سیدمهدی موسویکاشمری موضوع اعتدال، در عرصه مسائل اخلاقی از مباحث مهم و کلیدی محسوب میشود و دامنه آن بسیار وسیعتر از آن است که بتوان در چند مقاله کوتاه به همه ابعاد آن رسیدگی نمود و از آنجا که بنای این نوشته «اخلاق و زندگی»، بررسی تفصیلی موضوعات مطرح شده نیست، سخن در این موضوع را با همین مقاله پایان داده و در شمارههای بعد به مسائلی دیگر خواهیم پرداخت. ان شاءاللّه.
در قسمتهای پیش به دو عرصه از میدانهای مختلف جریان اعتدال پرداختیم و اینک بخش مهم دیگری از آن را به بحث میگذاریم و یادآور میشویم که موضوعات بخشهای پیشین در واقع به نوعی از فروعات و شاخههای این مبحث به شمار میروند.
از مسائل عمدهای که تأثیر بسیاری در تصحیح رفتار و اخلاق انسانی دارد، شناخت دقیق هر یک از صفات رذیله و حمیده و آگاهی کامل به مرزها و حدودی است که هر کدام را از دیگری متمایز میکند.
نبود احاطه کافی در این خصوص، چه بسا باعث میشود که رفتاری از شخص سر زند به خیال اینکه این عمل برخاسته از فلان صفت نیک است در حالی که در واقع این گونه نبوده و در نزد اهل معرفت، این کار حاکی از وجود یک صفت زشت در این شخص است.
کسانی را میبینید که در اموال خود ولخرجی میکنند و آن را به حساب سخاوت میگذارند و یا شخصی با افتخار به کارهای خطرناک و به دور از ضوابط عقلی دست میزند و آن را شجاعت میداند در حالی که دیگری، از هر گونه اقدام و عمل مثبتی که کمترین احتمال خطر در آن باشد، سر باز میزند و آن را احتیاطکاری و پیروی از حکم عقل قلمداد میکند.
برخی در مقابل دیگران به تملق و چاپلوسی میپردازند و در برابر آنها خم و راست میشوند و به آن اسم تواضع میگذارند و برعکس کسانی در برخوردهای اجتماعی خود رفتارهای متکبّرانه دارند و به مردم با دید حقارت مینگرند و آن را ناشی از عزت نفس خود میانگارند.
افرادی در مسائل خانوادگی خود آن چنان سختگیرند که به همگان به چشم بدبینی نگاه میکنند و با اعمال فشار و تعصبهای نابجا، عرصه را بر زیردستان و نزدیکان خود به شدت تنگ میگیرند و آن را نشانه غیرت دینی خود میپندارند و در مقابل، کسانی هم هستند که هیچ حساسیتی در این زمینه ندارند و با * مهمترین عاملی که شخص را از گرفتاری در گرداب جهل مرکّب در زمینه صفات اخلاقی محافظت میکند معرفت دقیق مرز جدایی فضیلتها از رذیلتهاست.
سهلانگاری و بیبند و باری، ناموس خود را به وادی فساد و ارتباطهای نامشروع میکشانند و آن را به آزادیخواهی و روشنفکری خود نسبت میدهند.
بعضی باب مراوده و دوستی را به روی هر کسی باز میکنند و با انعطاف بیش از حدّ تقاضای دوستی هر کس را به زودی پاسخ مثبت میدهند و بی آنکه به عواقب ندامتبار برخی روابط نامعقول و یا نامشروع بیندیشند، عجولانه همه کس را به سوی خود جذب میکنند و آن را از خوشخلقی و اجتماعی بودن خود تلقی میکنند؛ در صورتی که برخی دیگر دیده میشوند که توان دوستیابی ندارند و از ابراز محبت به دیگران و یا پاسخ مثبت به اظهار دوستیهای دیگران عاجزند و آن را به احتیاطکاری خویش مستند میکنند و نمونههای دیگری از این قبیل ...
این گونه افراد به نوعی گرفتار حالتی هستند که در این آیه شریفه وصف آن رفته است. قرآن کریم * حدّ اعتدال در مورد صفات اخلاقی از اهمّ مباحث دانش اخلاق و از بحثهای کلیدی آن است.
میفرماید: «قل هل ننبّئکم باالأخسرین اعمالا الّذین ضلّ سعیهم فی الحیوة الدّنیا و هم یحسبون انّهم یحسنون صنعا»(1) یعنی: «بگو! آیا زیانکارترین مردم را به شما معرفی کنیم؟ آنها کسانیاند که تلاش و عمل آنها در زندگی دنیا بر گمراهی و ضلالت است در حالی که کردار خود را نیک میپندارند.» اگر کسی در زندگی خود قدم به سوی انحراف بردارد ولی نسبت به منحرف بودن خود اعتراف داشته باشد، و یا اصلاً جاهل بوده و هیچ حکمی بر بدی و یا خوبی عمل خود نداشته باشد، به اصلاح کار خود و بازگشت به راه راست نزدیکتر است تا کسی که در مسیر خطا گام نهاده ولی معتقد است که حرکت و مشی او عین صواب است. زیرا چنین شخصی گرفتار جهل مرکب است، یعنی دو نوع نادانی گریبانگیر او است. اول آنکه حقیقت را نمیداند و دیگری آنکه نمیداند که جاهل است، بلکه معتقد است حقیقت را درست دریافته است. و لذا هدایت یافتن و ارشاد چنین شخصی از مشکلترین کارها است.
از این رو امیرالمؤمنین علیهالسلام ضمن تفسیر آیه کریمه گذشته، میان همه معارضان و گروههای مخالف خود به فرقه خوارج اشاره میکنند و راه آنان را منطبق بر آیه شریفه معرفی میفرمایند.(2) در جهل مرکب، تمام إشکال در جهالت دوم است که رفع آن بسیار مشکل و دشوار است. زیرا کسی که مرتکب کار زشتی شود و به قبح آن آگاهی نداشته باشد به راحتی میتوان با دادن اطلاع و تعلیم او را از حالت جهل خارج ساخت و اگر به ناپسندیده بودن آن آگاه است او را ارشاد و وجدان خفتهاش را بیدار کرد. ولی اگر چنین شخصی معتقد باشد راهی را که میرود، صحیح و مطابق با حق است دیگران را که با او موافق نیستند بر خطا تصور میکند و لذا از همان آغاز حاضر نیست حرف دیگری را بشنود و در برابر کسی که در مقام ارشاد است به دیده عناد و لجاجت مینگرد. و چون غیر از اندیشه خود را باطل و بیارزش میپندارد تلاش میکند تا طرف مقابل خود را نیز همعقیده خویش سازد و دشواری کار در همین جا است و این است که بلیغترین موعظهها را از اثر میاندازد و کاراترین ارشادها را بیفایده میسازد.
نه کلام پرنفوذ امیر بیان علی علیهالسلام که سخنان گیرا و دلکشش روح از جسم فردی چون یار باوفایش «همّام» گرفت در او نافذ است، و نه کلام پرصلابت فرزندش حسین(ع) در روز عاشورا در او اثر میکند. سخن علی علیهالسلام را میشنود ولی بر فرق او شمشیر میکشد به خیال اینکه به بهشت برود. و خون پاک حسین علیهالسلام را میریزد و خود را در این کار بر حق میداند، چون به اعتقاد او آن حضرت در برابر خلیفه مسلمانها به قیام برخاسته است!!
تمام دشواریها و سختیها در مبارزه با همین جهل است و اگر این جهالت برطرف شود ارشاد او به حقیقت و تعلیم او آسان خواهد گشت. مهمترین عاملی که شخص را از گرفتاری در گرداب جهل مرکّب در زمینه صفات اخلاقی محافظت میکند معرفت دقیق مرز جدایی فضیلتها از رذیلتهاست و نقطه مهم بحث در همین جاست. زیرا با عدم وقوف کامل نسبت به مرزها و حدود این دو نوع از صفات، خطر سقوط در درّه هولناک جهل مرکّب در عرصه منشها و خویهای انسانی، بیآنکه خود ملتفت شود حتمی و اجتنابناپذیر خواهد بود.
در علم اخلاق میگویند: مرز بین یک صفت پسندیده با غیر آن، حد وسط بین دو وصف متضادّ است، که یکی در جانب افراط و دیگری در طرف تفریط واقع است و هر دو از صفات منفی به حساب میآیند مگر همان حدّ میانه که از فضائل محسوب میگردد.
برای مثال: «تهوّر» که به معنای بیباکی و بیبند و باری در اقدام به کارهای غیر معقولانه و خطرناک است از صفات منفی و ضدّ ارزشی است که در جانب افراط قرار دارد، همچنان که «جبن» و ترسو بودن، از ضعف نفس ناشی شده است و از رذیلتهای اخلاقی به حساب میآید و در قسمت تفریط واقع است. لازمه صفت اولی اقدامهای نابجا و نامعقول به خیال وصول به هدف است. در صورتی که از آثار صفت دوم ترک هر گونه عمل و اقدامی برای رسیدن به مقصد است گر چه آن حرکت لازم و عاقلانه و مفید هم باشد.
هر کدام از این دو صفت در حقیقت در منتهیالیه طرف خود جای گرفته است. در حالی که حد وسط بین این دو جانب «شجاعت» نامیده میشود، که نه آثار منفی جانب افراط را دارد و نه نتایج زیانبار تفریط بر آن بار میشود. انسان شجاع بجا اقدام بر عمل میکند و از احتمال خطر نمیهراسد و آن جا که حرکت خود را بیثمر ببیند از آن بازمیایستد و از راه دیگری هدف خود را تعقیب میکند.
عالم فرزانه مرحوم نراقی میفرماید: «ضابطه کلی آن است که انحراف از نقطه حد وسط با حرکت به سوی هر یک از جانب افراط و یا تفریط شروع میشود و تا رسیدن به نهایت خود، در هر طرف استمرار مییابد و در برابر هر فضیلتی دو جنس از رذیلتها است».(3) ایشان در جای دیگر میگوید: «... در یک دایره مفروض، فضیلت به مثابه مرکز دایره و رذیلتها مانند سایر نقاطی است که از مرکز تا محیط آن فرض میشود. مرکز که دورترین نقطه از محیط است واحد است، در حالی که سایر نقاط نامتناهی است. بنابراین در برابر هر فضیلتی رذیلتهای بیشماری است و هر فضیلتی دورترین نقطه از رذیلت نهایی و جنس رذائل است. و هر یک از آن نقطههای دیگر از نقطه مرکز به جنس رذیلتها نزدیکتر است و به محض بیرون گذاشتن قدم از نقطه اعتدال چه به جانب افراط و چه به جانب تفریط، به قسمی از اقسام هر یک از آن دو رذیلت گرفتار گردیده است ...» سپس اضافه میکند: «از آن چه گفتیم روشن شد که یافتن نقطه وسط حقیقی دشوار است ولی ثابتقدم ماندن و متمرکز شدن بر آن پس از پیدا کردن آن مشکلتر است، زیرا پای بر جا ماندن بر جاده اعتدال در نهایت صعوبت و دشواری است ... و لذا هنگامی که فخر رسولان به استقامت مأمور گشت، فرمود: «شیّبتنی سورة هود» «سوره هود که این دستور در آن واقع است مرا پیر کرد». و این بدان خاطر است که یافتن نقطه اعتدال حقیقی در بین بینهایت مخالف آن سخت، و استقامت بر سر آن پس از پیدا کردن آن سختتر و دشوارتر است...»(4) بنابراین حدّ اعتدال در مورد صفات اخلاقی از اهمّ مباحث دانش اخلاق و از بحثهای کلیدی آن است که هم از نظر علمی و نظری و دریافت حقیقت هر یک از فضایل و رذایل اخلاقی، برای انسانی که در مسیر خودسازی است دارای اهمیت است، و هم از جنبه عملی و عینی برای پیاده کردن و پایبند بودن بدان در رفتارهای شخصی و خانوادگی و اجتماعی از ضروریترین و پرارجترین و در عین حال از مشکلترین امور به حساب میآید.
و شاید جمله جاودانه و ماندنی حضرت رسول اکرم(ص) که به خودسازی و تخلّق به اخلاق کریمه عنوان «جهاد اکبر» داده بودند(5)، اشاره به همین جهت باشد. چرا که همواره اهداف بلند و متعالی به دور از دسترس رفاهطلبان و راحتپیشهگان قرار دارد. و به قول شاعر:
1ـ سوره کهف، آیه 103 و 104.
2ـ تفسیر مجمعالبیان، ج6، ص497.
3ـ جامعالسّعادات، ج1، ص100.
4ـ جامعالسّعادات، ج1، ص95 و 96.
5ـ وسائلالشیعة، ج11، ابواب جهادالنّفس، باب1، حدیث1.