مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

مزرعه چاپارل

همه چیز و هیچ چیز

دوباره باید شد

دوباره باید شد


با «نگاه حق‌شناسی» نیکی کن نه به «امید حق‌شناسی».

اگر «قدرشناس» باشیم ... قدرت‌های زیادی را در خود «شناسایی» کرده‌ایم.

اگر راه «خطا» رفتی، قبل از «اخطار» از اولین دوربرگردان، برگرد!‌

همه «دوست دارند» ... آنها را «دوست بدارند».

     حسود، مانند هیزم، «می‌سوزد» ... که دیگران را «بسوزاند»!

 

وقتی سنگ به شیشه خورد ... شیشه خرد شد!

 

همیشه ... «راه بهتری» هست.

 

همدردی غالبا «به‌درد می‌خورد»‌ و آن‌را «کاهش می‌دهد».

 

بیشتر «غصه‌های» ما، از «قصه‌های» خیالی ماست!‌

 

خود را «درغم» فرصت‌های «از دست داده» شریک می‌دانم.

«بایستی» بدون« رودربایستی»...مقابل مشکلات «بایستی»!

 

وقتی ازدیگران «توقع کردم»... با تابلوی «توقع ممنوع» روبه‌رو شدم!

 

«تنهایی» گاهی نه تنها بد نیست، بلکه «تنها راه‌حل» است!

 

نهایتا از فرصت‌‌های خود... «بازنشسته» می‌شویم یا «ورشکسته»!

 

«بیا، با نم‌نم» محبت... «بیابانم» را سبزه‌زاران ساز!

 

«بزرگی» دریا... به خاطر آن است که «بزرگوارانه» قطرات کوچک را می‌پذیرد.

 

«حوصله نداشتم» اشتباه کردم... «حافظه ندارم» دوباره اشتباه می‌کنم!

 

از زیاد شکست خوردن به «سوءهاضمه» گرفتار شدم،‌ پزشک اما علت آن را «سوءحافظه» تشخیص داد!

 

«استبداد» رای والدین... «استعداد» کودکان را می‌کشد.

 

«بدتر از بد» آدم بدبینی است که... همه را «بدتر از خود» بداند!

 

«خودشناسی»... «شانس» می‌آورد!

 

خیره‌سری... سبب «سرخوردن از سربلندی» است!

 

اگر «بدهی» خود را «بدهی»... اعتماد دیگران را از دست نمی‌‌دهی.

 

ارزش‌ها هر چه «بالاتر» باشد،‌ در کفه ترازو «پایین‌تر» است.

 

پدر و مادر... «مایملک مشاء» فرزندان!

 

گاهی تنهایی... نه تنها «بد نیست» بلکه «بهترین دوست» است!

 

وقتی «اصلیت» خود را گم کرد... به صورت «المثنی» زندگی کرد.

 

فرزندت را «تحقیر» نکن... «تعریف» کن.

 

خواب‌های خوش، «تعبیر شدنی» است... اگر از خواب «بیدار شویم»!

 

دیگران را «محترم شمار»... تا جزو «محترمین شمرده» شوی.

 

می‌توانی به آنچه «می‌خواهی برسی» اگر «بررسی کنی».

 

«لشگر مادران»... با «آفت‌ها و آسیب‌های اجتماعی» مبارزه می‌کنند!

 

برای «خوشامد» دیگران... به هر کس نگوییم «خوش آمدی»!

 

انسان‌های با «قیمت»... «زحمت» دیگران را می‌خرند.

 

وقتی خود را، «تمام و کمال» می‌بینم... «کارم تمام»‌ است!

 

بزرگ‌ترها برای «کشف تجربه‌ها»... چند «کفش بیشتر» پاره کرده‌اند.

 

«عمر کوتاه» را... با «فکر بلند» جبران کن.

 

آیا فقط به صرف این که «می‌خواهی»... «خواهی شد»!؟

 

چرا «نمی‌دانم»... را «نمی‌دانیم»؟!

منبع : چهار دیواری ضمیمه جام جم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد