(با نگاهى ویژه به ارزش دینى)
رحیم میردریکوندى
گوردن آلپورت ( Gorden W. Allport, 1967-1897 ) در ایالت ایندیاناى امریکا متولد شد و تقریبا تمام دوران زندگى حرفهاىاش را در دانشگاه «هاروارد» سپرى کرد. او دانشنامه دکترى ( PhD ) خود را براساس نظریهاى تحت عنوان «یک مطالعه تجربى از صفات شخصیت» از همین دانشگاه دریافت کرد. آلپورت به عنوان پلى بین گذشته و حال شناخته شده است و البته کسانى هم هستند که آلپورت را جزئى از تاریخ روانشناسى مىدانند. آلپورت اولین کسى است که در امریکا نظریه «صفات» را براى مطالعه شخصیت به کار برده است.
آلپورت در سال 1961 شخصیت را اینگونه تعریف کرده است: «شخصیت عبارت است از: سازمانى پویا در درون فرد و متشکل از نظامهاى روانى ـ جسمانى که خصوصیات رفتار و تفکر فرد را مشخص مىکند.»
آلپورت شخصیت را آمیزهاى از عوامل روانى ـ جسمانى مىدانست و معتقد بود که اینها طورى به هم پیوند خوردهاند که نمىتوان شخصیت را تنها ماهیتى تنکردشناسى یا روانى دانست. وى اضافه مىکند که این نظامهاى روانى ـ جسمانى در وجود انسان به طور تصادفى جریان ندارند، بلکه به طور منظّم و پویا سازمان یافتهاند. به همین دلیل، شخصیت انسان داراى ویژگىهاى تداوم و قابلیت انعطافپذیرى است که به آن امکان تغییر و تحول مىدهد. آلپورت معتقد است که شخصیت یک پدیده انتزاعى نیست، بلکه سازهاى است که مشاهدات ما را از اعمال و رفتار یک فرد خلاصه مىکند. منظور آلپورت این نیست که واقعا وجودى خاص در درون افراد هست که افکار و رفتار آنان را تنظیم مىکند، بلکه مىخواهد حالت پویا و دینامیک بودن درون فرد را نشان دهد.
علاوه بر این، رفتار و شیوه تفکر انسان یکى از ویژگىهاى او به شمار مىرود که وى را از دیگران متمایز مىسازد و موجب تفاوتهاى فردى مىشود. این تفاوتهاى فردى هسته اصلى نظریه آلپورت را تشکیل مىدهند. آلپورت ادعا مىکرد که هیچیک از افراد بشر کاملاً شبیه به هم نیستند. او معتقد بود به جاى اینکه دنبال قوانینى بگردیم که حاکم بر رفتار افراد باشند، بهتر است رفتار افراد را مورد مطالعه قرار دهیم. (1)
به نظر مىرسد که آلپورت، بیش از آنکه به دلیل ارائه نظریه خاص در شخصیت معروف شده باشد، به دلیل موضوعات و اصولى که مطرح کرده، مورد توجه است. او در طول زندگى حرفهاى و پربار خود، به جنبههاى انسانى، سالم و سازمان یافته رفتار انسان توجه کرد. این طرز فکر در مقابل دیدگاهى است که انسان را موجودى زیستى، روان رنجور، تنشکاه(2) و داراى رفتارى ماشینى تلقّى مىکند.(3)
آلپورت چهره مهمى در بسط مفهوم «سلامت روان» (4) به حساب مىآمد. وى روانشناس معروفى است که به طور گسترده در مورد تعداد زیادى از حوزههاى شخصیت از قبیل خویشتن، انگیزش، ارزشها و شخصیت سالم مطلب نوشته است. آلپورت به دلیل مطالعات گستردهاش در مورد شخصیت، لقب «پدر روانشناسى شخصیت» را به خود اختصاص داده است. شاید بتوان گفت: آلپورت اولین روانشناسى است که اظهار داشت: روانشناس نباید صرفا به مطالعه علایم گوناگون و انواع مرض بپردازد، بلکه باید شخصیت سالم را مورد توجه قرار دهد.
این در حالى بود که فروید ( Freud ) و عده دیگرى از روانشناسان فقدان علایم و فقدان تعارض را سلامت روان و وجود آنها را نشانه مرض روانى به حساب مىآوردند. فروید همواره در درمانها و روش درمانى خود، به دنبال کشف علایم و ریشهیابى و تعلیل آنها بود. فروید براساس مشاهده مشکلات روانى متنوع که در مراجعان خود مىدید و صحبت کردنهاى زیاد با آنان در مورد گذشته و دوران کودکىشان، نظریه خود را در باب شخصیت بنیاد نهاد و آن را گسترش داد. به عقیده فروید، مرض و سلامت، و انسان سالم و انسان ناسالم فقط در کمیّت ـ یعنى مقدار علایم مرض روانى ـ با هم تفاوت دارند، اما از لحاظ کیفى هیچگونه تفاوتى بین آنها وجود ندارد.
آلپورت برخلاف فروید، معتقد است که انسان سالم و انسان ناسالم با هم تفاوت کیفى دارند، نه تفاوت کمّى. آلپورت این دو را با اصطلاحاتى مثل «شخص مریض» و «شخص سالم» (5) و سپس با «شخصیت سالم» و «شخصیت نوروتیک» (6) متمایز ساخت.
به عقیده آلپورت، تفاوتهاى کیفى ذیل بین این دو گروه شخصیتى به چشم مىخورند:
1. شخصیت مریض (نوروتیک) تحت سلطه ناخودآگاه (7) است، در حالىکه شخصیت سالم به صورت آگاهانه هدایت مىشود و تحت خودآگاهى (8) قرار دارد.
2. شخصیت مریض حالتى از اجبار دارد و مىخواهد به شیوههایى عمل کند که این شیوهها ضد خود(9) به حساب مىآیند، در حالىکه شخصیت سالم به جاى اجبار و فشار، از آزادى و استقلال برخوردار است. و این همان چیزى است که وى را به طرف نتایج مثبت (و نه ضد خود) هدایت مىکند.
3. منبع انگیزش براى شخصیت بیمار نوعا در گذشته است و حال آن که منبع انگیزش شخصیت سالم عمدتا در آینده است.
به دلیل همین تفاوتهاى اساسى بین شخصیت سالم و شخصیت ناسالم است که آلپورت معتقد است: فهم روان سالم از طریق مطالعه مرض، امرى غیر ممکن است. (10)
آلپورت عقیده داشت که باید یک مطالعه تمام عیار و کاملاً مستقل در مورد خود شخصیت سالم انجام بگیرد. وى در خلال مطالعات زیادش بر روى سلامت روان، به این نتیجه رسید که به جاى اصطلاح Healthy personality (شخصیت سالم) اصطلاح Mature personality (11) (شخصیت بالغ و کامل) را به کار ببرد.
طبق دیدگاه آلپورت شخصیت بالغ داراى صفات و ویژگىهاى ذیل است؛ ویژگىهایى که به عقیده آلپورت کاملاً با هم مرتبط هستند:
طبیعى است که هر انسانى خود را دوست دارد و از خویش مراقبت مىکند. وى مسائل و موضوعات خود را مهم به حساب مىآورد، به اندازه توان خود کار مىکند تا هم از خودش مراقبت کند و هم به رفاه و راحتى برسد. بسط خویشتن اشاره دارد به اینکه درگیرى و مشغولیت فرد در موضوعاتى است که بیرون از «خود» وجود دارند. چنین فردى خالصانه و صادقانه با موضوعى که خارج از خویشتن خویش است، مشغول شده، مقدارى از نیرو و وقت خود را صرف آن مىکند. آلپورت چنین چیزى را «درگیرى اصیل و صادقانه» مىنامد.
به عقیده آلپورت، فرد سالم و کامل قادر است به صورت صمیمانه با دیگران ارتباط برقرار کند. وى ارتباط با دیگران را به دو نوع تقسیم مىکند:
الف. Intimacy یعنى نزدیکى، صمیمیت و عشق به دیگران؛
ب. Compassion یعنى همدردى، دلسوزى و درک موفقیت دیگران.
Intimacy عشق و محبتى است که فرد نسبت به نزدیکان و خویشاوندان خود از قبیل پدر و مادر، فرزند، همسر و یا دوست صمیمى دارد. فرد سالم به شیوهاى حقیقى و بىریا با دیگران ارتباط برقرار مىکند و به صورت واقعى به آنان عشق مىورزد. وى، هم به فکر رفاه و سعادت خویش است و هم به فکر رفاه و سعادت کسانى که با آنها در ارتباط است. برخلاف فرد بیمار که بیش از آنچه به دیگران محبت کند و به آنان عشق بورزد، نیاز به عشق و محبت دارد. وى بیشتر گیرنده محبت است تا اینکه دهنده آن باشد. حتى اگر هم در مواقعى به دیگران ابراز محبت کند، محبت آنان با شرط و شروط و انتظاراتى همراه مىباشد، در حالىکه عشق و محبتى که به وسیله یک شخص کامل و سالم ابراز مىشود به صورت خالصانه و آزادانه و بدون هیچ گونه شرط و شروط و توقّعاتى مىباشد.
Co mpassion شامل درک موقعیت اساسى انسان است و به معناى احساس قرابت و نزدیکى با تمام افراد مىباشد. فرد کامل و سالم ضعفها و قوّتها، شادىها و غمها، فرازها و نشیبهاى خود و دیگران را درک مىکند. او مىداند که هم خودش و هم دیگران در زندگى با موفقیتها و شکستهایى روبهرو خواهند شد و حال آنکه فرد بیمار قدرت تحمّل دیگران را ندارد. وى نمىتواند دیگران را درک کند و ضعف آنان را دریابد. به عکس، انتظار دارد که دیگران او را درک کنند و کاملاً با او همدردى نمایند.
آلپورت معتقد است که فرد بالغ از لحاظ روانى و درونى ایمن و آرام است. وى عواطف خود را قبول داشته، به خوبى از عهده آنها برمىآید؛ به این معنى که وى عواطف خود را تجربه نموده، هدایت کرده، و آنها را تحت اراده خودش به نمایش گذاشته، آنها را ابراز مىنماید. او با عواطف خود در جنگ و کشمکش نیست. هیچگاه عواطفش بر او حاکم نمىشوند و از مهار او به در نمىروند. چنین فردى تمام جنبههاى خودش، ضعفها و قوّتهایش را مىپذیرد. وى نه به دلیل شکستهایش مأیوس و زمینگیر مىشود و نه به نقاط مثبت خویش مغرور مىگردد.
این ویژگى به میزان هوش و استعدادى اشاره دارد که به فرد اجازه مىدهد قادر باشد در زندگى به وظایف خودش خوب عمل کند. به عقیده آلپورت، مهم نیست که یک انسان از چه سطحى از هوش برخوردار باشد، بلکه مهم این است که چگونه بتواند از هوش خود استفاده نماید و آن را به کار بگیرد. طبق دیدگاه آلپورت، یکى از کارکردهاى عمده هوش، حل مسائل روزمره زندگى است. وى معتقد است: براى اینکه هوش از کارکرد خوبى برخوردار باشد دو چیز لازم است: یکى درک درست واقعیت و شناخت موقعیت و دیگرى داشتن ذهنى شفّاف و روشن.
به عقیده آلپورت، فرد بالغ داراى یک فهم واقعبینانه از خود مىباشد. او قادر است خود را همان جور که هست، ببیند؛ هم نقاط خوب و هم نقاط بد خودش را. آلپورت بیان مىدارد که Self - insight ارتباطى است بین آنچه فرد واقعا هست و آنچه فکر مىکند مىتواند باشد (ارتباط بین خودِ واقعى و خودِ آرمانى.)
به عقیده آلپورت، شخصى که به خود بصیرت دارد، معمولاً با دیگر افراد ارتباطات بهترى دارد. وى ارتباطات واقعترى را با دیگران برقرار مىکند و از طریق همین توانایى، بر ایجاد ارتباط واقعىتر، مىتواند ارزیابى واقعىترى از خود و دیگران داشته باشد. چنین شخصى در زندگى و مسائل مربوط به آن، صددرصد خشک و جدّى و غیرقابل انعطاف نیست، بلکه گاهى با حوصله و شوخ طبعى از کنار مسائل آن مىگذرد. چنین فردى هرگز دیگران را به مسخره نمىگیرد و آنان را ضایع نمىکند.
آخرین و مهمترین معیار ویژگى یک شخصیت سالم و کامل وحدت و یکپارچگى شخصیت در زندگى است. براى فهم نظر آلپورت در مورد اصطلاح Unifying philosophy، فهم مفهوم و مراد وى از شخصیت لازم به نظر مىرسد.
طبق دیدگاه آلپورت، شخصیت یک نظام واحد روانى ـ جسمانى است که فرد از طریق آن، با دنیاى خویش در تعامل و ارتباط است. طبق این تعریف، شخصیت یک نظام کلى است که از دو زیرنظام روانشناختى و جسمانى تشکیل شده است. مثل هر نظام دیگر، نظام شخصیت نیز به شیوهاى واحد و متحد کار مىکند. بنابراین، این زیرنظامها باید در یک نظم و هماهنگى خاصى کار کنند تا نظام شخصیت بتواند عمل کند. عملکرد شخصیت تعامل با دنیاى اطراف است براى ارضاى نیازها و رسیدن به اهداف. به عقیده آلپورت، براى اینکه شخصیت بتواند به یک شیوه واحد عمل کند، نیازمند وحدت و یکپارچگى است؛ یعنى همان چیزى که آلپورت از آن به « Unifying philosophy » تعبیر مىکند.
باید توجه داشت که آلپورت با این اصطلاح درصدد اشاره کردن به فلسفه به معناى سنّتى آن نیست، بلکه مراد وى از اصطلاح مزبور یک نظام ارزشى کلى است که به تمام زندگى، معنا و انگیزه مىبخشد.
آلپورت شش نظام ارزشى اساسى را تعیین مىکند. به عقیده وى تمام انسانهاى دنیا از این شش نظام استفاده مىکنند و هیچ انسانى از این شش نظام خارج نیست و غیر از این نظامهاى ارزشى کلى و اساسى، نظام ارزش دیگرى وجود ندارد. این نظامها عبارتند از:
در این نظام، فرد به علم و دانش، آن هم به جنبه نظرى و انتزاعى آن و نه معناى عملى و عینى آن، بها مىدهد. هدف عمده او تحقیق دانش و افزایش یافتههاى علمى است، به گونهاى که اصلاً با جنبههاى کاربردى و عملى آنها کارى ندارد. وى تشنه علم و دانش است و صرفا مىخواهد که بخواند و بخواند.
در این نظام ارزشى، فرد به قدرت و سیاست ارزش و اهمیت مىدهد. وى عقیده دارد که کسب قدرت و مهار دولتها و ملتها از مهمترین اهداف در زندگى مىباشند. هدف اصلى چنین فردى در زندگى، یادگیرى شیوهها و فنون جدید سیاست و یافتن شیوهاى براى قرار دادن خود در یک موقعیت قدرت سیاسى مىباشد.
در این نظام، فرد عقیده دارد که زیبایى مهمترین و ارزشمندترین چیز در زندگى است. هدف اصلى وى در زندگى رشد توانایىهاى هنرى خود و درگیر شدن با اعمال و حرکاتى است که زیبایى را در سطح عمومى و خصوصى افزایش مىدهد.
در این نظام ارزشى، فرد به پول و ثروت بها مىدهد. هدف اصلى او در زندگى جمعآورى پول و ثروت زیاد، تا جایى است که امکان دارد. او به هیچ چیز غیر از پول و ثروت نمىاندیشد. حتى ممکن است از خواب و خوراک و خانواده خود بگذرد تا به پول بیشتر برسد.
در این نظام، فرد به افراد و ارتباط بین آنان اهمیت مىدهد. هدف اصلى وى در زندگى، رشد و گسترش ارتباطات دلسوزانه و محبتآمیز با دیگران است. همچنین ممکن است چنین فردى درصدد یافتن راههایى باشد تا از طریق آنها رفاه و آسایش عمومى مردم را بالا ببرد. چنین فردى همواره به دنبال کسب رضایت مردم و کسب وجهه و موقعیت اجتماعى است.
در این نظام، فرد اعتقاد دارد که ارزشهاى دینى، بالاترین، مقدّمترین و ضرورىترین ارزشها هستند. هدف اصلى او در زندگى این است که زندگىاش را به شیوهاى عملى کند که با باورهاى دینىاش متحد و سازگار باشد.
آلپورت معتقد است که نظام ارزش دینى به تنهایى قادر است شخصیت را سازماندهى کند. عملکرد یک نظام ارزشى وحدت بخشى به شخصیت و یکپارچه ساختن آن است. به عقیده آلپورت، همه این نظامهاى ارزشى کلى به صورت مساوى قادر به یکپارچه سازى شخصیت نیستند. وى معتقد است: نظام ارزشى دینى تنها نظامى است که مىتواند به صورت کامل و مستمر به شخصیت، وحدت و یکپارچگى ببخشد. وى ادامه مىدهد که نظام ارزشى دینى به دو دلیل عمده و اساسى، قادر به انجام این کار است:
دلیل اول اینکه دین با تمام جنبههاى زندگى انسان سر و کار داشته، در هر بخشى از زندگى، حرفى براى گفتن دارد. دین مىتواند فرد را در تمام تعاملاتش با دنیا، در تمام جنبهها راهنمایى و یارى کند. در بین تمام نظامهاى ارزشى، فقط نظام ارزشى دینى مىتواند در تمام جنبهها و در تمام زندگى راهنماى انسان باشد.
آلپورت اشاره مىکند که دین یک احساس بزرگ و عمده است که مىتواند تمام حقایق و تمام نظامهاى ارزشى دیگر را ارزیابى نموده، چهارچوب آنها را در زندگى مشخص نماید.
به همین دلیل، وى اصطلاح Master Sentiment (احساس بزرگ، عقیده عمده) را در مورد دین به کار مىبرد.
دلیل دوم اینکه دین پدیدهاى است که با عالم بالا (24) ، یعنى عالم غیرمادى نامحدود فوق طبیعى، مرتبط است. (25) نظام ارزشى دینى ساخته دست بشر نیست، اما سایر نظامهاى ارزشى دیگر ساخته و پرداخته دست بشر هستند. این نظامها مجموعهاى از باورها هستند که افراد بشر خودشان آنها را خلق کرده و طرحریزى نمودهاند. این نظامهاى مصنوعى محدود و ناقص هستند؛ زیرا خالق آنها خود محدود و ناقص است. ولى به دلیل آنکه نظام ارزشى دینى از منبع وحى و عالم بالا سرچشمه مىگیرد، مىتواند فهم انسان را بالا ببرد و به انسان کمال و تعالى ببخشد و بنابراین، قادر است به صورت کامل و تمام عیار انسان را درک کند و نیازها و خواستههاى او را ارضا نماید. نظام ارزشى دینى مىتواند به صورت دایم انسان را با عالم بالا پیوند دهد.
اما نظامهاى ارزشى دیگر علاوه بر اینکه ناقص و محدودند، موقّتى نیز هستند؛ زیرا بر چیزهایى تأکید مىکنند که موقّتى و زایل شدنى هستند؛ مثل زیبایى، پول، ثروت، قدرت و شهرت که همگى محدود و موقّتى مىباشند و سرانجام، با فرو ریختن آنها، این نظامهاى ارزشى نیز فرو مىریزند و انسان نیز در مرحلهاى از زندگى به جایى مىرسد که آنها را دور مىریزد و حتى گاهى از آنها متنفّر مىشود. وقتى یک نظام ارزشى فرو مىریزد انسان معتقد به آن نظام نیز سرخورده، ناامید و متلاشى مىشود. حتى ممکن است که اقدام به خودکشى کند و رفتارهاى خود ویرانگر داشته باشد.
بسیارى از روانشناسان مثل یونگ ( Jung )، فرانکل ( Frankl ) و تیلیک ( Tillic ) این اعتقاد آلپورت را، که داشتن یک نظام ارزشى دینى بخش مهمى از سلامت روان به حساب مىآید، مورد تأیید و حمایت قرار دادهاند.
یونگ نوشت: تمام مراجعان و بیماران بالاى 35 سال او فاقد معنا و استحکامى بودند که دیدگاه مذهبى مىتوانست به آنها اعطا کند. به عبارت دیگر، این مراجعان به سبب نداشتن یک دیدگاه مذهبى، معنا و استحکام خود را از دست داده و مریض شده بودند.
فرانکل نوشت: یکى از فراوردههاى جانبى دین کمک بىحساب به سلامت روان است. به عقیده وى، این فقط محصول جانبى دین است، وگرنه محصول اصلى دین چیزهاى مهمترى است.
تیلیک، که یک روانشناس و فیلسوف بود، بیان داشت: ایمان و اعتقاد به خدا به تمام جنبهها و مسائل زندگى فرد و در نتیجه، به کل شخصیت انسان، عمق، جهت و وحدت مىبخشد. به عقیده وى، قدرت وحدت و یکپارچگى شخصیت فرد به ایمان و اعتقاد وى به خدا بستگى دارد؛ هرقدر ایمانش بیشتر و قوىتر باشد، توان وحدت و یکپارچگى شخصیت او نیز بیشتر و قوىتر است.
آلپورت در اینجا به یک نکته مهم و اساسى اشاره مىکند و با همین نکته است که جواب معترضان و منتقدان به دین را مىدهد. او مىگوید: درست است که نظام ارزشى دین بهترین نظامى است که به شخصیت وحدت و یکپارچگى مىبخشد، ولى چنین نیست که هر نوع از اعتقاد دینى بتواند از عهده چنین کارى برآید. آلپورت خود متوجه بود که بسیارى از افراد ادعا مىکنند که به خدا اعتقاد دارند و از دین نیز پىروى مىنمایند. همچنین متوجه بود که همه این افراد سالم نیستند و از آن وحدت و یکپارچگى شخصیت، که بخشى از شخصیت سالم و کامل به حساب مىآید، برخوردار نیستند. حال سؤال این است که آیا عیب از دین است یا از افرادى که ادعاى دیندارى مىکنند؟
پس از انجام تحقیقات در زمینه رابطه بین بىدینى و مرض روانى، آلپورت کشف کرد که دو نوع اعتقاد دینى (جهت و گرایش دینى) وجود دارد: اعتقاد دینى ظاهرى (26) و اعتقاد دینى باطنى. (27)
«اعتقاد دینى ظاهرى» یک تعهد کاذب و عهد و پیمان دروغین نسبت به خدا و دین است که در آن شخص از دین استفاده مىکند تا به دیگر اهداف خود برسد. فردى که داراى جهت مذهبى ظاهرى(28) است، داراى ایمانى منافقانه نسبت به خدا و تعهدى ریاکارانه نسبت به دین مىباشد. چنین فردى ادعا مىکند که مهمترین ارزش در زندگى او، پرستش و عبودیت عده زیادى از روانشناسان مشهور، از جمله آلپورت، یونگ و دیگران در روانشناسى خود، به خوبى از دین دفاع کردهاند و بر اهمیت آن در زندگى فردى و اجتماعى انسان پافشارى نمودهاند. خداوند از مجراى دینش مىباشد. اما حقیقت امر این است که سایر ارزشهاى غیر دینى براى او مهمترند. وى از دین به عنوان یک ابزار استفاده مىکند تا به اهداف غیر خدایى ـ یعنى اهدافى که با سایر ارزشها مرتبط هستند ـ برسد. شخصى که داراى یک تعهد مذهبى ظاهرى است، دین را به کار مىگیرد تا از طریق آن منافعى را کسب نماید، اعمال و گفتار و نیات مذهبى از خود بروز مىدهد تا از این طریق، منافع انسانى و حتى گاهى شیطانى خود را تأمین نماید. و در یک کلام، او جانماز آب مىکشد، ولى با پنبه سر مىبرد. چنین شخصى در واقع، زیر لواى دین و با نام دین، سعى و تلاشش و همّ و غمش این است که به اهداف سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، هنرى یا علمى برسد. به اعتقاد آلپورت، چنین جهتى و چنین اعتقادى نه تنها نمىتواند به شخصیت وحدت و یکپارچگى ببخشد، بلکه مىتواند منشأبیمارى روانى نیز باشد.
نوع دیگر اعتقاد دینى، «اعتقاد دینى باطنى» یا به تعبیر دیگر، «جهت مذهبى باطنى» (29) ، یک عهد و پیمان کامل و خالصانه نسبت به خدا و نسبت به شیوه مذهبى زندگى است. به عقیده آلپورت، جهت مذهبى باطنى یک جهت زنده و پویاست که در تمام زندگى وجود دارد، نه اینکه به صورت عادت درآمده باشد.
آلپورت بیان مىدارد: شخصى که داراى جهت مذهبى باطنى است، بیشتر علاقهمند است به دین خودش خدمت کند تا اینکه آن را به خدمت بگیرد. چنین جهتى یک پیمان جامع و کامل به حساب مىآید که از طریق آن، همه چیزهاى دیگر در زندگى به دست آمده، به نتیجه مىرسند. به عقیده وى، جهت مذهبى باطنى نمىتواند براى هیچ هدف دیگرى، حتى هدف رسیدن به سلامت روان، مورد استفاده قرار بگیرد؛ زیرا چنین جهتى یک جهت کاملاً خالصانه است که فقط در جهت رسیدن به خدا مورد استفاده قرار مىگیرد. به عبارتى دیگر، مىتوان گفت: قصد و نیت افراد در جهت مذهبى آنان مهم است. اگر این نیت یک نیت خالصانه خدایى باشد، جهت دینى آنان نیز باطنى و خالصانه خواهد بود و اگر این نیت یک نیت ریاکارانه باشد، جهت دینى نیز ظاهرى و ریاکارانه خواهد بود.
به عقیده آلپورت، اگر شخصى تصمیم بگیرد مذهبى باشد تا از این طریق به سلامت روان برسد، جهت مذهبى او یک جهت مذهبى خالصانه نخواهد بود؛ زیرا وى در حال استفاده از دین است براى رسیدن به هدفى (به دست آوردن سلامت روان)، که این هدف، غیر خداست. (30) از دیدگاه آلپورت، حتى چنین شخصى نیز در حقیقت، داراى جهت مذهبى ظاهرى بوده، در نهایت از لحاظ روانشناختى مریض به حساب مىآید. (31) با وجود این، خود آلپورت بیان مىدارد: اگر شخصى داراى گرایش و جهت مذهبى خالصانه باشد، محصول جانبى این جهت خالصانه آن خواهد بود که دین چنین شخصى را حفظ کرده، از او مراقبت مىنماید و سلامت و روان را براى او به ارمغان مىآورد.
عده دیگرى از روانشناسان نیز با انجام مطالعات و تحقیقاتى در این زمینه، نظریه آلپورت در مورد جهت مذهبى را تأیید کردهاند.
ویبى ( Wiebe ) و فِلک ( Fleck ) یافتهاند که انسانهاى با گرایش و جهت مذهبى باطنى نسبت به انسانهاى با جهت مذهبى ظاهرى یا انسانهاى بىدین داراى سطح بالاترى از وحدت و انسجام و یکپارچگى شخصیت مىباشند.
مطالعات بولت ( Bolt ) با همکارى کرندال ( Crandall ) و رسمیوزن ( Rasmussen ) و نیز با همکارى سودرستروم ( Soderstrom ) و رایت ( Wright ) نشان دادند افرادى که جهت مذهبى باطنى دارند، در زندگى از سطح بالایى از اهداف برخوردارند. به عبارت دیگر، آنان داراى یک معناى محورى هستند که به زندگىهاى آنان خط و جهت مىبخشد.
بنابراین، مىتوان گفت: طبق دیدگاه آلپورت، نظام ارزشى دینى مهمترین و وحدتبخشترین نظام ارزشى است، مادامى که شخص داراى یک جهت مذهبى باطنى و یک اعتقاد دینى خالصانه باشد.
عدهاى از روانشناسان و جامعهشناسان دین را به باد انتقاد گرفتهاند و گفتهاند: دین نیرویى است که فرد را از خود بیگانه مىکند. فروید دین را نشانه مرض روانى به حساب آورد. به عقیده فروید، انسان سالم کسى است که دین ندارد؛ انسانهاى دیندار همه مریضاند؛ چون احساس گناه مىکنند، اضطراب دارند و قادر به تصمیمگیرى نیستند.
مطالعات دیگرى که به وسیله دیگران انجام گرفت، چنین نمایاند که انسان مذهبى نسبت به افراد غیرمذهبى، انسان دیندار در مقایسه با انسان بىدین، وابستهتر، کوته بینتر، کم ظرفیتتر، تسلیمتر (آن هم به صورت کورکورانه) و تابعتر مىباشد.
آلپورت اعتقاد دارد که تمام این انتقادات و تمام این ایرادات درست هستند، منتهى فقط موقعى که جهت دینى فرد یک جهت دینى ظاهر باشد. اما ـ همانگونه که بیان شد ـ اگر جهت دینى فرد یک جهت دینى باطنى و خالصانه باشد، نه تنها این انتقادات وارد نیستند، بلکه دقیقا عکس آنها در مورد دین و فرد دینى صدق خواهد کرد. (32)
آلپورت عقیده دارد که روانشناسى باید انسان سالم و انسان دینى را مورد مطالعه عمیق قرار دهد. روانشناسى وظیفه دارد شخصیت انسان را در ارتباط با دین تجزیه و تحلیل کند. به عقیده وى، روانشناسى که صرفا به مطالعه رفتارهاى مادى و یا مطالعه انسانهاى مریض و ناسالم بپردازد و به دین و ارزشهاى دینى اهمیت ندهد، روانشناسى نخواهد بود. مگر مىتوان شخصیت انسان را عمیقا بررسى نمود، بدون اینکه به مهمترین و بهترین عامل وحدتدهنده آن (دین)، توجه کنیم؟ در نهایت، به عقیده آلپورت، عمدهترین وظیفه روانشناس و روانشناسى بررسى شخصیت انسان، دین انسان و شخصیت دینى انسان است.(33)
برخى تصور کردهاند که روانشناسى و روانشناسان کاسه خود را از دین جدا نموده و در حوزه مطالعه و تحقیق خود، اصلاً کارى با دین و ارزشهاى دینى ندارند. این گروه چنین گمان مىکنند که روانشناسى نوعى علم است و بسان سایر علوم، نسبت به دین بىتفاوت مىباشد.
اما حتى در غرب نیز چنین چیزى به صورت صد در صد اتفاق نیفتاده است. عده زیادى از روانشناسان مشهور، از جمله آلپورت، یونگ و دیگران در روانشناسى خود، به خوبى از دین دفاع کردهاند و بر اهمیت آن در زندگى فردى و اجتماعى انسان پافشارى نمودهاند. حتى آلپورت تا جایى پیش مىرود که وظیفه اصلى روانشناسى را مطالعه دین و ارزشهاى دینى مىداند. همانگونه که ذکر شد، به عقیده ایشان، مطالعه شخصیت و رفتار انسان بدون مطالعه دین او، یک مطالعه نادرست و یا دستکم یک مطالعه ناکافى است.
حال سؤال این است که چرا غرب و سیاستمداران غربى در گذشته و حال، علاقهاى نداشتهاند که از چنین روانشناسانى بزرگمثلآلپورتویونگونتایج تحقیقاتومطالعاتآنهاو اصول روانشناختى کشف شده به وسیله آنان، سخنى به میان آورند؟
1ـ آلن. اُ. راس، روانشناسى شخصیت (نظریهها و فرایندها)، ترجمه سیاوش جمالفر، تهران، بعثت، 1373، ص 186ـ188.
2. Tension - reducing .
3ـ لارنس اى. پروین، روانشناسى شخصیت (نظریه و تحقیق)، ترجمه محمدجعفر جوادى و پروین کدیور، تهران، رسا، 1374، ج 2، ص 7.
4. Mental Health .
5. The ill person and the healthy person .
6. The healthy personality and the neurotic personality .
7. The Unconscions .
8. The Conscious .
9. Self - defeating ways .
10ـ این همان کارى است که فروید کرد. او مىخواست از طریق مطالعه چند انسان مریض، نتایج و قوانینى به دست آورد و سپس آنها را به تمام انسانهاى دنیا تعمیم دهد.
11ـ Mature Personality یعنى: انسان کامل، سالم، بالغ، پخته شده.
12. Extension of the self
13. Warm relating of self to others
14. Emotional Security
15. Functional intelligence
16. Self - insight
17. Unifying philosophy
18. Theoretical value system
19. Political Values
20. Aesthetic Values
21. Economic Values
22. Social Values
23. Religious value System
24. Transcendent
25ـ آلپورت در زمان خود، به دلیل مصالحى (از قبیل حمله و انتقاد شدید دیگران و جلوگیرى از تخریب و تکذیبهاى مغرضانه) اصطلاح God را به صورت مستقیم به کار نبرد و در مقابل، از اصطلاح " Transcendent " استفاده نمود.
26. Extrinsic religious belief
27. Intrinsic religious belief
28. Extrinsic religious orientation
29. Intrinsic religious orientation
30ـ البته مىتوان این نکته را یاداور شد که اگر هدف رسیدن به سلامت روان یا هر هدف سالم و انسانى دیگر، در مسیر کمال و رسیدن به قرب خداوند قرار بگیرد، آیا باز هم هدفى غیر خدایى و ناخالص به حساب مىآید یا اینکه هدفى خالصانه و خدایى است؟ جواب چنین سؤالى مستلزم بررسى عمیق مبانى اسلامى و مبانى آلپورت است که خود بحثى مفصل و دقیق بوده، مجال دیگرى مىطلبد. آنچه در این مقاله بیان شده فقط نظرات آلپورت است.
31ـ لازمه این حرف آلپورت آن است که انسان بىدین و انسانى که خود را به صورت ریاکارانه به دیندارى مىزند، از سلامت روان برخوردار نیستند.
32. " Theories of Mental Health" English Psycholog Texts, Dr. Sayid Muhammad - Muhsin Jalali - Tehrani; Imam khomeini Research and Study Institure, fall , 2002
33. Gordon W. Allport, Basic considerations for a psychology of personality , ( Yale University pres, U.S.A, Michigan, 1978), p.93