نویسنده: محمد محمّدی اشتهاردی
کرامت و شرافت انسان به ارزشهای وجودی او بستگی دارد، ارزش هایی که جانشین ضد ارزشها گردد؛ به عبارت دیگر سیادت و آقایی انسان با پرهیز از رذایل و تحصیل فضایل به دست میآید.
این مطلب در قرآن به عنوان هدف از آمدن پیامبران از طرف خدا، با تعبیر «تزکیه و تعلیم» بیان شده است. و این مطلب همان ترک رذایل و کسب فضایل است که از آن در علم اخلاق، به «تخلیه و تحلیه» تعبیر میشود؛ یعنی نخست باید خود را از هر گونه ملکات و حالتهای انحرافی و گمراه کننده و گناه، تخلیه و پاک کرد و سپس، با زیورهای فضایل و ارزشهای والای الهی و انسانی آراست. چنان که این مطلب در آیه 129سوره بقره، و آیه 2 سوره جمعه آمده است:
«هو الذی بعث فی الامیّین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» خداوند کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه (پاک سازی) میکند و به آنها کتاب و حکمت میآموزد.
به عنوان مثال، دو باغ را در نظر بگیرید. یکی بر اثر نامساعد بودن زمین و فضای آن، پر از علفهای هرزه و مزاحم است و آثار و ثمری جز آفتهای گوناگون ندارد ؛ روشن است که چنین باغی بی ارزش است و وجودش مایه نکبت و رنج و آزار خواهد بود. به عکس، باغ دیگری را در نظر بگیرید که از نظر زمین و فضا و سایر ویژگیها، ممتاز و شاداب بوده و دارای گلهای رنگارنگ و میوههای مختلف است، و آفتها و علفهای هرزه از آن دور بوده و وجودش موجب بهرههای فراوان و برکات سرشار است.
انسان منهای ارزشها ـ که در ضد ارزشها غوطه ور است ـ همانند باغ نخست است که نام باغ را دارد، ولی در حقیقت شوره زاری بیش نیست. به عکس، انسانی که در صراط پرهیز از رذایل و تحصیل فضایل گام برمی دارد، همچون باغ دوم است که وجودش مایه برکات و آثار درخشان است. بر همین اساس مولانا میگوید:
پیامبر اکرم (ص) به قدری ارزشها را مهم و محترم میشمرد که در جنگ سپاه اسلام با «قبیله طی»، هنگامی که «سفانه، دختر حاتم طایی» اسیر گردید و به مدینه آورده شد و خود را به پیامبر (ص) معرفی کرد و پدرش حاتم را که دارای خصلتهای ارزشی بود توصیف نمود، پیامبر (ص) به او فرمود: «این صفاتی که در مورد حاتم گفتی از صفات موءمنین است، اگر پدرت مسلمان بود ما به او رحمت میفرستادیم.»
سپس به مسئولین فرمود: «خلّوا عنها فانّ اباها کان یحبّ مکارم الاخلاق.»1
این دختر را به پاس احترام ارزشهای اخلاقی پدرش آزاد سازید.
همچنین وقتی در یکی از جنگها، خواهر رضاعی او را به صورت اسیر نزد آن حضرت آوردند. پیامبر (ص) با دیدن او خوشحال شد و فرش خود را برای او بر زمین گستراند و او را بر آن نشانید و خود بر روی خاک نشست و با چهرهای باز و خندان با او به گفتگو پرداخت. پس از آن که او رفت، برادر رضاعیش آمد، پیامبر (ص) به او نیز احترام شایان کرد، ولی نه به اندازه خواهر رضاعیش. شخصی از علّت این تبعیض پرسید. فرمود: «لانّها ابرّ بابیها منه»2 زیرا این خواهر بیشتر از آن برادر به پدرش نیکی میکند.
این حادثه علاوه بر این که بیانگر نهایت تواضع پیامبر (ص) است، حاکی از آن است که آن حضرت برای ارزشها احترام شایانی قایل بودند.
بنابر این، همه مسلمانان بویژه مردم ایران و مسئولین جمهوری اسلامی، باید اصالت را به ارزشها بدهند و به هیچ وجه نگذارند که اسلام و مسلمین از اصالتها و ارزشها فاصله بگیرند و توجه داشته باشند که در انقلاب اسلامی، ارزشها در رأس امور دیگر است. این ارزشهاست که هویّت ما را با شکوه هرچه بیشتر حفظ میکند و عزت و استقلال ما را نگه میدارد، وگر نه از درون تهی شده و به یک زندگی پوچ و بیمحتوا رو میآوریم که
با کوچکترین حوادث متلاشی خواهد شد.
چندی پیش، در یکی از روزنامههای عصر تهران، در صفحه نخست جناحها را سه دسته کرده بود و ویژگی هر کدام را در برابر آن نوشته بود. به این ترتیب: کارگزاران = با توسعه اقتصادی. طرفداران جامعه مدنی = با توسعه سیاسی. حزب الله = با حفظ اصالت و ارزشها. به نظر ما این جدا سازی صحیح نیست، چرا که ارزش مفهوم وسیعی دارد علاوه بر ارزشهای اخلاقی شامل ارزش هایی مثل توسعه سیاسی صحیح و توسعه اقتصادی صحیح نیز خواهد شد.
وآنگهی توسعه اقتصادی و سیاسی منهای ارزشهای اخلاقی، هرگز قابل قبول نیست، چرا که دوری از رذایل و کسب فضایل عامل اصلی پیروزیها در همه عرصه هاست.
* * *
در سوره فرقان، خداوند «عبادالرّحمن» (بندگان خاص خدا) را ستوده و در آیات 63تا 74 دوازده فضیلت و ویژگی برای آنها ذکر میکند و در پایان چنین نتیجه میگیرد:
«اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقون فیها تحیّة و سلاماً»3 این انسانها به خاطر صبر و استقامتشان، دارای درجات عالی بهشت ـ از پاداش الهی ـ هستند و در بهشت با تحیّت و سلام روبرو میشوند.
در این راستا، برآن شدیم که این ویژگیهای دوازده گانه را ذکر کرده و به شرح کوتاه هر کدام در ضمن دوازده مقاله بپردازیم، به امید آن که با اتّصاف به این ارزشهای والا، مدارج کمال را پیموده و در صف عباد الرّحمن، همان بندگان ویژه، ممتاز و خاص خداوند سبحان، قرار گیریم.
قرآن در بیان ویژگی نخستِ بندگان ممتاز خدا میفرماید: «الّذین یمشون علی الارض هوناً»4 آنها کسانی هستند که با آرامش و بدون هر گونه غرور و تکبّر بر
زمین راه میروند.
تواضع به معنی خشوع و فروتنی است ؛ ضد آن تکبّر و خودخواهی است که موجب غرور، غفلت و سرکشی شده و خمیر مایه انحرافات و تباهیها خواهد شد.
تواضع بر دو گونه است: 1ـ تواضع در برابر خدا که از خواص اصلی عبودیّت و بندگی است و بدون آن ماهیت بندگی پیدا نمیشود 2ـ تواضع در برابر انسانهای با ایمان یا انسان هایی که تواضع در برابر آنها اثر مثبت دارد و موجب جذب آنها به سوی ارزشها میگردد.
نشانه تواضع در برابر خدا، تسلیم در برابر فرمانهای او و اطاعت و کمال خشوع و خضوع در برابر عظمت او میباشد، به گونهای که انسان آنچه دارد همه را از آن خدا دانسته و خود را ذرّهای بسیار ناچیز از مخلوقات او بداند؛ شاکر و سپاسگزار بی چون و چرا باشد و از هر گونه خودخواهی در برابر خواست خدا پرهیز نماید.
تواضع در برابر خدا، کلید ایمان و معرفت و راهیابی به درگاه حق و تقرّب است و به عکس تکبّر در برابر خدا موجب سرکشی و طغیان و مایه هرگونه تیره بختی و انحراف خواهد شد.
در اوصاف پیامبر اسلام (ص) روایت شده که در برابر عظمت خدا، دارای نهایت تواضع بود؛ به گونهای که خداوند او را مخیّر کرد که بنده رسول باشد یا سلطان رسول، و در عین حال چیزی از مقامش در پیشگاه خدا کاسته نشود. اما آن حضرت بندگی و رسالت را برگزید و دوست داشت بنده متواضع و رسول باشد، نه پادشاه رسول.
امام صادق (ع) فرمود: «ما اکل رسول الله (ص) متّکئاً منذ بعثه الله عزّ و جلّ نبیّاً حتّی قبضه اللّه الیه، متواضعاً للّه عزّوجلّ»5 از آن هنگام که پیامبر (ص) به رسالت مبعوث شد تا آخر عمر، به خاطر تواضع در برابر خدای بزرگ، هرگز در حال تکیه به چیزی غذا نخورد.
روزی یکی از بانوان گستاخ از کنار رسول خدا (ص) عبور کرد و دید آن حضرت با جمعی از بردگان بر روی خاک نشسته و غذا میخورد، گفت: «ای محمّد، سوگند به خدا تو مانند بندگان (بردگان) غذا میخوری و همانند آنها مینشینی (روش و منش تو همچون شاهان و زمامداران نیست). پیامبر (ص) در پاسخ به او فرمود: «ویحک ایّ عبد اعبد منّی»6 وای بر تو، کدام بندهای، بندهتر از من است.
و در مورد تواضع حضرت علی (ع) در برابر عظمت خدا روایت شده است که آن حضرت به مستمندان کمک فراوان میکرد و شخصی به صورت انتقاد به آن حضرت عرض کرد: «چرا آن قدر صدقه فراوان میدهی، آیا چیزی برای خود نگه نمیداری؟»
حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: «آری. سوگند به خدا اگر بدانم خداوند یکی از کارها و وظایفی را که انجام میدهم قبول میکند، از زیاده روی در انفاق خودداری میکردم، ولی نمیدانم آیا کارهایم مورد قبول خداوند قرار میگیرد یا نه؟ چون به این موضوع اطلاع ندارم، آن قدر انفاق میکنم تا یکی از آنها قبول گردد.» 7
این واقعه بیانگر نهایت تواضع و خشوع و خضوع حضرت علی (ع) در برابر خداوند بزرگ است و نشان میدهد که آن حضرت بر فراز قله عظیم توحید افعالی قرار داشت و خود را در برابر خدا، بسیار ناچیز میدانسته است.
عارف وارسته «ورّام بن ابی فراس» نقل میکند که پیرمردی از اولیاء وارسته در شهری میزیست. در آن شهر زلزله و طوفان آمد و بسیاری هلاک شدند و بسیاری بیخانمان گشته و به بلای عظیمی گرفتار گشتند. آنها تصمیم گرفتند تا نزد آن پیر وارسته بروند و از او بخواهند تا برای رفع گرفتاری آنها دعا کند. آنها به حضور آن پیر پارسا آمدند و وضع نابسامان خود را شرح داده و تقاضای دعا کردند. آن پیر در نهایت خضوع و تواضع در برابر خدا، در حالی که گریه میکرد گفت: «کاش سبب هلاکت شما و این بلاها خودم نباشم. بنابراین، از این فقیر ناچیز و گنه کار چه توقّع که دعا کند و دعایش به استجابت رسد.» 8 آری، وارستگان ممتاز و عارفان پیراسته، این گونه در برابر عظمت خدا متواضع هستند.
مگر نه این است که خداوند در قرآن میفرماید: «یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی اللّه»9 ای مردم شما سراپا در برابر خدا فقیر و نیازمند هستید.
و امام سجّاد (ع) در فرازی از دعای خود به خدا عرض میکند: «یا غنیّ الاغنیاء،ها، نحن عبادک بین یدیک، و انا افقر الفقراء الیک، فاجبر فاقتنا بوسعک»10 ای بینیازترین بی نیازها، اینک ما بندگان تو ایم بر درگاهت. و من فقیرترین فقرا به تو هستم. پس تهی دستی ما را با توان گری خود، جبران فرما!»
نوع دیگر از تواضع، تواضع در برابر انسانها، در برابر پدر و مادر، همسایگان، دوستان، بستگان و سایر مردم است. تواضع موجب استحکام پیوند انسانها و محبّت و الفت بیشتر شده و بر صفا و صمیمیت میافزاید و هر گونه کدورت و بدبینی و آثار شوم دیگر، مثل تکبّر و خودخواهی را از جامعه پاک میسازد.
تواضع موجب ارتفاع مقام و افزایش احترام انسان در جامعه شده و باعث اعتماد و آرامش میگردد و به اخلاق انسان زینت میبخشد و رشتههای روابط حسنه و ارتباط صمیمانه را محکم میکند و انسان را در برابر حق تسلیم نموده و از هرگونه زورگویی و تجاوز به حقوق دیگران باز میدارد. و به طور خلاصه، منشأ برکات معنوی و اخلاقی فردی و اجتماعی بسیاری خواهد شد.
قرآن، در آیه مورد بحث، آن را از نخستین ویژگی بندگان ممتاز خدا دانسته است که از نشانههای آن «راه رفتن آرام و متواضعانه» است که باعث جلب دوستی دیگران میشود.
رسول خدا (ص) فرمود: «با دانشمندان همنشین نشوید، مگر این که شما را از سه چیز به سه چیز دیگر سوق دهد:
1ـ از تکبّر به سوی تواضع 2ـ از بی تفاوتی به سوی احساس مسئولیت و نصیحت کردن 3ـ و از نادانی به سوی علم و دانش.»11
البته تواضع، شکلهای گوناگون دارد که یکی از آشکارترین آنها در شیوه راه رفتن دیده میشود. بعضی بر اثر غرور و تکبّر به گونهای راه میروند که گویی میخواهند زمین را بشکافند. از این رو در قرآن از نصایح حضرت لقمان به فرزندش آمده که به او گفت: «و لا تصعّر خدّک للنّاس و لاتمش فی الارض مرحاً انّ الله لایحبّ کلّ مختال فخور»12 با بی اعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد.
و خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: «و لا تمش فی الارض مرحا انّک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا»13 و روی زمین با تکبّر راه مرو! تو نمیتوانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوهها نمیرسد.
راستی، اگر انسان کمترین شناختی از خود و جهان هستی داشته باشد، میداند که در برابر عالم بزرگ چه اندازه کوچک است حتّی اگر گردنش برابر با کوهها شود. تازه بلندترین کوههای زمین در برابر عظمت زمین کمتر از برآمدگیهای پوست نارنج نسبت به آن است. همان زمینی که خود ذرّهای ناچیز در برابر کهکشانهای عظیم است. آیا با این حال، کبر و غرور دلیل جهل و نادانی مطلق نیست؟!
کوتاه سخن آن که تواضع از امتیازات و ارزشهای خاص پرهیزکاران وارسته است. امیرموءمنان علی (ع) در ضمن شمارش اوصاف پرهیزکاران میفرماید: «و مشیهم التّواضع» 14 روش و راه رفتنشان، آمیخته با تواضع و فروتنی است.
سیره نویسان در تاریخ زندگی پیامبر اکرم (ص) مینویسند: «روزی پیامبر (ص) نزد جمعی آمد. آنها به احترام او دست جمعی از جا بر خاستند. آن حضرت این کار را از آنها نپسندید و فرمود: آن گونه که عجمها برمیخیزند و به همدیگر تعظیم میکنند برنخیزید.»
«انس بن مالک» میگوید: «از آن پس وقتی که مردم رسول خدا (ص) را میدیدند برنمی خاستند، زیرا میدانستند که او این کار را نمیپسندد. آن حضرت وقتی که وارد مجلس میشد در پایینترین مکان آن مجلس مینشست.»
امام صادق (ع) فرمود: «از تواضع پیامبر (ص) این که دوست داشت بر الاغ برهنه سوار شود و روی خاک بنشیند. او با بردگان غذا میخورد و به سائلان با دست خود غذا میرساند. او بر الاغ سوار میشد و غلام خود یا شخص دیگر را بر پشت سر خود سوار میکرد.»
نیز از ویژگیهای آن حضرت این که با فروتنی خاصّی کنار سفره مینشست و هنگام غذا خوردن انگشتان خود را میلیسید، و خودش گوسفندانش را میدوشید و لباس و کفشش را خودش وصله میکرد، خانه را جارو مینمود و شترش را در اصطبل میبست، با خدمتکار خانه، گندم و جو آسیاب میکرد، آرد آن را خمیر مینمود، آذوقه منزل را از باز از تهیّه و حمل میکرد و به خانه میآورد، با تهی دستان مینشست و با آنها غذا میخورد و با دست خود به آنها غذا میداد.» 15
روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از کوچهای عبور میکرد، دید عدهای اجتماع کردهاند. نزدیک رفت و فرمود: چه خبر است؟ آنها شخصی را نشان داده و گفتند: «این دیوانهای است که حرکتها و گفتار خنده آورش مردم را متوجّه خود ساخته است. مردم برای تماشای او در اینجا اجتماع کردهاند.»
پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را به سوی خود فرا خواند و به آنها فرمود: «این شخص به بیماری مبتلا است، آیا میخواهید دیوانه حقیقی را به شما معرّفی کنم؟ عرض کردند: آری. فرمود: «المتبختر فی مشیه، النّاظر فی عطفیه، المحرّک جنبیه بمنکبیه الذّی لایرجی خیره، و لایوءمن شرّه»16 دیوانه حقیقی کسی است که با تکبّر و غرور راه میرود. پیوسته به دو طرف خود نگاه میکند و پهلوهای خود را با شانهاش تکان میدهد (تنها خودش را مینگرد) و کسی است که مردم به خیر او امید ندارند و از شرّ او در امان نیستند. این است دیوانه حقیقی.»
حضرت علی (ع) نیز خصلت تواضع را در حدّ اعلی در همه ابعاد زندگیش رعایت میکرد. او آن قدر فروتن و خاکی بود که پیامبر(ص) او را ابوتراب خواند. او دوست داشت که مردم او را با این نام بخوانند. در تاریخ آمده: در «غزوه عُشَیره» هنگامی که سپاه اسلام به جبهه آمدند و دشمنان و اشرار را از آن منطقه راندند، «عمّار یاسر» میگوید در این جبهه در بیابان بودیم. حضرت علی (ع) به من فرمود: «آیا میخواهی نزد این چند نفر کشاورز که در کنار چشمه (نزدیک آن منطقه) مشغول کار هستند برویم و چگونگی کار آنها را بنگریم؟» موافقت کردم و با هم به آن جا رفتیم و از نزدیک کار آنها را دیدیم. سپس در نزدیک آنها در کنار مجموعهای از درختهای خرما برای استراحت، روی زمین خوابیدیم، پیامبر(ص) آمد و ما را بیدار کرد و به علی (علیه السلام) فرمود: «ای ابا تراب برخیز» علی (ع) برخاست و گرد و غبار را از لباس خاک آلودش تکان میداد ؛ به این ترتیب حضرت علی(ع) به این لقب معروف گردید.17
از سرگذشتهای بسیار جالب در زندگی حضرت علی (ع) این که امام حسن عسکری (ع) فرمود: «دو نفر، پدر و پسر، به محضر علی (ع) آمدند (با توجه به این که عصر خلافت آن حضرت بود). حضرت علی (ع) آنها را مهمان خود نمود. آنها را در صدر مجلس نشانید و خود با کمال تواضع در پیش روی آنها نشست. فرمود غذا بیاورید. غذا آوردند و مهمانان خوردند. سپس قنبر آفتابه و لگن آورد تا دست آنها را بشوید. حضرت علی(ع) خود برخاست تا دست پدر را بشوید. او نمیگذاشت و خاکساری و اصرار فراوان مینمود که این کار را نکنید، ولی علی(ع) دست بر نداشت تا آب ریخت و دست او را شست.
آن مرد به حضرت علی (ع) عرض کرد: «برای من شرمآور است که خداوند ببیند تو دستم را میشویی!!» حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: «بلکه این بهترین حالت است، زیرا خداوند میبیند برادرت بدون هرگونه امتیاز و جدایی از تو، تو را خدمت میکند و هدفش از این خدمت پاداش چندین برابر بهشت است. »
آن گاه حضرت علی (ع) آفتابه را به پسرش محمد حنفیّه داد و فرمود: «اینک دست پسر را تو بشوی، پسرم! اگر این پسر تنها به این جا میآمد، من دستش را میشستم، ولی خداوند هر گاه پدر و پسر در یک جا باشند برخورد مساوی بین پسر و پدر را نمیپسندد. بنابراین، پدر دست پدر را شست، تو پسر نیز دست پسر را بشوی.»
محمد حنفیه، دست پسر را شست.
آنگاه امام حسن عسکری (ع) فرمود: «فمن اتبع علیّاً علی ذلک فهو الشّیعیّ حقّاً»18 کسی که در این راستا از حضرت علی (ع) پیروی کند، شیعه حقیقی است.
از تواضع علی (ع) این که «زیدبن علی (ع)» نقل میکند: «در پنج مورد پابرهنه راه میرفت و کفش هایش را به دست میگرفت: 1ـ روز عید فطر برای رفتن به سوی نماز 2ـ در روز عید قربان برای رفتن به محل نماز 3ـ در روز جمعه برای حرکت به سوی نماز جمعه 4ـ در مورد حرکت به خانه بیمار برای عیادت او 5 ـ هنگام تشییع جنازه و میفرمود: «این موارد منسوب به خداست. دوست دارم که در این گونه موارد (برای تواضع) پابرهنه باشم.»
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «روزی حضرت علی (ع) سوار بر مرکب شده و عبور میکرد. چند نفر از اصحابش پشت سر او حرکت کردند. علی (ع) به آنها رو کرد و فرمود: «آیا حاجتی دارید؟» آنها عرض کردند: «نه، ولی دوست داریم همراه شما باشیم.» فرمود: «انصرفوا و ارجعوا، النّعال خلف اعقاب الرّجال مفسدة للقلوب» 19 بروید و بازگردید. راه رفتن به پشت سر مردان، موجب تباهی قلبها میشود.» یعنی ممکن است این کار موجب خودخواهی سواره شود و خصلت تواضع را از او برباید و در نتیجه، روح و جان او را از نظر معنوی تباه و بیمار کند.
آری، بزرگان ما مانند پیامبر (ص)، حضرت علی (ع) و... این گونه متواضع بودند و به ارزشها احترام میکردند، و به این نخستین خصلت عبادالرّحمن ارج مینهادند.
البته لازم به تذکّر است که باید مرزها را شناخت و دانست که مرز بین ذلّت و تواضع، مرز باریکی است. ای بسا افرادی که بر اثر اشتباه، به عنوان تواضع، تن به گناه ذلّت میدهند که میتوان از آن به تواضع منفی تعبیر کرد. این گونه تواضع ساختگی در اسلام به شدّت نهی شده است. قرآن در توصیف فرزانگان ممتاز میفرماید: «اذلّة علی الموءمنین اعزّة علی الکافرین»20 آنها در برابر موءمنان متواضع و در برابر کافران، خشن و سرسخت هستند.
از این آیه به روشنی استفاده میشود که تواضع در برابر کافران و سرکشان، منفی و ناصحیح است.
بر همین اساس، امیر موءمنان علی (ع) فرمود: «من اتی غنیّاً فتضعضع له لشیء یصیبه منه ذهب ثلثا دینه»21 کسی که به خاطر کسب چیزی از مال دنیا نزد ثروتمند آید و در برابر او کرنش کند، دو سوّم دینش از بین میرود.
نیز فرمود: «ما احسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلباً لما عندالله، و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء اتّکالاً علی اللّه.»22 تواضع ثروتمندان در برابر مستمندان، برای رسیدن به پاداش الهی، چقدر نیک و زیبا است. و از آن بهتر، بی اعتنایی مستمندان در برابر ثروتمندان به خاطر تکیه بر خداست.
سخن را با این داستان جالب و آموزنده به پایان میبریم: «در جنگ احد، یکی از یاران رشید پیامبر (ص) به نام «ابودجانه انصاری» عمامهای شکوهمند بر سر بست و قسمتی از پارچه عمامهاش را روی دوش خود افکند و با کمال غرور و شکوه در برابر چشم دشمنان گام برداشت و به گونه پرشکوه راه رفت. پیامبر (ص) او را در این حال دید (که در زمان عادی چنین راه رفتن، یک نوع تکبّر بود) فرمود: «انّ هذه لمشیة یبغضها اللّه عزّو جلّ، الاّ عند القتال فی سبیل الله»23 این گونه راه رفتن را خداوند دشمن دارد، مگر در معرکه جنگ در راه خدا (برای نمایش قدرت و هیبت اسلامی و ترساندن دشمن) که پسندیده است.
از این روایات به روشنی فهمیده میشود که تواضع بر دو گونه است: مثبت و منفی. چنان که ضد آن تکبّر نیز، گاهی مثبت و شایسته است.
امت حزب الله هم نوا هستند؟ کدامیک در خط امام و اسلام و رهبریاند؟ کدامیک از متن ملت برخاسته و درد و رنج مردم را لمس میکنند؟ کدامیک امتحان خود را درست پس داده و در کوره حوادث آبدیده شده و مدافع پابرهنهها بودهاند؟ و در برابر اینان کدامیک سر در آخور استکبار دارند و به وفق مراد آنان حرف میزنند؟ کدامیک از تجدیدنظر در آرمان های امام راحل سخن میگویند و از رابطه با امریکا و اسرائیل دفاع میکنند!
کدامیک در پرتو وکالت صاحب آلاف و الوف و ثروت و سرمایه شدند و در سایه تبلیغات زراندوزان شهره شهر گردیدند؟ از کدامین کاندیدا رادیوهای استعماری امریکا و انگلیس و اسرائیل قهرمان میسازند و کدامین شخص یا جریان حرف دل دشمنان و لیبرالها را میزنند؟ اینها و مانند اینها معیارهایی است که میتواند سره را از ناسره و خالص را از ناخالص جدا کند و در این میان راهنمایان افکار عمومی یعنی علمای اعلام و ائمه جمعه و جماعات ونویسندگان و مدرسان و اساتید حوزه و دانشگاه و دانشجویان مسلمان و مخلص مسؤولیتی بس عظیم دارند که نگذارند تا آنجا که ممکن است یک رأی به نفع جریانهای انحرافی دااده شود و عناصر مشکوک و فرصت طلب به مجلس رخنه کنند.
مردم باید غوغاسالاری و شایعه سازی محفلی ومطبوعاتی را با حساسیت دنبال کنند وبدانند هر کاندیدا که از سوی رسانههای غربی و مطبوعات وابسته داخلی مورد حمایت است، ضد دین و ضد نظام است و به او رأی ندهند و هر کاندیدا که مورد هجوم و دشنام رادیوها و رسانه های بیگانه و نشریات وابسته و جریانهای انحرافی است، همان فرزند صدیق امام و انقلاب و وفادار به آرمان های ملت مسلمان است و او را به مجلس بفرستتند. مردمی که در حماسه با شکوه 22 بهمن حضور میلیونی دارند، میبایست همین حضور را در پای صندوقهای رأی داشته باشند و مراقب باشند به چه کسی رأی میدهند. حضور در پای صندوق های رأی یک نبرد است، نبردی سرنوشتساز که آینده انقلاب و دستاورد خون شهیدان گلگونکفن بدان وابسته است. مردم بدانند تشکلهای مشکوک رسمی و غیر رسمی که امتحان خوبی در سالهای پس از پیروزی و درکشاکش سیاسی و فرهنگی پس ندادهاند، دست به دست هم داده و از هر تلاش و کوشش در تعقیب اهداف خود و بیرون آوردن کاندیدای مورد نظرشان از صندوق های رأی فروگذار نمیکنند و در برابر این هجمه تبلیغاتی و انتخاباتی امت حزب الله و نیروهای بسیح و وفاداران به انقلاب در هر قشر و جمعیت، حوزوی و دانشگاهی، بازاری و اداری، شهری و روستایی، مردان و زنان مسلمان همه جا و همه جا مسئول و مکلف به تکلیف شرعیاند که مجلس را از نفوذ افراد ناصالح و ناباب مصون نگهدارند و اکثریت نهاد قانونگذاری را به دست فرزندان صدیق اسلام و انقلاب، مؤمن و متعهد و حامی مستضعفان بدهند و در تحقق این هدف از بیشترین نیروی مخلص به شیوه قانونی و شرعی و معقول و متناسب با رشد انقلابی خود بهره گیرند و در انتخابات نمایندگان با آگاهان مؤمن و متعهد و دارای درک سیاسی و تجربه انقلابی مشورت کنند و بدانند رأی آنها و حضورشان در انتخابات بمثابه شرکت در جبهه دفاع مقدس و به همان نسبت سرنوشتساز است. و این سخن امام راحل را پاسخ گویند: «به مردم عرض میکنم شرکت کنید در این انتخابات و تمیز بدهید اشخاصی را که لایقاند برای این مقام، مقدرات کشورتان را به دست کسانی بدهید که برای کشور شما مفیداند از حیث سیاست، از حیث اقتصاد، از حیث همه چیز، اگر مسامحه بکنید و امروز هم کسی نفهمد خدا هست، خدا میداند و میبیند، شما در محضر خدا هستید هر جا هستید». (صحیفه نور، ج18، ص205)
زهرالربیع,سید نعمت الله جزائری,صفحه =89
کحل البصر,محدث قمی,صفحه =174
کحل البصر,محدث قمی,صفحه =101-100
الغارات,ابراهیم بن محمد ثقفی,جلد =1,صفحه =91
تنبیه الخواطر,ورّام بن ابی فراس,صفحه =203
مجموعه ورّام,صفحه =233
کحل البصر,محدث قمی,صفحه =177
المواعظ العددیّه,شیخ حرّ عاملی,صفحه =175
مناقب ابن شهر آشوب,جلد =2,صفحه =105
بحار,جلد =41,صفحه =56
مناقب ابن شهر آشوب,جلد =2,صفحه =104
بحار,علامه مجلسی,جلد =77,صفحه =43
وسایل الشیعه,عاملی,جلد =11,صفحه =9
1. سید نعمت الله جزائری، زهرالربیع، ص 89.
2. محدث قمی، کحل البصر، ص 174.
3. فرقان (25)، آیه 75.
4. همان، آیه 63.
5. محدث قمی، کحل البصر، ص 100و101.
6. همان، ص 101.
7. ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج 1، ص 91.
8. ورّام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ص 203.
9. فاطر (35)، آیه 15.
10. صحیفه سجادیه، دعای 10.
11. مجموعه ورّام، ص 233.
12. لقمان (31)، آیه 18.
13. اسراء (17)، آیه 37.
14. نهج البلاغه، خطبه 192.
15. محدث قمی، کحل البصر، ص 177.
16. شیخ حرّ عاملی، المواعظ العددیّه، ص 175.
17. محدث قمی، کحل البصر، ص 193.
18. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 105، بحار، ج 41، ص 56.
19. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 104.
20. مائده،(5) آیه 54.
21. علامه مجلسی، بحار، ج 77، ص 43.
22. نهج البلاغه، حکمت 406.
23. شیخ حرّعاملی، وسایل الشیعه، ج 11، ص 9.