محمدرضا محمدى
دانشپژوه کارشناسى ارشد روانشناسى از مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى (رحمه الله)
دوره نوجوانى از مهمترین و حساسترین دورههاى زندگى انسان به شمار مىرود; زیرا در این دوره نوجوان به دنبال یافتن هویتخویش، در مسیر شکل دادن به شخصیتى متکى به خود گام برمىدارد.سؤالات متعددى نیز در ذهن نوجوان نقش مىبندد که چنانچه نتواند پاسخى مناسب براى آنها بیابد، چه بسا ممکن استشخصیتى متزلزل و احیانا دوگانه پیدا کند.بنابراین، شناخت جنبههاى مهم جسمانى، روانى، اجتماعى، عقلانى و اخلاقى نوجوانان این توانایى را به نوجوان و اطرافیان او مىدهد تا شیوه صحیح برخورد با تغییرات جسمى - روانى به وجود آمده را بدانند و تا حدى از بروز ناسازگارىهاى خاص این دوران جلوگیرى نمایند.این مقاله، نیم نگاهى به جنبههاى مهم شخصیت نوجوانان انداخته است.
دوره نوجوانى همزمان استبا دوره بلوغ; یکى از بحرانىترین دورههاى زندگى.در دروه بلوغ، تغییرات گوناگونى در ابعاد شخصیتى نوجوان رخ مىدهد که هر کدام به نوعى مىتواند بر او اثر بگذارد و حتى گاهى شخصیت او را دگرگون سازد.این نبشتار، به برخى از این جنبهها اشاره دارد.اما پیش از ورود به اصل بحث، توجه به چند نکته لازم است:
1- بحران بلوغ: فرایند بلوغ یکى از بحرانىترین دورههاى زندگى هر فرد است. استانلى هال، ( Hall, Stanly ) که به پدر روانشناسى بلوغ معروف است، این مرحله را «دوران طوفان و فشار» مىنامد.نوجواندرایندوره، تمایلاتوخواهشهاى متضادى دارد; مثلا با اینکه مىخواهد با دوستان باشد، به تنهایىنیزعلاقهمند است. (1)
روسو دوره بلوغ را تولد مجدد مىداند.او مىگوید: وقتى فرد به دوره بلوغ مىرسد مثل این است که فرد دیگرى با خصوصیات بدنى و روانى متفاوتى در وى به وجود آمده است. (2)
در هفتسال سوم زندگى که دوران بلوغ و جوانى است، تحولات سریعى در جسم و جان نوجوان پدیدار مىگردد و در مدت کوتاهى اندام و افکارش به کلى تغییر مىکند. (3) دوره نوجوانى و بلوغ به سنین بین 12 تا 18 سالگى اطلاق مىشود.این دوره یکى از بحرانىترین دورههاست.گاهى گذشتن از مرز کودکى و رسیدن به قلمرو بلوغ با نابسامانىهاى فراوانى همراه است.در این دوره، نوجوان نه دیگر کودک به حساب مىآید و نه هنوز به درستى بالغ گردیده است.وى در مرز بین این دو مرحله (کودکى و بزرگسالى) قرار مىگیرد و با فشارها و انتظارات خاص هر دوره رو به رو مىشود; از سویى، اگر کار کودکانه بکند او را ملامت مىکنند که بزرگ شده است و این کار در شان او نیست و از سوى دیگر، معمولا با او مانند بزرگسالان رفتار نمىشود.در زندگى، نقش کودک و بزرگسال، هر کدام مشخص است و مىدانند چه کارى باید انجام دهند، ولى نوجوان در وضع روحى مبهم و پیچیدهاى به سر مىبرد; او به درستى نمىداند چه باید بکند.
کلمه «بلوغ» یا ( Puberty ) ممکن استبه چند صورت تعریف شود:
الف. بلوغ جنسى: بلوغ به این معنا یعنى رسیدن به سن تولید مثل و شهوت جنسى که سنین آن در بین ملل و افراد گوناگون بر حسب نژاد، مناطق جغرافیایى و آب و هوایى متفاوت است و معمولا بین سنین 12 - 18 سالگى واقع مىشود.
ب. بلوغ جسمى (فیزیولوژیک) : بلوغ به این معنا همان آخرین حد رشد اندامها است که زمان آن از یک سو، به نژاد فرد بستگىدارد واز سوى دیگر، به قوانین رشد و نمو هر یک از اعضا.در این زمینه، تنکردشناسان (فیزیولوژیستها) و روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که اندامهاى انسان تا پنجسال اول زندگى به طور سریع رشد مىکند و سپس رشد آن تا سنین 12، 13 سالگى به کندى مىگراید، در دوره نوجوانى سرعت رشد دوباره افزایش مىیابد و در فواصل بین 18 - 25 سالگى جسم به حد کمال خود مىرسد و رشدش نیز متوقف مىگردد.لازم به ذکر است که تمام قسمتهاى بدن در دوره رشد به یک میزان رشد نمىکند، بلکه بعضى از اعضا رشد بیشترى دارند، چنانچه مشهور است که «نوجوان شلوارش یک سال زودتر از کتش کوچک مىشود.»
ج. بلوغ شرعى: سن تکلیف در کشورهاى گوناگون بر اساس اعتقاداتى که دارند فرق مىکند; مثلا اسلام سن 9 سالگى را براى دختران و 15 سال را براى پسران سن بلوغ مىداند. (4) البته بعضى از فرق اسلامى در سن بلوغ با شیعه فرق دارند; مثلا فقه حنفىبراى دخترسن17 سالگى و براى پسر سن 18 و 19 سالگى را سن بلوغ مىداند و فقه مالکى بلوغ را وابسته به سن نمىداند.
د. بلوغ عرفى (سن قانونى) : قوانین مدنى کشورها اغلب دو یا سه سال دیرتر از دستورات شرعى نوجوانان را بالغ و مسؤول رفتار خود مىداند.
ه.بلوغ روانى (بلوغ شخصیت) : بلوغ روانى داراى جنبههاى گوناگونى از قبیل پختگى، هوش، درک مفاهیم اخلاقى، نقطه اوج حافظه، کمال اراده، انفعالات و سایرخصوصیات ذهنىاستکه در صورت هماهنگى، تعادلفرد را به وجود مىآورد و در صورت ناهماهنگى، موجب رفتار غیر عادى یا بىتعادلى روانى مىشود.
با توجه به تعاریف ارائه شده، بلوغ داراى معانى متفاوتى است، اما منظور روانشناسان ازآن، بیشترتغییرات بدنى (جسمى و جنسى) مىباشد.آنان مراد خود را از دیگر موارد بلوغ با پسوند مىآورند; مثل بلوغ روانى، بلوغ شرعى و بلوغ عرفى و....
اصطلاح «نوجوانى» ( Adolesence ) در مقایسه با کلمه «بلوغ» معناى وسیعترى دارد و دوران مهمى از زندگى انسان را شاملمىشود.سنین بین 12 - 18 سالگى، که سنین نوجوانى است، خود به سه قسم مىشود: الف.مرحله پیش از بلوغ: ورود تدریجى کودک به مرحله بلوغ; ب.مرحله بلوغ: ظهور معیارهاى بلوغ جنسى مثل عادات ماهیانه و احتلام; ج.مرحله پس از بلوغ: رشد صفات ثانویه جنسى.
الف.اهمیت نوجوانى از دیدگاه دانشمندان: افلاطون این دوره را دوره شرابزدگى روان مىداند که احساسات و عواطف بر افکار فرد چیره مىشود.
روسو مىگوید: نوجوانى تولد ثانوى است.استانلى هال معتقد است نوجوانى دوره طوفان و فشار بوده و نوجوانى یک جهش ناگهانى است.
کورت لوین آلمانى هم اعتقاد دارد که کودک و بزرگسال، هر کدام یک نوبت، بار کودکى و بزرگسالى را بر دوش مىکشند، ولى نوجوان مجبور استیکجا بار هر دو را بر دوش بکشد; زیرا متعلق به هر دو مىباشد. (5)
ب.اهمیت نوجوانى از نظر اسلام: اسلام این موضوع را از دو جنبه مثبت و منفى مد نظر قرار داده است: در جنبه مثبت، به نظر اسلام، نوجوانى دوره قوت و توانایى است که در بین دو دوره ضعف و ناتوانى (کودکى و پیرى) قرار گرفته: «الله الذى خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شیبة یخلق ما یشاء و هو العلیم القدیر.» (روم: 54)
اولیاى اسلام نیز نوجوانى را یکى از نعمتهاى پر ارج الهى و از سرمایههاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناختهاند:
- قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: «اوصیکم بالشبان خیرا فانهم ارق افئدة ان الله بعثنی بشیرا و نذیرا فحالفنی الشبان و خالفنى الشیوخ.» (6)
- قالعلىعلیه السلام: «شیئان لایعرف فضلهما الا من فقدهما الشباب و العافیة.» (7)
در جنبه منفى، اولیاى الهى از این دوره به دوره جنون و مستى تعبیر کردهاند:
- قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: «الشباب شعبة من الجنون.» (8)
- قال علىعلیه السلام: «اصناف السکر اربعة: سکر الشباب، سکرالمال، سکرالنوم و سکر الملک.» (9)
اینک پس از بیان مقدمه، به اصل بحثبا عنوان ویژگىهاى مهم نوجوان مىپردازیم:
یکى از جنبههاى مهم و مؤثر در شخصیت نوجوان بلوغ است.در زمینه تحول بلوغ، دو جریان فکرى وجود دارد:
گزل ( Gesel ) مىگوید: بلوغ رشد مداوم و پیوستهاى است که از کودکى شروع و بدون انقطاع ادامه مىیابد که گاهى سریع و گاهى کند است و نمىتوان براى آن خصوصیات و ساختمان معینى ذکر کرد و آن را داراى مراحلى دانست.
پیاژه ( Piaget ) و والون ( Wallon ) معتقدند: رشد متشکل از مراحل ودورههاىمتفاوتى است وهرمرحله فرایند بلوغ یکى از بحرانىترین ساخت ذهنى مربوط به خود را دارد و به دلیل همین ساخت، هر مرحله از سایر مراحل جدا و مجزا است; مثلا، دوره نوجوانى دوره آشوب درونى و انقلاب شخصیتى است، در حالى که دوره کودکى دوره آرامش و سکوناست ورشدآنآهنگ یکنواختىدارد.دورانبلوغکهبابحران مواجه مىشود، تغییراتى در کل شخصیت فرد ایجاد مىکند. (10)
در آغاز نوجوانى، کودکان بیشتر به دوره سریعى از رشد جسمانى (جهش) گام مىگذارند و صفات ثانویه جنسى در آنها بروز مىکند.این تغییرات در دورهاى تقریبا دو ساله رخ مىدهد و با بلوغ جنسى به اوج خود مىرسد.نشانه بلوغ شروع قاعدگى در دختران و احتلام در پسران مىباشد که معمولا در دختران از سن 9 - 12 سالگى و در پسران دو سال دیرتر ظهور مىیابد.تا سنین 11 سالگى متوسط قد و وزن دختر و پسر یکسان است و از آن پس دختران پیشى مىگیرند و پس از دو سال، پسران جلو مىافتند و تا آخر عمر این روند ادامه دارد.البته تفاوتهاى فردى را نباید از نظر دور داشت، چه بسا بعضى از پسران زودتر از دختران بالغ شوند.آب و هوا و مناطق جغرافیایى و نوع تغذیه در سرعتبلوغ اثر مىگذارد.
الف.تغییر در اندازه بدن: در دوران 3 تا 4 ساله بلوغ، قریب 20 - 30 کیلو گرم به وزن و 20 - 30 سانتىمتر به قد نوجوان اضافه مىگردد.در این دوران به طور کلى، هم اعضاى بیرونى متحول و دستخوش تغییر مىگردد و هم اعضاى درونى.
ب.رشدصفاتاولیه جنسى: اندامهاى جنسى که وظیفه تولید مثل را بر عهده دارند درایندورهرشد مىکنند.این تغییرات بر اثر فعالیت غدد هیپوفیز، آدرنال (فوق کلیوى) و غدد جنسى به وجود مىآید.
ج.رشد صفات ثانویه جنسى: از هنگام بلوغ تفاوتهاى دختر و پسر کاملا آشکار مىگردد و هر قدر بلوغ بیشتر پیشرفت کند این تفاوتها بیشتر مىشود.این صفات عبارتاند از: رشد عمومى مو در بدن، تغییرات پوستى، فعالیتبیشتر غدد چربى، تغییرات صدا که به صورت صداى زیر در دختران و صداى بم در پسران ظاهر مىگردد.
به طور خلاصه مىتوان گفت: نوجوان، چه بخواهد و چه نخواهد، این تغییرات در بدن او رخ مىدهد که هر کدام به نوبه خود، شخصیت او را متاثر مىکند.هرگونه برداشت غلط و اطلاع نادرست و ناقص از این تغییرات مىتواند ضربات جبرانناپذیر را بر نوجوان وارد سازد.بنابراین، والدین موظفاند کودکان خود را از وجود اینگونه تغییرات آگاه کنند.
دبس ( Debesse ) مىگوید: مادربایددختر خود راازوقوع عادات ماهیانه مطلع سازد; نباید صبر کند تا او به طور معمول، به سن عادات ماهیانه برسد و از این مرحله اطلاعات روشنى نداشته باشد. (11)
والون ( Wallon ) مىگوید: والدین موظفاند پسران را نیز براى ظهور آثار ناشى از بلوغ مهیا سازند.جوانى که اطلاع قبلى از تحول بلوغ نداشته باشد و تنها شایعات و کنایات مبهمى در اینباره شنیده باشد نه تنها آشفته و پریشان مىگردد، بلکه غالبا وحشت مىکند.گاهى سکوت والدین در این موارد، منجر به سلب اعتماد و اطمینان نوجوانان از والدین مىشود و براى کسب اطلاع، سراغ منابع اطلاعاتى ناقص (دوستان و کتابها) مىرود که گاهى او را با مشکلات جسمى و روانى مواجه مىکنند. (12)
الف - خودپندارى نامساعد: معمولا نوجوانان این دوره را با خودپندارى نامساعد سپرى مىکنند; زیرا نسبتبه خود، نظر مثبت دارند، ولى به دلیل آنکه محیط اجتماعى با آنها برخورد مناسب ندارد، آنها را تحقیر مىکند و مرتب تغییرات بدنىشان را به تمسخر مىگیرد، نوجوانان از هرگونه تشویق و تمجیدى محروم مىشوند و این به تدریج، سبب لطمه دیدن آنها و خودپندارىشان مىشود و در این صورت، نسبتبه خود نظر منفى پیدا مىکنند و عزت نفس خود را از دست مىدهند.
ب - شکست و ناکامى: رشد سریع بدنى در دوره نوجوانى با کمبود نیرو همراه مىشود که در نتیجه به کاهش میزان کار و پیدایش ملالت و خستگى نسبتبه هرگونه فعالیت که مستلزم تلاش است، منجر خواهد شد.
ج - آماده نبودن براى تغییرات بلوغ: کمتر نوجوانى است که تغییرات دوران بلوغ را از قبل شناخته باشد و چون اطلاع ندارد و یاازنظر روانشناختىآماده اینتغییرات نیست، ممکناست ضربهببیندوگرایشهاى نامساعدى نسبتبه اینگونه تغییرات پیدا کند.دلیل این موضوع گاهى مربوط به والدین است و گاهى مربوط به مدرسه که سؤال از این مسائل را براى نوجوان قبیح مىدانند.متاسفانه حتىگاهى مربیان بهداشت نیزتوجهى بهاینمسائل ندارند.
د - انحراف در نضج و نمو جنسى: ممکن استبلوغ به شکل زودرس ویا دیررس ظاهر شودکه درهردوصورت، موجب نگرانى و ناراحتى نوجوان مىشود; زیرا به
پذیرشاجتماعى اولطمهمىزند و منجر به طرد یاکنارهگیرىاوازهمسالانمىگردد. (13)
الف - انزواطلبى: نوجوان با رسیدن به بلوغ، از خانواده و همسالان منزوى مىشود و بیشتر اوقات با آنها نزاع دارد و به این مىاندیشد که چرا اطرافیان او را درک نمىکنند.
ب - خستگى و ملامت: نوجوان از مدرسه و فعالیتهاى اجتماعى و زندگى - به طور کلى - خسته و ملول مىشود و در نتیجه، تا مىتواند کمکارى مىکند; مثلا بعضى از آنهامىگویند: ذهنمنمىکشد درس بخوانم.
ج - تعارض و ستیزهجویى اجتماعى: نوجوان غالبا ناهمکار، ناموافق و متعارض یا ستیزهجو مىشود و به تدریج، با پیشرفتبلوغ، این حالت کاهش مىیابد و نوجوان به دوستى و همکارى و آزادمنشى علاقهمند مىگردد.
د - احساسات تند و بدخلقى: قهر، خشم، میل به فریاد زدن و مانند آن ازخصایص ایندوره است.نوجوانىباغم، اضطراب وزودرنجى همراه است و نوجوان با بهانههاى کوچکى مثل نوع غذا، ساعتخواب و نحوه رفتار دیگران پرخاشگرى مىکند و فریاد مىزند.
ه- فقدان اعتماد به نفس: در حال بلوغ، نوجوان اعتماد به نفس خود را از دست مىدهد، نسبتبه خود بىاعتماد مىشود و از شکست مىترسد.دلیل این موضوع ضعف مقاومتبدن و انتقاد مدام بزرگسالان است.بنابراین، بیشتر پسران و دختران این دوره را با ابتلا به عقده حقارت پشتسر مىگذارند.
و - حیا و عفت افراطى: گاهى تغییرات دوران بلوغ سبب مىشود بعضى از نوجوانان حیا و عفت افراطى پیدا کنند; زیرا از این مىترسد که دیگران متوجه تغییرات بدنى او شوند و نظر نامساعد نسبتبه او پیدا کنند. (14) یکى از علایم علاقه نوجوان به جنس مخالف نیز همین حیا و عفت دانسته شده است که وقتى به جنس مخالف مىرسد سر به زیر مىاندازد.
در وجود انسان، دو غریزه جنسى و قدرت وجود دارد که مهار آنها نقش مهمى در سعادت بشر دارد.غریزه جنسى جاذبه قوى و کشش نیرومندى دارد که زن و مرد را به سوى ارضا سوق مىدهد.از اینرو، از آن به آتش شهوت تعبیر شده است.
روابط جنسى در تمام زمانها مورد گفتوگو و بحث در محافل دینى مىباشد و درباره آن تاکنون نظریات افراطى، تفریطى و معتدلى ارائه شده است که هر نظریه طرفدارانى دارد و سعادت فرد را در عمل بر طبق آن مىشناسد:
1- تفریطگرایى: برخى مسیحیان و پیروان کلیسا و برخى از مذاهب و بعضى از علماى اخلاق و فلاسفه در این دستهاند.آنها آمیزش جنسى راعملى پلید و حیوانى مىدانند و از اینرو، برخى از کشیشان ازدواج نمىنمایند و با سختگیرى غریزه جنسى را سرکوب مىکنند.اینان خود را از لذایذ طبیعى محروم مىسازند.
2- افراطگرایى: طرفداران آزادى غرایز مثل فروید و پیروانش در این زمینه راه افراط رفتهاند.نظریه آنها بر پایه اصالت لذت استوار است و سعادت انسان را در ارضاى بىچون و چرا و بىقید و شرط غریزه جنسى مىدانند.این نظریه در غرب، مفاسد بسیارى به بار آورده است. (15)
3- اعتدال: اسلام غریزه جنسى را نه خودسرانه و آزادگذاشته و نه آن را سرکوب کرده است، بلکه براى آن حدودى را در نظر گرفته است.پایهگذاران روش اعتدال در درجه اول پیامبران و امامانعلیهم السلام هستند که هم مردم را به ازدواج تشویق مىکنند تا غریزه جنسى به صورت سالم ارضا شود و هم انسان را از هرگونه لاابالىگرى و انحراف جنسى منع مىکنند.
نظریه افراطى فروید: فروید به دو غریزه حیات و مرگ قایل بود و در غریزه حیات، دو غریزه حب ذات و نیروى جنسى را مهم مىدانست.او سایر غرایز را شاخ و برگ این دو غریزه مىشمرد.وى در سخنانش، شعاع غریزهجنسى راگسترش داده و مساله جنسیت را، که پایه اساسى مکتب اوست، به معناى وسیعى تفسیر نموده و در نتیجه، بسیارى از فطریات و غرایز انسان را از مشتقات غریزه جنسى ذکر کرده بود.
فروید غریزه جنسى را پایه اصلى تمدن فرهنگ مىدانست و تلاش مىکرد مسائل جامعهشناختى و تاریخى را از این راه حل نماید.او مىگفت: غریزه جنسى، که در هر کسى وجود دارد، انسان را تحریک مىکند که ارضا شود و جوانى که در اجتماع و محیطى زندگى مىکند که موانعى از قبیل تعالیم مذهبى، اخلاق و قوانین و آداب و رسوم اجازه ارضاى خودسرانه این غریزه را به او نمىدهد یا خود او مقید به رعایت اصول و قوانین است، در این صورت، غرایز او واپسزده شده و وارد ذهن ناهشیارش مىشود.این غرایز واپسزده روى هم متراکم مىگردد و به تدریج، موجب بیمارىهاى روحى و عصبى مىشود.گاهى این تعارضات چنان شدید است که توازن و تعادل فرد را زایل مىگرداند وبه صورتبیمارى بروز مىکند.
اگرچه برخى از دانشمندان یکى از علل بیمارىهاى روحى را ناکامىهاى جنسى و امیال واپسزده شده مىدانند، ولى فروید تنها علتبیمارى روانى را شکست در امیال جنسى مىشمرد.فروید گفت: هر گاه پزشکى با بیمار روحى مواجه شود، به طور حتم، مىتواند بگوید مشکلى در غریزه جنسى او رخ داده است.
نظریه فروید به دلیل زرق و برقى که از خود ارائه داده بود و نیز در بستر تفریط کارىهاى پیشین کلیسا در زمینه غریزه جنسى در غرب، به سرعت رواج پیدا کرد.
سعادت از نظر فروید: فروید سعادت هر کس را در ارضاى آزادانه نیروهاى جنسى خود مىداند و هر چه مانع این ارضا شود در نظر فروید مورد تاخت و تاز و انتقاد قرار گرفته است; از جمله مذهب و تمدن که آنها را سد راه ارضاى آزاد غریزه جنسى ولذتطلبىمىداند وقایل است که این محدودیتبهسعادت بشرلطمهمىزند.
او مىگوید: مذهب قدر آزادى را نمىداند; زیرا به موضوع انتخاب لطمه مىزند.وى براى رسیدن به سعادت، براى همه افراد راه یکسانى را پیشنهاد مىکند.
با طرح نظریه جنسى فروید، محافل پزشکى و علمى وین سخت تکان خورد، بشریت که هزاران سال جنسیت را تحقیر یا انکار کرده بود پذیرش این نظریه برایش فوقالعاده دشوار مىنمود.از اینرو، در وین جنجالى برپا شد که به همه اروپا سرایت کرد و پزشکان و روانشناسان در همهجا، بهخصوصپاریسبهاوتاختند. (16)
فروید نظرات سه نفر را به عنوان منبع نظریهاش برمىشمرد:
1- کروباک;
2- برویر;
3- شارکو.
او در کتابتاریخ نهضت پسیکانالیتیک مىنویسد: این سه نفر بصیرتى به من بخشیدند.با این وجود، او مورد مهر این سه قرار نگرفت; حتى وقتى نظریه جنسیت را مطرح کرد شارکو از فروید روى گرداند و برخى از دانشمندان حوزه پاریس مثل ژانه با او درافتادند.البته مخالفت اروپا و اعتراض استادان و شاگردان، فروید را از پا درنیاورد و بر نظر خود بیشتر پافشارى کرد و با اشتیاق به آزمایش و تحقیق ادامه داد.به عنوان مثال، او عقیده داشت درمان بیماران روانى مستلزم شناخت روحیه و سوابق آنها بود و این کار بدون شناخت غرایز و آرزوها و ناکامىها و خیالات آنها تحقق نمىیافت. فروید براى درمان آنها، این تحقیقها و آزمایشها را انجام مىداد.
فروید مىگفت: لیبیدو (انرژى روانى) در دورهبلوغباشدت کاملدراعضاىجنسى مجتمع مىشود وباشور و شدتى بىسابقه بروز مىکند و افراد تمایل بیشترى به جنس مخالف پیدا مىکنند.اینجاست که اگر چیزى، اعم از دین و مذهب و آداب و رسوم، مانع ارضاى آن شود، این غریزه جنسى واپسزده شده و به ذهن ناهشیار مىرود که شاید به صورت کوه آتشفشانى درآید و ناگاه فوران کند. (17)
1- برخى از مخالفان فروید مثل ژانه از علماى حوزه پاریس و شارکوو و یونگ مىگویند: چرا فروید علت اصلى براى بیمارىهاى روانى را سرکوبى غریزه جنسى قرارداده و از علل مادى، اقتصادى و اجتماعى موجود در محیط هر شخصى غفلت کرده است و حال آنکه بسیارى از بیمارىهاى روانى بر اثر همین مشکلاتمى باشد.برخى از فقر دیوانه مىشوند که این اصلا منشا جنسى ندارد و برخى از بیماران روانى با پیدا کردن شغل و کار، سلامتخود را باز مىیابند که اینها هیچ ربطى به غریزه جنسى ندارد.
2- فروید سعادت هر کس را در آزادى بىقید و شرط ارضاى غریزه جنسى مىدانست و حال آنکه در امریکا و اروپا آمار نشان مىدهد افرادى که در پى ارضاى بىقید و شرط غریزه جنسى بودهاند نه تنها خوشبخت نشدهاند، بلکه بدبخت و سیهرو گردیدهاند و در منجلاب فساد سقوط کردهاند.
یک مجله امریکایى مىنویسد: براى دختران بهشت آزادى خیلى زود به دوزخ تبدیل شد... امراض مقاربتى میان این گروه (بىبندوباران جنسى) در برنامه روزانه قرار دارد. سیفلیس و سوزاک به وضع وحشتناکى گسترش یافته است.این امراض در دو سال اخیر، به شش برابر رسیده است. (18)
3- مهمترینمشکلفروید ایناستکه ازتعالیم الهى و انبیاعلیهم السلام به دور بوده و با ذهنیات و عقل و هوش بشر خواسته استبرنامهاى به جامعه بشرى ارائه دهد که مورد اعتقاد آنها باشد.
مجله نیوزویک مىنویسد: رواج جنسى در امریکا خانوادهها را به وحشت انداخته است.آمار نشان مىدهد تعداد زیادى از دختران زیر ده سال حامله مىشوند و چون به نظر پزشکان سقط جنین در این سن خطراتى از جمله نازایى دربردارد، بعضى از آنها دستبه خودکشى مىزنند.اختلاط مدارس هر روز این آمار را افزایش مىدهد.گاهى فرزندان به جاى مدرسه، به پارکها و مجالس رقص مىروند. (19)
ازدیدگاه وحى و انبیاعلیهم السلام بزرگترین عامل سیهروزى و بدبختى بشر هواپرستى وپیروى بىقید و شرط از شهوات و تمایلات نفسانى است و روایات بسیارى به این مطلب اشاره دارد:
- رسول اللهصلى الله علیه وآله: بیشترین چیزى که از آنها بر امتام مىترسم هواپرستى و آرزوهاى طولانى است. (20)
- علىعلیه السلام: هر که به سوى شهوات بشتابد به سوى آفتها شتافته است. (21) - علىعلیه السلام: حریصبودننسبتبه لذات
انسان را گمراه و ازلذتها دور مىکند. (22)
الجوادعلیه السلام: هر کس از خواهشهاى نفسانىاش اطاعت کند دشمناش را به خواستاش رسانده است. (23)
تمام تلاش انبیاعلیهم السلام براى این بوده که هواى سرکش انسان را مهار کنند.افراطگرایى در لذت جنسى نه تنها انسان را از انسانیت دور مىکند، بلکه زندگى اجتماعى و مادى او را هم دچار بىنظمى و اختلال مىکند.
اما اسلام از طرفى، عزوبت و واپسزدن غریزه جنسى را محکوم مىکند و از طرف دیگر، آزادى بىقید و شرط در ارضاى غریزه جنسى را، که مستلزم بىعفتى است، زیانبخش و ممنوع مىشناسد وبیناین دوروشافراط و تفریط، ازدواج و کامیابىهاى مشروع را، که وسیله ارضاى صحیح غریزه جنسى است، مورد حمایت قانونى و اخلاقى قرار مىدهد و مکرر به این امر ترغیب و تشویق مىنماید و راه سعادت بشر را نیز در همین مىداند.
پس از روشن شدن اینکه ارضاى غریزه جنسى از هر راهى غلط استبه بهترین راه ارضاى درست آن از نظر روایات معصومینعلیهم السلامکهازدواجمىباشدمىپردازیم:
- رسول اللهصلى الله علیه وآله: بهترین افراد امت من کسانىاند که اهل اختیار کردهاند و بدترین آنها عزبهایند. (24 )
- رسول اللهصلى الله علیه وآله: هر که فطرت مرا دوست دارد، به شیوه منعملکند و از جمله شیوه من ازدواج است. (25)
- از نشانههاى او این است که از جنس خودتان همسرانى برایتان قرار داد تا به سوى آنها آرامش یابید و میانتان محبت و مهربانى قرار داد. (26)
- رسول اللهصلى الله علیه وآله: اى جوانان، هر یک از شما که توانایى جنسى دارد ازدواج کند که آن موجب محفوظ ماندن چشم و پاکتر ماندن عورت است. (27)
- رسول اللهصلى الله علیه وآله: هیچ بنایى در اسلام نزد خداوند دوستداشتنىتر و عزیزتر از ازدواج نیست. (28)
- الرضا علیه السلام: زنى از ابوجعفر سؤالى کرد و سپس گفت: من متبتله هستم: پرسیدند: به نظر تو تبتل چیست؟ گفت: مىخواهم هرگز ازدواج نکنم.سؤال کردند: چرا؟ گفت: به این وسیله مىخواهم داراى فضیلتى شوم.فرمودند: از این کار دستبکش کهاگر درآن فضیلتى بود حضرت فاطمه (س) بهانجامش سزاوارتر از تو بود; زیرا هیچ کس نیست که در کسب فضیلتبر او پیشى بگیرد. (29)
- ابى عبد الله علیه السلام: پیامبر خدا فرمود: هر که ازدواج کند، نیمى از دیناش را محافظت کرده است. (30)
- الصادقعلیه السلام: دو رکعت نماز که متزوج بگزارد برتر از هفتاد رکعت است که عزب بگزارد. (31)
رشد شناختى انسان از دو طریق ارثى و اکتسابى صورت مىگیرد; یعنى باید هم زمینههاى ارثى در فرد باشد و هم محیطى تا او رشد یابد.در روایات نیز به این دو اشاره شده است:
- علىعلیه السلام: عقل دو قسم است: عقل ذاتى و عقل اکتسابى; عقل اکتسابى فایدهاى نمىبخشد اگر عقل ذاتى موجود نباشد; همانگونه که در صورت موجود نبودن نور چشم، نور خورشید سودى نمىدهد. (32)
- علىعلیه السلام: عقل بر دو گونه است: عقل ذاتى و عقلتجربى و هردومنجر به سود مىشوند. (33)
پیاژه، روانشناس معروف سوئیسى، مطالعات تجربى ارزشمندى انجام داده و به این نتیجه رسیده که پایان سن 14 - 15 سالگى آخرین حد تکمیل ساختمانهاى ذهنى است و از آن پس، هیچ ساختمان جدیدى در ذهن بنا نمىشود و امتیاز بزرگسال و نوجوان تنها به کم و بیش بودن تجارب است.
در دوره قبل از نوجوانى، ساخت ذهنى کودک قادر بود که به صورت عینى و در حد محدودى بر اساس عملیات منطقى عمل کند، ولى نوجوانى که دوره استقرار هوش انتزاعى است، واقعیات به صورت بارزتر و آسانتر در معرض عملیات ذهنى قرار مىگیرند.در این دوره نوجوان به واقعیات محدود تکیه نمىکند، بلکه به آن چه نیز در سطح ممکن هست فکر مىکند و لذا تا حد زیادى حوزه عملیات ذهنى او وسعت مىیابد.خصوصیات اجمالى این دوره را به اختصار یادآور مىشویم: (34)
1- پیدایش هوش نظرى (تفکر انتزاعى) : پیاژه در این زمینه مىگوید: کودکان غالبا مشاهدهکنندگان جهان خارجى هستند و در قید واقعیت محصورند (تفکر حسى - حرکتى) و تفکر آنها وابسته به اشیاى خارجى است.ولى نوجوان قدرت ذهنى فوقالعادهاى پیدا مىکند که او را از قید واقعیتهاى خارجى رها مىسازد و او را به عالم ذهنى و درونى خود متوجه مىگرداند.نوجوانى دوره تفکر انتزاعى است، «من» او آنقدر قوى است که مىتواند دنیا را از نو بنا کند و چنان بزرگ است که مىتواند آن را جزئى از خود کند; همانگونه که حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوى العالم الاکبر» (35)
بر اساس همین تفکر انتزاعى، بعضى از نوجوانان خوب مىنویسند و وقایع را دقیق مجسم مىکنند و بعضى خوب سخنورى مىکنند و مفاهیم را در قالبهاى متعدد بیان مىنمایند.
الف.عملیات فرضى - استنتاجى: در این دوره، فرضیه مىتواند اساس و پایه یک عمل ذهنى قرار گیرد; مثلا، اگر به کودکى بگوییم ده مداد یک مترى هر کدام ده تومان، نمىتواند بپذیرد; چون این را منطبق بر واقعیت نمىبیند، ولى نوجوان این مطلب را بر اساس فرض مىپذیرد.
ب.منطق قضایا: در این دوره، نوجوان قضایاى منطقى را مىتواند به خوبى درک کند; مثلا، اگر بگوییم تمام گنجشکها پرندهاند.تمام پرندگان حیواناند.پس تمام گنجشکها حیواناند.این استدلال به خوبى براى نوجوانان قابل درک و پذیرش است.
ج.جدا شدن شکل از محتوا: بر خلاف کودکى، که مرحله تفکر انضمامى (انضمام با اشیا) بود، نوجوان مىتواند شکل را بدون محتوا در نظر بگیرد.
د.عملیات ترکیبى: این توانایى به نوجوان پایه استدلال علمى را مىدهد، بهگونهاى که نوجوان با استفاده از قدرت ذهن مىتواند نظام معینى را با ترکیب سایر توانایىهاى ذهنى در خود به وجود آورد و حداکثر امکانات ذهنى خود را به کار بگیرد. (36)
2- ظهور استعدادها: در نوجوانى، با افزایش سن، استعدادها نیز بیشتر اختصاصى مىشود، در حالى که در کودکى بیشتر عمومى بود; مثلا، اگر دانشآموز سوم ابتدایى در درس فارسى قوى باشد معمولا (نه همیشه) در سایر دروس هم نمره خوبى کسب مىکند، بر خلاف نوجوان که ارتباط متقابلى بین دروس او دیده نمىشود و هر نوجوانى در درسى ممکن است موفقیتى کسب کند.یکى از اهداف روانشناسى تربیتى کشف همین استعدادها، و کمک به نوجوانان است تا استعدادهاى نهان خود را بیابند و شکوفا کنند; مثل بچهاى که (چه بسا به اجبار والدین) رشته ریاضى را انتخاب کرده ولى دایم در فکر کارهاى هنرى است که این نشاندهنده استعداد هنرى اوست.
3- شک و تردید: در این دوره، سادهاندیشى دوران طفولیت از بین رفته است و نوجوان به قضاوت و سنجش و ارزیابى مجدد اشیا، اشخاص، موضوعات و پدیدهها مىپردازد تا در نظام ذهنى خود، دوباره آنها را باز سازد.از اینرو، شاید در همه چیز شک کند و یا به همه چیز، حتى افکار و عقاید والدین خود انتقاد نماید در این دوره، بر خلاف کودکى، نوجوان بزرگسالان را افرادى عارى از عیب و اشتباه نمىداند، بلکه به عکس کوچکترین عیب والدین را با ذرهبین مخصوص دوره بلوغ بزرگ مىبیند و شاید این اشتباه اصلا براى نوجوان قابل تحمل و بخشش نباشد.
بنابراین، در این دوره، نوجوان در ابعاد وجود خود، باورها و اعتقاداتش دچار شک و تردید مىشود، نه اینکه آنها را نفى کند بلکه مىخواهد آنها را دوبارهسازى کند و آنچه را که قبلا از روى تقلید و اطاعت پذیرفته بود، با زیربناى فکر و استدلال ذهنى خود بازسازى کند.بدین وسیله، او در پى کسب «استقلال فکرى» خود مىباشد.از اینرو، در این دوره، معلمان و مربیان نباید انتظار داشته باشند آنچه را آنها مىگویند نوجوان بپذیرد و آنها باید به این خصوصیتشناختى نوجوان توجه کافى مبذول دارند و از شک و تردیدهاى نوجوان نسبتبه موضوعات گوناگون دچار نگرانى و اضطراب نشوند، بلکه از شک او براى رسیدن به یقین استفاده نمایند. (37)
حضرت علىعلیه السلام نیز مىفرمایند: «ظن الانسان میزان عقله.» (38) بنابراین، به اولیا و مربیانتوصیهمىشودمواظبباشندکهنوجوانان در شک باقى نمانند و این امکان را فراهم آورند که آنها پایههاى منطقى و فلسفى مسائل اعتقادى را به تدریجبنا نهند.
شکلگیرى هویت در نوجوان یک بحران است.به نظر اریکسون، هویت در نوجوانى شکل مىگیرد که سؤالاتى مثل من کیستم، کجا مىروم، چه هدفى دارم و مانند آن را از خود مىپرسد.نحوه جوابگویى به این سؤالات در رشد
هویت او اثر مىگذارد.اگر او بتواند به این سؤالات پاسخ مناسب بدهد احساس آرامش مىکند وگرنه دچار اضطراب مىشود.
اریکسون دوره نوجوانى را در «مهلت روانى» (فاصله بین امنیت کودکى و خودمختارى جهتیافته بزرگ سالى) مىخواند.نوجوان مىتواند نقشهاى مختلفى را تجربه کند.اگر در بحران هویت ناموفق باشد، احساس گمگشتگى و رنج مىکند.اریکسون این حالت را «سردرگمى نقش» مىنامد. (39)
1- موفق در اجتماعى شدن: جوانى که از نظر جسمى سالم است و از نظر تربیتى، از رهنمودهاى سالم مربیان و والدین بهره گرفته، به آسانى خود را با جامعه تطبیق مىدهد و اجتماعى مىشود.
2- ناموفق در اجتماعى شدن: بر خلاف مورد قبل جوانى که از نظر جسمانى ناقص است و یا تحت تربیت صحیح قرار نگرفته بعضا تا آخر عمر در سازگارى با محیط موفق نمىشود و این قبیل جوانان بعضى راه انزواطلبى را در پیش مىگیرند و عمر خود را اینگونه سپرى مىکنند; بعضى دستبه طغیان و عصیان مىزنند و مرتکب جرایم وجنایاتى مىشوند; و بعضى بر اثر فشارهاى شدید، ناکامىها و شکستهاى روحى، خود را مىبازند و یا اقدام به خودکشى مىکنند.تعداد زیادى از کارهاى غیرعادىنوجوانانممکن استبهدلیل سر درگمى نقش باشد;مثل فرار از خانه و مدرسه، ترکشغل وبیرونازخانهبهسربردن.
پیش از انتشار عقاید و نظرات اریکسون اینگونه جوانان بزهکار تلقى مىشدند، چون در این سن نوجوان در پى استقلال وهویتیابى است، لذا رفتارهایى در همین راستا از او سر مىزد که به ظاهر براى افرادى که از ویژگىهاى این دوران غافل بودند نابهنجار مىنمود و این رفتارها را بهمنزله رفتارهاى ضداجتماعى و بر علیه اطرافیان مىدانستند.نوجوانان همه با بحران هویت روبهروشدهاند، با این تفاوتکه بعضى سادهتر آن را حل مىکنند.
ابراز لیاقت در نوجوانان و جوانان: نوجوانان و جوانان شیفته ابراز لیاقت و اظهار وجود و شایستگى هستند.اثبات شخصیت و احراز هویتبراى آنان یکى از مطبوعترین لذایذ روحانى است که براى نیل به آن، از هیچ کوششى دریغ نمىکند; مثلا، جوانى که براى اولین بار براى کارى استخدام مىشودوشغل ومسؤولیتىبهعهدهمىگیرد به خودمىبالد واحساس مىکند که جامعه او را به عضویت پذیرفته است; او این پولى را که از این راه به دست مىآورد - هر چند کمباشد - با چندین برابر پولى که رایگان از والدین گرفته است قابل مقایسه نمىداند; چون این پول را سند شخصیتخود مىداند.
پسر جوانى که پس از مرگ پدر سرپرستى خانواده را عهدهدار مىشود احساس سربلندى و افتخار مىکند.او براى مخارج آنها با تمام قدرت، شب و روز کار مىکند، به همه مشکلات تن مىدهد و در درون مسرور است; زیرا از این راه مىتواند مراتب شایستگى و لیاقتخود را آشکار سازد.
به عکس جوانى که نمىتواند با مردم بیامیزد و احراز هویت و شخصیت نکرده، همواره افسرده خاطر و متاثر است و از محرومیتخود رنج مىبرد.به طور خلاصه، مىتوان گفت: احراز شخصیت و هویت و حسن سازگارى با اجتماع یکى از تمایلات درونى نسل جوان و از ارکان اساسى زندگى اجتماعى است.
دلیل اینکه اولیاى دین اسلام به نوجوان نقش و مسؤولیت وزارت دادهاند (40) نشاندهنده اهتمام اسلام به رابطه با جوان و نوجوان است.در این سن، او دنبال کسب هویت است و اگر از طرف خانواده تحقیر شود، هویتخود را نمىیابد.
امام صادقعلیه السلاممىفرمایند: «برتو باد که به جوانان توجه داشته باشى;زیراآنها از دیگراندرانجامامورخیرپیشقدمترند.» (41)
دکتر هاریس مىگوید: جوانان براى خود موجودات مستقلى هستند و شما هم باید آنها را صاحب شخصیتبدانید.در دوران بلوغ، بیش از هر زمان دیگر، انسان به اینکه مورد توجه باشد اهمیت مىدهد و به شدت احتیاج دارد که به عنوان دوست و شریک تلقى شود. احتیاج جوان به استقلال، به همان اندازه است که در کودکى به حمایت و راهنمایى احتیاج دارد. (42)
یاغىگرى جوانان براى نیل به استقلال، یک امر طبیعى محسوب مىشود و زمانى این یاغىگرى به صورت دردسر درمىآید که جوان براى کسب استقلال بخواهد با والدین سختگیر خود از راه مبارزه وارد شود.هیچ چیز بیش از حق راى در تربیت آنان مؤثر نیست.بنابراین، باید در خانه و مدرسه، به آنان حق اظهار عقیده داده شود.
لازم به تذکر است که استقلال دادن به جوان و تکریم شخصیت او بدان معنا نیست که او را در تمام اعمالش آزاد بگذاریم تا طبق خواستخود، در هر محیط فاسدى و با هر رفیق فاسقى، هر کارى خواست انجام دهد.این همان اشتباهى است که دنیاى غرب به تصور تامین «آزادى» انجام داده و دچار ضربات و مشکلات فراوانى شده است.
جوانان عقل ضعیف و احساسات تند و آتشین دارند، همیشه در معرضسقوط و بدبختىاند، اگر آزادى مطلق داشته باشند به انواع گناه و پلیدى، فحشا و بىعفتى و اعتیادات مضر گرفتار مىشوند.
به نظر دکتر هاریس، منظور از استقلال، آزادى، حق راى و اظهار عقیده این نیست که جوانان را به کلى رها کنیم و در خانه و مدرسه آنها را به حال خود بگذاریم تا هر چه مىخواهند بکنند.مسلما آنها نمىتوانند راه سربالایى زندگى را بپیمایند; باید دستشان را گرفت. (43)
از کلمه «وزیر» هم که در روایات آمده است، محدودیت آزادى جوانان و نوجوانان استفاده مىشود; زیرا وزارت به معناى یارى و معاونت است و جوان هم معاون و معاضد والدین است و به جوان به عنوان وزیر، اجازه اظهار نظر و کمک به والدین داده شده، ولى تصمیم نهایى در اختیار والدین است.
به طور طبیعى و فطرى، جوان در عطش استقلال و شخصیت است و بنا به فرموده پیامبرصلى الله علیه وآله، والدین باید با نوجوان به عنوان وزیر عمل کنند و میل طبیعى او را برآورده سازند.در این صورت، نوجوان اعتماد به نفس پیدا مىکند و زندگى مستقل، مفید و باارزشى خواهد داشت.
اگر والدین آزادى لازم را به نوجوانشان ندهند و مداوم او را تحت فشار بیش از حد قرار دهند و تحقیر نمایند - هر چند این کار به عنوان علاقه بیش از حد صورت گیرد - و قدرت تعقل و تفکر به نوجوان داده نشود، در این صورت، والدین نوجوان را از خود منقطع کرده، متکى به غیر بار مىآورند.
در نتیجه دو شکل در نوجوان بروز مىکند: 1- بر اثر فشارهاى طاقتفرسا، نیروى مقاومتخود را از دست مىدهد، تسلیم شرایط موجود مىشود و از تشخصطلبىواستقلال چشم مىپوشد که این به ظاهر خوب است ولى استعدادهاى او را مىمیراند و موجب از دست دادن اتکا به نفس در او مىشود.2- در مقابل فشارهاى بىمورد والدین ستیزهجو مىشود که در این صورت کانون گرم خانواده تبدیل به صحنه مبارزه مىشود و هر قدر والدین بر سختگیرى خود بیفزایند، مشکلات او بیشتر خواهد شد و از همینجا، زمینه انحرافات اخلاقى و روى آوردن به اعتیاد در جوانان شروع مىشود.آنان به تصور خود، از این راه مىخواهند براى خود شخصیت کسب کنند.روایات متعددى به این مطلب اشاره دارد; از جمله:
علىعلیه السلام: هر که نفساش برایش گرامى است; آن را با گناه خوار نسازد. (44)
علىعلیه السلام: فرزندت هفتسال برایت دسته گل است و هفتسال برایتخادم است، سپس یا دشمنتخواهد بود یا دوستات. (45)
1.گرایش به انس و الفتبا دیگران;
2.کاسته شدن تسلط خانواده بر نوجوان و تلاش نوجوان براى تثبیت موقعیتخود و جلب اعتراف اطرافیان و پذیرش این واقعیت;
3.بینش اجتماعى در مرحله نوجوانى که موجب درک روابط موجود بین خود و دیگران مىشود و منجر به دریافتبصیرتى خاص در آثار و اعمال متقابل رابطه نوجوان و مردم مىگردد;
4.سرکشى و تمرد علیه فشار موجود در خانواده که ناشى از احساس فردیت و استقلالطلبى اوست;
5.احساس تمسخر نسبتبه محیط واقعى زندگى که ناشى از آرمانگرایى نوجوانان مىباشد;
6.رقابتبا دوستان و همسالان در صحنههاى زندگى که ناشى از احساس اثبات موقعیت اجتماعى و خودنمایى نوجوان است;
7.پاىبندى نوجوان به عقاید و افکار خود در مقابل معیارهاى والدین و فرهنگ و محیط زندگى;
8.آمادگى براى ایفاى نقش زن و مرد;
9.تقلید و تبعیت از نمونهها و سرمشقهاى زندگى به جاى تبعیت از قواعد و مقررات اخلاقى مثل تقلید از فوتبالیستها;
10.کاهش وابستگى نوجوان و رشد روحیه استقلالطلبى در نوجوان. (46)
یکى از عواملى که در شخصیت نوجوان مؤثر است عواطف نوجوان مىباشد.نوجوانان افرادى عاطفىاند و گاهى کوچکترین چیز احساسات و عواطف آنها را خدشهدار مىکند و در نتیجه، موجب دگرگونى آنها مىشود.پس همه افراد، به خصوص بزرگترها باید در برخورد با نوجوانان به عواطف آنها توجه کافى مبذول دارند.
رشد عاطفى نوجوان ویژگىهاى خاصى دارد که عبارتند از:
1.هیجان و عواطف تند و شدید;
2.نوجوان از محرکهاى هیجانى به سرعت متاثر مىشود که دلیل آن نامتعادل شدن ترشحات غدد داخلى و تغییر گرایش او نسبتبه محیط است که از یک سو، نمىخواهدو نمىتواند واکنشهاى کودکى را از خود نشان دهد و از سوى دیگر، هنوز نمىتواند کاملا با وضع موجود سازش یابد و واکنش مطلوب اطرافیان را نشان دهد.از اینرو، وقتى به رفتار او انتقاد مىشود سریع ناراحت و غمگین مىشود.
3.گاهى در تعبیر و بیان عواطف خویش دچار تردید مىشود و حتى به دلیل نگرانى از انتقاد و سرزنش مردم، آنها را آشکار نمىکند.به این دلیل، در خود فرو مىرود، به توهمات پناه مىبرد، از مردم کناره مىگیرد و گاهى از ناسازگارى امیال با واقعیات ناامید مىشود.
4.واکنشهاى هیجانى و عاطفى نوجوان ناپایدار است که دلیل این ناپایدارى در دو چیز مىباشد: الف.تغییر در ترشحات غدد درونریز که موجب تحریک عاطفى بیشتر او مىشود;
ب.تغییرات رشدى خاص دوران بلوغ و تردیدهاى اجتماعى که تنش عاطفى نوجوان را افزایش مىدهد.
5.به دلیل آنکه نوجوان تجربه بزرگسالان را ندارد، در نحوه اظهار پاسخهاى هیجانى و عاطفى نمىتواند سنجیده عمل کند; مثلا، نمىداند حبتخودراچگونهبهجنسمخالفنشاندهد. (47)
عواطف در دوره نوجوانى به امور خاصى تعلق مىگیرد که شاید در ابتداى امر متناقض به نظر برسند; مثل ترس و خشم که نوجوان از طرفى مىترسد و از طرف دیگر خشم مىکند.
الف - ترس: برخى تحقیقات نشان مىدهد که نوجوان در اوایل بلوغ هنوز برخى ترسهاى کودکى را دارد; مثل ترس از اشباح که به تدریج، این ترسها را از خود دور مىکند. موضوع ترس در نوجوانى ممکن است این موارد باشد:
1.ترسهاى مدرسهاى; مثل ترس از امتحان، کوتاهى در انجام تکالیف، تمسخر و استهزاى معلمان و همکلاسان و اجبار به شرکت در بحث گروهى و سخنرانى;
2.ترسهاى بهداشتى که به شکل ترس از حوادث ناگهانى، مصیبتها، بیمارى و مرگ ظاهر مىشود;
3.ترسهاى خانوادگى که هنگام بیمارى افراد خانواده یا مشاجره آنها مشاهده مىشود;
4.ترسهاى اقتصادى که از پایین آمدن سقف اقتصادى خانواده ناشى مىشود;
5.ترسهاىاخلاقىکهبهصورتاحساس گناه در هنگام خطا و اشتباه ظاهر مىشود;
6.ترسهاى جنسى که ناشى از نگرانى کیفیت ارتباط با جنس مخالف واختلال احتمالىکارکرداعضاىتناسلىاومىباشد. (48)
1.اضطراب و دلواپسى که معمولا علت آن روشن نیست;
2.کمرویى که با ترس از وضع موجود در محیط همراه است و از توجه نوجوان به خویش ناشى مىشود;
3.پریشانى که با ترس همراه است و هنگام نومیدى و نیافتن راه گریز از وضع موجود، پیدا مىشود و همچنین ترس از استهزاى دیگران یا افراط در تعریف و تمجید که او را پریشان مىکند;
4.افسردگى که غالبا نتیجه یادآورى ناکامىها، شکستها و غمخوردنهاى پیشین است. (49)
معمولا این عوارض در هنگام ترس بروز مىکند: لکنت زبان; ادرار غیرارادى; خوابپریشانى; حرکات عصبى; حسادت; و کمرویى. (50)
عوامل خشم در نوجوان عبارت است از:
1.به تعویق انداختن: او اگر نتواند در فعالیتى که انجام مىدهد موفق شود یا او را از گفتوگو، خواب یا غذا منع کنند و کارش را به تعویق اندازند;
2.احساس ستم و محرومیت: وقتى از اعضاى خانواده، معلم یا دوستان نسبتبه خود ستمى احساس نماید یا دیگران به نزدیکان او ظلمى کنند;
3.تعدى به حریم و مقدسات فرد: مثل اینکه کسى به خط و فکر و دین نوجوان توهین کند;
4.وضع مزاجى: مزاج نوجوان از عوامل طبیعى خارجى متاثر مىشود; مثلا اگر باد تند بوزد یا گرما شدید باشد یا دیر به ماشین برسد خشمگین مىشود. (51)
این واکنشها عبارت است از:
1.علایم حرکتى; مثل این طرف و آن طرف رفتن و نشستن و برخاستن، سر تکان دادن و از خانه خارج شدن که نشاندهنده سرگردانى شخص است;
2.علایم کلامى; مثل تهدید و دشنام که نشان مىدهد نوجوان خشمگین است;
3.بیان چهرهاى یا زبان حال که نوجوانکتک وداد و فریاد ندارد، ولى خشم خود را با چهره نشان مىدهد; مثل قهر;
4.سرزنش; مثل اینکه خود را گنه کار
بداند و خویشتنرا سرزنش کند و خشماش را متوجه خویش کند که در این صورت، گاهى از شدت ناراحتى گریه مىکند.
ج - محبت: در دوران کودکى، دایره محبت محدود به شخص کودک است، سپس والدین را هم دوست مىدارد و هر قدر سن او بیشتر مىشود، قلمرو محبت او نیز افزایش مىیابد; مانند محبتبه مال، مقام، فرزندان، همسر، نوعبشر، ایمان و خدا.
البته لازمه محبتبه موارد مزبور، حب ذات بوده که غریزى است و ریشهاى عمیق در وجود بشر دارد; اینگونه محبتها نیازى به حمایت و پرورش ندارد.ولى نوع دوستى و دگردوستى ضعیف و کم فروغ است و بدون تربیت و مراقبت نیرومند نمىشود.از اینرو، اولیا و مربیان باید توجه کافى به این موضوع مبذول دارند.اما اگر خود دوستى زیاده از حد تقویتشود و از حدود مصلحت تجاوز کند، به خودپسندى تبدیل مىشود و در نتیجه، مفاسد بزرگى، از جمله، آلودگى به سیئات اخلاقى و تجاوز به حقوق دیگران به بار مىآورد.بر خلاف آن، اگر دگر دوستى تقویتشود، درندگى و صفات حیوانى انسان زایل شده، فرد به عالىترین صفات انسانى متصف مىگردد.البته منظور از دگر دوستى، محبتبهانسانهابراى کسبفضایلاخلاقى و شرافت انسانى است، نه نیل به خواهشها و تمنیات غریزى و مادى.
افراط در حب ذات در آیات و روایات مورد نکوهش قرار گرفته ومتقابلاانسان بهنوعدوستى ترغیب گردیده است:
- رسول اللهصلى الله علیه وآله: هرکه صبح کند در حالى که به امور مسلمانان اهتمامى ندارد مسلمان نیست.
- رسول اللهصلى الله علیه وآله: هر که بشنود مردى مسلمانان را صدا مىزند و او را پاسخ ندهد مسلمان نیست.
- علىعلیه السلام: رساترین چیزى که به وسیله آن مىتوانى رحمت الهى را به خود جلب کنى این است که در باطن خود با همه مردم عطوف و مهربان باشى. (52)
- علىعلیه السلام: خداوند سبحان دوست دارد نیت انسان نسبتبه مردم خوب باشد.
آدمى از لحظه تولد تا هنگام مرگ در هر سنى و شرایطى که باشد، نیازمند محبت است. او دوست دارد به دیگران محبت کند و مورد محبت آنها باشد، به خصوص در سنین نوجوانى و جوانى که در پى کسب هویت است; اگر احساس کند فردى بىفایدهاست هویتسالماوشکل نمىگیرد و اگر این نیاز او ارضا نشود، زندگىاش مختل مىگردد و نه تنها همیشه اضطراب و بدبینى و احساس تنهایى دارد، بلکه هرگز نمىتواند به دیگران محبت ورزد; زیرا خودش آن را تجربه نکرده است. (53)
نوجوان در سنین نوجوانى شیفته محبت است، به حدى که محبتیکى از نیازهاى او محسوب مىشود و براى جلب توجه و محبت دوستان، مثل آنان لباس مىپوشد، آنگونه که آنها مىپسندند حرف مىزند و به عقاید و خواستههاى همسالانومقرراتگروهاحتراممىگذارد. (54)
اصل گرایش به دین و مذهب فطرى است و در همه انسانها وجود دارد; ارسال رسل و انزال کتب براى شکوفا کردن و غبارروبى از این فطرت الهى است.فرایند شکلگیرى مذهب از کودکى تا بزرگسالى داراى مراحلى مىباشد که در نوجوانى تحت تاثیر تفکر صورى و شناختى، تغییرات زیاد مذهبى نیز رخ مىدهد.در این دوره، نوجوان دنبال یافتن نوعى فلسفه براى زندگى است که تعریف مشخصى از زندگى و جهان اطراف ارائه دهد; فلسفهاى که جمیع شؤون زندگى او، اعم از سیاسى، اقتصادى و اجتماعى را شامل شود و بتواند نیازهاى او را مرتفع کند و سؤالات او جواب مناسب بدهد.
بر خلاف تصور بعضى، نوجوانان به دین و مذهب علاقهمندند و احساس مىکنند دین نقش مهمى در زندگى آنها ایفا مىکند.آنها درباره ادیان و مذاهب سخن مىگویند، در مراسم دینى شرکت مىکنند و در مورد مفاهیم دینى از بزرگترها مىپرسند.از اینرو، دوره نوجوانى را «دوره تردید دینى» نام نهادهاند; زیرا در این سنین، نوجوان مىخواهد باورها و اعتقاداتش را از نو بسازد و از تقلید کورکورانه و صرف خارج شود و با استدلال عقل در معتقدات خود تجدید نظر کند.در این سنین نوجوان در انجام اعمال مذهبى مثل نماز و روزه سهل انگارى مىکند با اینکه پیش از این سن مرتب و مقید به انجام این عبادات بوده است، حتى گاهى در مقابل بزرگترها که او را به دلیل نماز نخواندن سرزنش مىکنند مىگوید: چرا نماز بخوانم؟ والدین نباید نگران این شک و تردید باشند; زیرا بر حسب فرموده حضرت علىعلیه السلام که قبلا هم ذکر شد، شک و تردید انسان در موضوعات مختلف نشانه عقل و میزان رشد اوست.در این موارد، وظیفه اولیا و مربیان است که طورى براى نوجوان زمینه را فراهم کنند که از شک براى رسیدن به یقین استفاده کند و در شک باقى نماند.
کودک احساس مىکند والدین و بزرگترها از اشتباه مبرا هستند، ولى چنین تصورى در نوجوان وجود ندارد.او بزرگترها را جایزالخطا مىداند.بنابراین، احساس مىکند که به آنها هم نمىتواند اعتماد کند.از اینرو، نیازمند پایگاهى مستحکم مىشود که بتواند او را هدایت کند و خود بدون خطا باشد.
در نوجوانى شاهد تغییرات و تحولات زیادى از جمله تغییرات شناختى هستیم.از اینرو شکلگیرى دین و مذهب در نوجوان چند دوره را طى مىکند:
1.دوره بیدارى دینى: در این دوره، نوجوان علاقهمند است مثل والدین خود، آداب و مراسم دینى را انجام دهد.همین اعمال موجب افزایش رغبت دینى در او مىشود.از اینرو، شایسته است اماکن عبادى داراى جاذبه باشد تا نوجوان را جذب کند.
2.دوره تردید دینى: در این دوره، او به انتقاد مفاهیم دینى مىپردازد و سؤالاتى به ظاهر کفرآمیز مطرح مىکند; اگر خدا نباشد چه مىشود، چرا خدا دیده نمىشود؟ او مراسم مذهبى را مورد انتقاد قرار مىدهد، بدون اینکه آنها را مردود بشمارد.
3.دوره بازسازى دینى: نوجوان احساس مىکند که به حقایق دینى تازهاى نیاز دارد، اما متفاوت از آنچه والدینش بدان معتقد بودند.براى این منظور، ممکن استبه گروههاى دینى خاص گرایش پیدا کند.در اینجا نقش محیط و اولیا و مربیان روشن مىشود و باید زمینه سالم را براى او فراهم کنند. (55) نوجوانى که در دوره تردید دینى به سر مىبرد و مىخواهد زیربناى دین خود را با عقل و استدلال بسازد، نیاز شدیدى به کمک اولیا و مربیان دارد.فقدان ارشاد آنها یا ارشاد با شیوه غلط موجب مىشود نوجوان راه خطا در پیش مىگیرد.البته در این زمینه، نباید از نقش محیط و دوستان غفلت کرد.
در زمینه شیوههاى جذب نوجوانان به مذهب، توصیههایى در ارتباط با خود نوجوانان، خانواده و دوستان ضرورى است که به اختصار به آنها مىپردازیم:
الف.جهلزدایى از طریق والدین و مربیان و شناختخداوند توسط کتابها، مجلات، فیلمها، دوستان و مانند آن;
ب.ایجاد رغبت ازطریقبرقرارى رابطه محبتآمیز با نوجوان;
ج.استفاده از شور و احساس مذهبى و شرکت دادن نوجوان در مراسم مذهبى;
د.ایجاد اعتقاد در نوجوان نسبتبه نظارت مستمر خدا بر اعمال همه انسانها;
ه.استفاده از تفکر انتزاعى نوجوان براى درک پدیدهها و قدرت خداوند; مثل استفاده برهان نظم;
و.یادآورى نعمتهاى خداوند; مثل سلامتى;
ز.پاسخ به پرسشهاى نوجوان و مجهز کردن او در دفاع از مذهب;
ى.زمینهسازى براى خودسازى و خودیابى و محاسبه نفس و پرهیزگارى. (56)
الف.بعد الگویى خانواده از اهمیتخاصى برخوردار است; هر قدر آنان در اعتقادات و عبادات مستحکمتر باشند براى نوجوان بهتر است.
ب.ایجاد رابطه با نوجوان در محیط گرم خانواده به طور صمیمى و نشان دادن محبت در این ارتباط ضرورى است.
ج.مسؤولیتپذیرى و تشخصطلبى نوجوان به عنوان مشاور بودن براى والدین برحسب توصیه روایات الزامى است;
د.نظارتهاى غیرمستقیم و مراقبتهاى غیرآشکار و دادن تذکرات به موقع و مخفى - نه رسواگرانه - موجب هدایت او مىگردد.
ه.«سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.» بنابراین، باید حرف و عمل والدین و مربى یکى باشد. (57)
الف.نوجوان آسانپذیر و متاثر از رفیقان است.بنابراین، باید مراقب دوستان او بود.دوست اثر عمیق بر او مىگزارد، به حدى که گاهى به خاطر دوست، خود را به زحمت مىاندازد و از باور خود دستبرمىدارد.این موضوع در دختران نمود بیشترى دارد.
ب.وحدت فکر و عمل در سازمانها و نظامهاى حکومتى; تبلیغات و عمل حکومت در یک جهتباشد.
ج.عضویت در مراکز سالم، اعم از کتابخانه و باشگاه، که در گسترش اعتقادات نوجوان مؤثر است. (58)
تربیت مذهبى نوجوانان در جامعه با دشوارىهایى روبهروست که این مشکلات به دو دسته کلى تقسیم مىشوند: 1.آنچه مربوط به ماهیت تربیت مذهبى مىشود و داراى سه عنصر است: الف.تحول در شناخت; ب.تحول در عواطف; ج.تحول در رفتار.2- آنچهمربوط بهشرایط و فضاى خاصى مىشود که درآن قرار داریم.
سه عنصر قسم اول مثلثى را مىسازند که در آن، سه عنصر مزبور با هم ارتباط متقابل دارند.اما مشکل وقتى ظاهر مىشود که از یکى از آنها غفلتشود.بنابراین، نباید صرفا به یک بعد توجه کرد و سایر ابعاد را فداى آن کرد، بلکه این سه باید متناسب با هم مورد توجه قرار گیرند.اگر کارى بدون توجه به عواطف نوجوان صورت گیرد، نمىتوان گفت آن نوجوان تربیت مذهبى شده است; مثلا، اگر نوجوان در اول وقت نماز بخواند (رفتار) ، ولى دلیل کار خود را نداند (فقدان شناخت) تربیت او مذهبى نیست.اما قسم دوم، که مربوط به فضاى خاص زندگى است، مثل اینکه اقامه نماز جماعت در مدارس اجبارى باشد، همین تاثیر منفى بر جاى مىنهد.البته این ادعایى است که مؤید عقلى و نقلى دارد.مؤید عقلى آن این است که اگر فردى چیزى را درک نکرده باشد و تقلید صرف باشد، دچار تزلزل مىشود و با مشاهده مورد خلاف دچار تردید مىگردد، اما اگر براى خودش توجیه شده باشد کمتر اتفاق مىافتد که از آن ستبردارد.در مورد مؤید نقلى هم روایاتى هست که مىگوید خواب عالم از عبادت جاهل بهتر است.اکتفا به این موضوعهم که فضا و حکومت مذهبى است درستنمىباشد و بهصرف فضاى مذهبى، نبایدانتظارداشتن فرزندىمذهبى داشته باشیم، بلکه باید همه ابعاد تربیت دینى او نیز در نظر گرفته شود.
بنابراین، در تربیت دینى، تاکید بر ارتباط فردى است.البته این بدان معنا نیست که فضا و محیط رها شود و بىاثر تلقى گردد، بلکه منظور این است که محیط و فضاى سالم مذهبى لازم است، ولى کافى نیست.تاکید بر امر به معروف و نهى از منکر از همین باب است تا به هر کس خطاهایش تذکر داده شود.
از جمله مسائلى که در تربیت مذهبى اثر منفى مىگذارد، مساله تبادل فرهنگى با کشورهاى بىبند و بار است; مثلا، نوجوانى که فیلمهاى آنها را مىبیند سبک لباس و دیگر اشیاى مستعمل را مشاهده مىکند، تحت تاثیر فرهنگ خاص آنها قرار مىگیرد.در این زمینه، وظیفه اولیا و مربیان است که در مورد فرهنگ غرب، بین محاسن و معایباش تفکیک قایل شوند.اینکه به طور مطلق بگوییم فرهنگ غرب را قبول نداریم، براى نوجوان قابل پذیرش نیست; زیرا در مواردى، محاسن آنها را دیده یا شنیده است. پس باید بین این دو را تفکیک کرد و متقابلا از امدادهاى غیبى و کمکهاى معنوى خداوند مثل کمکهاى خداوند درطولجنگتحمیلى به رزمندگان اسلام براى او یادآور شد. باید به نوجوان گفت که آنچه از غرب منفى و مورد نکوهش است، فرهنگابتذالوبىبندوبارى است که روز به روز جنگها و نزاعها، طلاقها و جدایىها و مفاسد اجتماعى، از اعتیاد گرفته تا مسائل ناموسى و جنگ و خونریزى، همه ناشى از آن است. (59)
1 و 2- سیداحمد احمدى، روانشناسى نوجوانان و جوانان، رودکى، 1369، ص 17
3- محمدتقى فلسفى، گفتار فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، هیئت نشر معارف اسلامى، 1352، ص 441
4- آیةالله صانعى سن بلوغ دختران را 13 سالگى مىدانند.
5- روانشناسى تربیتى، دوره کاردانى تربیت معلم، ص 142
6- به نقل از روانشناسى تربیتى، مراکز تربیت معلم، وزارت آموزش و پرورش، ص 167
7- غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 449
8- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 135
9- تحف العقول، ص 124/خصال صدوق، ص 636
10- دکتر محمود منصور، روانشناسى ژنتیک، تهران، انتشارات سمت، 1378، ص 36، زمینه روانشناسى، هیلگارد و دیگران، ج 1، ص 8 - 27
11- موریس دبس، مراحل تربیت، ترجمه علىمحمد کاروان، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 163
12- علىاکبر شعارىنژاد، روانشناسى رشد (2) ، کودکى و نوجوانى، دانشگاه پیام نور، 1372، ص 56 به بعد
13- دکتر سیداحمد احمدى، روانشناسى نوجوانان و جوانان، انتشارات مشعل، 1373
14- على فتحى آشتیانى، جزوه درسى، درس روانشناسى رشد، بخش نوجوانى، 1377.
15- محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 186
16- آریانپور، فرویدیسم، تهران، 1375، ص 55
17- مجله Neverevue ،ش 12، نوامبر 1967 به نقل از گفتار فلسفى بزرگ سال و جوان، ص 212
18- محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 188
19- کیهان، ش.8884، به نقل از مجله نیوزویک.
20-21-22-23بحار، ج 7، ص 78، روایت 11 از باب 46
24- میرزاحسیننورى، مستدرکالوسائل، مؤسسةآلالبیت، 1408ق، ص 531.
25- حسنبنفضل طبرسى، مکارم الاخلاق، قم، راضى، 1371، ص 99.
26- روم: 21
27- حسن بن فضل طبرسى، پیشین، ص 100.
28- میرزا حسین نورى، پیشین، ج 2، ص 531.
29- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الفرد، ج103، ص219.
30- محمد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 5، ص 329.
31- شیخ حر عاملى، وسائل، ج 5، ص 1.
32- ملامحسن فیض کاشانى، عین الیقین، ص 243.
33- محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 78، ص 6.
34- روانشناسى تربیتى، ص 151
35- دیوان حضرت علىعلیه السلام، ترجمه مصطفى زمانى
36- محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول انسان، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ص 154
37- استاد مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 7
38- شک و تردید انسان ملاکى براى عقل اوست.(غررالحکم، ص 474)
39- روانشناسى رشد، ج 2، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 782
40- الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین، طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، رضى، 1371، ص 115
41- محمد بن یعقوب کلینى، روضه کافى، ص 93
42 و 43- هاریس، مشکلات روحى جوانان، ص 73/ص 62
44- غررالحکم ص 677.
45- نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحدید، دارالحیاء الکتب العربیه، 1404 ق، ج 20، کلمه 937، ص 343.
46- محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، ص 158
47- على فتحى آشتیانى، پیشین
48 و 49- علىاکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 756
50- محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 197 و روانشناسى رشد 2، شعارىنژاد
51- علىاکبر شعارىنژاد، پیشین، ص 77
52- (غررالحکم، ص 212.)
53- على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 118
54- محمد على احمدوند، روانشناسى کودکى و نوجوانى، دانشگاه پیام نور، 1376.
55- علىاکبر شعارىنژاد، پیشین، ص 91
56 و 57 و 58 و 59- على فتحى آشتیانى، پیشین