احمد لقمانی
مهمترین گام در تحقق خواستههای حقیقی زندگی، آن است که نخست بدانیم: «چه» میخواهیم؟ و «چرا» میخواهیم؟ این بینش موجب میشود که هرگز به جزئیات زندگی نپردازیم و عمر خود را تباه نکنیم و یا نیمه اول زندگی را صرف انتظار کشیدن برای نیمه دوم و نیمه دوم را صرف حسرت خوردن برای نیمه نخست نکنیم! هزاران آفرین بر کسانی که بیش از دیگران «خود» را «کشف» میکنند و در پی آن هستند که با تغییر نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامی زندگی و دنیای اطراف خویش را با چشمانی سرشار از شناخت و روشنایی بنگرند؛ اینان هیچ گاه در کوچه پسکوچههای سرگردانی، حیرت و پشیمانی دیده نمیشوند و زندگی خویش را دقایق و لحظههایی میدانند که در آن به سر میبرند، از اینرو همیشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز مینگرند و پرامید و پرنوید، فردا را انتظار میکشند.
ارائه سلسله بحثهای «ارزشهای جاودان زندگی» در بینشهای ناب فاطمی(ع)، گامی در شروع و استمرار این مسیر سعادت است که تاکنون سه بخش آن را مطرح کردیم. «ارزشهای اخلاقی» فراز دیگری از بحث است که با هم به آن میپردازیم و این نوشتار را به پایان میبریم.
1ـ فطری و طبیعی؛ 2ـ اکتسابی و اختیاری.
صفات فطری، ویژگیهایی است که در نهاد انسان به شکل «غریزه»، «احساس» و «استعداد» از سوی پروردگار حکیم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هیچ دخالتی در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجویی و حقطلبی، دانایی و کمالیابی، آزادگی و سربلندی، استقلال و عدالتخواهی، بقاء و جاودانگی، از جمله صفات فطری انسانها هستند که همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهمیه» در وجود هر یک از ما قرار دارند.
این صفات، مرز و معیار امتیازات انسان نسبت به حیوانات و دیگر جانداران است که بسته به نوع و مقدار استفاده از هر یک، رهاوردی خاص به همراه دارد. از اینرو اگر به حالت «تعدیل» درآیند و استفادهای «بهینه» و «بهنگام» از هر یک شود، ما را به «تعالی، ترقی و صعود» میرسانند، اما «افراط» و «تفریط» و یا استفاده نادرست و ناشایست، رهاوردی جز «خواری، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.
صفات اکتسابی و اختیاری که در طبیعت انسان وجود ندارند، ویژگیهایی است که هر یک از ما با اراده و انتخاب خویش آنها را گزینش میکنیم و در عرصههای مختلف برای ما ایجاد میشود و آنها را به کار میگیریم. رابطه این صفات با صفات فطری و طبیعی، ارتباطی دقیق و عمیق است، به گونهای که استفاده به اندازه و بموقع از آن ویژگیها، باعث پدید آمدن صفات حسنه اکتسابی و اختیاری میشود و «فضایل، محاسن و مکارم اخلاق» برای هر یک از ما ایجاد میشود و آن هنگام که درست و بجا عمل نکنیم، «رذایل اخلاقی، سیئات و صفات شیطانی» پدید میآیند.
به طور مثال همه انسانها شیفته و فریفته جاودانگی و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگی و دانش و دانایی هستند تا در خانواده و جامعه، جایگاهی برتر یابند و همیشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گیرند، این ویژگی والا که «سعادت، نیکبختی و خوشبختی» نام دارد، گاه با استفاده بسیار از عقل و اندیشه و به کارگیری دقیق غضب و شهوت انجام میشود، در این هنگام آرمان انسان برای جاودانگی، ثروتمندی، عزّت و آبرومندی و دانش و دانایی متفاوت میشود؛ هرگز در پی جلوههای ظاهری این صفات قرار نمیگیرد، بلکه حیاتی ابدی و ثروتی ماندگار میجوید که با مرگ پایان نمییابد و آبرویی پایدار و دانشی همیشه همراه میطلبد که افزون بر زمین، در آسمان نیز ارزشمند باشد.2 بیگمان در این حال محور تمامی خواستهای او «منْ» نمیشود، بلکه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت دیگران از یک سو و رسالت وی نسبت به پروردگار مهربان و بایدها و نبایدهای خداوندی از آغاز تا پایان زندگی، مورد توجه جدّی قرار میگیرد و با این تحول و تکامل، هماره خود را در مثلثی با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازی و تهذیب نفس، «خود و خلق»؛ برای خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظایف عبودیت و بندگی مینگرد، در این هنگام «سعادت»، «نیکبختی» و «جاودانگی حقیقی» در لحظه لحظه حیات و هستی انسان موج میزند و او را به آن سوی آسمانها اوج و عزّت میبخشد.
دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادی جامع و کامل از «فرهنگ فلاح» و رستگاری در قرآن بود و به خوبی ارزشهای اخلاقی، معنوی و معرفتی را در پندار، گفتار و رفتار خویش جلوهگر میساخت. او به خوبی میدانست که «فلاح» یعنی رستگاری، سعادت و خیر تمامعیار در زندگی، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود که آرمانی ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به اموری ظاهری، زودگذر و یا کوتاهمدت نگردد؛ حقیقتی چشمگیر و روشنگر که آیات قرآن، همگان را به عبرتآموزی آن فرا میخواند و به طور پی در پی هشداری حیاتبخش میدهد؛ گاه که از جلوههای جاری و ظاهری زندگی، سخن میگوید، به سطحینگری زراندوزان و پولپرستان اشاره میکند که منطق و گمان یکایک آنان چنین است:
«یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛3 حضرت زهرا(ع) نمادی جامع و کامل از «فرهنگ فلاح» و رستگاری در قرآن بود و به خوبی ارزشهای اخلاقی، معنوی و معرفتی را در پندار گفتار و رفتار خویش جلوهگر میساخت.
گمان میکند مال و دارایی، او را جاودان و ابدی میسازد.» از اینرو بسیاری سر به شورش و طغیان در برابر احکام پروردگار سبحان برمیدارند، چون خود را در رفاه و بینیازی مینگرند: «إِنَّ الإِنسانَ لَیَطْغی أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْنی؛4 همانا انسان سرکشی میکند، آن زمان که خود را بینیاز پندارد.» و یا آنان که «شخصیت» و «هویت» خود را در «قدرت» مینگرند، دارای این شعار میداند که:
«قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی؛5 در حقیقت امروز هر که فایق آید و برتر شود، خوشبخت میشود.» این بینش قرآنی و آسمانی موجب گردیده بود که زهرای عزیز(ع)، فلاح و رستگاری را تنها و تنها در بهرهگیری از ارزشهای الهی بداند و با تمام وجود به این باور دست یابد که:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی ...6 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها ...؛7 قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون ...؛8 رستگار کسی است که خود را [از پلیدیها [پاک گردانید ... هر کس نفس خود را طاهر و پاکیزه ساخت سعادتمند شد ... همانا مؤمنان رستگارند.» در نگاه پرنور زهرای مرضیه(ع)، بهترین و برجستهترین مقام، «مقام امین» و «مقام کریم» بود، چنان که قرآن با اشاره بدان میفرماید:
«اِنَّ الْمُتَّقیِنَ فی مَقَامٍ أَمِینٍ ...9 و کنوزٍ و مَقامٍ کریم؛10 به راستی که پرهیزگاران در جایگاهی آسودهاند ... [که در بردارنده] گنجینهها و محلهای پرناز و نعمت است.» از اینرو هیچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقیقت و شخصیت» خویش را در زینتهای زندگی که بقایی بیمقدار و فنایی فراوان دارد، نمینگریست و با نگاه عمیق خود «خیرها» یعنی بهترینها و برترینها را ـ آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان که همیشگی و ابدی است ـ جستجو میکرد تا هماره همراه او باشند و تا ابدیت از یکایک آنها بهره ببرد. بدین خاطر نگاه او نگاه آسمانی بود و چون آیات قرآن بر این باور بود که:
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیوةِ الْدُّنْیا وَ الْباقیاتُ الصّالحاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابا وَ خَیْرٌ أَمَلاً؛11 مال و پسران زینت زندگی دنیایند و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید برتر است.» و چنین بود که در لحظه لحظههای حیات خویش به «روز نیاز» توجه شایانی داشت و از ژرفای دل و اندیشه، اندوختههایی برای آن روز فراهم میساخت، روزی که:
«لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ أَتَی اللّهَ بِقَلْبِ سَلِیمٍ؛12 هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد، مگر کسی که دلی پاک [از تیرگیها و تاریکیها[ به سوی خدا بیاورد.»
سخنان نخست فاطمه(ع) در مسجد مدینه، سینای صلابت و خطبه خدایی آن حضرت بود که تا روز رستاخیز همگان را از گنجینه معارف و حقایق بهرهمند ساخت و دایرةالمعارفی از نابترین آموزههای آسمانی را ارائه نمود.
پیوند احکام الهی، عقاید دینی و اخلاق پاک معنوی و ملکوتی، ذخایر زرینی است که در فرازهای فروزانی از این سخنان مییابیم که آن بانوی بصیر در باره آنها میفرماید:
«فجعل اللّهُ الایمان تطهیرا لکم من الشّرک و الصلاة تنزیها لکم عن الکبر و الزکاة تزکیةً للنفس و نماءً فی الرزق و الصّیام تثبیتا للاخلاص و الحج تشییدا للدّین و العدل تنسیقا للقلوب؛14 همانا خداوند «ایمان» را مایه «طهارت» و پاکی شما از شرک، «نماز» را سبب پیراستگی شما از «کبر»، «زکات» را باعث «پاکی نفس» و افزایش رزق و روزی و «روزه» را مایه حفظ و پایداری «اخلاص» و حج را آزماینده دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و تقویت قلوب قرار داد.» زهرای اطهر(ع) حقیقت اخلاص را یعنی تنها و تنها خدا را در نظر داشتن و فقط برای او کار کردن داشت، بدین خاطر آزادی از وابستگی به مدح و ستایش دیگران و آزادگی از هوای نفس و فریب شیطان را نصیب خود کرده بود. تو همیشه و هر حال ظاهر و باطنی یکسان و درون و برونی همسو داشت و هر آنچه «میگفت»، نخست «مییافت» و پیش از یافتن، «میدید» و دیدن و یافتن و گفتن او همه با روشنای نور اخلاص و یقین همراه بود.
او به این باور رسیده بود که «اخلاص» در زندگی، زیربنای «مصلحت بندگی» است، از اینرو میفرمود:
«مَنْ اَصْعَد اِلیَ اللّه خالِصَ عِبادَتِه اَهْبَطَ اللّهُ اِلَیه اَفْضَلَ مَصْلِحَتِه؛15 کسی که عبادت خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت او را به سوی وی روانه میکند.» و با این مشعل بینش بود که زهرای بتول(ع)، هرگز افکار و افعال خود را بیرون از نگاه و نگرش پروردگار نمیدید، بلکه «حاکم و شاهد» را در عرصههای مختلف زندگی خداوند بصیر و حکیمی میدانست، روزی باید در محضر او قرار گیرد و به یکایک انتخابها و انجامهای خود پاسخگو باشد.
از اینرو «انفاق» در بینش فاطمه «خرج» نبود، بلکه «دخل» محسوب میشد و یا «ایثار» و چشمپوشی از خواست و نیاز خود، «از دسترفته» به حساب نمیآمد، بلکه «به دستآمده» دیده میشد. همان گونه که در فرازهای پیشین این نوشتار، به هنگام پرداختن به ارزشهای عبادی آن بانوی بزرگ به جلوههایی از آنها اشاره کردیم و دانستیم این ویژگیها جزء صفات نفسانی و ارزشهای ذاتی فاطمه(ع) گردیده بود، بدین خاطر بیهیچ کُندی و کدورتی، نسبت به انجام این اعمال، استقبال میکرد و اشتیاق میورزید:
«صداقت و راستگویی»، صفتی ساده و زیبا اما ادعایی سخت و مشکل است که در هنگامههای گفتار و رفتار، چگونگی آن آشکار میشود؛ آنجا که منافع انسان با سخنی کوتاه اما غیر راست پیوند خورده است، افراد صالح و وابستهای توان بیان حقایق را دارند و با صداقت تمامعیار با حوادث روبهرو میشوند.
زندگی زهرای مرضیه(ع)، بهترین گواه بر صداقت و راستگویی اوست. دوستان و دشمنان آن حضرت بر این باور بودند که آن بانو، انسانی است که گفتار و رفتارش با هم تطابق دارد و همسو است.
روزی عایشه با صراحت بسیار لب به سخن گشود و گفت:
«ما رأیت احدا اصدق لهجه منها الا ان یکون الّذی ولّدها؛17 هیچ کس را راستگوتر از زهرا نیافتم مگر تنها پدرش ـ رسول خدا ـ را.» و روز دیگر که ماجرایی بین عایشه و فاطمه(س) پیش آمده بود، عایشه خود رو به پیامبر(ص) کرد و گفت:
«ای رسول خدا! از فاطمه بپرس که او هرگز دروغ نمیگوید.»18
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس برگردد نه هر آن را که لقب بوذر و سلمان باشد راست کردار چون سلمان و چو بوذر گردد هر نفس کز تو برآید چو نکو در نگری آز تو بیشتر و عمر تو کمتر گردد پاکیآموز به چشم و دل خود گر خواهی که سراپای وجود تو مُطهَّر گردد علاوه بر دیگران، خاتم پیامبران، رسول خدا(ص) نیز به علی(ع) فرمود:
علیجان! سه چیز به تو داده شده است که به هیچ کس، حتی به من نیز داده نشده است:
1ـ پدرزنی همچون من 2ـ همسری صدّیقه و بسیار راستگو 3ـ فرزندانی چون حسن و حسین20 امام صادق(ع) نیز گاه که از مادر عزیز خود سخن به میان میآورد، او را «صدّیقةُ الکُبری» یاد میکرد و میفرمود: «هی الصدّیقة الکبری و علی معرفتها دارت قرون الاولی؛21 فاطمه راستگویی بزرگ و عظیم است که بنا بر عظمت و معرفت او قرنهای پیشین استوار و پابرجا بوده است.» روزی مفضل بنعمر از آن حضرت سؤال کرد: فاطمه را چه کسی غسل داد؟ امام پاسخ داد: امیر مؤمنان.
گویا این مطلب بر مفضل سنگین و دشوار آمده بود، حضرت متوجه شدند و فرمودند: «لا تضیقنّ فانها صدیقة لم یکن یغسلها الا صدّیق، اما علمت ان مریم لمیغسلها الاّ عیسی؛22 بر تو سنگین نیاید، زیرا مادرم زهرا، «صدّیقه» بود و صدّیقه را جز صدّیق غسل نمیدهد، آیا نمیدانی که مریم را کسی جز عیسی غسل نداد.» امام کاظم(ع) هم آن حضرت را با عنوان «صدّیقه شهیده»23 یاد میکرد، همان گونه که رسول خدا(ص) «صادقه و صدوقه»24 از دختر خود نام میبرد و پروردگار پرمهر که این ویژگی والای فاطمه را دوست داشت، آنجا که زهرای اطهر برای لباس عید به حسنین علیهماالسلام وعدهای میدهد و ان شاءاللّه میگوید تا آنها را آرام کند، به وعده او عمل میکند و برای حسن(ع) و حسین(ع) لباسی از بهشت میفرستد تا فاطمه همیشه و هر جا «صدّیقه» باشد.25 بیشک اگر شناخت و معرفتی اندک نسبت به این صفت قدسی فاطمه(ع) وجود داشت و پس از رحلت رسول خدا(ص) سخن او را در باره «امامت» و «وصیت رسول خدا(ص)» در باره فدک میپذیرفتند و چون پاکسیرتان، فاطمه(ع) را «راستگو»، «صدّیقه»، «صادقه» و «صدوقه» میدانستند، خطا و خلافی اینچنین فجیع در تاریخ اسلام و بشریت رخ نمیداد و هرگز شهادت شخصیتهایی چون علی(ع)، حسن و حسین علیهماالسلام و امایمن، بانوی بهشتی و راستگو رد نمیشد و شیعه شیفته و تمامی انسانهای خردپیشه، غمی سخت و سنگین و اندوهی تلخ و تاریک در اندیشه و احساس خویش نسبت به آن حادثه بیجبران تحمل نمیکردند.
فرازی دیگر از بینشها و روشهای اخلاقی فاطمه(ع)، «رضایت» زهرای مرضیه(ع) است، فضیلتی بس والا که خشنودی و پذیرش قلبی انسان را نسبت به دادهها و ندادههای الهی در پی دارد و به دنبال رضایت فرد از پروردگار، رضایت خداوند از انسان پدید میآید که به آن «رضوان الهی» گویند؛ نعمتی معنوی و ابدی که «حیات طیّبه» و «بهشت حضور» را به دنبال دارد و انسان شایسته را که دارای «نفس مطمئن» است، داخل بندگان خاص خدا و بهشت برین و فردوس ویژه الهی میکند:
«یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً فَادْخُلی فِی عِبادِی وَ ادْخُلی جَنّتی؛26 ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت باز گرد و در میان بندگان من در آی و در بهشت من داخل شو.» این مقام عظیم و آن برکات بینظیر در سرای جاودان، راز درخواست بسیار پیشوایان از خداوند سبحان است که:
«و اجعل الرضا بقضائک و قدرک اقصی عزمی و نهایتی و ابعد همی و غایتی؛27 پروردگارا! رضا به قضا و قدر خود را بلندمرتبهترین اراده و خواست من و نقطه بیانتها و دورِ همّت و مقصدم قرار ده.» چنین است که زهرای اطهر(ع) با شناختی بسیار و بیکران میفرمود:
«رضیتُ بمارضی اللّهُ و رسولهُ؛28 راضی هستم به آنچه که خداوند و رسول او برایم پسندیدهاند.» «رضیت باللّه ربّا و بک یا ابتاه نبیّا و بابن عمی بعلاً و ولیّا؛29 رضایت دارم از خداوند، پروردگارم و از شما ای پدرم، رسول او و از پسرعمام شوهر و ولیام.» «یا ابه سلّمتُ و رضیتُ و توکلتُ باللّه؛30 پدرجان! پذیرفتم و قبول کردم و رضایت دادم و توکل به خدای متعال میکنم.» گویی ترجمان این بینش ناب فاطمی، این سروده سبز و قدوسی است که:
آنگاه که آیه: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛32 و قطعا وعدهگاه همه آنان دوزخ است. [دوزخی] که برای آن هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان [وارد میشوند.]» بر رسول خدا(ص) نازل شد، پیامبر اکرم(ص) با شدت بسیار گریست و اصحاب هم از شدت گریه او گریستند، اما نمیدانستند چه چیزی باعث شده است که آن حضرت این گونه میگرید و از هیبت رسول خدا(ص) کسی هم جرئت پرسش نداشت. اصحاب میدانستند که آن حضرت با دیدن زهرای اطهر(ع) شادمان میشود، از اینرو سراغ فاطمه(ع) رفتند تا با آوردن وی، پیامبر را شادمان و خرسند سازند و از گریه آرام شود. چون دخت عزیز رسول خدا(ص) آمد، رو به پدر کرد و گفت: فدایتان شوم چه شده است؟ پیامبر(ص) لب به سخن گشود و آیات نازلشده را همراه با جریان نزول آیات بیان کرد. به یک باره رنگ از رخسار فاطمه(ع) پرید و به روی خود زد و ناله برآورد و گفت:
«اَلْوَیْل ثمَّ اَلْوَیْل لِمَنْ دَخَلَ النّار؛ ای وای، ای وای بر کسی که داخل آتش شود.» علی(ع) هم دست بر سر خود گذارد و با گریه میگفت:
«واعبد سَفَراه وا قِلّة زاداه فی سَفَرِ الْقیامَه؛33 آه از راه طولانی و آه از توشه کم در سفر قیامت.» در روایتی دیگر است که روزی رسول خدا(ص) نزد فاطمه(ع) آمد و او را گریان دید، فرمود:
ای نور چشم من، چه چیزی باعث گریه تو شده است؟ پاسخ داد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا؛34 و آنان را گرد میآوریم و هیچ یک را فروگذار نمیکنیم.»35 آری، این باور و بینش سبب گردید که آن بانوی جوان با سن و سالی اندک به هنگام نماز و راز و نیاز، از خوف خداوند، نفسهایش به شماره افتد و هر لحظه و هر مکان از زندگی خویش را در محضر پروردگار خویش احساس کند؛ شیوهای عرشی که تمامی رسولان، پاکان، معصومان و صالحان علیهمالسلام از آغاز تا فرجام آفرینش داشتهاند و خواهند داشت. و به راستی که ثمره دانش و دانایی واقعی و معرفت و بینایی حقیقی جز این مائده معنوی و مشعل همیشه روشن الهی نیست، که با آمدن این روشنی، تمامی تاریکیهای عصیانها و نسیانها از سرای دل و رواق اندیشه رخت میبندد و وجود انسان را حسنیهای نورانی و ملکوتی میسازد:
«بهترین شما کسی است که بیش از همه نرمخوتر است و بهتر از بقیه به زنِ خود احترام میگذارد.»37 «خوشرویی» به هنگام برخورد با انسانیهای خداجو و دینباور، جلوهای جلابخش در جلوههای اخلاقی است که آن بانوی بزرگ در باره آن میفرمود:
«خوشرویی در چهره مؤمن سبب رفتن او به بهشت میشود و در چهره دشمن معاند موجب نجات او از عذاب آتش جهنم میگردد.»38 «سنجیدهگویی» و پرهیزگاری در گفتار و نشست و برخاست، فرازی دیگر از تعالیم اخلاقی دخت آفتاب است؛ آموزهای که هر گاه به طور جدّی به آن نگریسته شود و به گونهای جدّی به آن عمل شود، تحولی بنیادین در شیوه هر یک از ما میآفریند و آرمانگرایی، برجستهسازی مرزهای اخلاقی و توجه به بایدها و نبایدهای الهی را در زندگیمان، رسالتی همیشگی میسازد. به سخن زهرای بصیر و عزیز(ع) بنگریم که فرمود:
«پدرم رسول خدا به من فرمود: بدترین امت من کسانی هستند که از نعمتهای فراوان تغذیه میکنند، غذاهای رنگارنگ میخورند، جامههای رنگارنگ میپوشند و بیپروا سخن میگویند.»39 شناختی چنین والا نسبت به وظایف و تکالیف انسانهای ارزشمدار سبب گردیده بود که فاطمه(ع) در سراسر زندگی خود دارای «ادب» نسبت به خدا و خلق خدا باشد و حدّ هر چیزی را حفظ کند. بیجهت نبود که امسلمه همسر رسول خدا(ص) میگفت: «پس از ازدواج با پیامبر(ص)، من عهدهدار امور دختر آن حضرت شدم اما به خدا قسم او باادبتر و آگاهتر از من به همه مسائل بود.»40 نمادهای گویای این صفت برجسته آن بود که زهرای عزیز(ع) همیشه میهمان را بر خود و خانوادهاش41 ترجیح میداد و از گرفتاری و دربند بودن انسانها به عنوان «بنده»، «غلام» و «کنیز» رنج میبرد و از قول پدر خویش میفرمود:
«من اعتق رقبة مؤمنة، کان بکل عضو منها فکاک عضو منه من النّار؛42 هر کس بنده مؤمنی را آزاد کند، در مقابل هر عضوی از اعضای او، برای وی آزادی عضوی از آتش به بار خواهد آمد.» حساسیت زهرای اطهر(ع) به گونهای بود که احتیاطها و پرهیزهای دقیق و عمیقی از خود نشان میداد. از اینرو جمله آن حضرت که «تنها خداوند میداند که چقدر خوشحالم»، برای هیچ لذت مادی و ظاهری زندگی بیان نشد و فقط در جلوه عفاف و پاکدامنی و ورع و پرهیزگاری آن بانوی والا مطرح شد، آن زمانی که بنا به پیشنهاد علی و فاطمه علیهماالسلام، رسول خدا(ص) امور منزل را تقسیم کرد و کارهای بیرون را به عهده امیر مؤمنان(ع) گذارد و امور داخل خانه را برای فاطمه زهرا(ع) مشخص کرد، فاطمه(ع) فرمود:
«تنها خداوند میداند که چقدر خوشحالم از اینکه رسول خدا مرا عهدهدار مسئولیتهای خانه فرمود و همین را برای من کافی دانست.»43 گرچه شخصیتی چون زهرای مرضیه(ع) در رفت و آمد اجتماعی و گفتگوهای فردی و خانوادگی، نمونه و الگوی شایستهای محسوب میشود، اما در نگاه او ـ در صورت امکان باید از کمترین ارتباطات با بیگانگان و نامحرمان پرهیز کرد تا سرای وجود انسان از هر غبار گناه و خار و خاشاک معاصی دور ماند فاطمه(س):
کسی که عبادت خالصانه خود را به سوی خدا فرستد پروردگار بزرگ برترین مصلحت او را به سوی وی روانه میکند.
و چون آینهای صاف و شفاف باشد.
آری با چنین شناختی باید بگوییم:
1 ـ رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره).
2 ـ نقطههای آغاز در اخلاق عملی، ص15 و 16؛ ر.ک: علم اخلاق اسلامی، ص21، 94، 103 و 411؛ چهل حدیث، ص175 و 385؛ معراجالسعاده، ج1، ص294 و 633؛ جهاد اکبر، ص45.
3 ـ همزه، آیه 3؛ ر.ک: تفسیر التحریر، ج2، ص188؛ تفسیر الجدید، ج3، ص347؛ تفسیر الکاشف، ج1، ص48.
4 ـ علق، آیه 6 و 7؛ ر.ک: عبس، آیه 5؛ اللیل، آیه 8.
5 ـ طه، آیه 64؛ ر.ک: تفسیر الکاشف، ج2، ص20؛ تفسیر الکبیر فخر، ج5، ص205 و ج10، ص80؛ تفسیر کشفالاسرار، ج2، ص87.
6 ـ الاعلی، آیه 14؛ ر.ک: تفسیر المراغی، ج5، ص166؛ تفسیر ملاصدرا، ج5، ص54؛ تفسیر المنیر، ج9، ص98.
7 ـ الشمس، آیه 9؛ ر.ک: الکافی، ج1، ص401 و ج2، ص101، 107 و 232؛ وسائلالشیعه، ج2، ص13، 107 و 142.
8 ـ مؤمنون، آیه 1؛ ر.ک: بحارالانوار، ج1، ص168 و ج9، ص95 و ج40، ص89.
9 ـ دخان، آیه 51؛ ر.ک: اعلامالدّین، ص117 و 136؛ بصائرالدرجات، ص25؛ تحفالمؤمن، ص207 و 297.
10 ـ شعراء، آیه 58؛ ر.ک: دخان، آیه 36.
11 ـ کهف، آیه 46؛ ر.ک: بحارالانوار، ج106، ص108؛ الاحتجاج، ج1، ص207؛ ارشادالقلوب، ج1، ص133.
12 ـ شعراء، آیه 88 و 89؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج7، ص73؛ تفسیر کشفالاسرار، ج9، ص345.
13 ـ پروین اعتصامی.
14 ـ کتاب من لا یحضرهالفقیه، ج3، ص567؛ وسائلالشیعه، ج1، ص22؛ الاحتجاج، ج1، ص97؛ بلاغاتالنساء، ص28؛ دلائلالامامه، ص32؛ عللالشرائع، ج1، ص348؛ المناقب، ج2، ص377.
15 ـ تفسیر الامام، ص327؛ عدةالداعی، ص223؛ مجموعه ورام، ج2، ص108؛ بحارالانوار، ج67، ص349 و ج68، ص184.
16 ـ اقبال لاهوری.
17 ـ بحارالانوار، ج43، ص68؛ ر.ک: اعیانالشیعه، ج1، ص308؛ حلیةالاولیاء، ج2، ص41.
18 ـ بحارالانوار، ج43، ص84؛ ر.ک: المناقب، ج3، ص341.
19 ـ مولوی.
20 ـ بحارالانوار، ج39، ص89؛ امالی شیخ طوسی، ص344؛ ر.ک: الاحتجاج، ج1، ص657؛ دلائلالامامه، ص12؛ المناقب، ج3، ص220.
21 ـ الامالی شیخ طوسی، ص668؛ بحارالانوار، ج43، ص105.
22 ـ الکافی، ج1، ص459؛ التهذیب، ج1، ص440؛ الاستبصار، ج1، ص199؛ وسائلالشیعه، ج2، ص530؛ الدعوات، ص254؛ عللالشرائع، ج1، ص184.
23 ـ الکافی، ج1، ص458؛ مسائل علی بنجعفر(ع)، ص325.
24 ـ الصراطالمستقیم، ج2، ص92؛ بحارالانوار، ج22، ص490.
25 ـ بحارالانوار، ج43، ص75.
26 ـ الفجر، آیه 27، 28، 29 و 30.
27 ـ مفاتیحالجنان، ص528؛ ر.ک: البلدالامین، ج1، ص110، 161 و 191؛ الصحیفةالسجادیه، ج1، ص154 و 178؛ جنةالامان، ج1، ص394؛ ریاضالسالکین، ج5، ص145.
28 ـ بحارالانوار، ج43، ص149.
29 ـ همان، ج43، ص151؛ ر.ک: الاقبال، ص384؛ البلدالامین، ص51 و 284؛ الدعوات، ص231؛ مصباح کعبی، ص7.
30 ـ بحارالانوار، ج44، ص264 و 221؛ ر.ک: تفسیر فرات کوفی، ص671؛ مصباحالمتهجد، ص208 (با اندکی تفاوت).
31 ـ فروغی بسطامی.
32 ـ حجر، آیه 43 و 44.
33 ـ بحارالانوار، ج43، ص87؛ عوالمالمعلوم، ج11، ص130.
34 ـ کهف، آیه 47.
35 ـ احقاقالحق، ج25، ص527.
36 ـ شیخ بهایی.
37 ـ دلائل الامامه، ص7.
38 ـ تفسیر الامام، ص354.
39 ـ اهلالبیت(ع)، ص131؛ مسند فاطمه(ع)، ص70.
40 ـ بحارالانوار، ج43، ص9 و 10؛ دلائلالامامه، ص11.
41 ـ همان، ج41، ص26.
42 ـ الامالی شیخ طوسی، ص390؛ الکافی، ج1، ص453؛ التهذیب، ج8، ص216؛ ثوابالاعمال، ص138.
43 ـ بحارالانوار، ج43، ص81.
44 ـ حافظ.