نیکولاس. ال. هیر از دانشگاه واشنگتن
محمد عطاران
این مقاله شامل دو بخش است. در بخش اول سعی بر آن داشتهام تا قسمتهایی از کتاب احیاء علومالدین غزالی تئوری روانشناسانه تأمل اخلاقی را استنتاج کنم و در بخش دوم به تطبیق این تئوری بر پارههای دیگر احیاء پرداختهام که در آنها غزالی به موقعیتهای مختلفی که مستلزم تأمل اخلاقی میباشد اشاره داشته است.
در احیاء، بخشهای چندی هست که غزالی در آنها بحث انگیزش و گزینش را مطرح میکند. گرچه این بخشها با مسأله تأمل فقط به نحو غیر مستقیم مرتبط است ولی امکان استنباط نتایجی معین از آنها به گونهای که مبنای تئوری تأمل اخلاقی واقع شوند، وجود دارد.
الف) در کتابالتوحید (کتاب پنجم از جلد چهارم احیاء)، غزالی نظرگاه اهل کلام درباره مسأله اختیار را مطرح میکند.1 او میگوید: افعال به سه نوع تقسیم میشوند. نخست، فعل طبیعی است؛ مانند شکافته شدن آب به هنگام افتادن جسم [ = body ] در آن، گونه دیگر، فعل ارادی است؛ مانند عمل تنفس یا بستن چشم به هنگامی که مورد تهدید شیئی نوک تیز واقع میشود. نوع سوم افعال، فعل اختیاری است؛ مانند عمل نوشتتن و یا سخن گفتن. فعل اختیاری، فعلی است که شخص میتواند انجام دادن یا ترک کردن آن را اراده کند.
برای تمایز روشنتر فعل اختیاری از فعل ارادی، غزالی به بیان توالی حالات روانی، که مقدم برانجام این دو فعل است، میپردازد. به نظر او انجام فعل، نخست مستلزم توانایی انجام آن توسط فرد است و این نیز به نوبه خود منوط به اراده شخص بر انجام عمل است، و اراده نیز، خود موکول به آگاهی فرد از سودمندی عمل در صورت انجام آن است.
آگاهی یاد شده، یا بیدرنگ و بدون تردید و حیرت برای شخص حاصل میشود و یا آنکه فقط پس از تفکر و اندیشه فراوان در او پدید میآید. آگاهی بیواسطه و آنی از سودمندی عمل، منجر به فعل ارادی میشود و آگاهیای که پس از اندیشه و تأمل به دست میآید موجب فعل اختیاری میشود.2
ارتکاب عمل اختیاری و یا انصراف از آن، نخست ممکن است علیالسویه سودمند یا مضر جلوه کند. لذا برای تعیین نفع بیشتر و یا ضرر کمتر یکی از دو طرف، نیازمند تفکر و تأمل است. از اینرو عمل اختیاری مستلزم انتخاب میان دو خیر و یا دو شر است. مثال غزالی در این باره شخصی است که دچار درد بسیار شدیدی شده و در معرض انتخاب میان خودکشی و تداوم درد قرار گرفته است.
ب) در آغاز کتاب توبه در جلد چهارم احیاء نیز، غزالی بحث گزینش را مطرح میکند.3 او مدعی است که گرچه شخص در ارتکاب و عدم ارتکاب فعل اختیاری مخیر است با این وجود در اختیار خویش مضطر است و انتخاب او فیالواقع مخلوق خداوند است.
غزالی بر آن است که اگر خداوند، مثلاً دست سالم، غذای لذیذ، اشتهای به طعام در معده، و علم به اینکه طعام، مسکن اشتهاست را در دل بیافریند و آنگاه خاطرهای متعارضی را ـ که در این طعام، با وجود مسکن اشتها بودن، مضرتی هم هست یا نه، و مانعی هست که تناول غذا با وجود آن متعذر باشد یا نه ـ بیافریند، پس در آن حال که این اسباب اجتماع پذیرند، ارادهای که باعث تناول شود، جزم گردد. پس جزم شدن اراده را پس از تردد خاطرهای متعارض اختیار (گزینش) خواند. و پس از آنکه موجبات آن یعنی حالات متقدم بر آن کامل شدند، گزینش تحقق مییابد. آنگاه خداوند در پس خلق این اختیار، قدرت دست در حرکت به سمت غذا را ایجاد میکند و عاقبت حرکت واقعی دست، حادث میگردد.
ح) غزالی در کتاب هفتم از جلد چهارم احیاء در بحث نیت، مراحل یاد شده را با اندکی تفاوت بیان میکند.4 در این بحث او مدعی است که عمل اختیاری نتیجه سه حالت است. حالت نخست علم است یا آن طور که غزالی در همین بخش کتاب میخواند، معرفت، ظن، اعتقاد و حکم اعتقاد5 حالت دوم رغبت است و یا در اصطلاح غزالی، شهوت، میل، اراده، نیت و قصد. حالت سوم قدرت است که غزالی آن را با اعضاء و ارکان بدن برابر میگیرد.
مثال غزالی در این باب عمل، خوردن است. به نظر وی عمل مذکور بر این آگاهی مبتنی است که غذا در دسترس شخصی است و به حال او سودمند است. همچنین او باید میل به غذا داشته باشد یعنی گرسنه باشد و نهایتا قدرت و یا توانایی خوردن داشته باشد؛ مثلاً شخصی که سخت بیمار است احیانا میل به غذا دارد ولی فاقد قدرت بدنی است.
غزالی نخستین حالت این مرحله ـ یعنی علم به سودمندی عمل ـ را باعث یا انگیزه عمل مینامد. هرگاه انگیزه عمل فراهم باشد. مراتب بعدی در پی میآیند و منجر به عمل میشوند. با این حال صارف یا انگیزه متضاد با انگیزه ابتدایی میتواند در این وضع مداخله کرده و مانع از تحقق عمل شود. از طرفی امکان اجتماع و سازگاری دو انگیزه با یکدیگر و واقع شدن عمل واحد نیز وجود دارد. همچنین این دو انگیزه ممکن است به تنهایی موجب ظهور عمل شوند و یا اینکه فقط اجتماعشان با یکدیگر، سبب بروز فعل گردد. یا اینکه، انگیزهای به تنهایی برای ایجاد فعل کافی است و انگیزه دیگر فاقد این قابلیت است، ولی در تحقق فعل مساعدت میکند.
غزالی در مثالهای زیر اجتماع انگیزههای سازگار در فراهم آمدن عمل واحد را، بیان میکند:
1. شخصی که به دو انگیزه «پیوند خویشاوندی» و «فقر» به خویشاوندی درویش، صدقه میدهد، چون او امکان دادن صدقه به خویشاوند غنی و یا فقیر بیگانه را دارد، هر یک از دو انگیزه به تنهایی میتوانند موجب عمل او شوند.
2. شخصی که برانگیخته میشود که به خویشاوندی درویش صدقه بدهد؛ ولی اقدام به دادن آن به خویشاوند غنی و یا بیگانه فقیر نمیکند، در این مورد تنها اجتماع دو انگیزه برای حصول عمل کفایت میکند.
3. شخصی که در دادن صدقه از دو حیث برانگیخته میشود، نخست از آن حیث که عمل مذکور، تکلیفی است مذهبی و جهت دیگر آن که مردم نظارهگر او هستند. اگر کسی او را نظاره نمیکرد، اقدام به دادن صدقه میکرد، اما اگر این عمل، تکلیف مذهبی به شمار نمیآمد، این کار را نمیکرد، حتی اگر مردم او را مشاهده میکردند. در این جا انگیزه انجام تکلیف دینی به تنهایی برای ظهور فعل کافی است ولی انگیزه دیگر موجب قوت آن میشود.
د) در کتاب اول از جلد سوم احیاء در باب احوال قلب، غزالی مسئله انگیزه و مراحل منجر به عمل را بیشتر روشن میکند، در این بحث، غزالی چهار حالت قلب را که برهر عملی مقدم است گوشزد میکند. حالت نخست، «خاطر» یا «حدیث نفس» است؛ مثلاً مردی در خیابان پیاده میرود و در خاطرش این اندیشه میخلد که زنی در ورای او میآید و اگر سر برگرداند، زن را میبیند. وضعیت دوم، برانگیخته شدن میل یا به تعبیر غزالی، «هیجان الرغبه» یا «حرکه الشهوة» است، که در مثال با لاعبارت از میل مرد به مشاهده زن است. مرحله سوم، اعتقاد یا حکم دل است به اینکه آنچه در نظر آمده، انجام شود. در مثال حاضر، مرد باید برگردد و به زن نظر کند. اگر انگیزههای متضاد (صوراف) در کار باشند، باید در اینجا، پیش از اینکه مرحله بعدی، که مرحله چهارم است، بتواند تحقق یابد به آنها پرداخت چهارم، مرحله تصمیمالعزم هم، نیت، قصد و اراده) انجام فعل است. در مثال بالا این مرحله عبارت از اراده مرد به سر برگرداندن است.
در همین باب از احیاء، غزالی به بحث درباره مسئولیت فرد در هر یک از چهار مرحله یاد شده میپردازد. به نظر او انسان در هیچ یک از دو مرحله خاطر و میل، مورد مؤاخذه نیست چرا که هیچ یک از این دو، منتخب او نیستند. اما در پارهای مواقع در مرحله سوم، یعنی مرحله حکم قلب به انتخاب کردن، آدمی مختار است و در برخی موارد، صورت اضطرار دارد.6 لذا تنها آن هنگام که این مرحله به اختیار آدمی برگزیده شود، او مسئول است. مرحله چهارم همواره برگزیده شخص است و لذا شخص درباره آن مسئول است.
ه··) غزالی در بحث از تأثیر شیطان بر قلب در همین قسمت از احیاء به بیان مراحل مشابه مراحل یاد شده میپردازد.7 مرحله اول، تصور یا خاطر است. تصورات، یا صورت اندیشههای تازه تصور شده هستند(افکار)، و یا اموری هستند که به یاد آورده میشوند(اذکار). تصور موجب رغبت میشود و این به نوبه خود، منجربه عزم میشود. عزم سبب ساز نیت و نیت موجب جنبش اعضا و جوارح بدن میشود.
خواطر به دو نوع تقسیم میشوند: خواطر محمود و خواطر مذموم. منشأ خواطر محمود، ملک است و این خواطر به الهام معروفند. خواطر مذموم نیز به وسوسه معروفند و منشأ آنها شیطان است. با نظر به بحث انگیزش و تأمل اخلاقی و ملاحظه تحلیلهای پیشین نتایجی چند قابل ذکر است:
1. توصیفهای متفاوتی که غزالی از حالات منجر به فعل عرضه کرده و در جدول پیوست نشان داده شده، قابل تلفیق به صورت زیر است:
1 ـ علم3 ـ حکم5 ـ توانایی
2 ـ میل4 ـ اراده6 ـ فـعــل
2. سه مرحله نخست(علم، میل، حکم) بنای انگیزه(باعث) را میسازند. اولین حالت از این مجموعه؛ یعنی علم، قابل بیان به صورت قضیهای شرطی است که در آن مقدم، فعل متصور را بیان میدارد و تالی مبین نتایج پیشبینی شده فعل است. حالت دوم؛ یعنی میل قابل ذکر به منزله این خواسته است که تالی درست باشد و حالت سوم یعنی حکم میتواند این نتیجه باشد که مقدم قضیه شرطی پیش گفته باید تأیید و تصدیق شود، یعنی اینکه کار باید انجام پذیرد. بدین قرار در مثال غزالی، انگیزه مردی که در خیابان راه میرفت و طالب نظر کردن به زن بود، به ترتیب زیر بیان میشود:
ــ علم: اگر مرد سر برگرداند، زن را میبیند.
ــ میل: او طالب دیدن زن است.
ــ حکم: بنابراین او باید سر برگرداند.
3. در هر زمان، ممکن است بیش از یک انگیزه در ذهن وجود داشته باشد. انگیزههای توأمان احیانا با یکدیگر سازگارند؛ یعنی دارای احکام مشابهی میباشند و یا آنکه با یکدیگر وفاق نداشته، یکی حکم بر عملی میکند و انگیزه متضاد آن(انگیزه صارف) حکم به منع آن میدهد. انگیزه متضاد با انگیزه مذکور در مثال فوق را به شرح زیر میتوان بیان کرد:
ــ علم: اگر مرد سر برنگرداند، از ارتکاب گناه اجتناب کرده است. ــ میل: او طالب عدم ارتکاب گناه است. ــ حکم: بنابراین او نباید سر برگرداند. 4. انگیزهها از لحاظ قوت و نیرومندی مختلفند. پارهای انگیزهها، به تنهایی موجب عمل میشوند و پارهای فاقد این قوتند. با این حال دو یا چند انگیزه ضعیف در اجتماع خویش قوت کافی برای بروز عمل را به دست میآورند. 5. وقتی دو انگیزه ناهمساز، در یک زمان در ذهن ایجاد میشوند، احکام متضادشان مانع از ظهور مرحله چهارم، یعنی اراده میشود. لذا اندیشه اخلاقی (یا در بیان غزالی فکر یا رؤیت) ملزم به حذف یکی از دو انگیزه متغایر است. اگر در پس این تأمل و اندیشه، انگیزه متضاد حذف شود، حکم انگیزه اصلی غالب میگردد و فعل، اراده میشود. در خلال تفکر و تأمل (چنانکه در بخش دوم مقاله توضیح داده میشود) انگیزههای قویتر، انگیزههای ضعیفتر را حذف میکنند و یا احیانا انگیزهها و انگیزههای متضاد تازه، خلق میشوند. با این حال، هیچ فعلی نمیتواند اراده شود، مگر آنکه انگیزههای باقی مانده، همساز بوده و قوت کافی در سبب سازی عمل را واجد باشند. 6. از منظر شریعت و اخلاق، انگیزهها به دو نوع محمود و مذموم تقسیم میشوند. بنابراین، شخص مذهبی در تفکر اخلاقی با دو تعارض مواجه میشود. گونهای از این تعارض، ناهمسازی میان انگیزه محمود و مذموم است. در این تعارض، اندیشه اخلاقی، متضمن سنجش نیرومندی نسبی دو انگیزه است. نوع دیگر تعارض، تضاد میان دو انگیزه محمود است. اگر انگیزهها در تعارض مذکور دارای قوتی یکسان باشند، در این موقع اندیشه اخلاقی معطوف به تعیین انگیزه برتر از حیث شایستگی میشود. 7. فرد از حیث مسئولیت پذیری نسبت به دو حالت نخست از حالات ششگانه پیش گفته، (یعنی علم و میل) بازخواست نمیشود. اما در رابطه با حالت سوم؛ یعنی حکم و تصدیقی که صورت میپذیرد. شخص نسبت به احکامی که برمیگزیند، مسئول است و آنچه بر او تحمیل میشود، از دایره مسئولیت وی خارج است.
الف) غزالی در قسمتهای مختلف احیاء، مصادیقی از موقعیتهایی را که مستلزم تأمل اخلاقی است بیان میدارد. در کتاب اول از جلد سوم احیاء، در باب «تقلب قلب»، غزالی مثالی از تأمل اخلاقی که متضمن تعارض میان انگیزههای محمود و مذموم است، ذکر میکند.8
او این منازعه را جدال میان عقل و هوا با حمایت ملک و شیطان میداند. آغاز این نزاع ظهور خواطر هوا در قلب است که موجب اغوای قلب به سمت شر میشود. پس خاطر ایمان بدو لاحق گردد و برخیز تحریض نماید. پس نفس به شهوت خود، خاطر بد را یاری دهد و شهوت را قوی گرداند و تمتع و تنعم را بیاراید، و عقل خاطر نیکی را نصرت واجب دارد و شهوت را دفع کند و فعل او را تقبیح فرماید و به جهل نسبت دهد و او را به ستور و دد مانند گرداند آنچه بر بدی اقدام نماید و از عاقبت نه اندیشد؛ پس هوا سوی نصیحت عقل مایل شود. آنگاه دیو بر عقل حمله آرد و داعی هوا را قوت دهد و گوید: «این چه تحرج سرد است؟ چرا از هوای خود امتناع مینمایی و نفس خود را میرنجانی؟ هیچ کس را از اهل عصر خود میبینی که مخالفت هوای خود میکند و غرض خود میگذارد؟ چرا لذتهای دنیا بدیشان میگذاری تا ایشان تمتع گیرند، و نفس خود را از آن باز میداری تا بدبخت و محروم و متعوب میمانی و اهل روزگار بر تو میخندد؟ آیا تو میخواهی که منصب تو زیادت از منصب فلان باشد و درجه تو را بهتر از درجه بهمان بود؟ چه ایشان بر این چیزها اقدام میکنند و از آن امتناع نمینمایند. نمیبینی که فلان عالم را فلان کار احتراز نمیکند، و اگر آن کار بد بودی او از آن امتناع نمودی، پس نفس به شیطان میل میکند سوی او میرود.» آنگاه فرشته بر دیو حمله آرد و گوید: «هر که لذت حال را متعابعت نماید و عاقبت را فراموش کند، هلاک شود، چرا به لذتی حقیر و فانی قناعت میکنی و لذت بهشت و نعیم آن را که جاوید خواهد بود بگذاری؟ یا درد باز بودن را از شهوت حالی گران میشمری و درد آتش باقی را سبک میانگاری؟ فریفته میشوی بدانچه مردمان از نفس خود غافل میشوند، و هوای خود را متابعت میکنند، و دیو را مساعدت مینمایند، با آن که عذاب آتش به معصیت دیگری از تو کمی نپذیرد؟ چه گویی اگر همه مردمان در تموز پیش آفتاب ایستند و تو را خانهای خنک باشد، آیا با ایشان مساعدت نمایی، بدانچه در آفتاب ایستی، یا خلاص نفس خود طلبی بدانچه در خانه خنک نشینی؟ پس چگونه از بیم گرمی آفتاب مردمان را مخالفت کنی و از بیم گرمی آتش مخالفت نکنی؟» بدین سان، از نظر غزالی نفس در کشمکش احتجاجات عقل و هوا واقع میشود و این تردد، میان این دو برقرار خواهد بود، تا آن هنگام که نفس به جانب یکی از آن دو روی کند. جانبی که در نهایت از سوی نفس برگزیده میشود. مآلاً منوط به اوصاف قلب است. اگر حالات قلب، عمدتا شیطانی باشد، نفس به سوی هوا و شیطان معطوف میشود و اگر غالب اوصاف قلب، ملکی باشد، نفس به سمت عقل و ملک متوجه میشود. به حسب تئوری غزالی درباره تأمل اخلاقی، انگیزههای اصلی در این وضعیت، به صورت زیر قابل بیان میباشند: انگیزه نخست: علم: اگر مرد، فعل شر را مرتکب شود، لذت و خوشی میباید. میل: او طالب لذت است. حکم: بنابراین، او باید فعل شر را انجام دهد. انگیزه دوم: علم: اگر مرد فعل شر را مرتکب شود، از درد و رنج اجتناب خواهد کرد. میل: او طالب اجتناب از درد است. حکم: بنابراین، او باید فعل شر را انجام دهد. انگیزه متضاد با انگیزه نخست: علم: اگر مرد مرتکب فعل شر نشود، از لذت جاوید بهشت متمتع خواهد شد. میل: او طالب لذت دائم بهشت است. حکم: بنابراین او نباید فعل شر را انجام دهد. انگیزه متضاد با انگیزه دوم: علم: اگر مرد مرتکب فعل شر نشود، از رنج دوزخ اجتناب مینماید. میل: او طالب اجتناب از رنج دوزخ است. حکم: بنابراین او نباید فعل شر را انجام دهد. حل تعارض میان عقل و هوا منوط به قوت و ضعف نسبی انگیزههای معارض است؛ قوت و ضعف انگیزهها نیز به نوبه خود وابسته به حالات قلب است. ب) برخی نمونههای تأمل اخلاقی متضمن تعارض میان انگیزههای ناهمساز پسندیده است، مواردی از این قبیل در کتاب چهارم جلد دوم احیاء یافت میشود و به امور حلال و حرام نظر دارد.9 در قسمتی از این بخش درباره مال حرام، غزالی وضعیت کسی را بیان میکند که والدینش او را به صرف غذا در منزل دعوت کردهاند. او به دلایلی، درباره غذایی که در خانه پدر و مادرش میخورد، گمان حرام بودن میبرد. اگر غذا را بخورد، نافرمانی خداوند کرده است و اگر از خوردن آن اجتناب کند، موجب خشم والدینش شده که خود عصیان علیه خداوند است، زیرا پروردگار امر به احترام والدین نموده است. اگر چه در این وضعیت، هر دو انگیزه متعارض، متضمن نتایج شرند، ولی شخص، گریزی از انتخاب یکی از آنها ندارد. در اینجا توصیه غزالی، امتناع مؤدبانه از قبول غذا توسط فرزند است؛ اما اگر والدین رنجیده شدند، او باید از ایشان تبعیت کرده و غذا را قبول کند، اما باید با برداشتن لقمههای کوچک و جویدن کامل و طولانی آن، کمترین قدر ممکن از غذا را صرف کند. این وضعیت به صورت زیر قابل بیان است. انگیزه نخست: علم: اگر او غذای حرام بخورد، از رنجیدن والدینش اجتناب میکند. میل: او خواهان اجتناب از رنجیدن والدینش میباشد. حکم: بنابراین او باید غذای حرام بخورد. انگیزه متضاد نخست: علم: اگر او غذای حرام نخورد، مرتکب گناه نمیشود. میل: او خواهان اجتناب از ارتکاب گناه است. حکم: بنابراین او نباید غذای حرام بخورد. به نظر غزالی، انگیزه متضاد بالا، حداقل از حیث مقبولیت، با انگیزه نخست برابر است و لذا باید غالب شود معالوصف انگیزه و انگیزه متعارض جدید، مطرح میشوند. انگیزه دوم: علم: اگر او اندکی از غذا را بخورد، از رنجیدن والدینش اجتناب میکند. میل: او خواهان اجتناب از رنجیدن والدینش میباشد. حکم: بنابراین او باید مقدار اندکی از غذای حرام را بخورد. انگیزه متضاد دوم: علم: اگر او اندکی از غذا را نخورد، مرتکب گناه کوچکی [ = صغیره] نمیشود. میل: او خواهان اجتناب از ارتکاب گناه کوچک است. حکم: بنابراین او نباید اندکی از غذا را بخورد. در این وضعیت، غزالی، انگیزه دوم را ممدوحتر از انگیزه معارض آن میداند. لذا باید این انگیزه همراه با انگیزه متضادنخست که با آن همساز است، غالب شود. ج) موقعیت دیگری که غزالی در همین بخش از احیاء ترسیم میکند، وضعیت فردی است متقی که غذای حرامی در اختیار دارد که خواهان خوردن آن نیت و در عین حال نیست تلف کردن آن را ندارد.10 او تصمیم بر آن میگیرد که غذا را به فقیری که در خانه مهمان اوست بدهد. اما متوجه میشود که مهمان او نیز فردی دیندار است و در صورت اطلاع از شبهه ناک بودن طعام از خوردن آن اجتناب میورزد. صاحبخانه در این تردیداست که از دادن غذا به مهمان انصراف ورزد و یا غذا را به او داده و حرام بودن آن را کتمان کند. اگر او غذا را به مهمان ندهد، از تکلیف خویش به عنوان میزبان غفلت ورزیده است، از سویی اگر حرام بودن غذا را مخفی کند، نهتنها مهمانش را فریب داده، بلکه موجبات قساوت قلب مهمان را که غذای حرام عامل آن است فراهم میآورد. توصیه غزالی در این وضعیت آن است که صاحبخانه غذا به نزد مهمان برده و در عین حال او را از کیفیت غذا مطلع سازد. بدین ترتیب صاحبخانه شرط مهمان نوازی را به جای آورده و در عین حال موجب اغفال و قساوت قلب مهمان نشده است. وضعیت پیش گفته به شرح زیر قابل توصیف است. انگیزه فعل نخست: علم: اگر صاحبخانه مهمان را از حرام بودن غذا مطلع نکند، او غذا را خواهد خورد و صاحبخانه از غذا خلاصی مییابد. میل: صاحبخانه تمایل به خلاصی از غذا دارد. حکم: بنابراین صاحبخانه نباید به مهمان درباره حرام بودن غذا چیزی بگوید. انگیزه فعل دوم: علم: اگر صاحبخانه غذا را به مهمان بدهد، شرط مهمان نوازی را به جا آورده است. میل: صاحبخانه علاقهمند به ادای دوستی و مهمان نوازی است. حکم: بنابراین صاحبخانه باید غذا را به مهمان بدهد. انگیزه متضاد فعل نخست: علم: اگر صاحبخانه به مهمان، حرام بودن غذا را اطلاع دهد، از فریب و قساوت قلب او اجتناب کرده است. میل: صاحبخانه علاقمند به اجتناب از فریب مهمان و قساوت قلب اوست. حکم: بنابراین صاحبخانه بایدمهمان را از حرام بودن غذا مطلعکند.
جدول نمایش مراحل مقدم بر عمل:
علم میل حکم اراده توانایی فعل
الف ـ احیاء11،ج4،ص238علم اراده قدرت فعلالحرکة
ب ـ احیاء،ج4،ص9 علم شهوت علمبانه لامانع انجزامالاراده قدرت حرکت
ج ـ احیاء،ج4،ص336 علم، معرفت رغبت، شهوت قدرة قدرة عمل
ظن، اعتقاد میل، اراده الاعضاء تحریک
حکمالاعتقاد نیت المتحرکة الاعضاء
باعث قصدداعیه
دـ احیاء،ج3،ص42خاطرمیل،هیجاناعتقادهمعمل حدیثالرغبهحرکهحکمالقلبتصمیمالعزم
النفسالشهوه نیت،قصد ارادة مجزومه ه·· ـ احیاء،ج3،ص42خاطررغبتعزمنیتحرکةالاعضاء
در این وضعیت، غزالی، انگیزه متضاد فعل نخست را از حیث مقبولیت، برانگیزه همان فعل ترجیح داده و تأکید بر غلبه آن دارد. انگیزه فعل دوم نیز قابل ابقاء است، چرا که دارای انگیزهای متعارض نبوده و با انگیزه متضاد فعل نخست همساز است.
* ـ دلیل کار برد لغات مختلف برای یک مفهوم توسط غزالی به نظر میآید مربوط به تمایل او برای اجتناب از کار برد و اژگان فنی باشد. در این باره مراجعه کنید به:
H.Lazurus Yafeh, "Philosophical Terms as acriterion of Authenticity in the Writings of Al - Ghazzali," Studie Slumica
1 ـ الغزالی، محمد بن محمد؛ الاحیاء فی علوم الدین؛ صحح باشراف الشیخ عبدالعزیز عزالدین السیروان، دارالقلم، بیروت.
1 . غزالی، محمد بنمحمد؛ احیاء علوم الدین، آغاز ربع منجیات، ترجمه موید الدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم (بنیاد فرهنگ ایران: 1357)، ص 692 ـ 693.
2 . غزالی میان فعل طبیعی و ارادی از حیث ضروری بودن آن دو تفاوتی نمیبیند، بیان او این است: «چون صورت سوزن در مشاهده او به ادراک تمثل پذیرد، ارادت پیش گرفتن پلک به ضرورت حادث شود و حرکت بدان حادث گردد و اگر خواهد که بگذارد نتواند، یا آن که فعلی است به قدرت وارادت او. پس این همه در ضرورت به فعلی طبعی لا حق شد. (احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، آغاز ربع منجیات، ص 693.)
3 . همان، ص 20 ـ 22.
4 . همان، نیمه دوم از ربع منجیات، ص 1019 ـ 1117.
5 . همان، ص 88.
6 . همان، ص 56.
7 . همان، ربع مهلکات، ص 98 ـ 99.
8 . همان؛ ربع عادات، ص 289.
9 . همان جا.