سید مهدی موسوی کاشمری در نوشتار پیش به مواردی از قلمرو اعتدال در فرهنگ تربیتی اسلام پرداختیم. و اینک ادامه آن.
توجه به اعتدال و مبنا قرار دادن آن در برخوردها و مناسبات اجتماعی از مهمترین عوامل موفقیت در جامعه است و فراموش کردن آن ریشه بسیاری از شکستها و زیانها به حساب میآید. در اینجا به طور اختصار به برخی از موارد آن اشاره میکنیم.
در یکی از مقالات پیشین اهمیت و جایگاه رفیع دوستیابی در صحنه حیات بشر به قدر کافی مورد بحث و گفتگو قرار گرفت که خوانندگان عزیز در صورت لزوم به آن مباحث رجوع خواهند کرد. لیکن به طور اجمال باید دانست که انسان فقط از طریق روابط سازنده و محبتآمیز با همنوعان خود میتواند مزّه شیرین زندگی را احساس کند و به حیات خود معنا دهد. امیرالمؤمنین(ع) عدم موفقیت شخص را در این خصوص از ناتوانی و عجز او دانسته، میفرماید:
«اعجز النّاس من عجز عن اکتساب الاخوان و أعجز منه من ضیّع من ظفر به منهم»(1) «ناتوانترین مردم کسی است که از دوستیابی عاجز باشد و ضعیفتر از او شخصی است که دوستانی را که به دست آورده، بر اثر بیتوجهی به شرایط دوستی و حقوق آنان، از کف بدهد.» انسان گاهی کسانی را میبیند که وقتی با شخصی طرح دوستی میریزند، فکر میکنند ادای حق دوستی به آن است که همه چیز خود را در او خلاصه کنند و حتی رضای او را بر رضایت پدر و مادر خود مقدم میدارند و به سر بردن با او را بر همراه بودن با همسر و فرزندان خود ترجیح دهند. همه اسرار خویش حتی مسائل خصوصی زندگیشان را با او در میان میگذارند و از کارهایی که کردهاند تا اموری که تصمیم آن را دارند، از محبتها و نفرتها و از همه چیز با او گفتگو کنند و حتی از مال خویش بگذرند، در حالی که همان را از پدر و مادر یا همسر و فرزندان خود دریغ میکنند. این در حالی است که بسیار اتفاق میافتد که ناگهان آن شخص، بر اثر پیشآمدی هر چند جزئی، در روابط دوستانه تجدید نظر کرده و پیمان دوستی خود را بر هم میزند و به همراز پیشین خود پشت کرده، رفته رفته این جدایی تشدید میشود و چه بسا این دوستی به دشمنی و تقابل تبدیل گردد. و در این هنگام است که نوبت به تسویه حساب و خالی کردن عقده دل میرسد. او همه اسرار این بیچاره را میداند و به ضعفهای شخصی و خانوادگیاش واقف گشته و چه بسا مدرک و سوژهای نیز بر ضرر او به دست آورده است تا روزی در جهت خواستههای خود به کار گرفته و او را رسوا کند و چه بسا در این میان با تحریک و فتنهانگیزی، شیطان او را به راهها و کارهایی دعوت کند که به هلاکت و گمراهیاش منجر شود. چنین فردی به خاطر حفظ حیثیّت خود ناچار میشود به خواستههای پلید او تن در دهد و خود را در مهلکهای بزرگتر گرفتار میسازد. آری، متأسفانه ریشه بسیاری از فتنهها و گمراهیها بخصوص در بین نسل جوان در همین موضوع است.
حالت عکس این قضیه نیز، زیادهروی در ابراز دشمنی است. بعضی از افراد وقتی با کسی از در خصومت و قهر وارد میشوند، از هیچ تندی و گفته ماورایی نسبت به او دریغ نمیکنند و چنان در این خصوص میدانداری میکنند که گویا هیچ وظیفهای غیر از آن ندارند؛ در حالی که ممکن است با میانجیگری انسانی خیرخواه یا با گذشت زمان یا بر اثر پیشآمدی، خصومت آنها پایان پذیرفته و جای آن را دوستی و مودّت پر کند. در این میان تنها چیزی که برای انسان تندرو و بیبند و بار باقی میماند، گذشته ناروا و ناپسند او است که نسبت به مخالف دیروز و دوست امروز، در پیش گرفته بود و اکنون شرمندگی و سرافکندگی آن بر جای مانده است. از اینرو، امیرالمؤمنین علیهالسلام در یکی از کلمات بلند خود چنین میفرماید:
«اُحبب حبیبک هونا ما عسی أن یکون بغیضک یوما ما وا بغص بغیضک هونا مّا عسی أن یکون حبیبک یوما ما»(2) دوستت را چنان دوست بدار، شاید روزی دشمنت گردد و با دشمنت چندان دشمنی مکن، شاید روزی دوست تو گردد.
بنابراین انسان باید در روابط اجتماعی خود و دوستیها و دشمنیها حد اعتدال را رعایت کند و از افراط و تفریط بپرهیزد تا در مواقع لازم بتواند منافع و آبروی خود را حفظ کرده و به وظیفه دینی و انسانیاش عمل کند.
یکی از ریشهدارترین پایههای حیات اجتماعی، عنصر اعتماد در روابط و مناسبات موجود بین مردم است. این موضوع به حدی ضروری و روشن است که منکری برای آن متصور نیست، چه این که عدم آن چیزی جز سستی و فروپاشی تمامی پیمانها، معاهدهها، دوستیها و غیره که اساس زندگی جمعی و تمدنها بر آن نهاده شده، نخواهد بود.
قرآن کریم با توجه به ضرورت وجود این عنصر در تحکیم ارتباطات اجتماعی، فرمان گسترش و توسعه آن را صادر کرده و بر این قاعده اجتماعی که مقتضای عقل است، تأکید کرده است.
عبداللّه بن سنان میگوید: از امام صادق علیهالسلام درباره تفسیر آیه شریفه: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود ...»(3) پرسیدم، آن حضرت فرمود: مقصود، عهدها و پیمانهاست.(4) همچنین در جای دیگر، از هر آفت و مانعی که به اساس این امر حیاتی لطمه وارد سازد، نهی کرده و به اجتناب از آن فرمان داده است:
«یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظّنّ ان بعض الظّنّ اثم و لا تجسسوا ...»(5) ای مؤمنان از بسیاری بدگمانیها بپرهیزید، همانا برخی از آنها گناه است و تجسّس و پردهبرداری مکنید.
هر چند این اصل اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است، لیکن اعتماد بیش از حدّ به دیگران، بخصوص در مسائل خطیر و سرنوشتساز با موازین عقلی ناسازگار است که از آن جمله، اعتماد بیش از حدّ در مسائل ناموسی است و بسیار خطرناک، ناروا و به دور از احتیاط است.
متأسفانه این موضوع در برخی از خانوادهها شایع است و از آنجا که طبع بشر به شهوات تمایل دارد، سهلانگاری و سادهاندیشی در این خصوص غیر معقول و موجب گمراهی و پشیمانی است. در این گونه خانوادهها روابط و معاشرتها میان زن و مرد بخصوص بین دختران و پسران به صورت مختلط است. بدین گونه که همگان بر سر یک سفره بدون رعایت پوشش و حیای اسلامی و روبهروی هم مینشینند و از هر دری همراه با خنده و شوخی با هم سخن میگویند و گاه و بیگاه نیز با عناوین مختلف دختران و پسران به صورت فردی و خصوصی با هم مراوده و معاشرت میکنند و پدران و مادران نیز بدون توجه به غرایز قوی دوران جوانی و جاذبهها و حالات خاص این دوره حساس و استثنایی، و غافل از تأثیر مخرب صحنههای شهوتانگیز بر فکر فرزندان خود از کنار اینگونه مسائل به سادگی میگذرند و در صدد کنترل و مراقبت برنمیآیند.
مسلم است که فرزندان چنین خانوادههایی در آینده دچار مشکلات مختلف روانی گشته و به دام شیطان گرفتار میشوند و چه بسا پای آنها به بیبند و باری باز شده و به دنبال آن جوانی و عمر خود را تباه کنند. اگر خوب دقت کرده و مسائل را ریشهیابی کنیم، درمییابیم که بسیاری از فسادها و تباهیها ناشی از خطاهای پدر و مادر در اینگونه موارد و اعتماد بیش از حد به دیگران در امور خانوادگی است. از اینرو، به مقتضای حکم عقل، علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد و باید جانب احتیاط را از دست نداد. امام صادق(ع) در این باره فرمود:
... در مورد قابل اعتمادترین مردم در نزد خود، باز هم جانب احتیاط را از دست مده.(6) در ادامه به موارد دیگر در این خصوص خواهیم پرداخت. انشاءاللّه.
2ـ همان، حکمت 268.
3ـ مائده(5) آیه1.
4ـ تفسیر عیاشی، ج1، ص289.
5ـ حجرات(49) آیه 12.
6ـ وسائل الشیعة، ج8، ص412، انتشارات اسلامیه.