این احساس باعث سرخوردگى در زندگى مىشود. گناهکار احساس پوچى و از دست دادن انگیزه ادامه حیات مىکند، مضطرب و نگران است.
حضرت على علیهالسلام مىفرماید: «چه بد قلادهاى است قلاده گناهان.»(3)
احساس گناه، فکر را دایم به خود مشغول مىدارد. گناهکار همیشه به این فکر است که چگونه خود را از این قلاده رهایى بخشد. این فکر مانند کابوسى وحشتناک، بر روح او سایه افکنده، او را مضطرب مىسازد و آرامش را از او سلب مىنماید. «توبه» یکى از بهترین راههاى رهایى از کابوس درون و آزادى از چنگال احساس گناه است؛ چرا که سبب آمرزش گناه و تقویت امید انسان به رضایت الهى و بازگشت به سوى خداوند متعال است و به همین سبب، موجب کاهش شدت اضطراب مىگردد.(4)
3. دعا
دعا همچون باران بهارى است که سرزمین دلها را سیراب مىکند و آرامش را بر شاخسار روح و جان آدمى ظاهر مىسازد. انسان در دعا، با خداى خود مناجات مىکند و از مشکلاتى که زندگانى او را نگران کرده، به او پناه مىبرد. بى تردید، با بازگوکردن مشکلات، حالت آرامش روانى به انسان دست مىدهد و از تشویش خاطر رهایى مىیابد.
یکى از روانشناسان مىگوید: «امروزه یکى از علوم، یعنى روانپزشکى، همان چیزهایى را تعلیم مىدهد که پیامبران تعلیم مىدادند، چرا؟ به علت اینکه پزشکان روانى دریافتهاند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین، نگرانى و تشویش و هیجان و ترس را، که موجب نیمِ بیشترى از ناراحتىهاى ماست، برطرف مىسازد.»(5)
دعا به درگاه الهى منشأ آرامش روح و روان مىشود و درد و غم را از انسان زایل مىسازد و انسان احساس مىکند یک پناهگاه قوى و محکم دارد که حامى و پشتیبان اوست. امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «پدرم، امام باقر علیهالسلام هر وقت امرى او را محزون مىکرد، زنان و کودکان را جمع مىنمودند، پس دعا مىکردند.»(6)
هیچ انسانى نیست که گرفتارى و مشکلات در زندگى نداشته باشد. بلاهاى روحى همه انسانها را تهدید مىکنند. ارتباط با خدا و دعا به درگاه الهى دردها را زایل مىکند و باعث آرامش زندگى مىشود.
امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: «دعا کن که شفاى همه دردها در دعاست.»(7)
یکى از فیلسوفان روانشناسى، دعا را براى معالجه بیماران، راهى مفید دانسته، مىگوید: «دعا براى معالجات امراض روحى بسیار مؤثر بوده و در نتیجه، صحّت بدنى و جسمى را در پى خواهد داشت.»(8)
دعا و نیایش ابعادى عاشقانه دارد. دعا مىتواند بیانگر عشق حقشناسى و لذت روحى سیراب شده باشد. از دیدگاه روانشناسى، هرگونه دعا و نیایش همچون آیینى سحرآمیز، تسکین دهنده است.(9)
الکسیس کارل مىگوید: «دعا، محکمترین و بالاترین حلّال مشکلات است. تأثیر دعا واقعا شگفتانگیز است. قدرت دعا، نشانه آزاد شدن انرژى است؛ همانطور که به کمک تکنیکهاى عملى، انرژى اتمى را آزاد مىکنند، با استفاده از قدرت دعا و از طریق شگردهاى عملى، مىتوان انرژى معنوى را آزاد ساخت. آثار این قدرت انرژىزا بر بسیارى از مردم آشکار است.»(10)
آقاى دیل کارنگى، روانشناس معروف امریکایى مىنویسد: «هنگامى که کارهاى سنگین قواى ما را از بین مىبرد و اندوهها هر نوع ارادهاى را از ما سلب مىکند و بیشتر اوقات، که درهاى امید به روى ما بسته مىشود، به سوى خدا روى مىآوریم، ولى اصلاً چرا بگذاریم روح یأس و ناامیدى بر ما چیره شود؟ چرا همه روزه به وسیله خواندن نماز و دعا و بجا آوردن حمد الهى، قواى خود را تجدید نکنیم؟»(11)
ما براى ایجاد آرامش در زندگى باید دعا کنیم و به خداوند متعال پناه ببریم؛ چه اینکه دعا اگر مستجاب شود یا مستجاب نشود، در روح انسان ایجاد آرامش مىکند؛ زیرا دعا و خواندن خدا دو اثر در آرامش روح و روان انسان دارد: یکى اینکه خود دعا ذاتا موجب آرامش است و کوههاى غم و نگرانى را ذوب مىکند؛ چرا که دعا یکى از مصادیق یاد خداست و یاد خدا قطعا موجب آرامش است. دیگر اینکه انسان اگر با تمام شرایط دعا کند و در نهایت، خداوند کریم هم مصلحت بداند، دعاى او در رفع غم و اندوه مستجاب خواهد شد؛ چنانکه خداوند متعال درباره داستان حضرت ایّوب علیهالسلام مىفرماید: «و اَیّوبَ اِذ نادى ربَّهُ اَنّى مَسّنَى الضُرُّ و اَنتَ ارحَمُ الراحمینَ فَاستجبنا لَهُ فکَشفنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ و آتیناه اَهلَهُ و مِثلَهم معهم» (انبیاء: 82)؛ و ایّوب وقتى که پروردگار خود را خواند که مرا رنجى سخت رسیده است و تو بخشندهترین بخشندگانى، او را اجابت کردیم و آنچه را به او رسیده بود از رنج واندوه زایل ساختیم...
دعا و نیایش علاوه بر اینکه غم و اندوه را زایل مىکند، باعث اطمینان قلب و قدرت روحى مىشود؛ زیرا انسان در نهایت، بهویژه در وقت اضطراب، غالبا با حضور قلب و خلوص نیت رو به سوى خداى مىآورد و با او درد دل مىکند، عقدههاى خویش را بیرون مىریزد و اسرار خود را، که در نهانگاهش محافظت مىشد، به زبان مىآورد و تنها از او راه چاره و گریزگاه طلب مىنماید و با آه و ناله تقاضاى کمک مىکند و این خود طمأنینه و آرامش کاملى در پى خواهد داشت.
به دیگر سخن، وقتى نیایشگر از بن جان و ژرفاى دل، دست به دعا برمىدارد نوعى شادابى و بهجت و انبساط در درون خود احساس مىکند که حاضر نیست به هیچ بهایى آن را از دست بدهد. دعا در انسان حالت روشندلى و روشنبینى و آرامش ایجاد مىکند و در حکم چراغى مىگردد که در درونش روشن شده باشد، بر خلاف افرادى که با دعا و یاد خدا رابطه ندارند و همیشه خانه دلشان تاریک و ظلمانى است و از درک و بینش و روشنایى بىنصیبند و از دعا به عنوان نیروى بهجتزا و انبساط آفرین محرومند.
دکتر آلکسیس کارل درباره اثر تسکینى دعا مىگوید: «نیایش را نباید با مُرفین همردیف دانست؛ زیرا نیایش در همین حال که آرامش را پدید آورده است، بهطور کامل و صحیح، در فعالیتهاى مغزى انسان یک نوع شکفتگى و انبساط باطنى و گاه قهرمانى و دلاورى را تحریک مىکند. دعا در انسان نیروى مقاومت مىآفریند، تلخىها را شیرین مىگرداند و از اضطراب و تردید رهایى یافته و با آن خود را به پایگاه عظیم قدرت روحى و معنوى متصل مىکند و هیچ حادثه و رویدادى آرامش و اطمینان او را برهم نمىزند.
آدمى به واسطه دعا و نیایش به قدرت لایتناهى تکیه مىکند و در تمام امور از او مدد مىگیرد و مآلاً صدق و خلوص، آرامش و صفا تمام هستى او را احاطه مىکند.
اصولاً نیایش و دعا انسانها را آنچنان رشد مىدهد که جامهاى که وراثت و محیط به قامتشان دوخته است، برایشان کوتاه مىگردد، ملاقات پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبریز مىسازد، بهطورى که شعشعه پرتو این صلح از چهره آنها نمودار است و آن را هرجا که روند، با خود مىبرند.»(12)
نیایشگر، که با تضرّع و ناله مضطربانه و از روى عشق و محبت، معبود خویش را صدا مىزند و پیوسته عظمت و جلال او را در ذهن خود مجسّم مىسازد، هر نوع بلا و گرفتارى را از خود دفع مىکند.
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمایند: «گرفتارىهاى پىدرپى را با دعا دور نمایید.»
و همچنین امام رضا علیهالسلام مىفرماید:
«بر شما باد دعا کردن؛ زیرا دعا و درخواست از خداى عزّوجل بلا و غم را برطرف مىسازد.»(13)
آثار و برکات دعا
دعا به درگاه ایزد متعال آثار و برکات ویژهاى دارد که به چند نمونه از آنها اشاره مىشود:
1. رهایى از غربت و بیگانگى: دعا انسان را از انزواى درون بیرون آورده، به جمع پیوند مىزند و آن در حقیقت، همدم شایستهاى است که تنهایى و غربت وحشتناک را به انس و الفت مبدّل مىسازد؛ زیرا شخصى که در حال نیایش است، نه تنها خود را تنها نمىبیند، بلکه با چشم دل مىیابد که در آن حالات عرفانى، مجموعه کائنات با او همنوا هستند؛ چه آنکه به فرمایش قرآن کریم، هرموجودى تسبیح و حمد او مىگوید، ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید.(14)
عالم هستى یکپارچه در حال تسبیح و تحمید خداست. هر موجودى به نوعى، به حمد و ثناى حق مشغول است. منتها افراد غافل و لااُبالى نمىتوانند آن را درک کنند. فقط اهل پرستش و دعا هستند که از روى عشق و محبت و با سوز و گداز، او را مىخوانند و این صدا را به گوش و جان مىشنوند. به قول مولوى:
گر تو را از غیب چشمى باز شد با تو ذرّات جهان همراز شد
نطق آب و نطق خاک و نطق گِل هست محسوس حواس اهل دِل
جمله ذرات عالم در نهانبا تو گریانند روزان و شبان
گر سمیعیم و بصیر و با هُشیمبا شما نامحرمان ما خامُشیم.
2. مایه آرامش دل: دعا و ذکر خدا باعث آرامش روح و روان مىگردد و دل انسان تنها با یاد خدا آرام مىگیرد.
مولاى متّقیان على علیهالسلام فرمودند: «خداوند سبحان ذکر و یاد خود را صیقلدهنده و روشنایى دلها قرار داده است.»(15)
3. وسیله تقرّب انسان به خدا: بالاترین آرزوى انسان رسیدن و وصال به خداست و انسان فطرتا دوست دارد از محبوبیت او برخوردار گردد. همواره در تکاپوى این معناست که فرصتى پیش آید تا با تمسّک به وسایل تقرّب به خدا، به مقصودش نایل گردد. دعا بهترین وسیلهاى است که در رسیدن به این مهم، کمک شایانى مىکند.
امام صادق علیهالسلام مىفرمایند: «بر شما باد به دعا؛ زیرا چیزى مانند آن باعث نزدیکى انسان به خدا نمىگردد.»(16)
این از آن روست که انسان به واسطه دعا و نیایش، رو به سوى خدا مىآورد و فاصلهها را کم مىکند و حجابها را کنار زده، خویشتن را از قید و بند بندگى شیطان و نفس امّاره مىرهاند و از هلاکت و سقوط حتمى نجات مىبخشد.
نیایش و دعاست که خدامحورى را در زندگى انسان به عنوان یک اصل خدشهناپذیر در آورده و همه خواستها و نیازها و خُلق و خوىها را بر گرد محور او قرار مىدهد و از آنچه باعث اعراض و رویگردانى و قطع عنایت حضرت بارى تعالى است، به شدت اجتناب مىدهد.
4. بهترین وسیله بازیابى خود: بدون تردید، هنگامى که انسان به مادیات و لذّت حاصل از آن مشغول باشد و همواره در جهت ثروتاندوزى و جاهطلبى و بىبندوبارى گام بردارد، به تدریج خدا را، که مبدأ آفرینش موجودات است، فراموش کرده و از تذکّر و یادآورى او غفلت مىورزد و بالمآل، خود واقعى خویش را فراموش مىکند.
با دعاست که انسان خود واقعى خویش را، که پرتوى از عالم ربوبى است، باز مىیابد و هر چه توجه او به خدا بیشتر مىشود، به همان نسبت با خود آشنا مىگردد و او را از غفلت و بى توجهى نجات داده، جانى تازه و آرامشى ویژه به او مىبخشد.
در دعا و نیایش است که انسان خود را آنگونه که هست، مىبیند، به نقص و عیب خویش آگاه مىگردد و مانع این مىشود که در او «خودپندارى» جایگزین «خود حقیقى» شود و هرگز این دو را با یکدیگر خلط نکرده، پیوسته از هم تمیز دهد.
ویلیام جیمز درباره دعا و نیایش
مىگوید: «انگیزه نیایش و دعا نتیجه ضرورى این امر است که در عین اینکه درونىترین قسمت از خودهاى اختیارى و عملى هر کس خودى از نوع اجتماعى است، با وجود این، مصاحب کامل خویش را تنها در جهان اندیشه مىتواند پیدا کند. اغلب مردم، خواه به صورت پیوسته، خواه تصادفى، در دل خود به آن رجوع مىکنند. حقیرترین فرد در روى زمین با این توجه عالى، خود را واقعى و با ارزش مىکند.»(17)
4. صله رَحِم
یکى از دستورهاى دین اسلام، که به فعالیتهاى عینى و خارجى انسان اختصاص دارد، ارتباط با خویشاوندان و اقوام است که از آن تحت عنوان «صِله رَحِم» یاد مىشود.
در اندیشه دینى ما، حفظ، توسعه و تعمیق روابط فامیلى و ارتباط صمیمانه و حمایتى خویشاوندان از چنان اهمیتى برخوردار است که پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله آن را جزو دین دانسته(18) و در جاى دیگر، هدف از رسالت خویش را پس از بندگى خداوند و شکستن بتها و طواغیت، صلهرحم معرفى مىکنند.(19)
از منظر تفکّر دینى، نقش صله رحم به گونهاى است که انجام آن سبب ساماندهى و ایجاد سلامت و عافیت و در طریق صحیح قرارگرفتن تمام امور است؛ آنجا که امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «نیکى کنید و صله رحم نمایید... که باعث عافیت در تمام امور مىشود.»(20)
همچنین در روایتى دیگر، ارتباط خویشاوندى را سبب آرامش و تسکین خاطر افراد معرفى کرده مىفرماید: «هرگاه کسى از رَحِم خود عصبانى شد و بر او غضب کرد، پس باید به سوى او روانه شود و با او تماس برقرار کند. به درستى که دو رحم در تماس با یکدیگر به آرامش و سکون مىرسند.»(21)
بنابراین، درباره اهمیت صله رحم و نقش و پیامدهاى آن در سلامت و آرامش روحى و بهداشت روانى انسان از منظر آموزههاى دینى، همین بس که امام صادق علیهالسلام ایجاد ارتباط فامیلى را تأمینکننده سلامت و عافیت تمام امور انسانى معرفى کردهاند. از اینرو، در اینجا مناسب است به مباحثى پرداخته شود که در رابطه با تبیین موضوع مزبور مفیدند.
الف. معناى «رحم» و «صله رحم»
راغب اصفهانى درباره واژه «رحم» چنین مىگوید: «"رَحِم" در اصل، همان "رَحِم" زن است و استعاره براى خویشان و نزدیکان به کار مىرود؛ به این جهت که آنها از یک رحم شکل گرفتهاند.»(22)
مرحوم علّامه طباطبائى مىفرماید: «رَحِم عبارت از آن جهت وحدتى است که به خاطر تولّد از یک پدر و مادر و یا یکى از آن دو در بین اشخاص برقرار مىشود و در حقیقت، باعث اتصال و وحدتى است که در ماده و وجودشان نهفته است.»(23)
در حدیثى از امام صادق علیهالسلام نیز وقتى از حضرتشان درباره تفسیر آیه شریفه «الّذینَ یَصِلونَ ما اَمراللّهُ بِه» سؤال شد، فرمودند: «منظور خویشاوندان توست.»(24)
از مجموع آنچه ذکر شد، معلوم مىشود که مراد از «رحم»، که صله آن مورد تأکید و توصیه دین است، اقوام و خویشاوندان مىباشند که در عرف مردم، به عنوان نزدیکان و خویشاوندان تلقّى مىشوند.
اما درباره «صله رحم» و معنا و مفهوم آن، ابن اثیر چنین مىگوید: «مراد از "صله رحم" احسان نمودن به نزدیکان از خویشان نسبى و سببى و مهربانى و عطوفت نشان دادن به آنها و رعایت کردن احوال آنان است.»(25)
مرحوم نراقى مىفرماید: «صله رحم عبارت است از: شریک ساختن رحم و خویشاوندان در مال و مقام و دیگر خیرات دنیا که آدمى به آنها دست مىیابد.»(26)
با این بیانها، روشن مىشود که «صله رحم» یعنى ارتباط و پیوند با اقوام و خویشان که مىتواند در قالبها و شکلهاى گوناگون نمود خارجى پیدا کند. گاهى اوقات در حدّ یک سلام کردن و احوالپرسى است، چنانکه امام سجاد علیهالسلام مىفرماید: «صلوا ارحامَکم و لو بِالتسلیم.»(27)
و گاهى به صورت ملاقاتهاى حضورى، کمکهاى مادى و معنوى در موقعیتهاى مقتضى و بالاخره، تماسهاى مستقیم و غیرمستقیم با اقوام به گونهاى که احساس شود پیوند خویشاوندى همواره بین آنها برقرار مىباشد.
ب. صله رحم؛ تأمینکننده نیاز روانى
هر موجود زندهاى، از جمله انسان براى رسیدن به حالت تعادل تلاش مىکند تا نیازهاى اساسى خود را در ابعاد گوناگون شناختى، عاطفى و جسمانى تأمین نماید؛ چرا که عدم تأمین این احتیاجات، چه در زمینه بدنى و جسمانى و چه در زمینه روحى و روانى، سبب ایجاد اختلال در ارگانیسم خواهد شد.
تمام افراد در همه دورههاى زندگى، براى تأمین نیازهاى روحى و روانى حداکثر کوشش و تلاش را مصروف مىدارند. به نظر روانشناسان، نیازهاى روانى به اندازه نیازهاى بدنى براى انسان حیاتىاند و بر این اساس، نیازهاى روانى را جزو نیازهاى اساسى قلمداد مىکنند و همانگونه که در الگوى سلسله نیازهاى آبراهام مازلو، روانشناس انسانگرا، آمده است، اینگونه نیازها در ردیف نیازهاى عالى مىباشند.
بعضى از نیازهاى روانى، که صله رحم
خداوند متعال در قرآن کریم، درمان تمام نگرانىها و اضطرابها را یاد و ذکر خدا معرفى مىکند و آرامشدهنده قلبها را «توجه به خدا» و یاد او معرفى مىنماید.
مىتواند نقش تعیینکنندهاى در تأمین و ارضاى آنها ایفا کند، عبارتند از:
1. نیاز به محبت؛
2. نیاز به وابستگى و تعلّق به گروه؛
3. نیاز به بیان و ابراز خود.(28)
پژوهشگران علوم تجربى با تحقیقات میدانى نیز دریافتهاند بیمارانى که مورد حمایت ملموس و عاطفى دوستان و خانواده گسترده خود قرار مىگیرند، بهتر سازگارى حاصل مىکنند و آرامش بیشترى دارند.(29)این جهت اجتماعى از طرف دوستان، فامیل، همسایگان، همکاران و آشنایان و به صورتهاى ملموس، حمایت اطلاعاتى و حمایت عاطفى اعمال مىگردد. حمایت اجتماعى فرد را از نگرش مثبتترى بر زندگى و نیز احساس عزّت نفس بالاترى برخوردار مىکند و با توزیع یا به حداقل رساندن آسیبهاى ابتدایى، رویدادهاى بالقوّه فشارزا را بىخطر مىکند.(30)
ج. صله رحم و کاهش تنیدگى
«تنیدگى» یا «استرس» (Stress) مفهومى است که از علم فیزیک به حوزههاى زیستشناسى، روانپزشکى و روانشناسى وارد شده است و در مورد اعضاى انسان به کار مىرود. عوامل تنیدگى زا در زندگى فردى و اجتماعى انسان فراوان هستند و روانشناسان براى کاهش و به حداقل رساندن این عوامل، راهکارهاى گوناگونى ارائه کنند که از جمله آنها، ارتباط با خانواده و فامیل و خویشاوندان است که در کاهش استرس و تنیدگى بسیار مفید است؛ زیرا کسى که از حمایت خانوادگى و اجتماعى برخوردار نباشد، خود را از نظر روانى بدون پشتوانه مىبیند، ولى اگر در مواجهه با حوادث و مشکلات، از تکیه گاه محکم خانوادگى برخوردار باشد، خود را قدرتمند مىبیند و دچار تنیدگى و اضطراب نمىشود و احساس تنهایى نمىکند و کمتر دچار آسیبهاى مختلف ناشى از تنیدگى مىگردد.
کسى که صله رحم مىکند و ارتباط عاطفى خاصى با نزدیکان دارد، احساس قدرت مىکند و فشارهاى اجتماعى زندگى نمىتوانند به او آسیب بزنند.
بنابراین، پیوندهاى خانوادگى و ارتباط با خویشان مىتواند با احساس تنهایى، که یکى از نشانههاى افراد ناایمن است، به مقابله برخیزد و به افراد خانواده گسترده خویش احساس ایمنى لازم را عطا نماید تا در موقع بروز مشکلات و ایجاد تنیدگى، بتوانند با آن به خوبى کنار آمده، به آرامش روحى و سلامت روانى دست یابند.(31)
5. نماز
خداوند متعال در قرآن کریم، درمان تمام نگرانىها و اضطرابها را یاد و ذکر خدا معرفى مىکند و آرامشدهنده قلبها را «توجه به خدا» و یاد او معرفى مىنماید، آنجا که مىفرماید: «اَلاَ بِذکرِ اللّهِ تَطمئِنُّ القُلوبِ» (رعد: 28)؛ بدانید و آگاه باشید که یاد خدا و ذکر او باعث آرامش دلهاست.
یکى از مصادیق کامل ذکر خدا «نماز» است و خداوند متعال فلسفه نماز را ظهور یاد خدا در دلها بیان کرده است: «اَقمِ الصَلوةَ لِذکرى» (طه: 114)؛ نماز را به خاطر ذکر من و یاد من بپا دار.
خداوند متعال، حکیم است و حکیم کارهاى خود را از روى حکمت و تدبیر انجام مىدهد و در تشریع نماز هم رازهایى است که به تمام آنها نمىتوان پى برد، ولى با توجه به روایات و قرآن کریم، مىتوان به بعضى از آنها رسید. مهمترین رازهاى عبادى همان طهارت ضمیر است که انسان جانش را از هر چه غیر خداست، پاک مىکند.(32)
انسان هر لحظه به خداى متعال و عنایت او احتیاج دارد و اگر عنایت الهى لحظهاى از انسان قطع شود، نابود و هلاک مىگردد. دل انسان تنها با یاد و ذکر خدا مأنوس و آرام است و قلب انسانى با ذکر و نام او نورانى و باصفا مىشود.
وقتى قرآن کریم سخن از نماز به میان مىآورد، مىفرماید: «نماز بخوانید تا یاد مرا زنده کنید» (طه: 114) و من در یاد شما، به وسیله نماز ظهور کنم و اگر یاد خدا به وسیله نماز ظهور کرد، قلب مطمئن و آرام مىشود.
کسى که دلش با یاد خدا مطمئن و محکم است، آرامش روحى و روانى دارد و هیچ هراسى از غیر خدا ندارد و امیدوار و آرام است؛ چون متّکى به قدرت و عظمت الهى است و انوار الهى در درونش رسوخ کرده و یاد خدا عامل طمأنینه او شده است. در سوره «معارج» آیه 20 درباره اسرار نماز مىفرماید: «طبع انسان در برابر شداید جزع مىکند و اگر خیرى به او رسید، سعى مىکند انحصارطلب باشد و به دیگران ندهد و اگر رنج و شرّى به او برسد، جزع و بىتابى مىکند، صبر را از دست مىدهد؛ و اگر خیرى به او برسد، از دیگران منع مىکند، مگر نمازگزاران؛ اینها طبیعت را کوبیدهاند و فطرت را احیا کردهاند و خاصیت نماز احیاى فطرت است.»(33) از اینرو، نماز و یاد خداست که احیاگر دل و درون است و باعث رفع نگرانىها و اضطرابها مىشود و باعث آرامش انسان مىگردد.
یکى از دانشمندان اسلامى مىگوید: از طریق ذکر خدا، همه مخاوف و ترسها و بیمها از میان برمىخیزند و همه ناراحتىها از آدمى سترده مىشوند. آنگاه که فرد به یاد خدا مىافتد، قلبش با طمأنینه، معمور و آباد گشته، مالامالِ از رضا مىشود؛ قلبى که قبلاً آکنده از ترس و یأس بوده است. لطف و توجه پروردگار، قلب ذاکر را زیر سایه خود قرار مىدهد و انسان به این یقین و قاطعیت مىرسد که رهیدن از ناراحتىهاى درونى، سهل و هموار است و مىتوان وسوسهها را درهم کوبید و تخیّلات باطل را از خود دور ساخت. چنین فردِ ذاکرى با خداست و از هیچ امرى بیمناک نبوده، از هیچ چیزى نمىترسد و به هیچ عارضه روانى دچار نمىگردد. این حالت به خاطر ثباتى که خداوند متعال در دل او ایجاد مىکند، به هم مىرسد.(34)
پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «مَثَل خانهاى که در آن از خدا یاد مىشود و خانهاى که در آن ذکرى از خدا به میان نمىآید، مانند مثل موجود زنده و مرده است.»(35)
یعنى دلى که مرکز یاد خداست، آباد و آرام است و دلى که از یاد خدا تهى است، ویران و تاریک است و اندوه و اضطراب آن را فرا گرفته. تنها یاد خدا و ذکر او دلهاى پریشان را دوا مىکند.
گاندى مىگوید: «دعا و نماز، زندگىام را نجات داده است. بدون آن باید از مدتها پیش دیوانه مىشدم. من در تجارب زندگى عمومى و خصوصى خود، تلخ کامىهاى بسیار سخت داشتهام که مرا دستخوش ناامیدى مىساخت. اگر توانستهام بر این ناامیدىها چیره شوم، به خاطر نمازها و نیایشهایم بوده است.
دعا و نماز را مانند حقیقت بخشى از زندگى خود نمىشمارم، فقط به خاطر نیاز و احتیاج شدید روحى آنها را به کار مىبستهام؛ زیرا اغلب خود را در وضع و حالى مىیافتم که احتمالاً بدون دعا و نماز نمىتوانستم شادمان باشم. هر چه زمان گذشت، اعتقاد من به خداوند افزایش یافت و نیاز من به دعا و نماز بیشتر مىشد و بدون آن زندگى برایم سرد و تهى بود.»(36)
آقاى الکسیس کارل مىگوید: «نیایش در روح و جسم تأثیر مىگذارد و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را توأما تقویت مىکند. در چهره کسانى که به نیایش مىپردازند، حسّ وظیفهشناسى، قلّت حسد و شرارت و حُسن نیکى و خیرخواهى نسبت به دیگران خوانده مىشود. نیایش، خصایل خود را با علامات بسیار مشخص و منحصر به فردى نشان مىدهد: صفاى دل، متانت رفتار، انبساط خاطر، شادى بىدغدغه، چهره پر از یقین، استعداد هدایت، آمادگى براى پذیرش حق و راضى بودن به رضاى پروردگار.»(37)
ایمان به خدا و راز و نیاز با او به انسان امید و توان مىدهد و انسان احساس مىکند به پناهگاه مطمئن و با قدرتى متّکى است و از اینرو، احساس نشاط و توانمندى مىکند و اگر این ارتباط با آن منبع عظمت و رحمت قطع باشد، احساس دلتنگى و نگرانى در او ایجاد مىشود و به بیمارىهاى روانى گرفتار مىآید. به این حقیقت روانشناسان و روان کاوان بزرگى همچون یونگ، اریک فروم، ویلیام جیمز و دیگران اشاره کردهاند و ایمان به خدا را اساس آرامش و سلامت روان مىدانند.(38)
حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغه خطبه 225 مىفرماید: «پروردگارا! تو از هر مونسى براى دوستانت مونسترى و از همه آنها براى کسانى که به تو اعتماد کنند، براى کارگزارى، آمادهترى. پروردگارا! آنان را در باطن دلشان مشاهده مىکنى و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهى و میزان معرفت و بصیرتشان را مىدانى، رازهاى آنان نزد تو آشکار است و دلهاى آنان در فراق تو بىتاب. اگر تنهایى سبب وحشت آنان گردد، یاد تو مونس آنهاست، و اگر سختىها بر آنان فرو ریزد، به تو پناه مىبرند.»
خلاصه آنکه یکى از عوامل آرامش روان و سلامتى روح نماز و یاد خداست و اگر نماز با توجه و معنویت ویژه انجام شود، آثار و برکات ویژهاى در آرامش روح و روان و در نتیجه، در زندگى فردى خواهد داشت.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «چه مانعى دارد که چون یکى از شما غم و اندوهى از غمهاى دنیا بر او در آید، وضو بگیرد و به مسجد رود و دو رکعت نماز بخواند و براى رفع اندوه خود، خدا را بخواند؟ مگر نشنیدهاید که خداوند مىفرماید: از صبر و نماز یارى بجویید.»(39)
6. اعتقاد به قضا و قدر
منظور از این مسئله، ترک اعتراض بر مقدّرات الهیه در باطن و ظاهر و در گفتار و عمل است. صاحب مرتبه رضا، پیوسته در لذت، بهجت و سرور و راحتى است؛ زیرا نزد او تفاوتى نیست میان فقر و غنا، بقا و فنا، عزت و ذلت، مرض و صحّت، و موت و حیات. هیچ کدام بر دل او گران نیست؛ زیرا همه را صادر از خداى متعال مىداند. به واسطه محبت حق ـ که بر دل او رسوخ نموده ـ بر همه افعال خدا عاشق است و آنچه از او مىرسد، بر طبعش موافق است.
بنابراین، معتقد به قضا و قدر الهى هرچه را که خدا بر او تقدیر کند، خیر مىداند و از اینرو، محزون و اندوهگین نمىشود؛ چنانکه امام جعفر صادق علیهالسلام مىفرماید: «در شگفتم از کار مرد مسلمان که خدا هیچ امرى از براى او مقدّر نمىکند، مگر اینکه خیر اوست، و اگر بدن او را با قیچى پاره پاره کنند خیر اوست، و اگر ملک مشرق و مغرب به او عطا کنند، باز خیر او است.»(40)
در اهمیت تسلیم بر قضا و قدر الهى همین بس که حضرت صادق علیهالسلام در جواب میزانشناسى مؤمن فرمودند: «به تسلیم و رضا در آنچه بر او وارد مىشود از شادى و اندوه.»(41) شخص راضى بر قدر الهى آنچنان مشغول محبت حضرت دوست است که از آنچه بر او وارد مىشود، المى احساس نمىکند و مىگوید:
در بلا هم مىچشم لذات اوماتِ اویم ماتِ اویم ماتِ او(42)
اعتماد بر قضا و قدر الهى برطرف کننده غمهاست؛ چنانکه امیرمؤمنان على علیهالسلام مىفرماید: «اعتماد کردن بر قَدَرِ الهى چه طردکننده خوبى براى غمهاست.»(43)
و از امام صادق علیهالسلام روایت است که «اگر هر چیز بر طبق قضا و قدر است، پس حزن و اندوه چرا؟»(44)
7. گفتن ذکرهاى مخصوص
هر ذکرى از آن نظر که یاد خداست، باعث آرامش است، اما ذکرهاى مخصوصى در روایات آمدهاند که داراى خواص ویژه براى از بین بردن حزن و غم هستند که بیان این ذکرها و شرایط آنها و محدوده آنها خود بحث مستقل و مفصّلى مىطلبد. در اینجا، فقط به عنوان نمونه روایتى از حضرت باقر علیهالسلام ذکر مىشود:
حضرت باقر علیهالسلام مىفرماید: «در ذکر "لا حولَ ولا قوَّةَ الاّ باللّه" شفاى نود و نه درد است که کمترین آن دردها غم و غصّه است.»(45)
8. استغفار زیاد
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «هرکس زیاد استغفار کند خداوند او را از هر غمى رها و از هر تنگى خارج مىسازد و او را روزى دهد از جایى که گمان نمىبرد.»(46)
روشن است که استغفار تنها ذکر زبانى نیست، بلکه نوعى توجه به خدا و یاد اوست که با این توجه و یاد، دل آرام مىگیرد.
9. ترک حسادت
مرحوم ملّا احمد نراقى مىگوید: «مخفى نماند که حسد، اشدّ امراض نفسانیه و دشوارترین همه و بدترین رذایل و خبیثترین آنهاست.
عقبه زین صعبتر در راه نیستاى خُنک آن کس حسد همراه نیست
صاحب حسد خود را به عذاب دنیا گرفتار و به عقاب عقبا مبتلا مىسازد؛ زیرا که حسود در دنیا لحظهاى از حزن و الم و غصّه و غم خالى نیست؛ چون که او هر نعمتى که از کسى دید متألّم مىشود و چون نعمت خدا نسبت به بندگان بىنهایت است و هرگز منقطع نمىشود، پس حسود بىچاره پیوسته محزون و غمناک است.(47)
خداوند متعال در وصف یهود مىفرماید: «اَم یَحسدونَ النّاسَ على ما آتیهم اللّه مِن فضلهِ» (نساء: 54)؛ یا اینکه به مردم در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشیده حسد مىورزند.
و در وصف منافقان مىفرماید: «اِن تَمسسکُم حسنةٌ تَسؤُهم.» (آلعمران: 120)؛ اگر فتح و پیروزى و یا پیشامد خوبى براى شما رخ دهد، آنها ناراحت مىشوند.
ـ «اِن تُصبکَ حسنةٌ تُسُؤْهم» (توبه: 50)؛ اگر به تو نیکى رسد، آنها را ناراحت مىکند.
از دو آیه اخیر، مىتوان فهمید که حسادت منافقان نسبت به مؤمنان موجب ناراحتى و سختى براى آنها بود که هر نعمت و خوبى که به مؤمنان مىرسید، باعث ناراحتىشان مىشد. حسد آثار نامطلوبى بر جسم و روان انسان دارد.
امیرالمؤمنین على علیهالسلام مىفرماید: «حسد رنجور مىسازد.»(48)
این رنجش مىتواند هم رنجش جسمى و هم رنجش روانى باشد. اما رنجش روانى او به سبب ناراحت بودن از رسیدن نعمت به دیگران است و همیشه شخص از این نظر خود را رنج مىدهد و راحتى خود را سلب مىکند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید: «آسایشى براى حسود نیست.»(49)
در روایت دیگر، حضرت على علیهالسلام مىفرماید: «حسود غمگین است.»(50)
رنجش جسمانى حسود به سبب ارتباط روان با جسم است. امروزه این حقیقت مسلّم شده که بیمارىهاى جسمانى در بسیارى از موارد، عامل روانى دارند و در طب امروز، بحثهاى مشروحى تحت عنوان «بیمارىهاى روان تنى» دیده مىشود که به این قسم بیمارىها اختصاص دارد.(51)
از امیرالمؤمنین على علیهالسلام روایت است که «عجیب است که حسودها از سلامت بدنهاى خود غافلند.»(52)
در روایت دیگرى، حضرت امیرالمؤمنین على علیهالسلام فرمودند: «تندرستى از کمى حسد است.»(53)
حسد از دو نظر مىتواند موجب اضطراب و تشویش روان شود: یکى آنکه نفس حسد موجب رنجش است ـ که بیان شد؛ دیگر آنکه حسد مىتواند موجب گناهان و رفتارهایى شود که خود سبب تشویش و اضطراب مىگردند. بسیارى از گناهان از قبیل قتلها و جنایات، علتشان حسادت است.
10. زندگى پاکیزه ناشى از عمل صالح
خداوند متعال مىفرماید: «مَن عَملَ صالِحا مِن ذَکرٍ اَو اُنثى و هُوَ مؤمنٌ فَلنحیینَّه حیوةً طیِّبةً» (نحل: 97)؛ هر کس عمل شایستهاى انجام دهد، در حالىکه مؤمن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه مىبخشیم.
روشن است که زندگى پاکیزه، که ثمره عمل شایسته مؤمن است، آن زندگى است که از آلودگى و بدى دور است و قطعا یکى از ویژگىهاى زندگى پاکیزه، آرامش است. حال اگر فرد، زندگى پاکیزه دارد، آرامش فردى حاصل است و اگر افراد جامعه زندگى پاک دارند، جامعه یک جامعهاى آرامى است.
11. همنشینى با مؤمن
همنشینى با مؤمنان و انسانهاى صالح موجب آرامش انسان مىشود؛ چرا که انسان در همنشینى با آنها به یاد خدا مىافتد و یاد خدا موجب آرامش دل است.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «مؤمن به وسیله مؤمن آرامش مىیابد؛ همانگونه که تشنه با آب خنک و گوارا آرامش مىیابد.»(54)
از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله سؤال شد که با چه کسانى مجالست و مصاحبت کنیم؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «کسى که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و سخنانش بر علم و دانش شما بیفزاید و رفتارش آخرت را به یاد شما آورد.»
کسى که انسان را به یاد خدا اندازد، علاوه بر اینکه خود موجب تسکین نفس انسان است، با تذکر یاد الهى نیز موجب آرامش دل مىگردد.
عوامل بسیارى در روایات معصومان علیهمالسلام براى ایجاد آرامش و رفع اضطراب بیان شدهاند که بیان همه آنها در وسع این نوشتار نیست. از اینرو، به موارد عمده آنها اکتفا شد.
··· پىنوشتها
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1983 م، ج 74، ص 211.
2ـ شهید ثانى، مسکّن الفؤاد، قم، آلالبیت، 1407 ق، ص 42.
3ـ تمیمى آمدى، غررالحکم، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ص 185.
4ـ محمد عثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1373، ص 376.
5ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، اسلامیه، 1363، ج 1، ص 642 به نقل از: آیین زندگى، ص 152.
6ـ شیخ عباس قمى، سفینةالبحار، ج 1، ص 447.
7ـ محمد محمدى رىشهرى، میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، ج 3، ص 284.
8ـ ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، چ دوم، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1367، ص 154.
9ـ هنرى لو پیرلو، استرس دائمى، ترجمه عباس قریب، مشهد، درخشش، ص 223.
10و11ـ حسن راشدى، نمازشناسى، تهران، ستاد اقامه نماز، 1377، ج 2، ص 67 / ص 43.
12ـ آلکسیس کارل، نیایش، ترجمه على شریعتى، تهران، الهام، 1377، ص 63.
13ـ محمدحسین طباطبائى، تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسلامى، ج 2، ص 40.
14ـ اسراء: 44.
15ـ سید رضى، نهجالبلاغه، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372، خ 213.
16ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، تهران، اسوه، ج 2، ص 212.
17ـ مرتضى مطهرى، سیرى در نهجالبلاغه، قم، دارالتبلیغ اسلامى، 1354، ص 33.
18ـ رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «به حاضر و غایب امّتم و آنانى که از اصلاب مردان و ارحام زنان تا قیامت به دنیا مىآیند، سفارش مىکنم که صله رحم کنند، اگرچه به فاصله یک سال راه باشد؛ زیرا صله رحم جزو دین است.» (محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 72، باب 3، روایت 73.)
19ـ کسى از پیامبر پرسید: هدف از رسالت تو چیست؟ فرمود: «هدف از رسالت من بندگى خدا، شکستن بتها و پیوند میان ارحام است.» (همان، ج 38، باب 65، روایت 49.)
20ـ همان، ج 74، باب 17، حدیث 10.
21ـ همان، ج 73، باب 13، حدیث 9.
22ـ راغب اصفهانى، مفردات، ص 91.
23ـ سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 2، ذیل آیه 1 سوره نساء.
24ـ عبدعلى جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، قم، مجاهدى، 1358 ق، ج 2، ص 394.
25ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 109 به نقل از: نهایه ابن اثیر.
26ـ محمدمهدى نراقى، جامع السعادت، قم، اسماعیلیان، 1383 ق، ج 2، ص 256.
27ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 256.
28ـ مجله معرفت، ش 46، ص 32.
29ـ سعید شاملو، بهداشت روانى، ص 590.
30ـ دیماتئو ام. رابین، روانشناسى سلامت، ترجمه سید مهدى موسوى اصل و همکاران، تهران، سمت، 1378، ص 590.
31ـ مجله معرفت، ش 46، ص 37.
32و33ـ عبدالله جوادى آملى، اسرار عبادات، ص 31 / ص 41.
34ـ محمد غزالى، مکاشفة القلوب، ص 145-147.
35ـ بحارالانوار، ج 75، ص 207.
36ـ مهاتما گاندى، همه مردم برادرند، ترجمه محمود تفضّلى، تهران، امیرکبیر، 136، ص 106.
37ـ آلکسیس کارل، پیشین، ج 8، ص 31.
38ـ مهدى پروا، روانشناسى یکتاپرستى، تهران، نشر انتشار، 1380، ص 78.
39ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 1، ص 100.
40و41ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 62 / ج 2، ص 63.
42ـ محمدمهدى نراقى، پیشین، ص 771.
43ـ محمد محمدى رىشهرى، پیشین، ص 394، ماده «حزن».
44و45ـ بحارالانوار، ج 75، ص 190 / ج 71، ص 88.
46ـ محمد محمدى رىشهرى، پیشین، ج 7، ص 252.
47ـ محمدمهدى نراقى، پیشین، ص 456.
48ـ مستدرک الوسائل، ج 12، باب 55، روایت 13401، ص 20.
49و50ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 70، ص 256 و ج 75، ص 10 / تمیمى آمدى، پیشین، ص 300 / ص 299.
51ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 3، ص 424.
52و53ـ نهجالبلاغه، حکمت 215، ص 446 / ص 452.
54ـ بحارالانوار، ج 67، باب 8، روایت 10، ص 165.
··· منابع
ـ مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، قم، بىتا، 1376؛
ـ پریرخ دادستان، روانشناسى مرضى تحوّلى از کودکى تا بزرگسالى، تهران، سمت، 1376، ج 1؛
ـ بهروز میلانىفر، بهداشت روانى، تهران، نشر قومس، 1374.