حسین حقانى زنجانى
مطابق نظر علماى علم منطق از ارسطو و سقراط و افلاطون و سایر فلاسفه یونان باستان و نیز فلاسفه اسلامى متقدم و متاخر از شیخالرئیس بوعلى سینا و سایر فلاسفه اسلامى، اصلى است در منطق که هر علمى همانطور که نیاز به تعریف و موضوع دارد، به تعیین فایده و هدف از آن علم نیز نیاز دارد.
پس طالبان علم روانشناسى به هنگام پیاده کردن مسائل و احکام مربوط به آن علم، اهداف و فواید کلى آنها را نیز در نظر گرفته و در مرحله عینیت، جامه عمل مىپوشانند. منتها از مطالعه منابع وسیع مربوط به این علم استفاده مىشود که به طور کلى دو نوع هدف در این علم مورد نظر دانشمندان مىباشد:
یکى هدفهاى کلى مربوط به علم روانشناسى صرفنظر از خصوصیت دیدگاه مذاهب و مکتبهاى گوناگون پیرامون موضوع آن و دیگرى هدفها و مقاصدى که براى صاحبان هر مکتب و نظرات گوناگونى که در انواع مختلف و اقسام متعدد علم روانشناسى و رشتههاى گوناگون آن مورد نظر مىباشد.
قسم اول از اهداف و فواید علم روانشناسى، عام بوده، همه دیدگاههاى مختلف در رشتههاى علمالنفس، آنها را در گرفته و مشترک مىباشند.
و اما قسم دوم هدفهاى خاصى بوده، صاحب عقیده و مکتب خاص در مجموعه رشتههاى علم روانشناسى آنها را مد نظر قرار داده، آنها را در خارج مىخواهند پیاده کنند.
از جمله فوائد قسم اول سه فایده زیر را مىتوان ذکر کرد:
روانشناسى در شناختن رفتار افراد انسانها و بررسى علل و اسباب رفتار و توجه به شرائط معینى که باعثبروز رفتار خاصى مىشوند و در فهم تاثیر عوامل ارثى و عوامل مربوط به محیط جغرافیائى و اجتماعى و فرهنگى در رفتار اجزا به ما کمک مىکند.
تحقیقات روانشناسان، بسیارى از پندارهاى بىاساس را درباره افراد و نوع قضاوت ما در مورد آنان را تغییر مىدهد مثلا در گذشته عدهاى تصور مىکردند که موقعیت اجتماعى یا اقتصادى و وضع طبقهاى افراد یا عوامل نژادى امتیازهاى خاصى براى عدهاى از افراد انسان به وجود مىآورد درحالى که دیگران فاقد این امتیازها مىباشند.
براى این دسته از انسانها، «اصالتخانوادگى» یا موقعیت ممتاز اجتماعى قائل مىشدند و مىپنداشتند که این عده از انسانها باهوشتر از دیگران هستند و اینان تنها صلاحیت رهبرى را دارند و تحصیل در مراحل علمى عالىتر باید به این عده اختصاص یابد و تنها اینان مثلا صلاحیتحکومتبر دیگران را دارند! .
و نظیر اینگونه نظریات واهى و بىاساس از قبیل «خبثباطن» و «بدجنسى» و «پستى و رذالت» و مانند اینها در مورد عدهاى، در اذهان انسانهاى جاهل و ناآشنا به مبانى علمى وجود داشت و اینگونه افکار واهى چهبسا باعث مىشد که فرصت تربیتى را از عدهاى سلب و مانع رشد و ترقى ایشان شوند.
و علم روانشناسى و تحقیقات دانشمندان با کشف تاثیر عوامل ارثى و عوامل جعرافیائى و عوامل اجتماعى و فرهنگى این حقیقت را ثابت نمودهاند که تعداد افراد کودن یا افرادى که داراى استعداد فوقالعاده باشند، معدود هستند و اکثریت مردم در هر اجتماع از لحاظ استعداد در حد متوسط قرار دارند و علاوه بر این، استعداد فوقالعاده در رشتهاى از رشتههاى علوم هرگز دلیل این نیست که تنها صاحبان اینگونه استعدادها حق استفاده از تحصیلات عالى را داشته باشند یا این که صلاحیتحکومتبر دیگران را بدون رضایت ایشان دارا باشند و علم روانشناسى این حقیقت را ثابت نموده که حتى افراد کودن و از لحاظ روانى عقبافتاده نیز قابل تربیت هستند و ایجاد فرصتهاى مناسب تربیتى مىتواند در رشد و پیشرفت اینگونه افراد تاثیر بسزائى داشته باشد پس همه افراد انسان قابل تربیت هستند و این حقیقتبا تحقیقات روانشناسان و مربیان بزرگ موافقت دارد و روانشناسى ما را به دورههاى مختلف رشد، آشنا ساخته و روشن مىسازد که هر فردى از انسانها در هر دوره از رشد نیازهاى خاصى داشته و با مشکلات و مسائل معینى روبرو است و جهات اخلاقى و اجتماعى انسانها در هر دورهاى از رشد وضع مشخصى داشته و رشد شخصیت افراد در هر دوره تابع اصول و قواعد معین و مشخصى است.
فایده دوم روانشناسى در رابطه با استعداد و امیال و رغبتهاى افراد انسانها مطرح مىباشد.
کوشش دانشمندان در زمینه تشخیص استعدادهاى افراد تستهاى متعددى به وجود آورده است که مىتوان توسط این تستها استعدادها و امیال و رغبتهاى مختلف افراد را اندازهگیرى نمود بدینوسیله در انتخاب شغل به ایشان کمک نمود.
تحقیقات دانشمندان روانشناس روشنگر اصول و قواعد بسیار با ارزشى است که راهنماى خوبى براى مربیان و معلمان در مورد یادگیرى بچهها است.
فایده سوم روانشناسى تایید اصول دموکراسى و روشن نمودن ارزشهاى والاى انسانى است، علوم زیستى و روانى این حقیقت را ثابت کردهاند که همه انسانها صرفنظر از نژاد و جنس، عقیده، ملیت، داراى شخصیت قابل احترام بوده، صلاحیت این را دارند که در وضع خود و جهان زندگى خویش تصمیم بگیرند و راه زندگى خود را تعیین نمایند.
با توجه به مطالب بالا مىتوان به این حقیقت اعتراف نمود که علم روانشناسى همانند رشتههاى دیگر علمى داراى روش هاى معینى است که به کمک آنها مىکوشد و حقایق مورد توجه خود را گردآورى کند تا براساس آنها به فرضیهسازى و خلق تئورى اقدام نماید (1) .
اما سؤالى: در اینجا مطرح است و آن این که این فرضیهها و تئوریهاى مورد نظر در روانشناسى کدامها مىباشند؟
در پاسخ این سؤال مىتوان چنین بیان کرد که این فرضیهها و تئوریها به ملاحظه دیدگاههاى مختلف در رشتههاى گوناگون روانشناسى مختلف بوده و در حقیقت همان فوائد قسم دوم را تشکیل مىدهند و از اینجاست که در کتاب مقدمه روانشناسى ص 112 چنین آمده است: «یکى از هدفهاى مهم گفتارهاى ما درباره روانشناسى این است که ما بین روانشناسى علمى و روانشناسى غیر علمى فرق بگذاریم» .
و «واتسون» یکى از روانشناسان امریکائى نیز فرضیه و تئورى خاص خود را چنین بیان مىکند:
«هدف از روانشناسى به وجود آوردن یک اصول علمى جهت ضبط رفتار و روبرو شدن با مسائل رفتارى چه هنگام مشاوره و چه در کلینیکهاى روانى» (2) .
چنانکه خوانندگان ملاحظه مىکنند، هدفهاى علم روانشناسى در نظریه مربوط به رفتار که یک مکتب خاص برخى از دانشمندان جدید غرب است، منطبق مىگردد.
«جمیل صلیبا» که یکى از دانشمندان لبنان در کتاب خود «علمالنفس» (3) وظائف و اهداف روانشناسى را تحت عنوان «الشروط العامة للحیاةالنفسیة» شرح مىدهد که ترجمه آن این است:
«در روانشناسى وظائف ادراک عمومى از حافظه و عادت و وظیفه تمییز و ادراک و احساسات و تصورات و معانى عامه و عواطف و لذت و الم و غیر اینها توضیح داده مىشود» .
«دکتر احمد عزت راجح» استاد علمالنفس در دانشگاه اسکندریه در کتاب خود: «اصول علمالنفس» (4) . هدف علم روانشناسى را از دیدگاه نظریه «رفتارگرائى» تحت عنوان «اهداف علمالنفس» چنین مىنویسد: «لعلم النفس شانه فى ذلک شان العلوم الآخرى اهداف ثلاثة:
1- فهم السلوک و تفسیره.
2- التنبؤ بما سیکون علیهالسکوک.
3- ضبط السلوک و التحکم فیه بتعدیله او توجیهه او تحسینه او العمل على ازالته» .
«یعنى براى روانشناسى که شان و مرتبه آن مثل سایر علوم است، سه هدف مهم و اصلى وجود دارد:
هدف اول: درک معناى رفتار و سلوک و تفسیر و توضیح آن.
هدف دوم: بیان رشد و کیفیت آن براساس رفتار.
هدف سوم: ضبط رفتار انسانها و استوارى آنها به معناى تعدیل رفتار و توجیه آن و کوشش در زیبا ساختن و زیبانمودن رفتار...» .
سپس شروع مىکند به موارد هر یک از این اهداف سهگانه را توضیح داده، مصادیق و کیفیات و ویژگیهاى آنها را بیان مىکند (مراجعه نمایید به ص 31 و 32 و 33) .
درست نقطه مقابل نظر رفتارگرائى، نظر روانشناسان اسلامى است که در توجیه فوائد علمالنفس دیدگاه خاصى داشته بهگونهاى دیگر فواید و اهداف روانشناسى را بیان مىکنند:
مرحوم على اکبر شهابى در کتاب «اصول روانشناسى» (5) در بیان اهداف علم روانشناسى اسلامى چنین توضیح مىدهد:
«گفتیم موضوع روانشناسى روح انسانى است ولى روح انسانى به گفته نویسنده و شاعر فرانسوى «مون تاین» چون دریائى است مواج و عظیم و در حقیقت وجود انسان خود عالمى است عقلانى نظیر عالم محسوس روح انسان هم چون اقیانوسى است که در آن احساسات و انفعالات و عواطف و امیال، افکار و خاطرات، حدسیات و غرائز، تصمیمات و عادات قرار گرفته است، آثار هر یک از آن کیفیات مختلف باهم فرق دارند از اینرو علماى روانشناسى براى این که این حالات به یکدیگر اشتباه نشوند، اینها را تقسیم و طبقهبندى کرده، و سه دسته مختلف تشکیل دادهاند که هر یک مربوط به یک قوه مىباشد:
1- حالات یا حیات انفعالى یا احساسى (ناشى از قوه منفعله) مجموعه آثارى که ارتباط به شادى و غم داشته باشند از قبیل عاطفه، عشق و محبت و...
2- حالات عقلائى (ناشى از قوه عاقله) مجموعه آثارى که نسبتبه فکر دارند از قبیل ادراک خارجى، تفکر، حافظه، خیال، قضاوت، استدلال و برهان.
3- حالات عملى (ناشى از قوه فاعله) مجموعه آثارى که ارتباط به تحرکات داشته از قبیل حرکات انعکاسى، حرکات غریزى، عادت و اراده و...
در روانشناسى از حالات سهگانه فوق و خصوصیات هر یک بحث مىشود و اهداف علم روانشناسى را تشکیل مىدهد خوانندگان گرامى مىتوانند با مقایسه نظر روانشناسان اسلامى و نظر روانشناسان براساس رفتارگرائى فرق بین این دو گروه را در تعیین اهداف و فوائد روانشناسى مورد بحث و بررسى قرار دهند.
1) مقدمه روانشناسى تالیف دکتر على شریعتمدارى، چاپ چهارم، سال 1369ش، ناشر انتشارات جنگل، چاپ مهران، ص 2 و 111 و 112.
2) مقدمه روانشناسى عمومى، تالیف دکتر رضا شاپوریان، ناشر روزبهان سال 1369ش، تهران، چاپ دوم، ص 66.
3) ناشر دارالکتاب اللبنانیة، مطبعه مدرسه، چاپ دوم، مورخه 1404ه و 1984م ص 181- 182.
4) چاپ نهم، تاریخ 1973م ناشر : المکتب المصرى الحدیث، قاهره، ص 31.
5) چاپ اول، چاپخانه مرکزى، تهران، تاریخ نشر 1317ش، ص 21 و 22.